سوژگی در برابر ناصلح

سوژگی در برابر ناصلح

نعمت الله فاضلی
چگونه مدرسه از راه فرهنگ صلح یا ناصلح می‌آفریند؟
صدای نوین خراسان

تحلیل و شناخت مدرسه از دیدگاه صلح به معنای سخن گفتن یا به سخن درآوردن مسئله‌های مدرسه با زبان صلح است. این زبان نسبتاً تازه و بدیعی در ایران است. به زبان‌های گوناگون تا کنون درباره و با مدرسه سخن گفته و می‌گوییم. اقتصاددانان با زبان توسعه، جامعه‌شناسان با زبان نظم اجتماعی، انسان‌شناسان با زبان فرهنگ، برنامه‌ریزی درسی با زبان برنامه درسی، فیلسوفان با زبان فلسفه تعلیم و تربیت، مورخان با زبان تاریخ آموزش، فمینیست‌ها با زبان حقوق زنان و محیط‌زیست‌گرایان با زبان اکولوژیک درباره مدرسه سخن می‌گویند. زبان صلح، زبان تلفیقی و پیوندی است که با همه زبان‌های بیان‌شده پیوندی دارد. می‌کوشم از همین زبان ملاحظاتی را بیان کنم.

دو کتاب با عنوان‌های «صلح ایرانی: مسیرهای صلح در ایران امروز» و «الفبای زندگی: خواندن و نوشتن» به‌مثابه زیستن زیر چاپ دارم که در هر دو مسئله نظام آموزشی ایران و صلح را به‌تفصیل شرح داده‌ام و نشان داده‌ام که آموزش می‌تواند نهاد صلح یا نهاد ناصلح باشد. ابتدا بگویم که صلح و آموزش را نمی‌توان و نباید بر اساس نوع و چگونگی رفتار معلمان با دانش‎آموزان تحلیل کرد. ممکن است برخی معلمان حتی با دانش‎آموزان بدرفتاری هم بکنند و بسیاری از معلمان هم فداکارانه با دانش‌آموزان مهربانی کنند، اما مسئله صلح در نظام آموزشی به سیاست‌ها، گفتمان‌ها و چشم‌انداز نظام آموزشی مربوط است. از این دیدگاه حتی خود معلمان نیز می‌توانند قربانی سیاست‌های خشونت‌بار باشند. شایسته است از معلمان و کارکنان و مدیران مدارس که فداکارانه برای دانش‌آموزان زحمت می‌کشند تقدیر هم کرد، اما به معنای صلح‌آمیز بودن نهاد مدرسه نیست.

بگذارید مرادم از صلح را با مفهوم ناصلح و خشونت توضیح دهم. ناصلح، هر شکلی از خشونت نمادین و فیزیکی، تبعیض، نابرابری، سرکوب و اعمال زور است. این از ناسازه‌های کلان نظام آموزشی ماست که در سیاست‌ها و گفتمان‌هایش به‌جای صلح به تولید و بازتولید ناصلح می‌پردازد. این ناسازه کلان ریشه در این واقعیت دارد که گفتمان آموزشی مسلط در ایران، صلح را در کانون خود ندارد و در سطوح گوناگون سیاست‌گذاری، برنامه درسی و تجربه عملی و زندگی روزمره مدرسه ناصلح را تولید و بازتولید می‌کند. در نظام آموزشی ما، «خشونت ایدئولوژیک» و «خشونت ساختاری» بر دانش‌آموزان اعمال می‌شود. بارزترین جلوه این خشونت‌ها اعمال و ارائه گفتمان و برنامه درسی یکسان و متمرکز به شیوه‌ای دگماتیک بر همه دانش‌آموزان و نادیده گرفتن تفاوت‌های فردی، قومی، جنسیتی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن‌هاست. در مدرسه هم شکل‌های خشونت پنهان، خشونت آشکار، خشونت نمادین و خشونت سیستماتیک بر دانش‌آموزان اعمال می‌شود؛ خشونت‌هایی که در نهایت به سرکوب، طرد و حذف هویتی، جنسیتی، قومیتی، دینی، زبانی، اقتصادی و اجتماعی دانش‌آموزان منجر می‌شود. مدرسه بر ابعاد زمان، مکان، بدن، زبان، ذهن و زندگی دانش‌آموزان اعمال کنترل و سلطه دارد. شرح دقیق چگونگی شیوه اعمال خشونت و سلطه بر دانش‌آموزان وقتی میسر و شفاف می‌شود که هریک از این ابعاد جداگانه توصیف و تحلیل شوند؛ البته ما همه در مدارس ایران تحصیل کرده‌ایم و تجربه زیسته از آن‌ها داریم.

اندیشه‌های میشل فوکو چشمان ما را به شیوه‌های اعمال سلطه و خشونت باز کرد. امروز ما می‌دانیم که مدارس اگرچه شعارشان رهایی‌بخشی و شکوفایی استعدادهای دانش‌آموزان است، اما در عمل از راه نظارت و مداخله در تمامی ارکان بدن، زبان، ذهن، شخصیت و منش دانش‌آموزان به‌منظور جلوگیری از انحراف دانش‌آموزان از ایدئولوژی حاکم بر آن‌ها اعمال سلطه می‌ورزند. هدف مدرسه در نهایت نه رهایی و شکوفایی، بلکه اعمال نظارت و فشار برای همنوایی کودکان با ایدئولوژی و ارزش‌های سیاسی حاکم است.

این است که مدرسه بیش از اینکه نهاد صلح باشد نهاد ناصلح است. امروزه این اجماع جهانی وجود دارد که صلح وضعیتی است که در آن حداقل حذف و طرد و خشونت باشد و افراد جامعه بتوانند با هویت‌ها و قابلیت‌های فرهنگی، اجتماعی و فردی‌شان، استعدادهای خود را شکوفا کنند و از آزادی‌ها و فرصت‌های برابر برخوردار باشند. زمانی مدرسه صلح یا صلح‌محور داریم که دانش‌آموزان در مدرسه و از مدرسه هراس ندارند، معنای صلح را درونی می‌کنند، قادرند رفتار خشونت‌بار و خشونت‌آمیز با آن‌ها را تشخیص دهند و در برابر آن مقاومت کنند، و از فرصت‌های عادلانه آموزشی برخوردارند و به معنای دقیق کلمه طعم زندگی و زیبایی‌های آن را در مدرسه می‌چشند و از برنامه درسی یادگیری‌های آزاد و عمیق برخوردارند و می‌توانند در فضایی از آموزش مشارکتی، تعاملی، گفت‌وگویی و زنده بهره‌مند شوند، و راه و راهبردهای همزیستی و احترام متقابل با دیگری و طبیعت را می‌آموزند و درونی می‌کنند.

مدرسه صلح‌محور، مدرسه‌ای است که معلمان و دانش‌آموزان زندگی در جهان چندفرهنگی را می‌آموزند و تجربه می‌کنند و قابلیت‌های مدارا و تحمل فرهنگ‌ها، قومیت‌ها، دین‌ها، زبان‌ها، جنسیت‌ها و در کل تفاوت‌ها را به‌خوبی کسب می‌کنند، حتی بیش از این، معلمان و دانش‌آموزان می‌آموزند حقوق بشر چیست و چه مسئولیتی در قبال آن دارند و مطابق اصول و قوانین حقوق بشر چه حقوق فردی و اجتماعی به آن‌ها تعلق می‌گیرد و به آن‌ها پایبند می‌شوند. اگر چنین مدرسه‌ای در عمل تحقق یابد، معلمان و دانش‌آموزان می‌دانند و می‌توانند به شیوه‌ای دوستانه، عادلانه، منصفانه، مداراجویانه و صلح‌آمیز با دوستان، همکاران، هم‌وطنان، همسایگان، همشهری‌ها و دیگر انسان‌ها از فرهنگ‌ها و سرزمین‌های گوناگون رفتار کنند. این‌ها همه به این بستگی دارد که چه ارزش‌هایی در فضای نظام آموزشی و مدارس حاکم باشد؛ ارزش‌های تضمین‌کننده و پرورش‌دهنده سوژه صلح‌گرا و صلح‌دوست و صلح‌جو و صلح‌خو یا سوژه ستیزه‌جو، رقابت‌جو، خشمگین، نابردبار و صلح‌ستیز.

می‌بینید که مدرسه صلح‌محور ابعاد گسترده و پیچیده‌ای دارد. در اینجا ایده اصلی‌ام در این زمینه را بیان می‌کنم. این ایده را «مدرسه صلح فرهنگی» می‌نامم. این ایده مبتنی بر نظریه‌ای است که در کتاب «مسئلۀ مدرسه» آن را بیان کرده‌ام. در آنجا توضیح داده‌ام کار و وظیفه مدرسه مدرن پرورش سوژه مدرن است. بحران مدرسه امروزی ما شکست در پرورش سوژه است. اکنون از همین زاویه استدلال می‌کنم مدرسه از راه صلح فرهنگی؛ یعنی صلح مبتنی بر پرورش و خودتحقق‌بخشی سوژه مدرن می‌تواند صلح را گسترش دهد. راه‌های دیگر به بحران رسیده‌اند و مولد ناصلح بوده‌اند.

آنچه تا اینجا گفتم مفهوم صلح را لزوماً در گوش همه طنین‌انداز نمی‌کند. از این‌رو سخن گفتن از صلح، به‌ویژه مدرسه و صلح دشواری‌هایی دارد. الیزه بولدینگ، جامعه‌شناس و صلح پژوه بلندآوازه و تأثیرگذار امریکایی، در جلد اول کتاب «فرهنگ صلح؛ نیمه پنهان تاریخ» می‌گوید:

در زمانه اکنون صلح مفهوم دشواری است؛ چه، صلح به نظر بسیاری مفهوم محافظه‌کارانه‌ای است و بسیاری از آن استقبال نمی‌کنند و بر این باورند که این مفهوم ما را به انفعال دعوت می‌کند و می‌کشاند.

جالب است بولدینگ این را از منظر امریکایی‌ها و اروپایی‌ها می‌گوید، اما ما هم در ایران این فضا را داریم. اگر محقق و کنشگری با پرچم صلح بخواهد جهان را توضیح دهد، متهم به این می‌شود که سازشکاری می‌کند و جهان را رمانتیسایز و واقع‌گریز می‎کند و برای عافیت‌طلبی و عافیت‌طلبان می‌کوشد. انقلابیون بیش از همه مخالف ایده صلح‌اند و می‌گویند صرفاً با انقلاب می‌توان جهان را دگرگون کرد و بهبود بخشید؛ و هر گونه دعوتی به صلح، ریختن آب سرد بر آتش انقلابی آن‌هاست.

«مدرسه رئالیستی صلح» که استاد فراستخواه بیان کردند از این حیث کارآمد است؛ چه، نشان می‌دهد صلح امری رمانتیک و خیال‌پردازانه و بریده از واقعیت نیست. با این رویکرد، مدرسه رئالیستی صلح، می‌توانیم برداشت غیرانتقادی از صلح را به چالش بکشیم، به‌خصوص وقتی که مفهوم صلح را با مفهوم محافظه‌کارانه‌تر آموزش همراه می‌شود. نیمه پُر آموزش در جهان همیشه محافظه‌کاری بوده است. مدرسه مدرن سیستمی است که نظام ملت-دولت(۱) آن را ابداع و در خود ادغام کرده است تا بتواند جامعه را آرام نگه دارد و به بازتولید نظم ایدئولوژیک و سیاسی ملت-دولت بپردازد. از این نظر هم نقدهای زیادی به مدرسه شده است، ولی به‌ هر حال کم ‌و بیش اجماع هست که مدرسه در کلیت آن نهاد محافظه‌کاری است. وقتی ما دو مفهوم آموزش و صلح را که بار محافظه‌کارانه سنگینی بر آن‌ها سوار شده کنار هم قرار می‌دهیم، آن‌وقت این پرسش مطرح می‌شود که چه چیزی از طریق آموزش و صلح بگوییم؟ آیا می‌خواهیم به تکرار و بازتولید گفتمان ناانتقادی و ناواقع‌گرایانه جاری و ساری بپردازیم؟ یا اینکه می‌خواهیم از طریق عبارت آموزش و صلح، چشم‌انداز و افقی را باز کنیم که فهم واقع‌گرا و انتقادی از جهان ممکن شود؟ این است که ما معمولاً در گفتمان صلح و آموزش که از پاره‌گفتمان‌های اصلی گفتمان صلح در جهان امروز است، وظیفه داریم ببینیم چطور می‌توانیم از این دیوار بلند محافظه‌کاری عبور کنیم.

تصور می‌کنم صلح را تجزیه کنیم و ببینیم آموزش با کدام بخش صلح پیوندی اثربخش و واقع‌گونه دارد. گفتمان صلح حداقل چهار پاره‌گفتمان دارد: گفتمان فرهنگی صلح؛ گفتمان صلح سیاسی؛ گفتمان صلح اجتماعی؛ و گفتمان صلح اقتصادی. به آموزش که نگاه می‌کنیم با این چهار گفتمان نسبتی دارد، اما این نسبت‌ها متوازن و برابر نیستند.

بسته به شرایط اجتماعی و تاریخی کشورها، نهاد آموزش با یکی از این گفتمان‌های صلح فرهنگی، صلح اجتماعی، صلح سیاسی یا صلح اقتصادی پیوند برقرار می‌کند. در برخی از حوزه‌ها، مدرسه و آموزش نمی‌تواند بازیگری جدی باشد. نه اینکه نقشی ندارد، اما این نقش جدی نیست. در صلح سیاسی، آموزش کمترین نقش را دارد. صلح سیاسی معطوف به حکومت‌ها و حکمرانی‌های محلی است؛ یعنی مدیریت‌های شهری و سیستم‌ها و خرده‌سیستم‌های سیاست‌گذار و تصمیم‌گیر درباره سرشت و سرنوشت جمعی آن‌هاست؛ چه درباره وضعیت جنگ باشد و چه درباره شیوه‌ها و شکل‌های دیگر خشونت در جامعه. از این زاویه، نظام مدرسه‌ای تأثیرگذار است، اما کمترین تأثیر را دارد به‌ویژه در ساختار کشورهای کمتر دموکراتیک یا غیردموکراتیک مثل ایران. در کشورهای دموکراتیک معلمان، دانش‌آموزان، برنامه درسی و نظام آموزشی نقش بیشتری در صلح سیاسی دارند، اما آنجا هم مدرسه بازیگر اصلی نیست، گرچه نقش پررنگ‌تری دارد. ما می‌بینیم در یمن، عراق یا سوریه و دیگر جاها که ایران درگیر جنگ است، آموزش و پرورش ایران چه کاری، چه نقشی و چه بازیگری‌ای دارد؟ تقریباً هیچ.

در سطح داخلی نیز همین‌گونه است. آموزش ‌و پرورش در تنش‌هایی که در کشور به وجود می‌آید و رقابت‌های محلی، قومی، زبانی و مجموعه تنش‌های سیاسی که در درون جامعه هست یا تنش بین شهروندان و حکومت و امثال این‌ها نقش دارد و مانند تنش‌های بین‌المللی، اینجا هم بدون نقش نیست، اما اینجا هم نقش این نهاد کمرنگ است. پس در صلح سیاسی ما نمی‌توانیم از گفتمان آموزش‌ و پرورش و صلح به‌مثابه عامل جدی استفاده کنیم.

در صلح اقتصادی، موضوع صلح در فرآیندهای تولید ثروت، توزیع ثروت، چگونگی فرآیندها و سازوکارهای بازار، اقتصاد و کالا و مواردی از این دست است. آموزش ‌و پرورش در چشم‌انداز بلندمدت در صلح یا ناصلح اقتصادی بازیگر است؛ چه، به تعبیر الوین تافلر در کتاب «آموختن برای فردا: نقش آینده در تعلیم و تربیت»، آموزش و مدرسه تنها نهادی است که بیشترین نسبت را با آینده دارد. کودکان امروز پانزده سال بعد شهروندان بزرگسال و فعالی هستند که قرار است اقتصاد، سیاست، صنعت و اجتماع را بگردانند؛ یعنی ماهیت سیستم آموزش معطوف به آینده است. پس آموزش و پرورش در صلح اقتصادی نقش دارد، اما باز هم عامل اصلی نیست. به‌ویژه در کشورهایی مانند ایران که اقتصاد با دست‌اندازی حکومت و دولت بر منابع اداره می‌شود، مدرسه نمی‌تواند با آموزش تغییر چندانی در صلح اقتصادی ایجاد کند. در کشورهایی هم که عدالت و برابری اقتصادی حاکم باشد و شایستگی حرف اصلی را بزند و رقابت منصفانه به تولید و توزیع ثروت منجر شود، نقش مدرسه نیز جدی‌تر است، اما آنجا هم عامل اصلی و تعیین‌کننده نیست.

سراغ صلح اجتماعی بیاییم. در صلح اجتماعی، سطوح خُرد و میانی و کلان داریم. منظورم از اجتماع جایی است که روح جمعی، تعاملات، انجمن‌ها،‌ نهادها و شیوه‌های با هم بودن در جامعه شکل می‌گیرد. اجتماع جایی است که مفهوم حیات جمعی و اجتماعی را تجربه می‌کنیم. طبیعتاً گروه‌ها، دین‌ها، اقوام، قشرهای اجتماعی و صنوف، نهادهای مدنی و اشکال گوناگون نهادهای اجتماعی مانند خانواده ذیل مفهوم اجتماع تعریف می‌شوند. ما در این حوزه هم وضعیت‌های ناصلح اجتماعی داریم. مدرسه در فضای جامعه ما نقش بزرگی در صلح و ناصلح اجتماعی دارد. خود مدرسه می‌تواند با بازتولید نابرابری‌ها به ناصلح اجتماعی دامن بزند یا برعکس. مدرسه در صلح اجتماعی بیش از صلح سیاسی و صلح اقتصادی می‌تواند نقش ایفا کند. تاریخ معاصر ما این را نشان می‌دهد.

عباس امانت در کتاب «تاریخ ایران مدرن» و بسیاری از تاریخ‌نگاران دیگر وقتی تاریخ دوران مدرن ایران را روایت می‌کنند معتقدند یکی از عوامل بنیادین خشونت‌ها در جامعه ما، ساختار ایلی و فرهنگ غارتی آن‌ها بوده است. در تاریخ ما می‌توانیم شاهد ویرانگری ساختار ایلیاتی در نظم سیاسی و نظم اجتماعی باشیم. ما عادت داریم حمله مغول را نشانه روشنی از ویرانی و خشونت بدانیم، اما ده‌ها هجوم مغولانه در تاریخمان داشتیم که خودمان علیه خودمان انجام دادیم. تا پیش از رضاشاه، تمام فرازوفرودهای حکومت‌ها با پشتوانه ایل‌ها بود. ایل‌ها به تعبیر عباس امانت اتحادیه‌های نظامی بودند و این‌ها درگیری‌های خشونت‌باری ایجاد می‌کردند. الهام ملک‌زاده در کتاب «مدارس عشایری ایران در دوره پهلوی» نشان می‌دهد گسترش سواد و مدارس در عشایر و ایل‌ها نقش مهمی در تحول فرهنگ و ساختار ایلی در ایران ایفا کردند. شرح این موضوع نیازمند بحث مستقلی است. ولی این یکی از عملکردهای نظام مدرسه‌ای بوده است که پیامد آن کاهش و پایان یافتن فرهنگ غارتگری ایلی بود.

همچنین در کلیت روابط اجتماعی در ایران مدرسه نقش مهمی از نظر صلح‌آفرینی به‌طور تاریخی ایفا کرده است. نظام مدرسه‌ای از نیمه سده سیزدهم شروع به رشد و بالندگی کرد و نسبتاً سریع در جامعه ایران جای خودش را پیدا کرد و توانست از موانع سیاسی و اجتماعی مقابل خود عبور کند. یکی از کارهایی که این نظام انجام داد خلق «فرهنگ مشترک»(۲) در جامعه ایران بود. مفهوم «فرهنگ مشترک» را ریموند ویلیامز در کتاب کلاسیک مشهورش، «فرهنگ و جامعه»، برای توضیح جامعه معاصر مدرن به کار می‌برد. یکی از کارهایی که مدرسه می‌کند این است که ارزش‌ها، نگرش‌ها، باورها و دانش‌هایی را به‌مثابه «اشتراکات معرفتی و فرهنگی» در جامعه ایجاد می‌کند. کم‌ و بیش همه جوامعی که نظام مدرسه‌ای دارند این فرهنگ مشترک را پیدا می‌کنند.

ببینیم چرا امروز ایران مانند افغانستان یا حتی مثل عراق نیست؟ در افغانستان ساختار قومیتی و ایلیاتی پیشامدرن اجازه انسجام، وحدت و آرامش را به این کشور نمی‌دهد. در عراق هم کم‌ و بیش این وضعیت را می‌بینیم. در برخی کشورهای دیگر این بحران وجود دارد. چرا ایران توانست از این خشونت بزرگ جامعه ایلیاتی عبور کند؟ یک عامل مدرسه جدید بود که توانست سوژه مدرن ایرانی را تربیت و فرهنگ مشترک ایجاد کند. منظور از فرهنگ مشترک فرهنگ عمومی(۳) نیست که در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی وجود دارد، چون مفهوم عمومی فرهنگ، مفهومی سیاسی و ایدئولوژیک است، اما «فرهنگ مشترک»؛ یعنی آن آموزه‌ها، معناها، ارزش‌ها و تخیل اجتماعی جدید است که نهادهایی مثل مدرسه، آن را به وجود می‌آورند. در مدرسه ما چه کاری انجام می‌دهیم؟ مثالی بزنم. به بچه‌ها یاد می‌دهیم ۴=۲+۲ و این شیوه تفکر، انقلابی در فرهنگ است. فیلم داستانی کوتاهی هست که نشان می‌دهد معلم پای تخته می‌نویسد ۵=۲+۲ و بعد از دانش‌آموزان می‌خواهد که این را بخوانند. دانش‌آموزی مخالفت می‌کند و می‌گوید دو به‌علاوه دو مساوی ۵ نمی‌شود، بلکه مساوی ۴ می‌شود. بعد معلم تلاش می‌کند با خشونت آن دانش‌آموز را وادار کند که بگوید ۵=۲+۲. این منطق و الگوی شناختی جدید که ۴=۲+۲ شاید بدیهی به نظر بیاید، اما اساساً این یک انقلاب شناختی است. اگر جامعه بپذیرد دو به‌علاوه دو می‎شود چهار، یک تحول انقلابی بزرگ در آن جامعه به وجود می‌آید. مدرسه طرح‌های شناختی و فرهنگی علم و منطق و عقلانیت را گسترش می‌دهد. فرهنگ مشترک مدرن که نظام مدرسه‌ای در جهان آموزش می‌دهد بر پایه همین طرح‌واره‌هاست.

وجه دیگر تأثیری که مدرسه می‌تواند بگذارند خود مدرسه به‌مثابه امر مشترک است. همان‌طور که پرچم مشترک، سرزمین مشترک، موسیقی‌های مشترک یا دیگر عناصر مشترک داریم، مدرسه هم عنصری فرهنگی و مشترک است. ما امروز ۱۰۵ هزار مدرسه داریم که در تمام شهرها و روستاها گسترده‌اند. امروزه شما هر جای دنیا بروید، مدرسه هست، درواقع عنصر مدرسه ما را با جهان هم دارای ویژگی مشترک می‌کند.

پاره‌گفتار چهارم گفتمان صلح، که بحث اصلی من است، «صلح فرهنگی»(۴) است. کار اصلی که مدرسه درباره صلح و ناصلح می‌تواند انجام دهد صلح فرهنگی است. اینجا فرهنگ برای صلح، «صفت» است؛ یعنی صلحی که از طریق عاملیت انسان اتفاق می‌افتد و در آن انسان به‌مثابه سوژه حضور دارد. وقتی می‌گوییم صلح سیاسی، «سیستم حکومت» در آن نقش اصلی را بازی می‌کند، وقتی می‌گوییم صلح اقتصادی، سیستم اقتصادی در آن نقش اساسی ایفا می‌کند؛ (سازوکار تولید، کالا و امثال این‌ها)، وقتی می‌گوییم صلح اجتماعی، هویت‌ها، قومیت‌ها، گروه‌ها و نهادها نقش اصلی را بازی می‌کنند، اما وقتی می‌گوییم صلح فرهنگی، یعنی صلحی که تک‌تک آدم‌ها می‌توانند از راه خلاقیت و عاملیتشان نقش بازی کنند. صلح فرهنگی صلحی است که انسان سوژه بازیگر و عامل صلح‌ساز آن است، درحالی‌که گونه‌های دیگر صلح این‌گونه نیست.

در صلح فرهنگی، کار مدرسه و نظام آموزشی پرورش سوژه است؛ سوژه‌ای که تخیل او بتواند معطوف به خودتحقق‌بخشی شود و ارزش‌های حقوق بشری و معطوف به صلح را در معلمان و دانش‌آموزان درونی سازد. چگونه صلح اتفاق می‌افتد؟ چگونه سوژه می‌تواند عامل یا خالق صلح باشد؟ فقط یک راه وجود دارد: سوژه در فرآیند مدرسه بتواند خودتحقق‌بخشی، بالندگی و شکوفایی خودش را تجربه کند و ارزش‌های صلح را درونی سازد؛ و کجا ناصلح اتفاق می‌افتد؟ کجا دانش‌آموز یا معلم به عامل ناصلح تبدیل می‌شود؟ آنجایی که معلم، دانش‌آموز، برنامه درسی، سازمان مدرسه و فضای سیاسی و قوانین مدرسه، دیوارها و موانعی در راه شکوفایی و خودتحقق‌بخشی و بالندگی خود احساس کنند و ارزش‌های صلح با مدرسه بیگانه یا حاشیه باشند. چه معلم و چه دانش‌آموز، مدرسه را فقط برای شغل و درآمد یا امتیازات اجتماعی نمی‌خواهند. هسته مرکزی مدرسه عبارت است از اینکه معلم و دانش‌آموز در مدرسه بتوانند به تعریف تازه‌ای از فردیت خودشان برسند. اگر مدرسه نتواند این کار را انجام دهد یا موانعی در راه آن ایجاد کند، سوژه را به عامل ناصلح تبدیل می‌کند و مدرسه و سازمان و فرهنگ آن اجازه نمی‌دهد که صلح در جامعه به وجود بیاید.

در نظر بگیریم مدرسه‌ای که از آن صحبت می‌کنیم ۱۵ میلیون دانش‌آموز دارد و با مدرسه صد سال پیش که ۲۰ هزار دانش‌آموز داشت فرق می‌کند؛ بنابراین در مقیاس ۱۵ میلیون دانش‌آموز و یک میلیون معلم صحبت می‌کنیم. مقیاسی که بازیگری سوژه فردی در آن به‌صورت انبوه انجام می‌شود. اگر این ۱۵ میلیون دانش‌آموز و یک میلیون معلم احساس خودتحقق بخشی، بالندگی و خودشکوفایی بکنند دیگر نیازی ندارند که به خشونت دست بزنند یا خشونت‌پذیر و خشونت‌گرا شوند. ما آنجایی خشونت‌پذیر و خشونت‌گرا می‌شویم که سرخورده و ناامید شویم از اینکه انسانی در تراز زمانه خودمان باشیم. مسلماً انسان ایرانی پنجاه یا صد سال قبل یک معنا داشت و انسان امروز معنای دیگری دارد؛‌ یعنی انسان بودن هم برساخت اجتماعی است.

مدرسه چگونه می‌تواند صلح را ایجاد کند؟ از راه فراهم کردن فضا و فرصت‌هایی برای عاملیت سوژه. در کتاب «مسئله مدرسه» نشان داده‌ام چطور در این تاریخ ۱۵۰ ساله مدرسه جدید در ایران تأثیرگذار بوده است. در دوره امروز، مدرسه سوژه مقاوم به وجود می‌آورد. سوژه مقاوم؛ یعنی سوژه‌ای که سوژگی دارد، اما اگر آن را در چشم‌انداز مدرسه و برنامه‌های درسی رسمی و اهداف تعیین‌شده مدرسه نگاه کنیم عاملیت این سوژگی عمدتاً خنثی کردن یا نفی آن برنامه درسی است و این البته شکلی از سوژگی است، اما هزینه‌های بزرگی برای جامعه به وجود می‌آورد و علاوه بر آن، این فرآیند سوژه مقاوم جاهایی به خودتخریبی می‌انجامد. برای معلم هم همین‌گونه است. ما معلم مقاوم هم داریم. آنجایی که معلم خودش را در موقعیتی می‌بیند که گویی ایفای وظایف پداگوژیک برای او دیگر جدی نیست. چرا این احساس را دارد؟ چون احساس می‌کند که اتفاقاً ایفا نکردن وظایف پداگوژیک و حرفه‌ای شکلی از سوژگی مقاوم است و ایفا کردن همان وظایف پداگوژیک نوعی سازش و تن دادن به فضایی است که آن فضا هیچ‌گونه او را برای خودشکوفایی، خلاقیت و هویت‌یابی و رسیدن به تشخص حمایت نمی‌کند. به تعبیر گیدنز مدرنیته به فرد تشخص می‌دهد، اگر مدرسه نتواند به معلم تشخص دهد یا به دانش‌آموز، مدرسه به عاملی بر ضد خودش تبدیل می‌شود؛ چراکه مدرسه رکن فرهنگ مدرن است. ما نمی‌توانیم مدرسه را علیه مدرنیته داشته باشیم. اتفاقی که در ایران افتاده و این خشونت و ناصلح را ایجاد کرده است.

اگر امروز ایران به‌مثابه کشور و جامعه‌ای که هنوز مردم آن با هم زندگی می‌کنند به‌رغم تنش‌ها و تعارضات آن، مدرسه بخش عمده این را انجام داده است. بخش عمده این را آموزش‌های ما، سواد و خوانایی و نویسایی انجام داده است. اتفاقاً یکی از کارهایی که مدرسه تا اینجا انجام داده این است که ناصلح‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را خنثی کند، در عین ‌حالی که خود مدرسه در یکی دو دهه اخیر به دستگاه تولید و بازتولید ناصلح هم تبدیل می‌شود. صلح و ناصلح در آموزش هر دو حضور دارند و بازی می‌کنند و ما نمی‌توانیم قضاوت مطلق بکنیم و بگوییم مدرسه ناصلح تولید می‌کند یا بگوییم مدرسه صلح تولید می‌کند. چیزی که می‌توانیم بگوییم و در آینده انتظار داشته باشیم این است که ما به‌سوی نقد مدرسه از منظر صلح برویم. با این دیدگاه چطور مدرسه صلح فرهنگی را دنبال نمی‌کند؟ چطور مدرسه نمی‌تواند آن خودتحقق‌بخشی و خودشکوفایی را ایجاد کند؟ چطور نمی‌تواند سوژگی را ممکن و میسر کند؟ آن را بفهمیم. چون سوژگی صلح می‌آورد و وقتی از سرکوب صحبت می‌کنیم؛ یعنی اینکه مدرسه می‌خواهد سرباز تربیت کند، طبیعتاً تربیت سوژه صلح‌خو و صلح‌جو امکان‌پذیر نیست. پس چه اتفاقی می‌افتد؟ نه سوژه شکل می‌گیرد، نه سرباز، «سربار» به وجود می‌آید که خود سیستم هم در آن می‌ماند. آن موقع سیستم رسمی مجبور است برای مدیریت این سربارهایی که خودش تربیت کرده هزینه کند؛ چه معلم‌ها و چه دانش‌آموزها؛ بنابراین وضعیت صلح را باید از منظر آموزش، از منظر فرهنگی و صحنه اصلی ببینیم و آن باید هدایت‌کننده برای صلح اجتماعی، صلح اقتصادی و صلح سیاسی باشد؛ یعنی هسته مرکزی که مدرسه می‌تواند دنبال آن رود این است.

پس مدرسه در صلح فرهنگی اثرگذاری دارد. در صلح فرهنگی تکیه بر سوژه یا انسان کنشگر و بازیگر است. این کنشگری وقتی تحقق می‌یابد.

حال یک پرسش مطرح است: چگونه در جامعه ما ممکن است مدرسه در صلح فرهنگی به کامیابی کامل یا حتی حداقل کامیابی، دسترسی پیدا نکند؟

چند ملاحظه را باید اینجا در نظر بگیریم: یکی اینکه مدرسه در ایران در دوران پساانقلاب ۵۷ به فضایی تبدیل شد که به‌تدریج مدرسه علیه مدرسه شد. مدرسه‌ای که قرار بود و این قابلیت را داشت که سوژه ایرانی معاصر را به سوژه مدرن صلح‌خو و صلح‌جو تبدیل کند، موظف شد این سوژه را سرکوب کند؛ یعنی از برنامه درسی، از علوم، از سواد و از فضای مدرسه خواسته شد ضد سوژه مدرن را تربیت کند. این به ‌نوعی گفت‌وگوی ناصلح را در تار و پود مدرسه تنید. درحالی‌که انسان و نسل جدیدی که در دهه‌های اخیر پا به عرصه هستی گذاشت و از طریق رسانه‌ها و کلانشهری شدن و از طریق کالاها و بازارها از طریق فرآیندهای جهانی و جهانی‌شدن مستعد و محتاج سوژگی مدرن به معنای امروزی بود، مدرسه مأموریت پیدا کرد این را باز بدارد. این خشونت بزرگی بود که در مدرسه تولید می‌شد و تنش‌ها و تعارضاتی را به وجود می‌آورد و این عامل بزرگی در ناکامی مدرسه در حوزه صلح بود.

ملاحظه بعدی این بود که مدرسه چگونه در صلح می‌تواند موفق شود؟ کار مدرسه عمدتاً کار کلینیکی نیست، مدرسه نمی‌تواند ناصلح را درمان کند. ما نباید از نظام آموزشی یا حتی آموزش برای درمان ناصلح استفاده کنیم. ناصلح؛ یعنی هر شکلی از صلح سلبی یا ایجابی، چه خشونت چه جنگ. ما از آموزش نمی‌توانیم انتظار درمان ناصلح‌های جامعه را داشته باشیم. چرا؟ چون این از آموزش برنمی‌آید که اگر جنگی هست، آن را به صلح تبدیل کند. از آموزش برنمی‌آید اگر خشونتی هست آن را از بین ببرد. کاری که مدرسه می‌تواند انجام دهد کار بهداشتی است، نه کلینیکی؛ کار پیشگیری است نه درمان. ما اگر بتوانیم ذهن و سوژه را تربیت کنیم که مستعد و توانمند برای انسان صلح‌جو و صلح‌گرا شدن باشد، این از بروز خشونت ناصلح و چیزهای دیگر پیشگیری می‌کند، اما اگر خشونت به وجود بیاید، آموزش اینجا کاره‌ای نیست.

نکته دیگر اینکه در فضای امروز جامعه ما نوعی تکثر را می‌بینیم. بخشی از این تکثر مربوط به تأثیرات زیست جهان‌وطنانه می‌شود که در آن فضای یادگیری، پرورش و شکل‌گیری ساختار احساسات و تصور اجتماعی دارد مسیر غیررسمی شدن را طی می‌کند. مردم از طریق شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌ها، از طریق فضاهای کلانشهری، حتی خود مصرف درگیر یادگیری‌های اجتماعی متعارض و ضد و نقیض‌اند و این ما را به این واقعیت جدیدی می‌رساند که روی آن تأکید می‌کنم، ما داریم در فضای زیست فراپیچیده‌ای درگیر می‌شویم که هر مقوله‌ای ازجمله صلح را نمی‌توان با مفاهیم ساده‌شده یا حتی با عبارت‌هایی مانند اینکه «صلح چیز خوبی است» یا «عدالت صلح و برابری» یا «عاشقانه کردن صلح» و مفاهیمی از این نوع پیش ببریم. چه، کسانی که مدافع و حامیان و راویان صلح هستند و چه، کسانی که در این جایگاه نیستند ولی به ‌هر حال می‌خواهند بقا و زیست خودشان را مسالمت‌جویانه‌تر پیش ببرند، هر دو نیازمند فهم‌های پیچیده از مقوله صلح هستند. مطبوعات و مجلات به مفهوم‌سازی‌های جدید، به افق‌گشایی‌های معطوف به فضایی پیچیده و به درک‌های انتزاعی‌تر از واقعیت‌های جامعه نیاز دارند؛ چون ما به‌شدت انضمامی‌زده می‌شویم و درک‌های مفهومی سست می‌شوند. وقتی این درک‌ها سست می‌شود افق‌گشایی در سطح جامعه دشوار می‌شود.

مفهوم صلح محافظه‌کار همان مفهوم انضمامی صلح است که صلح را به دوستی و آشتی تقلیل می‌دهد و بار نقادانه و مفهومی صلح را از آن می‌گیرد. صلح اگر بخواهد مؤثر شود، باید به‌صورت مفهوم درآید. سه اتفاق افتاده که این کار را سخت کرده است: یکی اینکه، صلح و آموزش تقلیل پیدا کرده به اینکه مثلاً درسی به نام صلح در برنامه درسی بگذاریم یا در دانشگاه‌ها رشته صلح‌پژوهی بگذاریم، این دو لازم‌اند و ضروری، اما اگر گفتمان صلح و آموزش به این معنا تقلیل پیدا کند راه به جایی نمی‌برد، مخصوصاً در ساختارهای غیردموکراتیک اگر این تقلیل صورت بگیرد، از آن استقبال هم می‌شود؛ نکته دوم، اگر صلح در سطح کاملاً انضمامی تعریف شود؛ یعنی همان درک عامیانه و عمومی‌ای که از صلح وجود دارد؛ یعنی با هم خوب و مهربان باشیم و آشتی کنیم، نظام‌های سیاسی با این هم مشکلی ندارند. در مدرسه هم همین‌طور خوب باشید، شعر بگویید، با بچه‌ها مهربان باشید و لبخند بزنید. صلح اگر به چنین برداشتی عامیانه تقلیل پیدا کند قربانی می‌شود. در کشورمان در رسانه‌ها، در مدرسه و همه‌جا به این معنا آموزش صلح می‌دهیم که با هم شعر می‌خوانیم و روان‌شناسی مثبت‌گرا و زرد هم در خدمت آن است؛ و نکته سوم، صلح و آموزش به‌مثابه افق و چشم‌انداز اگر دیده نشود و تقلیل پیدا کند به صلح و آموزش تکنیک و فن و روش، این بلایی است که به‌راحتی می‌تواند پیش بیاید. صلح و آموزش افق انتقادی است، برای از یک‎سو صورت‌بندی کردن مسئله‌های ناصلح که در جامعه رخ می‌دهد و نقشی که آموزش ایجاد می‌کند و از سوی دیگر در درون خودش صلح و آموزش به‌مثابه یک غایت و یک ارزش غایی مطرح می‌شود. اگر ما صلح و آموزش را چشم‌انداز نبینیم و غایت و هدف ندانیم و آن را به روش و تکنیک تقلیل دهیم، اتفاقاً از آن استقبال می‌کنند و مشکلی هم وجود ندارد که مثلاً به معلم‌ها آموزش دهید که تکنیک صلح چیست یا مهارت‌های زندگی چیست یا در همان چشم‌انداز به صلح درون تقلیل پیدا می‌کند.

فاجعه این تقلیل‌گرایی این است که می‌گوید صلح باید از انسان شروع شود و هر کس سعی کند با خودش در صلح باشد؛ یعنی یک تکنیک تقلیل‌گرای روان‌شناختی و این یعنی هیچ. کسی با چنین چیزی مشکل ندارد، چراکه مسئله انتقادی در آن وجود ندارد و غایتی در آن نیست. صلح به تعبیر دکتر فراستخواه مفهومی است «بینا»؛ نه درون است و نه بیرون؛ یعنی صلح معطوف به روابط ما آدم‌هاست.

صلح مفهوم انتقادی است برای فهم فضاهای «بینا»، بین گروه‌ها، بین ملت‌ها، بین دولت‌ها، بین دولت‌ها و شهروندان، و بین افراد نه درونی است و نه بیرونی و آموزش جایی می‌تواند بازیگر باشد که درباره این «بینا» نقشی داشته باشد. این مفهومی است که می‌خواهد بگوید در سامان زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی صلح چگونه اتفاق می‌افتد. اصلاً آدم‌ها در فردیت خود دیوانه هم باشند، این بحث گفتمان صلح نیست. کاری که گفتمان آموزش و صلح انجام می‌دهد خودتحقق‌بخشی و سوژگی صلح‌بنیاد است. سوژگی مفهومی است که اتفاقاً برای همین جهان مدرن معاصر به کار می‌رود که چطور در فضای اجتماعی انسان‌ها تشخص و هویت و منزلت پیدا کردند و بالنده شدند. وقتی آموزش این کار را می‌کند، حس امروزی بودن به افراد می‌دهد. این افراد تعادل و توازن را در کنش‌های خودشان رعایت می‌کنند و فضا را صلح‌آمیز می‌کنند.

اگر مدرسه بخواهد مدرسه صلح باشد، باید در خوانش خودش از مفهوم سوژه تجدیدنظر کند، اگر نتواند این تجدیدنظر را انجام بدهد نمی‌تواند در خلق فضاهای صلح‌آمیز مشارکت کند؛ البته ما اینجا در مورد عامل انسان بحث می‌کنیم و مدرسه با انسان‌هاست که می‌تواند کاری پیش ببرد، مدرسه کارخانه نیست که ماشین تولید کند، مدرسه پادگان نیست که از راه قدرت نظامی در جامعه مؤثر باشد، مدرسه حتی تلویزیون، رادیو یا مجله نیست که از راه تصویر و نوشته در جهان تأثیر بگذارد. مدرسه نهادی است که از راه پرورش انسان‌ها در جهان هستی مشارکت می‌کند. از این زاویه است که وقتی می‌گوییم آموزش و صلح، می‌گوییم می‌خواهید چه نوع سوژه‌ای را در نظر داشته باشید و آن فضاهایی که ما به آن فضاهای صلح می‌گوییم فضاهای بینا هستند و آن سوژه‌ای که می‌خواهد تربیت شود، باید بتواند در این فضاها بازیگری و کنشگری کند.

کاری که مدرسه می‌تواند بکند همین است که آدم‌هایی را پرورش دهد که درک جدیدی از جامعه معاصر و از حقایق دنیای مدرن دارند و ارزش‌های معاصر و جامعه مدرن را می‌فهمند. اگر ما خواهان مدرسه صلح فرهنگی هستیم، باید جهت‌گیری مدرسه صلح به‌سوی آینده باشد نه گذشته. درست است که مدرسه نهادی محافظه‌کار است، اما این به این معنا نیست که مدرسه به گذشته‌گرایی محکوم شود. الآن یکی از خشونت‌هایی که بر دانش‌آموزان و بر معلمان تحمیل می‌شود خشونت زمانی است، اینکه دانش‌آموز و معلم نمی‌تواند خودش را با سرعت زمان و معطوف به آینده جهت دهد، قطب‌نمای وجودی ما عقربه‌های وجودی ما را به عقب می‌کشاند و این خودش خشونت است.

پی‌نوشت‌ها:

  1. nation-state
  2. Common culture
  3. General culture
  4. Cultural peace

ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست 
# چشم‌انداز_ایران
#صدای_نوین_خراسان

https://cheshmandaziran.ir/%D8%B3%D9%88%DA%98%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1-%D9%86%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%AD/
🆔 VoNoKh

Report Page