سکولاریسم در ایران: پروژه غربی یا بومی؟

سکولاریسم در ایران: پروژه غربی یا بومی؟


برای مجله فلسفی Aeon

نویسندگان: حسین دباغ و پاتریک حسن


آیا سکولاریسم در ایران را باید محصول یک تحمیل استعماری و پروژه امپریالیستی دانست؟ برخی از روشنفکران پسااستعماری و حاکمان ایران متفق القولند که سکولاریسم محضا یک پروژه امپریالیستی و استعماری در لباس مبدل است که از جانب غرب بر ما حقنه میشود و به همین سبب باید مقابل آن مقاومت نشان داد. من و همکارم پاتریک حسن اما در این مقاله استدلال میکنیم که حاکمان ایران، اسلام‌گرایان سیاسی و این نظریه‌پردازان پسااستعماری با این تصور که سکولاریسم ذاتاً غربی و امپریالیستی است، یک خطای فلسفی-منطقی را تکرار میکنند. سکولاریسم در ایران را نباید فقط نوعی «امپریالیسم» غربی دانست.

اما سکولاریسم چیست؟ سکولاریسم به طور خلاصه مدافع این دیدگاه است که دولت باید در نسبت به باورهای دینی (و نه لزوما اعمال دینی) بیطرفی اتخاذ کند. برخلاف برخی دیدگاه‌های رایج، سکولاریسم به معنای «الحاد اجباری توسط دولت» نیست، بلکه به منزله در نظر نگرفتن امتیازات مذهبی در امور مدنی و حمایت از بی‌طرفی و کثرت‌گرایی در تلاش برای تضمین فرصت‌های برابر و احترام برای شهروندان صرف نظر از اعتقادات مذهبی آنان است.

باور به سکولاریسم و قانون گذاری سکولار معقول به نظر میرسد به این دلیل که عموما بسیار نادر است که آحاد یک ملت معتقد به یک منبع قانون به عنوان مرجع یا اتوریته دینی باشند، چه رسد به اینکه تفسیر یکسان و واحدی از آن منبع نیز داشته باشند. از آنجا که توافق جامعی در مورد اینکه کدام دین لزوما «صحیح» است وجود ندارد، محدودیت های معرفتی ما ایجاب میکند که با توجه به حمایت از حقوق مدنی همه شهروندان از استناد به قوانین مدنی بر اساس یک دین خاص اجتناب کنیم. سکولاریسم و بیطرفی مهمتر هم میشود وقتی با کشورهایی روبرو هستیم که از تنوع دینی زیادی برخوردار هستند. ایران یکی از این کشورهاست: از مسلمانان و یهودیان و مسیحیان و بهائیان و یارسانان و... گرفته تا بیدینان همگی شهروند محسوب میشوند و پاسداشت حقوق مدنی آنان وظیفه دولت است.

توجه به این نکته حائز اهمیت است که بیطرفی دولت سکولار در قبال باورهای دینی با بیطرفی در برابر اعمال دینی شهروندان یکسان نیست. یک دولت سکولار می‌تواند گفتمان حقوق بشر را در کنار «اصل آسیب» برای ممنوعیت برخی رفتارهای مضر مذهبی از طریق بررسی سیاسی، حقوقی و اخلاقی و البته تحت شرایط بی‌طرفی اعمال کند.

با اینکه سکولاریسم در نظر ایده مقبول و قابل دفاعی است، یکی از جدیترین ایرادها به سکولاریسم دستکم در بافت ایران ناشی از این ظن است که سکولاریسم و سکولاریزاسیون یک لباس مبدل و ابزار پنهان امپریالیستی یا استعماری برای براندازی است که با زبان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر بیان میشود. این اعتراض به شکل قویتری هم بیان میشود و آن اینکه سکولاریسم اساساً ماهیت ضد دینی (و در نتیجه ضد اسلامی) دارد. با این فرض (البته مغلوط) که آرمان‌های اسلامی در هسته اصلی هویت فرهنگی ایرانیان قرار دارند (یا باید باشند)، سکولاریسم ضد ایرانی نیز تلقی می‌شود و در نتیجه ابزاری است برای پیشبرد منافع قدرت‌های خارجی غربی و تهاجم فرهنگی.  

چنین استدلالی فقط منحصر به ایران نیست، بلکه در جهان اسلام نیز مقبولیت گسترده‌ای دارد. به این دلیل که سکولاریسم دستکم در بافت و سیاق اروپایی آن محصول بحث های گسترده فلسفی سیاسی الهیاتی در آن جوامع بود که با تغییرات اجتماعی-اقتصادی همراه شد و سپس به شکل خودجوش ظهور و بروز پیدا کرد. 

اما در جهان اسلام و کشورهای مسلمان، سکولاریسم به طور معمول از بالا به پایین، ابتدا توسط قدرت‌های استعماری و سپس دولتهای پسااستعماری بر کرسی نشست. حکومت هایی مثل تونس، الجزایر، مصر، سوریه، عراق، و احتمالاً ترکیه آتاتورک و ایران پهلوی، عموما دولت‌های خودکامه سکولار بودند که اغلب توسط دولت‌های غربی نصب شدند یا به شدت مورد حمایت قرار می‌گرفتند و به دنبال «مدرن کردن» ملت‌های خود بودند. این نوع از سکولاریزاسیون سریع و بعضا با سرکوب همراه بود و از دل جامعه به شکل خودجوش زاده نشد به همین سبب رفته رفته مقاومت جدی علیه آن در این جوامع پدیدار شد.

استدلالی که در بالا آمد عموما به عنوان توجیه و دلیل مهمی در رد ایران سکولار یا حداقل برای سوءظن در مورد آن ارائه میشود. اجازه دهید استدلال افرادی که از استعمار و امپریالیسم برای رد سکولاریسم استفاده میکنند را اینجا بازسازی کنیم، سپس به نقد آن بپردازیم. 

مقدمه اول: در جایی که استعمار و امپریالیسم یافت میشود باید در مقابل آن مقاومت کرد چرا که استعمار و امپریالیسم اخلاقا باطل است.

مقدمه دوم: ایده ایران سکولار نه تنها به شکل تاریخی ریشه در استعمار و امپریالیسم غربی دارد بلکه با حضور سکولاریسم همچنان استعمار و امپریالیسم تقویت میشود.

نتیجه: بنابراین، باید در برابر ایده ایران سکولار مقاومت کرد.

با فرض اینکه استدلال بالا به جهت منطقی معتبر است به سروقت محتوای آن می رویم. به نظر میآید پذیرش مقدمه اول کار چندان مشکلی نباشد. دلایل فلسفی و تجربی زیادی وجود دارد که نشان میدهد امپریالیسم و استعمار اخلاقا باطل است. پاشنه آشیل استدلال بالا مقدمه دوم آن است و حداقل میتوان دو مشکل مهم در این مقدمه پیدا کرد. 

اولا این ادعا که سکولاریسم به جهت تاریخی محضا ریشه در استعمار و امپریالیسم دارد قابل قبول نیست. نمونه‌های زیادی از سکولاریسم در خارج از جوامع «غربی» قبل از استعمار وجود دارد - به عنوان مثال، در فلسفه و ساختارهای سیاسی هند و در بسیاری از سلسله‌های چینی. اما مهمتر از آن حتی در تاریخ اندیشه مسلمانان و در میان فیلسوفان مسلمان پش از ظهور استعمار شکلی از سکولاریسم یافت میشود. بنابراین، این ادعا که سکولاریسم منحصراً مناسب اروپا یا «غرب» است، نادرست است. مضاف بر آن، بسیاری از کشورهای مسلمان، مانند مالزی و اندونزی، و سایر کشورهای دارای سابقه استعمار، مانند ژاپن، از دوگانه غرب و شرق توانستهاند فراتر روند و برخی از ارزش‌های «غربی» را بدون قربانی کردن هویت فرهنگی خود اتخاذ کنند.

ثانیا این تصور و فرض که ایرانیان ذاتاً قادر نیستند در مورد ارزش‌ها، اعتقادات و اعمال خود خارج از چارچوب دین بحث کنند به شکل غیرقابل قبولی ذات گرایانه و حتی نژادپرستانه است. جالب است که این نکته فقط بر حکومت های دینی و مثال ایران صدق نمیکند. میتوان بسیاری از ایدئولوژیهای غیردینی را جایگزین بحث درباره حکومت دینی کرد و نتیجه مشابه گرفت. برای مثال، شاید بتوان کمونیسم را به جای دین و چین را جایگزین ایران کنیم و نتیجه مشابهی در مورد طرد محصولات فکری غربی بگیریم.

بنابر آنچه گفته شد به نظر میرسد که استدلال مبتنی بر استعمار و امپریالیسم علیه ایران سکولار استدلال ضعیفی است و مظهر بسیاری از همان مشکلاتی است که بسیاری (به درستی) امپریالیسم واقعی را متهم میکنند، یعنی: نادیده گرفتن صداهای بومی، اقلیت و "دیگری"، و نفی آزادیهای اساسی مدنی.


Report Page