شرح نامحتمل ها قسمت اول

شرح نامحتمل ها قسمت اول


برخی میگویند به وجود آمدن جانداران و حیات و یا پروتئین ها توسط انتخاب طبیعی و بدون یک طراح هوشمند همانقدر احتمال دارد که بادی به انبار قراضه‌دانی بوزد و از آن یک هواپیما ساخته شود!

من گفتم فیزیک بررسی اشیاي ساده است، این هم ممکن است ابتدا غیرعادي به نظر بیاید. فیزیک ظاهراً موضوع پیچیده اي است زیرا درك مفاهیم آن براي ما آسان نیست. ذهن ما طوري ساخته شده که شکار و جمع آوري، جفتگیري و پرورش کودك را درك کند؛ جهانی با اجسام متوسط که با سرعت متوسط در سه بعد درحرکت‌اند، ولی بدن ما براي درك اندازه‌هاي خیلی کوچک و خیلی بزرگ ابزار لازم را ندارد، درك چیزهایی که استمرار آنها هزارم ثانیه یا میلیونها سال طول میکشد؛ ذراتی که مکان  

خاصی ندارند؛ نیروها و میدانهاي غیرقابل رؤیت یا غیرقابل لمس که فقط از روي اثرشان شناخته میشوند، براي ما مشکل است.  


به نظر ما فیزیک بغرنج است چون فهم آن سخت است و کتابهاي فیزیک پر از محاسبات ریاضی است. ولی اجسامی که فیزیکدانان بررسی میکنند، عمدتاً چیزهایی ساده اند. آنها ابري از گاز یا ذراتی بسیار ریز، یا تکه‌اي از یک ماده‌اي همگن مانند بلور با یک الگوي اتمی بینهایت مکرر هستند. این اجسام، لااقل بر اساس معیارهاي زیستشناسی، ساختار پیچیدهاي ندارند. حتی اجسام بزرگ فیزیکی مانند ستاره‌ها هم از آرایه‌اي نسبتاً محدود از اجزا تشکیل‌ شده‌اند که به‌طور کم‌وبیش تصادفی کنار هم مرتب شده‌اند. رفتار اشیاي فیزیکی غیربیولوژیک آنقدر ساده است که میشود آنها را با زبان ریاضی تشریح کرد و به همین دلیل کتابهاي فیزیک پر از محاسبات ریاضی است. 


کتاب فیزیک ممکن است پیچیده باشد ولی مثل ماشین و کامپیوتر محصول یک جسم بیولوژیک، یعنی مغز انسان است. اشیا و پدیده هایی که در کتاب فیزیک مورد بررسی قرار میگیرند همگی ساده تر از هر سلول بدن نویسنده آن کتاب‌اند. بدن نویسنده شامل تریلیونها عدد از این سلولهاست که بسیاري از آنها باهم تفاوت دارند و با معماري پیچیده و مهندسی دقیقی به شکل  

دستگاهی که قادر است یک کتاب بنویسد سازماندهی شده‌اند (منظور من از تریلیون واحد آمریکایی است: یک واحد تریلیون آمریکایی معادل یک میلیون میلیون است؛ یک بیلیون آمریکایی یا میلیارد معادل یک هزار میلیون میباشد). ذهن ما در درك پیچیدگی‌هاي بسیار بالا بهتر از درك اندازه‌هاي بینهایت بزرگ و سایر بینهایت‌هاي دشوار فیزیکی نیست.


تا به حال هیچکس براي توصیف ساختار کلی و رفتار چیزي مانند یک فیزیکدان یا حتی یک سلول بدن او، محاسبه ریاضی ابداع نکرده است. آنچه در توان ماست این است که سعی کنیم از برخی اصول کلی نحوه عملکرد موجودات زنده سر در آوریم و ببینیم اصولاً چطور به وجود آمده اند.

ما از اینجا شروع کردیم که میخواستیم بدانیم چرا ما و سایر موجودات زنده به وجود آمده ایم. حال، حتی بدون آنکه قادر باشیم جزئیات خود پیچیدگی را درك کنیم، میتوانیم پاسخی کلی به این سؤال بدهیم. به عنوان مقایسه، اغلب ما جزئیات نحوه کار یک هواپیما را درك نمیکنیم. احتمالاً سازندگان آن‌ هم همه‌ی جزئیاتش را درك نمیکنند: متخصص موتور از جزئیات کار بالها سر در نمیآورد و متخصص بال هم تصور غیرشفاهی از جزئیات موتور دارد. متخصص بال حتی همه محاسبات مربوط به بال را نمیداند: او با بررسی ماکت و نمونه در تونل باد یا شبیه‌سازي کامپیوتري میتواند رفتار بال هواپیما را در شرایط جوي نامساعد پیشبینی کند، همان کاري که زیستشناس ممکن است براي شناخت یک جانور انجام دهد. البته هرقدر هم که اطلاعات ما از طرز کار هواپیما ناقص باشد، همه میدانیم که مراحل اصلی ساخت آنچه بوده است. هواپیما توسط افرادي روي تخته رسم طراحی شده است. سپس افراد دیگري قطعات را از روي آن طرحها ساخته اند و بعد عده بیشتري (با کمک دستگاه‌هاي ساخت بشر) آن قطعات را به صورت 

مناسب به هم پیچ و یا پرچ کرده، جوش داده و یا چسبانده اند. فرایند ساخت هواپیما، در کل از نظر ما اسرارآمیز نیست زیرا انسان آن را ساخته است. کنار هم قرار دادن قطعات به طور سیستماتیک برحسب یک طرح خاص براي ما قابل درك است، چون این کار را، حداقل در دوران کودکی با آجرهاي خانه سازي، تجربه کرده ایم. 



اما بدن ما چطور؟ هرکدام از ما دستگاهی هستیم همانند هواپیما ولی با ساختاري بسیار پیچیده تر. آیا بدن ما هم ابتدا روي تخته رسم طراحی شده، و یک مهندس ماهر قطعات آن را به هم وصل کرده است؟ جواب منفی است و ما فقط حدود یک قرن است که به این پاسخ دور از انتظار رسیده ایم. زمانی که چارلز داروین براي نخستین بار این موضوع را مطرح کرد، بسیاري نمیخواستند یا نمیتوانستند آن را درك کنند. راستش خود من هم وقتی اولین بار در کودکی نظریه داروین را شنیدم با بیتفاوتی از باور آن امتناع کردم. در سراسر طول تاریخ تا نیمه دوم قرن نوزدهم تقریباً همه، قاطعانه عکس آن، یعنی فرضیه آفریدگار دانا، را قبول داشتند. بسیاري از مردم هنوز هم برهمین باورند؛ شاید علتش این باشد که توصیف صحیح داروینی از هستی ما هنوز به نحو شایسته و به صورت روتین در منابع درسی آموزش عمومی گنجانده نشده است، و بی‌شک به نحو گسترده اي نادرست درك شده است.


واژه‌ي ساعت‌ساز در عنوان کتاب از نوشته معروف یک متخصص الهیات قرن هیجدهم به نام ویلیام پالی گرفته شده است. 

کتاب او با عنوان الهیات طبیعی یا شواهد وجود و صفات خداوند در عناصر طبیعت که در سال 1802 منتشر شد، معروفترین تقریر از برهان نظم و تاثیرگذارترین منبع در بحثهاي اثبات وجود خدا است. من این کتاب را تحسین میکنم به این دلیل که نویسنده‌ي آن، در زمان خود موفق شد کاري را انجام دهد که من اکنون سعی در انجام آن دارم. او چیزي براي گفتن داشت که به شدت به آن معتقد بود و از هیچ کوششی براي بیان صریح باور خود فروگذار نکرد. او در مقابل پیچیدگی و عظمت جهان زنده سر تعظیم فرود میآورد و احساس میکرد لازم است به زبانی خاص آن را توصیف کند. تنها اشتباه او، که واقعاً اشتباهی بزرگ بود، خود توصیف بود. پاسخ او به این معما همان پاسخ سنتی مذهب بود ولی او با زبانی واضحتر و متقاعدکننده تر از متأخرین خود آن را بیان کرد. توضیح صحیح چیزي دیگر بود و جهان میبایست چشم انتظار یکی از انقلابیترین متفکران عالم، یعنی چارلز داروین می‌ماند.

پالی کتاب الهیات طبیعی را با این قطعه‌ي معروف شروع میکند:

هنگام عبور از یک دشت، با پایم به سنگی میزنم و در پاسخ به این سؤال که این سنگ از کجا آمده، ممکن است بگویم تا آنجا که میدانم همیشه همین جا بوده و شاید اثبات بیربط بودن چنین جوابی خیلی ساده نباشد. ولی فرض کنید ساعتی را روي زمین پیدا کنم، در پاسخ به این سؤال که از کجا آمده، دیگر بعید است بگویم تا آنجا که میدانم همیشه همانجا بوده است. 

در اینجا پالی به تمایز بین اشیاي طبیعت مثل سنگ و اشیایی که طراحی و ساخته شده اند، مثل ساعت، توجه میکند. در ادامه به توصیف دقت و ظرافت به کار گرفته شده در ساخت و سوار کردن فنرها و دندانه هاي درون ساعت میپردازد. اگر ما در دشتی ساعتی پیدا کنیم، حتی اگر ندانیم که از کجا آمده، پیچیدگی و ظرافت ساخت آن ما را به این نتیجه میرساند که این ساعت باید سازنده‌اي داشته باشد: زمانی، در جایی، سازنده یا سازندگانی وجود داشته اند که به منظوري خاص آن را ساخته اند. کسانی که از ساز و کار آن آگاه بودند و براي استفاده از آن نقشه اي در سر داشتند.

گرچه پالی تأکید میکند که کسی نمیتواند با این نتیجه گیري منطقی مخالف باشد، با وجود این، در عمل این همان چیزي است که یک خداناباور هم وقتی در مورد طبیعت تأمل میکند، ممکن است بر زبان آورد، زیرا:

هر نشانه‌ی ابتکار، هر نمودي از طراحی که در ساعت وجود دارد، در طبیعت نیز هست؛ با این تفاوت که در طبیعت همه چیز بزرگتر و فراوانتر است به حدي که از هر محاسبه اي فراتر میرود.

پالی این مطلب را با توصیفی احترام آمیز و دلنشین از اجزاي ماشین حیات به پایان میرساند درحالیکه آن را با چشم انسان، مثال مناسبی که داروین هم از آن استفاده کرده و در این کتاب هم به آن اشاره میشود، شروع کرده بود. او چشم را با دستگاهی طراحی شده، مثل تلسکوپ، مقایسه میکند و نتیجه میگیرد که دقیقاً به همان گواهی که چشم براي دیدن خلق شده، تلسکوپ هم براي کمک به چشم ساخته شده است. چشم هم مانند تلسکوپ باید سازندهاي داشته باشد. بحث پالی گرچه با کمال صداقت و با اطلاع از آخرین اطلاعات زیستشناختی زمان خود مطرح شده، ولی اشتباه است، اشتباهی بزرگ و چشمگیر.


قیاس بین چشم و تلسکوپ یا بین ساعت و موجود زنده، نادرست است. برخلاف ظاهر، تنها ساعتساز طبیعت، نیروهاي کور فیزیکی است، که البته به شکل بسیار خاصی به کار گرفته شده اند. یک ساعت ساز واقعی آینده نگري دارد و با هدفی که از ساخت و کاربرد ساعت در چشم بصیرت خود ترسیم کرده، فنرها و چرخ‌دنده‌هاي خود را طراحی میکند و اتصالات بین آنها را رسم مینماید؛ اما انتخاب طبیعی کور و ناآگاه است. این روند خودکار که توسط داروین کشف شد و اکنون ما آن را توجیه پیدایش و شکل هدفدار حیات میدانیم، هدفی در سر ندارد. اصلاً نه عقلی دارد و نه چشم بصیرتی، نقشه‌اي براي آینده ندارد. نه چشم‌انداز دارد، نه آینده‌نگري و نه حتی قدرت دید. اگر او را ساعت‌ساز طبیعت بدانیم، ساعتسازي نابیناست.

من این موضوع و خیلی چیزهاي دیگر مرتبط با آن را شرح خواهم داد؛ تنها کاري که نمیکنم تحقیر ساعتهاي زنده‌اي است که اینچنین الهامبخش پالی شدند. 

درعوض میکوشم نشان دهم که پالی میتوانست از این نیز فراتر رود. وقتی صحبت از حس هیبت در برابر «ساعت»هاي زنده است، حرف هیچکس را قبول ندارم. من با جناب ویلیام پالی احساس همدلی بیشتري دارم تا با آن فیلسوف معروف و خداناباور معاصر که چندي پیش سر شام درباره‌ي این موضوع با او بحث میکردم. به او گفتم تا قبل از 1859 ،زمان انتشار اصل انواع داروین، نمیتوانستم تصور کنم کسی بتواند خداناباور باشد. فیلسوف پرسید: «هیوم چطور؟» پرسیدم: «او چگونه پیچیدگی سازمان یافته جهان زنده را توجیه میکرد؟» فیلسوف گفت: «توجیه نمیکرد. چه نیازي به توجیه دارد؟»!


پالی میدانست که این قضیه نیاز به توضیحی خاص دارد، داروین هم این را میدانست و من گمان دارم که همصحبت فیلسوف من نیز ته قلبش این را میدانست. در هر صورت وظیفه‌ي من است که آن را در اینجا مطرح کنم. در خصوص هیوم نیز گاهی گفته میشود که این فیلسوف بزرگ اسکاتلندي برهان نظم را یک قرن قبل از داروین مطرح کرده است. ولی آنچه هیوم انجام داد انتقاد از منطق استفاده از نظم آشکار در طبیعت به عنوان گواهی مثبت از وجود خدا بود. او توجیه دیگري براي نظم آشکار نداشت 

و این پرسش را بی‌جواب گذاشت. تا قبل از داروین یک خداناباور در پیروي از هیوم ممکن بود بگوید: «من توجیه خاصی براي طرح پیچیده بیولوژیک ندارم. تنها چیزي که میدانم این است که خالق توجیه خوبی نیست، پس چاره‌اي نیست جز اینکه صبر کنیم شاید کسی پیدا شود و توجیه بهتري داشته باشد.» هرچند این پاسخ منطقی به نظر میرسد ولی خیلی راضی کننده نیست و 

گرچه تا قبل از داروین انکار خالق میتوانست قابل دفاع باشد ولی داروین این امکان را فراهم آورد که شخص از نظر عقلایی یک آتئیست کامل باشد. به نظر من هیوم هم با این نظر مخالفتی نداشت، هرچند از بعضی نوشته هاي او چنین برمیآید که زیبایی و پیچیدگی نظم بیولوژیک چندان توجهش را جلب نمیکرد. شاید طبیعت شناس نوجوان، چارلز داروین میتوانست چیزهایی به او نشان دهد ولی وقتی داروین در دانشگاه هیوم در ادینبورگ ثبت نام کرد، 40 سال از مرگ هیوم گذشته بود.

من از اصطلاحات پیچیدگی و نظم آشکار، چنان سریع گذشتم که گویی مفاهیمی بدیهی هستند. البته از یک منظر واضح است، تقریباً همه مردم ایده اي از مفهوم پیچیدگی در ذهن دارند. اما مفاهیم پیچیدگی و نظم در این کتاب به قدري محوري‌اند که باید تلاش کنم تا احساسمان را از اینکه چیزي خاص در مورد اشیاي پیچیده و ظاهراً منظم وجود دارد، کمی دقیقتر و در قالب کلمات تسخیر نمایم.

پس، جسم پیچیده چیست؟ چگونه باید آن را تشخیص داد؟ چگونه میتوان گفت که ساعت، هواپیما، آبدزدك و یا انسان پیچیده اند ولی کره ماه ساده است؟.....

ادامه دارد


ریچارد داوکینز/ساعت ساز نابینا/ترجمه بنیاد داوکینز


کانال‌ افق‌ رویداد



Eärendil


قسمت بعدی

Report Page