#سندروم_زیباکلام

#سندروم_زیباکلام

ع. ششگلانی
سندروم زیباکلام


در سالهای اخیر شاهد رواج شکلی از ابتذال در دانشگاه‌های کشور هستیم که ویژگی‌های اصلی آن را می‌توان بی‌سوادی، ضدیت با فرهنگ و تاریخ ایران، شهرت‌طلبی و رانت‌خواری دانست. الگوی تمام و کمال چنین عارضه‌ای صادق زیباکلام است. به گمانم با بررسی نشانه‌های رفتاری برجسته زیباکلام در حوزه عمومی (به عنوان مورد حاد این عارضه) بتوان شناختی مقدماتی از این سندروم ابتذال به دست آورد و دیگر نمایندگان این سندروم را در فضای دانشگاهی و فکری کشور بازشناخت.

بی‌سوادی یا عدم صلاحیت علمی:

صلاحیت علمی او برای تدریس در رشته علوم سیاسی قابل پذیرش نیست. وی که مهندس شیمی بود، پس از انقلاب اسلامی هوس تحصیل در علوم سیاسی آن هم با بورسیه دولتی به سرش می‌زند. اگرچه بورسیه دولتی یک مهندس برای تحصیل در علوم انسانی محال به نظر می‌رسد، زیباکلام برای چنین منظوری به انگلستان اعزام می‌شود. با این همه امکان تحصیل علوم سیاسی در انگلستان برایش میسر نمی‌شود و در رشته‌ای موسوم به «صلح‌شناسی» دوره‌ای را می‌گذراند و پایان‌نامه‌ای درباره انقلاب اسلامی هم می‌نویسد که در نوع خود آش شله قلم‌کاری است. با چنین سابقه‌ای و با مدرک «صلح‌شناسی» به دست به ایران بازمی‌گردد. مهندس زیباکلامِ صلح‌شناس به درد هر کاری می‌خورد، به درد تدریس علوم سیاسی در هیچ مرکز علمی نمی‌خورد، چه رسد به عضویت در هیات علمی علوم سیاسی دانشگاه تهران، مهمترین دانشگاه کشور. به همین دلیل گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران از پذیرش او سرباز زد. اما زیباکلام که نه حتی یک ترم تحصیلی علوم سیاسی خوانده بود و نه مدرک علوم سیاسی داشت، به گفته خود با «پارتی» راه خود را باز کرد و مدرس علوم سیاسی در دانشگاه تهران شد.

صادق زیباکلام خود گفته است که می‌داند او را بی‌سواد می‌دانند، ولی برایش اهمیت ندارد. حتی به گفته خود، کتاب نمی‌خواند و وقت کتاب خواندن ندارد. کتابهای هم که نوشته است، از «مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی» که رساله دکترای او در رشته‌ای تحت عنوان صلح‌شناسی(!!) در دانشگاهی درجه چندک در انگلستان بوده است و کتاب داستانی بی‌سر و ته به نام «ما چگونه ما شدیم؟» که فاقد حداقلی از اسلوب روش‌شناختی در زمینه تاریخ یا علوم اجتماعی است، تا کتاب «جامعه‌شناسی به زبان ساده» که نویسنده آن حتی زحمت درج رفرنس یا ارجاع برای ادعاهایش را به خود نداده، فاقد ارزش علمی هستند.

درباره همه موضوعات، از محیط زیست و فوتبال گرفته تا روابط بین‌الملل و سیاست و جامعه‌شناسی و اندیشه و تاریخ و فرهنگ و روان‌شناسی و ... سخن می‌گوید بدون آنکه دانشی درباره موضوع داشته باشد. با این حال، در اظهارات یاوه و بی اساس درباره همه چیز شجاعت کم‌نظیری دارد.

شهرت‌طلبی:

به یمن فعالیت‌های سیاسی و حاشیه امنی که برای انتقادهای تند و تیز از حکومت برایش وجود دارد ــ و مشابه آن برای دیگران وجود ندارد ــ محبوب روزنامه‌نگاران و صفحه‌پرکن‌های غیرحرفه‌ای شد و اینطور بود که شجاعت در یاوه‌گویی را در خدمت شهوت شهرت‌طلبی خود قرار داد و سالهاست که دایم در روزنامه‌ها و رسانه‌های مکتوب، مجازی و تصویری و ... خودنمایی می‌کند. آنقدر شهوت دیده‌شدن دارد که اگر روزنامه‌نویسی برای پر کردن صفحه‌هات روزنامه یا سایت خود درمانده باشد، کافی است زنگ بزند آقای زیباکلام. موضوع هم اهمیتی ندارد: فوتبال، محیط زیست، انتخابات ترکیه، بحران سودان، سیاست تجاری چین یا ... . زیباکلام نه نمی‌گوید. همان پشت تلفن چیزی می‌بافد و می‌گوید روی متن پیاده کنند. با این حساب، عجیب نیست که هر جا موضوع قابل بحثی (از هر دری) باشد سر و کله زیباکلام هم پیدا شود و خود را وسط دایره بیاندازد.

رانت‌خواری و ژست انتقادی

با اینکه از رانت و پارتی به وفور بهره‌مند است، همواره خود را پیشگام در انتقاد و مخالفت سیاسی و اجتماعی قرار می‌دهد. از اعزام دولتی برای تحصیل در انگلستان بدون صلاحیت علمی و تحصیلی (رشته کاملا نامرتبط) تا عضویت در هیات علمی علوم سیاسی بدون داشتن مدرک علوم سیاسی و حتی یک روز تحصیل در رشته علوم سیاسی که به زور رانت و به گفته خود او «پارتی» میسر شد، تا حاشیه امنی که سالهاست برای او و نه برای دیگران وجود دارد که هم در تلویزیون جمهوری اسلامی از دشمنان جمهوری اسلامی تعریف و تمجید کند و هم با رسانه‌های مخالف جمهوری اسلامی مکرر مصاحبه کند، نشان‌دهندة دریای رانتی است که یک فرد می‌تواند از آن بهره‌مند باشد. با این همه، منتقد همه چیز است و با انتقادهای عوامفریبانه، سعی می‌کند مخاطب کم‌اطلاع را فریب دهد و هوراکش برای خود پیدا کند.

بهره‌مندی از توزیع نابرابر آزادی

توزیع نابرابر آزادی میان آحاد ایرانیان از نابرابری توزیع ثروت میان آنان اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. همانطور که عده‌ای قلیل، با رانت، به ثروتی بادآورده می‌رسند و خدا را بنده نیستند، صادق زیباکلام هم با رانتی که دارد، از آزادی بیان کم‌نظیری برخوردار که اکثریت جامعه ایران حتی درصدی از آن را هم ندارد. اینکه از تلوزیون صدای آمریکا تا تلوزیون تروریست‌دوستِ اینترنشنال، صادق زیباکلام به عنوان کارشناس سیاسی ظاهر می‌شود و آزادانه حرف می‌زند، شاهدی بر این ادعاست که او در توزیع نابرابر آزادی در ایران، از آزادی بالایی بهره‌مند است.

ضدیت با تاریخ و فرهنگ ایران

اما مهمترین ویژگی سندروم زیباکلام، دشمنی با تاریخ و فرهنگ ایران است. زیباکلام شجاعت بی‌نظیری در ادعاهای پوچ و ضدعلمی دارد، از حاشیه امن و آزادی بالایی در بیان نظراتش برخوردار است و این جهل، شجاعت و آزادی را تمام و کمال در خدمت دشمنی با تاریخ و فرهنگ ایرانزمین به کار می‌گیرد. از بذل و بخشش جزایر سه‌گانه به امارات تا ناسزاگویی به تاریخ و فرهنگ ایران، مواضع معمول زیباکلام است. یکی از گفته‌هایی که وِرد زبان اوست این است که «ایرانیان نژادپرست هستند»! نژادپرستی اصطلاحی است که غربی‌ها برای توضیح بخش‌های ناپسندی از تاریخ خود به کار می بردند که شامل نسل‌کشی هزاران، صدهزاران و حتی میلیون‌ها انسان به خاطر تفاوت نژادی؛ برده‌داری و خرید و فروش انسان‌های رنگین‌پوست؛ و تبعیض سیستماتیک نژادی علیه کسانی که نژاد پست و فروتر از انسان می‌دانستند، می شود. در تاریخ کهنسال ایران، هیچگاه چنین پدیده شومی وجود نداشته است و امروز، کسی که اندکی عقل و قوه تشخیص داشته باشد، «نژادپرستی» در میان ایرانیان نمی‌بیند. زیباکلام مطمئنا نمی‌داند نژادپرستی چه معنایی دارد، یا اگر بداند هم فرقی نمی‌کند. زیرا بی‌نهایت مغرض است و از هر وسیله‌ای برای ناسزاگویی به ایرانیان بهره می‌گیرد. اگر ایرانیان از برد و باخت تیم ملی فوتبال شاد یا ناراحت شوند، زیباکلام می‌گوید «ایرانیان نژادپرست هستند»؛ اگر از تجربه‌های تاریخی خود که این ملت را همبسته کرده بگویند، زیباکلام می‌گوید «ایرانیان نژادپرست هستند»؛ اگر کسی از «ملت بزرگ» ایران بگوید، زیباکلام می‌گوید «ایرانیان نژادپرست هستند»؛ اگر ایرانیان از زبان ملّی و تاریخی خود که هزار و چند صد سال است سد دفاعی آنان در برابر بیگانگان بوده است، به نیکی یاد کنند، زیباکلام می‌گوید «ایرانیان نژادپرست هستند». با این درجه از ایران‌ستیزی، تعجبی ندارد وقتی زیباکلام می‌گوید «نوروز را قبول ندارم» و «تبریک هم نمی‌گویم». نوروز یکی از آیین‌های کهن ایرانی و از نشانگان ملیّت ماست؛ دقیقا همان چیزی که زیباکلام با آن سر ستیز دارد.

زیباکلام اخیرا در اظهاراتی یاوه که ترکیبی از بی‌سوادی، مغالطه و ایران‌ستیزی است، زباله‌های به جا مانده از سفرهای شهروندان ایرانی در طبیعت را به «لاف‌وگزافه‌های نژادپرستانه و بالیدن بر تاریخ و فرهنگ کهن آن» و «ادعاهای برتری‌طلبانه نژادی ایرانشهری، پارسی‌گرایی و ...» نسبت داده است! گویا کفگیر آقای زیباکلام در یاوه‌گویی به ته دیگ رسیده است که اینطور بپگانه گودرز را به شقایق ارتباط می‌دهد. دغدغه او مطمئنا طبیعت ایران نیست. وقتی فردی از ژرفای ذهنش با فرهنگ و تاریخ ایرانیان دشمن است، طبیعت ایران هم ارزشی برای او ندارد. انگیزه او دستاویز قرار دادن یک پدیده ناپسند در جامعه برای فحاشی و حمله به فرهنگ ایرانی و تکرار این یاوه است که «ایرانیان نژادپرست هستند». به نظر زیباکلام که لابد هویت خود را جایی خارج از ایران جستجو می‌کند(همین ایرانی او با بهره‌مندی از رانت و پارتی سالها از مواهب آن بسیار بیش از لیاقتش استفاده و بلکه سوء استفاده کرده است)، بالیدن به تاریخ و فرهنگ کهن ایران‌زمین نشانه «نژادپرستی» است. به نظر او، واژه «ایرانشهر» که از قرن‌ها پیش و حتی در زمانة سلطه بیگانگان و فقدان دولتی ایرانی، برای توصیف سرزمین بزرگ ایران به کار می‌رفت و به معنای ایران تاریخی و فرهنگی‌ای است که به ما ارث رسیده است، نشانه «نژادپرستی» است. به نظر زیباکلام دفاع از زبان فارسی که عامل پیونددهنده تمام ایرانیان از هر گروه و طبقه و منطقه‌ای از این کشور متنوع است، و عامل پیونددهندة ملت ایران با تاریخ و فرهنگ کهن خود و زبان خودآگاهی ملی ماست، نشانه «نژادپرستی» است. انگار از نظر زیباکلام، هزار و چند سال مقاومت ایرانیان، از یعقوب لیث، امیر منصور سامانی، ابوریحان بیرونی، رودکی، فردوسی، بلعمی، بیهقی، نظامی گنجوی، ... و همه مردمان عادی ایران‌زمین، از خراسان تا به آذربایجان، که از دژ فرهنگی ایران نگهبانی کرده‌اند، همه «نژادپرست» هستند!

زیباکلام دیگر چگونه بگوید که از وجود ملت ایران عاصی است؟ دیگر با چه ناسزا و چه مغلطه و چه تهمتی بگوید از تاریخ و فرهنگ ایران بیزار است؟ از چه ابزاری بدین منظور استفاده کند و چه چیزی را بهانه کند؟ شگفت اینجاست که او در همین ایران، بدون شایستگی و صلاحیت از مواهب گسترده‌ای بهره برد که یک ایرانی متوسط از آنها محروم است: استادی مهمترین دانشگاه کشور بدون داشتن صلاحیت علمی و مدرک تحصیلی مرتبط و برخورداری از آزادی بیان کم‌نظیر تا جایی که مکرر با رسانه بدنامی مانند اینترنشنال مصاحبه می‌کند تنها دو مورد از این مواهب خاص است.

ترکیب ایران‌ستیزی، کم‌سوادی، رانت‌خواری، شهرت‌طلبی پدیدة مبتذلی می‌شود که چند سالی است در دانشگاه‌های کشور رواج یافته و مصداق بارز آن صادق زیباکلام است. از این رو بجاست که این ابتذال را به نام او سندروم زیباکلام بنامیم. سندرومی که این روزها مصادیقی از آن را به ویژه در دانشکده علوم اجتماعی و پژوهشگاه علوم انسانی می‌توان پیدا کرد.

 


Report Page