صلاح مُلک و فلاح ملّت
سخنی با احزاب و فعالان سیاسی به مناسبتِ "روز دانشجو"
آنگاه که باد شرطه بر کشتی کشور می وزید، همگان جز به لذت بردن از آرامش پایدار و مطئن نمی اندیشیدند، اما در گذشته ای نه چندان دور، طوفانی بی امان با چندان شدتی بر ناو کشور افتاد که حتی صاحب و ناخدایان آن نیز از کار بی وقفه خسته و درمانده شده اند.(ژان بُدَن، شش کتاب دربارۀ کشور، ص٩)
این مقال، در ایّامی نوشته می شود که زه منجنیق فلک بر سر ایران و ایرانیان سنگ فتنه می بارد، ایران همچون انباری آغشته به انواع ناروایی ها، کژی ها، بی تدبیری ها و بی کفایتی ها، سقف خود را می شکافد تا هوایی تازه کند.
آن چنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرَم باران نیست
شریعت به خدمت سیاست درآمده و چهرۀ دین عبوس و تُرش، جویبار دانشگاه و علم آموزی گِل آلود، آسمانِ نقد و گفتگو تیره، هوای اقتصاد و معیشتِ سخت مرگ زاست. بارانی هم نمانده بر مصائب ما بگرید، به دشت پُر ملال ما پرنده پَر نمی زند. گرانی اینک رخت و تخت محرومان را سوزانده و از پس همۀ این مصائب، بیماری در رسیده است که در آن ملک الموت عجب چالاک است.
امّا اگر کمی افق دید را کلان تر کنیم و دَرِ حافظۀ تاریخی را بکوبیم، مردمی را به یاد می آوریم که انقلابی را برای بسط عدل و آزادی و بنام پیشوایان دینی خود آغاز کردند و شجرۀ این نهال را با خون عزیزانِ خود آبیاری کردند. اینک پس از چهار دهه از آن حادثه، تومارِ انواع تبعیض ها، قانون گریزی ها، انتقام جویی ها و ظلم های خرد و کلان زندگی آنها را درنوریده است. دیگری نه لبخندی بر لب دارند و نه شادی در دل. نه نانی در سفره و نه نشاط و عیشی نه درمان دلی. خانه از پای بست ویران است! خانۀ ویران گشته وطن و دل های در کنجِ غم خزیدۀ ایرانیان را نه دیگر توان جنگی مانده است و نه سودای انقلابی.
اما نه به امید اینکه دستی از آستین قدرت های بیگانه برون آید و کاری بکند! آگاهان، دردمندان و قاطبۀ مردم به نیکی می دانند که دل بستن به کمکِ دولت های متخاصمِ غربی اجتهادی فاسد و کاذب است. فاجعه دخالت های مکرّر آمریکا در عراق و آتش افروزی های آنان خفته گان تاریخ را بیدار کرد که نمی بایست به حمایت اجنبی چشم دوخت. کسانی اینک وعده خیرخواهی به مردم ایران می دهند که در کارنامۀ آنان جز داغ خیانت و خباثت نیست و به جای بدیل اصیل می فروشند.
امّا، ما در این وجیزه، بیش از آنکه در پی نقد قدرت داخل و خارج باشیم، ، خواهان آنیم که قلم را بر تباهی و خطاها و نقایصِ فعالانِ سیاسی و دانشجویانی بگریانیم که، در هرشرایطی دوغ و دوشاب را به هم می آمیزند و در داوری های کلانِ سیاسی و اجتماعی به تفکر سیاه و سفید مبتلا هستند و مطلق اندیشی را به حساب می آورند و در پی صدورِ داوری های قطعی و غیرمنعطف اند.
مقدمتا" یادآور می شویم که حرمت نهادن به نقد و عمل بدان، عِدل و عینِ حرمت نهادن به عقل است و شجاعت عملی مسبوق به بصیرت نظری است و بصیرت از آنجا حاصل می گردد که دانشجویی که پای در مسیر فعالیت سیاسی می گذارد، به سلاحِ بُرندۀ آگاهی مجهز شود، وگرنه یا لعبتی به دست احزاب سیاسی خواهد شد، یا در چاهِ بی دغدغه بودن و با ابتذال به سر کردن فروخواهد غلتید. از افراطِ سیاسی کاری تا تفریطِ انفعال مسیرِ چندانی نیست.
ما به طردِ شیوه ای از مواجه فعالانِ سیاسی دانشجویی برخاسته ام و در باب آن نمی توانیم سکوت کنیم که مدتهاست سکۀ دارالضرب حلقه های انجمنی گشته است و آن عبارت است از ابتلا به "نگرش ایدئولوژیک".
فعالان سیاسی در انجمن های دانشجویی از شیشۀ کبود ایدئولوژی قدرت به موضوعات می نگرند، آنان چندان به افکار اهمیت نمی دهند که به حواشی آن. جرات رویارویی مستقیم و منفرد و خردورزانه با موضوعات مهّم را ندارد و این بی قدرتی را در لفافه ای از انگیزه خوانی ها، تخفیف و تمسخرها، طعن و کنایه ها و حرمت شکنی ها فرومی پوشانند و به نگرش "یا ابلیس یا قدیس" دچاراند. بدون فهم و تاّمل در باب اضلاعِ مهمِ فرهنگ کشور، آتش به کشتزاری می زنند تا در بازی باژگونهی تاریخ، کشت خود را بسوزانند، قعر چاه انحطاط را می بینند امّا اوج جاه تفکر برخواسته از این خاک را نمی بینند.
فعالان سیاسی در میدان تحلیل موضوعاتی که به کیان ملّی و امنیتِ کشور بستگی دارد، چندان خاک برپا می کنند که چشم خود را هم نابینا می کنند و آنگاه در این تاریکی و ظلمت، طنابی را برای خفه کردن حریف آماده می کنند و ناخواسته بر گردنِ خویش می پیچند و ناخواسته کارگزارِ مخالفینِ خویش می شوند. لذت از ویران کردن، نفرت از برهان آوردن، غیبت دردناک عینکِ تحلیل و حضور بی رحم ریشۀ ایدئولوژی، حداقل چهار خصلت مذمومِ فعالانِ دانشجویان و احزاب سیاسی دانشگاهی است. فعالان با سطحی نگری و نداشتنِ موضعی مبنایی در تحلیل شرایط مختلف، موضوع بحث را در ذیل قدرت تفسیر می کنند. اگر موضع آنان در تثبیت قدرت موجود بود، آن امر رو فرو می نهند و اگر در جهتِ نفی قدرت بود، آن را برمی گیرند. و این چیزی نیست جز نگاه ایدئولوژیک. فی المثل سکوت انجمن ها و فعالان سیاسی در حوادثی چون تحریمِ اقتصادی دولت کینه توز غربی و ترورهای یک ساله گذشتۀ اشخاص مهّم ایرانی، به این دلیل مسکوت گذاشته شد که عزیزان دفاع از این حوادث را دفاع از قدرت موجود می دانستند. شاهد دیگری از گرفتن ماهی از آب گل آلود!
مضاف بر این، گاهی فعالان سیاسی در خیالِ خام خود طرحی از بهترین نظام های سیاسی می دهند و از پستوی ذهن خود در صدد برهم زدن معادلات جهانی اند. در حالی که خود آنان وقتی فی المثل در صف موادغذایی می ایستند، به شهود درمی یابند که این معادلات و طرح های سیاسی آنان چندان مجهول هایی دارد که در مخیلۀ آنان نمی گنجد و نمی توان با شمشیر چوبین خیال اندیشی به جنگ واقعیتی سخت بروند.
ایمانوئل کانت (Immanuel Kant)، فیلسوف شهیر آلمانی که تامل عمیقی در باب تقدم اصلاح فکری بر اصلاح سیاسی کرده بود، در رسالۀ «پاسخ به پرسش روشنگری چیست؟»، می نویسد:« با یک انقلاب، شاید براندازی خودکامگی و زورگویی آزمندانه و یا قدرت پرستانه به دست آید، اما اصلاح واقعیِ شیوۀ تفکر از آن بر نمی آید و خام داوری های تازه در کنار خام داوری های کهن افزار راهبری تودۀ عظیم اندیشه باختگان می شود. برای دستیابی به این روشنگری به هیچ چیز نیاز نیست، مگر آزادی؛ تازه آن هم به کم زیان ترین نوع آن، یعنی آزادی کاربردِ عقل خویش در امور همگانی به تمام و کمال.» لذا، از چاهِ استبداد زدۀ هزارساله ایران، نمی توان به شعبده ای آب دموکراسی کشید که «خامان در این ره فرس رانده اند».
قدم هایی که بنظر می رسد فعالان سیاسی می بایست بردارند:
باید از آفت سیاسی کاری محض دور بمانند،
مطالعاتِ دائمی را در صدر کارهای خود قرار دهند،
در امر سنت و فرهنگ ایران و غرب از دریچۀ تحقیق و تفحص وارد شوند،
در امور کلان و مهم، عقیده های شخصی را کنار نهند،
از حجاب قدرت موضوعات را تحلیل نکنند،
در آرای اندیشمندانِ سیاسی، غوری کنند تا ماهیت قدرت را بهتر دریابند،
به علم عالمان بیش از تعهد سیاسی آنان بها دهند.
اینان و بسی افزون تر از اینهاست که پیوند فعالان سیاسی را با حق و حقیقت طلبی، محکمتر خواهد کرد. در این بین هستند عزیزانِ که، در عرصۀ سیاست و هزینه دادن، سالهای فراوانی «رنج خود و راحت یاران را طلبیده اند» و زخم صد جفا بر جگر دارند و از یار و دیار گسسته اند و هیچگاه سوداگرانه به فعالیت سیاسی ننگریسته اند، و هوای شهوت و ثروت و منزلت نداشته اند، و پروای حقیقت و قناعت، آنان را از آز و دروغ و نفاق مستغنی کرده است. اما اینان قلیلند و منفعت طلبان در حجاب فزون.
در انتها در خطاب به حاکمان می آوریم که، دریچه های آگاهی را بر روی مردم نبندند٬ رسانه ها و احزاب را آزاد بگذارند٬ داوری مردم را به سمع قبول بشنوند و صدای مردم را به راستی صدای خدا بینگارند٬ به وعده های خود وفا کنند٬ و دهان یاوه گویان خرافه گستران را بشکنند٬ حقوق بشر را محترم بشمارند٬ با اهل سنت و دیگر ادیان و مذاهب برادرانه و مهربانانه رفتار کنند و شبهه تبعیض را فربه تر نکنند و بدانند که:
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
اگر پشتیبانی ماندگار مردم و بهبود فزاینده احوال آنان را خواهانید با خدا و با خلق عهد مجدد ببندید و سوگند یاد کنید که از این پس پیگیری فلاح مردم و خیر عمومی را در صدر کردارها و پندارهای خود قرار دهید. خواهید دید که اقبال خلایق صد چندان خواهد شد و بد اندیشی های دشمنان به محاق محال خواهد رفت.
ما نصیحت به جای خود کردیم
روزگاری در این به سر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس