ضرورت آموزش تاریخ اقتصاد
علیرضا کتانیفردریش هایک، اقتصاددان مشهور اتریشی و برنده نوبل اقتصاد، میگوید: «هیچکس نمیتواند اقتصاددان بزرگی باشد، بلکه تنها یک اقتصاددان است. من حتی وسوسه میشوم اضافه کنم، اقتصاددانی که تنها یک اقتصاددان است، اگر نه یک خطر مثبت، احتمالا یکمزاحم خواهد بود.» این نقلقول از هایک به این موضوع اشاره دارد که اقتصاد بهعنوان شاخهای از علوم اجتماعی هرگز مستقل از سایر شاخههای آن نیست. به نظر میرسد که این دیدگاه در زمان هایک چندان نامعمول نبود و اقتصاددان رقیب هایک یعنی جان مینارد کینز نیز در نقلقولی دیگر سخنان مشابهی را بیان میکند و میگوید: «یک اقتصاددان بزرگ باید دارای ترکیبی نادر از استعدادها باشد... او باید تا حدی ریاضیدان، مورخ، دولتمرد و فیلسوف نیز باشد.» اینکه علم اقتصاد چه تحولاتی را از زمان هایک و کینز طی کرد تا به وضعیت کنونی خود رسید موضوع این یادداشت نیست؛ بلکه برآنیم به این سوال پاسخ دهیم که چرا باید تاریخ اقتصاد را دانست؟
نخستین مورد در مورد اهمیت تاریخ اقتصاد این است که انسان موجودی تاریخمند است و علوم نیز بهعنوان برسازههایی انسانی دارای تاریخ هستند. برای مثال یکسوال تاریخی میتواند این باشد که چرا علم اقتصاد، بهعنوان علمی که توجه ویژهای به مطلوبیت افراد و حداکثرسازی آن دارد، در قرون هجدهم و نوزدهم در اروپا شکل گرفت؟ محققان تاریخی در مورد این موضوع پژوهشهای فراوانی انجام دادهاند و نتیجه بررسیهایشان نشان میدهد که مفهوم فرد به عنوان شهروند دارای حقوق طبیعی در اروپای قرون ۱۸ و ۱۹ جایگاه ویژهای پیدا کرد. به این ترتیب میتوان این سوال را مطرح کرد که استفاده از علم اقتصاد در مناطقی از جهان که مفهوم فرد به عنوان شهروندی دارای حقوق طبیعی در نظام حقوقی آنها جایگاهی ندارد، چه معنایی خواهد داشت؟ این سوال و پرسشهای دیگر، سوالاتی هستند که با بررسیهای بیشتر در مورد تاریخ اندیشه اقتصادی میتوان به آنها پاسخ داد.
مورد دیگر که ضرورت آموزش تاریخ اقتصاد را بر ما نمایان میکند، اهمیت تکثر آراست. مطالعه تاریخ اقتصاد به ما میآموزد که ریشههای تاریخی آموزههای اقتصادی که امروزه بعضا به عنوان حقایقی بدیهی شناخته میشوند چه بوده است. در حقیقت آنچه امروز به صورت بدیهی درست انگاشته میشود، در گذشته به صورت بدیهی غلط انگاشته میشد و بعضا مورد طرد قرار میگرفت. همچنین مطالعه تاریخ اقتصاد به ما میآموزد که مناسبات قدرت چه نسبتی با علم اقتصاد دارد. قدرتهای سیاسی و اقتصادی که به تامین مالی دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی میپردازند، طبعا به دنبال منافع خود هستند. شناخت تاریخچه تامین مالی مراکز علمی به بازبینی دیدگاه ما در خصوص بیطرفی علمی بسیاری از تحقیقات منجر میشود. اگرچه این مساله به این معنا نیست که منشأ تامین مالی تحقیق نشانگر درست یا غلط بودن آن تحقیقات است، بلکه تنها از این جهت اهمیت دارد که از دگماندیشی و یکسویهنگری در تحقیقات دانشگاهی و دیدگاههای دانشجویان اقتصاد جلوگیری کند.
باید این موضوع را نیز متذکر شد که ضرورت آموزش اقتصاد به معنی بیتوجهی به سایر ابعاد اقتصاد از جمله نظریه اقتصادی و آمار و ریاضی نیست، بلکه شناخت تاریخ اقتصاد به عنوان مکمل این ابعاد مورد توجه کارشناسان است. با توجه به سیلابس درسی فعلی رشته اقتصاد و وجود درسهای بیهوده زیادی در آن، بهخصوص در دوره کارشناسی، میتوان خواستار توجه بیشتر به آموزش تاریخ اقتصاد شد.