(سلب)مالکیتِ فکر عمومی و سازمانیابی نیروهای تولیدی در سازوکارهای جهانی سرمایه
(این نوشته تصرف و تلخیصی است از سرمایه، علم، تکنولوژی: رشد نیروهای تولیدی در سرمایهداری معاصر[1]، نوشته رائول دلگادو وایز و متیو کروسا نیل[2] اول مارس 2021)
مفهوم فکر عمومی[3] که کارل مارکس مطرح کرده است، برای بررسی سازمانیابی جدید نیروهای تولیدی و انحصار جهانی از طریق مالکیت فکری نقطه شروع مناسبی است. گرچه مارکس به صراحت این موضوع را در سرمایه مطرح نکرده است، مگر در پاورقیهای حاشیهای، اما در گروندریسه[4] وی مقوله فکر عمومی را ابداع کرد و برخی از ملاحظات را در قالب یادداشتها ارائه داد که سرنخهای مهمی را برای کمک به ما در درک موضوع میدهند: «طبیعت هیچ دستگاه، لوکوموتیو، راهآهن، تلگراف الکتریکی، و قاطر خودکاری نمیسازد. اینها محصول صنعت انسانی هستند، چیزهایی که در نتیجه دخالت انسان در طبیعت ایجاد شدهاند. آنها بخشی از مغز انسان هستند که توسط دست او ایجاد میشوند. قدرت دانش، عینیت یافته است. توسعه سرمایه ثابت نشان میدهد که دانش عمومی تا چه میزان به نیروی مستقیم تولید تبدیل شده است و از این رو، روند زندگی اجتماعی را تحت کنترل فکر عمومی قرار داده است.»
از این طریق میتوان نتیجه گرفت که سرمایه ثابت یا سرمایه ثابت در کار مادی و غیرمادی گذشته (کار مرده) متراکم شده است. در نتیجه، دانش اجتماعی انباشته شده در ابزار تولید عینیت یافته و به یک نیروی بلاواسطه تولید تبدیل شده است. به عبارت دیگر، فکر عمومی یک هوش جمعی و اجتماعی است که با دانش و فنون انباشته ایجاد میشود. این تحول بنیادی نیروی کار و ادغام علم، ارتباطات و زبان در درون نیروهای مولد، کل پدیدارشناسی کار و کل افق جهانی تولید را از نو تعریف کرده است. فکر عمومی به این معناست که شکل کلی هوش انسان به نیرویی تولیدی در حوزه کار اجتماعی جهانی و نیروی ارزشافزای سرمایهداری تبدیل میشود که قدرت علم و فناوری را به کار میگیرد. مارکس با مفهوم فکر عمومی، به علم و آگاهی به طور کلی، یعنی دانش وابسته به بهرهوری اجتماعی اشاره میکند.
با ظهور شیوه تولید سرمایهداری، تقسیم جدید و قابلتوجهی بین آنچه میتوان کار بلاواسطه و کار علمی-فناوری نامید ایجاد شد. در حالی که اولی در کارخانه بروز مییابد، دومی به صورت جداگانه و تحت اشکال مختلف سازمان، هرچند مکمل، با هر دو در عملکرد حیاتی توسعه سرمایهداری همگرا میشود: افزایش ارزش اضافی. اگر نیروی کار بلاواسطه تحت کنترل سرمایه قرار گیرد، کار علمی و فناوری تنها در بهترین حالت میتواند بصورتی تحت کنترل درآید که فیگوئروا[5] به آن کارگاهی برای پیشرفت تکنولوژی میگفت، تا آن را از روش سازماندهی کار بلاواسطه در کارخانه متمایز کند. کار بلاواسطه و نیروی علمی-فناوری به طور دیالکتیکی در هم تنیده میشوند تا دامنه ارزشافزایی سرمایه را از طریق افزایش نرخ استثمار گسترش دهند. به این معنا طبق نظریه ارزش، فکر عمومی منجر به افزایش ترکیب ارگانیک سرمایه و این نتیجه مهم اما تکراری میشود: اختصاص سودهای خارقالعاده، یعنی سودهای بیشتر از متوسط سود که معمولاً به عنوان رانتهای تکنولوژیکی تصور میشود.
برخلاف نیروی کار بلاواسطه، انقیاد نیروی علمی و فناوری به سرمایه بسیار پیچیده است، خصوصاً به این دلیل که ارزشی که نیروی کار علمی و فناوری در فرآیند تولید دارد، بلافاصله عینیت پیدا نمیکند. چراکه تولید کالاهای جدید، ایجاد فرآیندهای جدید تولید و روشهای جدید سازماندهی و افزایش بهرهوری نیروی کار در واقع محصول و نتیجه دانش اجتماعی هستند. پابلو میگوئز[6] از این پدیده نه به عنوان «تبعیت ساده از سرمایه، بلکه رابطه مستقل با زمان کار تحمیل شده توسط سرمایه یاد میکند، که تشخیص زمان کار از زمان تولید یا اوقات فراغت را دشوارتر میگرداند.»
از منظر نظریه ارزش، روند ارزشافزایی نیروی علمی و فناوری در حوزه تولید و گردش تحقق مییابد، اما در حوزه توزیع سرمایه، ارزش اضافی اجتماعی با واسطه مالکیت معنوی، در قالب رانت صادر میشود. به همین دلیل است که بر نقش اساسی دولتها در توزیع مازاد اجتماعی برای ارتقاء علوم پایه و کاربردی، حمایت از دانشگاههای دولتی و خصوصی و همچنین مراکز تحقیقاتی تاکید شود. دولت همچنین به ایجاد نهادها و سیاستهایی کمک میکند که تخصیص خصوصی رانت را از حیطۀ فکر عمومی خارج کند. این نهادها برای پویایی انباشت و توسعه نامتوازن که از ویژگیهای سرمایهداری و امپریالیسم معاصراند، بسیار مهم میشوند.
تبدیل فکر عمومی به یک نیروی تولیدی بلاواسطه، که در کالاهای جدید و روشهای جدید سازماندهی فرآیند کار تحقق مییابد، نیاز به وساطتِ ثبت اختراعات و یک سیستم ثبت اختراع دارد. در شیوه تولید سرمایهداری، ایجاد مالکیت معنوی از طریق حق ثبت اختراع یا سیستمهای ثبت اختراع در رابطه با کنترل و جهتگیری نیروهای تولیدی دارای اهمیت استراتژیک میشود. این مسئله تبدیل به عنصر کلیدی هم برای تخصیص خصوصی محصولاتی که از فکر عمومی سرچشمه میگیرد و هم برای سازماندهی سیستمهای نوآوری میگردد. از این لحاظ، قوانین ثبت اختراعات ملی و بینالمللی سازوکاری را ایجاد میکنند که خصوصیسازیِ کالاهای مشترک را امکانپذیر میکند و مانع از ابتکارات بالقوه مفید برای عموم جامعه میشود. به عنوان مثال، مکانیسمهای قانونی برای اختصاص خصوصی کارِ علمی-فناورانه، با حق ثبت اختراع به عنوان بخش اصلی در بازسازی سیستمهای نوآوری، به عنصری اساسی برای جلوگیری از سودهای فوقالعادهای تبدیل میشود که از طریق مقررات جهانیِ سازگار با سیاستهای دولتهای امپریالی امکانپذیر است. از این رو، قوانین بینالمللی به عنوان عنصر اصلی کنترل خصوصی نیروی کار علمی از طریق مجموعهای از توافق نامههای تنظیم مقررات تجارت بین الملل عمل میکند. به دنبال این ایده، میگوئز[7] استدلال میکند که در زمینه سرمایهداری معاصر، «مالکیت فکری تقویت میشود زیرا تنها مکانیزمی است که امکان دستیابی خصوصی به دانش روزافزون اجتماعی را در تلاش بیوقفه خود برای ارزشافزایی به سرمایه فراهم میکند.»
توسعه نیروهای تولیدی در سرمایهداری معاصر را نمیتوان جدا از سلطه معاصر سرمایه انحصاری درک کرد. این بخش هژمونیک سرمایه که در سرمایهداری معاصر همهجا وجود دارد، علت وجودی خود را در اختصاص سودهای خارقالعاده و رانتهای تکنولوژیکی از طریق قیمتهای انحصاری، در میان سایر فرایندها میداند. از نظر مارکس، اختصاص انحصاری سود از طریق قیمتها به قیمتهایی اشاره دارد که بالاتر از هزینه تولید و میانگین سود با هم افزایش مییابند و این امکان را برای سرمایه انحصاری فراهم میکند که ارزشی نسبتاً بیشتر از ارزش اضافی اجتماعی و بیشتر از آنچه که با شرایط رقابت آزاد مطابقت دارد، به دست آورد.
یکی دیگر از ویژگیهای اساسی سرمایه انحصاری، به عنوان شرط ضروری کسب سود، نیاز آن به حفظ مزایای پایدار نسبت به سایر شرکتکنندگان احتمالی در یک شاخه یا شعبه خاص فعال در آن است. این مزایا بسته به ترکیبی از اشکال سود مازاد، که به نوبه خود، پیکربندی اعمال خاص انحصاری است، میتوانند طبیعی یا مصنوعی باشند. یکی از این اشکال مربوط به توسعه انقلابی سرمایهداری نیروهای تولیدی است، یا همانطور که مارکس تصور کرده است، مربوط به تغییر فناوری. در این راستا، جوزف شومپیتر وجود یک رابطه مثبت بین نوآوری و قدرت انحصار را مطرح میکند، با این استدلال که رقابت از طریق نوآوری یا «تخریب خلاق» موثرترین وسیله برای دستیابی به مزایا نسبت به رقبای بالقوه است. بعلاوه، شومپیتر استدلال میکند که نوآوری هم وسیلهای برای دستیابی به سود انحصاری است و هم روش حفظ آن.
اما باید توجه داشت که در برداشت مارکسیستی، هیچ تعریف مکانیکی یا مستقیمی از تغییر فناوری همراه با دید مثبتی به پیشرفت وجود ندارد. برعکس، با توجه به قانون ارزش و ضرورت سرمایه برای گسترش انباشت، تغییرات تکنولوژیکی از تضادهای مدرنیته سرمایهداری عبور نمیکند. تصاحب سود انحصاری فوق العادهای که از طریق مالکیت معنوی تولید میشود، در سرمایهداری معاصر با بازسازی این بخش هژمونیک سرمایه، از طریق فرایند فراانحصارگرایی، که در آن سه شکل تصرف سود وجود دارد، همراه است:
۱.شکلگیری شبکههای جهانی سرمایه انحصاری، که معمولاً به عنوان زنجیره ارزش جهانی شناخته میشود، از طریق گسترش جغرافیایی قدرت شرکتها با انتقال بخشهایی از خدمات تولیدی، تجاری و مالی به کشورهای حاشیهای در جستجوی نیروی کار ارزان. اساساً، این کار کوچ نشینی جدید در سیستم تولید جهانی بر اساس اختلافات عظیم دستمزدی است که بین شمال جهانی و جنوب جهانی (آربیتراژ کار جهانی) وجود دارد. این استراتژی تجدید ساختاری، جغرافیای جهانی تولید را تا حدی اصلاح کرده است که در حال حاضر بیش از 70 درصد اشتغال صنعتی در اقتصادهای حاشیهای یا در حال ظهور واقع شده است.
۲.غلبه سرمایه مالی بر سایر اشکال سرمایه. در غیاب سرمایهگذاریهای سودآور در حوزه تولید به دلیل بحران بیش از حد انباشت در اواخر دهه 1970، سرمایه به سمت گمانهزنیهای مالی حرکت کرد و تحریفات شدیدی را در حوزه اجتماعی توزیع ارزش اضافی از طریق پولیسازی طبقه سرمایهدار، ایجاد کرد که منجر به رشد سریع سرمایه خیالی و داراییهای مالی بدون مابهازایی در تولید مواد شده است.
۳.اشاعه استحصالگرایی[8] با انحصار و کنترل زمین و منابع زیرزمینی توسط سرمایه انحصاری. علاوه بر تأکید بر پویایی انباشت از طریق سلب مالکیت، رشد تقاضای جهانی برای منابع طبیعی و انرژی منجر به خصوصیسازی بیسابقه تنوع زیستی، منابع طبیعی و کالاهای عمومی شد که به سود معدن بزرگ و تجارت کشاورزی است. این اتفاق به معنای تصاحب سود فوقالعاده عظیم به صورت اجاره زمین (ارزش اضافی تولید نشده) است که به کاهش بیشتر اکوسیستم، آلودگی، قحطی و بیماری با پیامدهای شدید زیستمحیطی، همچون گرم شدن کره زمین و وخیمتر شدن اوضاع آب و هوایی منجر شده است که همزیستی بین جامعه انسانی و طبیعت را به خطر انداخته است.
غلبه و دگردیسی سرمایه انحصاری تحت سلطه نئولیبرال تحولات گستردهای در سازمان تولید و روند کار ایجاد کرده است. این تحولات درهمتنیدۀ جغرافیایِ نظام جهانی سرمایهداری است، که منجر به سقوط دولت رفاه، افزایش نابرابریهای اجتماعی و ظهور یک تقسیم کار بینالمللی جدید میشود، جایی که نیروی کار به کالای اصلی برای صادرات تبدیل میگردد. این مسئله، به نوبه خود، جای خود را به اشکال جدید و شدید تبادل نابرابر و انتقال مازاد از حاشیه به اقتصادهای اصلی میدهد. در این زمینه، نابسامانی انقلاب فناوری، روشهای جدیدی را برای ارتقاء خلاقیت علمی و فناوری، سازماندهی فکر عمومی در مقیاس جهانی و اختصاص محصولات آن ایجاد کرده است.
بُعد استراتژیک توسعه سرمایهداری در عصر انحصارات تعمیمیافته مربوط به پویایی خارقالعادهای است که توسعه نیروهای مولد از طریق نرخ ثبت اختراع گسترده به دست میآورد. از این رو، درک ویژگیهای پیشرفتهترین سیستم نوآوری امروز، که توسط ایالات متحده هژمون شده و در سیلیکونولی، که به عنوان یک دستگاه ثبت اختراع قدرتمند عمل میکند و دارای شاخکهایی در کشورهای مختلف حاشیهای و نوظهور است، بسیار حیاتی است. معماری سازمانی فکر عمومی در زمینه اقتصادی امکان کنترلِ کار علمی و فناورانۀ تعداد قابل توجهی از کارگران فکری را که در کشورهای مختلف جهان، چه در اقتصاد اصلی و چه در حاشیه اقتصادی، آموزش دیدهاند، فراهم میکند. در این سیستم، طیف وسیعی از نمایندگان و موسسات برای سرعت بخشیدن به پویایی نوآوری، کاهش هزینهها و خطرات مرتبط با مخترعین و کارآفرینان مستقل که از طریق شرکتهای جنینی نوآورانه موسوم به استارتاپها سازماندهی میشوند با شرکتهای بزرگ از طریق خرید سرمایهگذاری میکنند، در تعامل قرار میگیرند.
برخی از برجسته ترین ویژگیهای آنچه ما به عنوان سیستم نوآوری امپریالی سیلیکونولی تصور میکنیم عبارتند از:
۱.بینالمللیسازی و تقسیم فعالیتهای تحقیق و توسعه با روشهای «جمعی» سازماندهی و ارتقاء فرآیندهای نوآوری: نظیر به نظیر، اقتصاد مشترک، اقتصاد اشتراکی و اقتصاد تأمین منابع مالی، از طریق آنچه به نام نوآوری باز شناخته میشود. این اشکال اختراعات علمی و فناوری است که در خارج از مرزهای شرکتهای چندملیتی تولید میشود، که شامل باز شدن و توزیع مجدد فضایی فعالیتهای متراکم دانش، با افزایش مشارکت شرکا یا نمایندگان خارجی در شرکتهای بزرگ، مانند استارتاپها، سرمایههای خطرپذیر، مشتریان، پیمانکاران فرعی، موسسات حقوقی، دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی است. این شکل جدید از سازماندهی فکر عمومی جای خود را به پیکربندی دائمی شبکههای نوآوری داده است که تحت ساختار بین نهادی پیچیدهای قرار دارد که توسط شرکتهای بزرگ چند ملیتی و دولت اداره میشود. این معماری شبکهای روشهای قبلی ایجاد تغییرات فناوری را عمیقا دگرگون کرده است.
۲.ایجاد شهرهای علمی مانند سیلیکونولی در ایالات متحده و سیلیکونولیهای جدید که اخیراً در مناطق پیرامونی یا نوظهور، عمدتا در آسیا ایجاد شده است، جایی که همافزاییهای جمعی برای تسریع روندهای نوآوری ایجاد میشود. همانطور که آنالی ساکسنیان[9]تاکید میکند، یک الگوی جدید با ارجاع به زمین است که از مدلهای تحقیق و توسعه قدیمی فاصله گرفته و راه را برای فرهنگ جدیدی از نوآوری مبتنی بر انعطافپذیری، عدم تمرکز و ادغام، تحت شرایط مختلف، از بازیکنان متعدد و جدیدی که همزمان در فضاهای محلی و فراملی تعامل دارند باز میکند. این امر باعث ایجاد یک شیوه جدید و انحرافی از مبادلات نابرابر میشود که از طریق آن هزینههای تشکیل و بازتولید یک نیروی کار بسیار ماهر درگیر در پویایی نوآوری علمی از اقتصادهای اصلی به کشورهای پیرامونی و نوظهور منتقل میشود و از طریق رانتهای انحصاری فناوری سودهای خارق العادهای کسب میکند.
۳.اشکال جدید کنترل و تصرف محصولات علمی کار توسط شرکتهای بزرگ چندملیتی، از طریق اشکال مختلف قرارداد پیمانکاری فرعی، انجمنها و مدیریت و تنوع بخشیدن به سرمایهگذاری خطرپذیر. این کنترل از طریق یک کانال دو طرفه برقرار میشود. از یک طرف، این کار از طریق تیمهای تخصصی وکلا که کاملاً با چارچوب نهادی و قوانین عملیاتی حق ثبت اختراعات وضع شده توسط پیمان همکاری ثبت اختراعات آشنا هستند، منافع شرکتهای بزرگ را تأمین میکند. در این چارچوب نظارتی پیچیده و بغرنج (در نمودار پایین آمده است)، عملاً غیرممکن است که مخترعین مستقل محصولات را به تنهایی ثبت و ضبط کنند. از طرف دیگر، این کار از طریق تیمهای وکلا انجام میشود که به عنوان بنگاههای کاریابی، پیمانکاران و خرده پیمانکاران فرعی با «سرمایهگذاری استراتژیک» کار میکنند تا محصولات فکر عمومی را به دست بگیرند و کنترل کنند.
روشی که شرکت های بزرگ چند ملیتی را در پویایی نوآوری از طریق ماتریس سیلیکونولی توسعه داده و مستقر میکند، نشان میدهد که، بیشتر از آنکه توسعه برای تسهیل نیروهای تولید اجتماعی پیش برود، به عنوان یک عامل رانتی عمل میکند که محصولات فکر عمومی را بهصورت انحصاری تصاحب میکند. به عبارت دیگر، سودهای خارقالعادهای که موضوع سرمایه انحصاری را تشکیل میدهد، مطابق معنایی که مارکس به رانت زمین نسبت میدهد، به رانت فناوری تبدیل میشود: در این حالت امکان مطالبه بخش قابل توجهی از ارزش اضافی اجتماعی به واسطه داشتن یک محصول در این مورد، حق ثبت اختراع، گرچه آن را از طریق یک فرآیند تولید که ارزش را از طریق نیروی کار در برمیگیرد، به دست نمیآورد. از این رو، در عصر انحصارات تعمیمیافته، سرمایه انحصاری نمیتواند به عامل مترقی در توسعه نیروهای تولیدی تبدیل شده، بلکه به انگلی بدل میشود که حتی تصمیم میگیرد، به عنوان صاحب مالکیت معنوی، کدام محصولاتْ بالقوه در بازار مهم و قابلتوجه شده و کدامیک در انبان تاریخ اجتماعی مدفون شوند.
۴.گسترش افق شمال و جنوب نیروی کار در زمینههای علمی، فناوری، نوآوری و ریاضیات و افزایش استخدام نیروی کار بسیار ماهر از مناطق پیرامونی از طریق مکانیسمهای برونسپاری. از این نظر، مهاجرت کارکنان بسیار ماهر از کشورهای پیرامونی به طور فزایندهای در فرآیندهای نوآوری جهانی نقش مهمی ایفا میکند، و وابستگی متناقضی بین جنوب به شمال ایجاد میکند، جایی که مخترعان ثبت اختراع بیشتر در کشورهای حاشیهای و نوظهور زندگی میکنند. در حقیقت، این روند میتواند به عنوان بخشی از مرحله بالاتر در توسعه زنجیرههای ارزش جهانی – آنچه ما ترجیح میدهیم شبکههای سرمایه انحصاری جهانی بدانیم – در حالی که تقسیم کار جدید بینالمللی زنجیره ارزش افزوده را به سمت حوزههای علمی و فناورانه برده و در حالی که سرمایه انحصاری برای جلب سود حاصل از بهرهوری و دانش حاصل از نیروی انسانی بسیار متخصص از جنوب جهان حرکت میکند. این روند را میتوان در بخشهای مختلف اقتصاد جهانی، از جمله بیوتکنولوژی کشاورزی و بیوهژمونی در محصولات تراریخته و همچنین تخصیص دانش بومی مربوط به فناوری بذر یافت.
Chart 1. Graphic Representation of the Silicon Valley Innovation System
Chart 2. World Intellectual Property Organization Patent Cooperation Treaty
بخش کلیدیای که از ژئوپلیتیک جدیدِ نوآوری پشتیبانی میکند، ایجاد چارچوب نهادی موقت با هدف تمرکز و اختصاص محصولات فکر عمومی از طریق حق ثبت اختراع تحت نظارت در توافق با سازمان تجارت جهانی است. از اواخر دهه 1980 میلادی، تمایل به ایجاد قانون در ایالات متحده، مطابق با منافع استراتژیک شرکتهای بزرگ چند ملیتی در زمینه حقوق مالکیت معنوی ایجاد شده است. از طریق قوانین و مقررات تبلیغ شده توسط سازمان تجارت جهانی، دامنه این قانون به طور قابل توجهی گسترش یافته است. دفتر نماینده بازرگانی ایالات متحده نقش ترویج امضا و اجرای توافقنامههای تجارت آزاد را بر عهده گرفته است، زیرا اختلافات مربوط به مالکیت معنوی در سازمان تجارت جهانی، به دلیل ماهیت چند جانبه آن بسیار پیچیده است. استراتژی ایالات متحده همچنین شامل مذاکرات دو جانبه توافقنامه تجارت آزاد به عنوان اقدامی مکمل برای کنترل بازارها و افزایش سود شرکتها است. مقررات وضع شده توسط پیمان همکاری ثبت اختراعات، اصلاح شده در سالهای 1984 و 2001 در چارچوب سازمان تجارت جهانی، به طور قابل توجهی به تقویت این روند کمک کرده است.
علاوه بر این، با توجه به ماهیت و ویژگیهای سیستم نوآوری امپریالیستی، ایالات متحده با جذب 23.9 درصد از کل برنامههای ثبت اختراع ثبت شده از سال 1996 تا 2018 به عنوان قدرت پیشرو سرمایهدار در نوآوری در سراسر جهان ظاهر میشود. با این حال، در همین زمان، چین با 23.1 درصد در مقایسه با 21.7 درصد در ایالات متحده، در درخواستهای ثبت اختراع، از ایالات متحده پیشی گرفته است.
در عصر انحصارات تعمیمیافته اختلاف فعلی بین ایالات متحده و چین نامشخص است. در حالی که نشانههایی وجود دارد که ایالات متحده همچنان در زمینههای استراتژیک نوآوری جایگاه رهبری را حفظ میکند، چین در حال رشد است و برتری علمی-فناوری و هژمونی جهانی ایالات متحده را به چالش میکشد. بر اساس مدل توسعه مبتنی بر مزیت نسبی، اقتصادهای اصلی علیالقاعده باید در بخش تحقیق و توسعه بیشتریت تمرکز و رقابت را با یکدیگر داشته باشند و سایر اقتصادها بر اساس مزیت نسبی در نیروی انسانی، منابع طبیعی و زیرساختها، باید بیشتر جذب را در بخش صنایع کاربر داشته باشند تا بتوانند سهمی از ارزش اضافی مطلق تولیدشده در جهان بدست بیاورند. این درحالی است که صنایع سرمایهبر و پیشرو برای دستیابی و ایجاد ارزش اضافی نسبی از طریق تکنولوژی، باید در کشورهای توسعهیافته متمرکز شود. از این حیث میتوان وضعیت ایران و کشورهایی با شرایط مشابه را روشن ساخت. بخش بزرگی از نیروی فنی و تخصصی آن باید در طی مدت کوتاهی به شمال جهانی مهاجرت کرده و راه را برای این مدل از توسعه هموار سازند. در مقابل، توسعه زیرساختها و استحصالگرایی و ایجاد صنایع کاربر، آلاینده و انرژیبر و آببر باید سرعت بگیرد. ترکیب نیروهای اجتماعی نیز با مهاجرت یا استیصالِ بخشی بزرگی از طبقات متوسط و شکلگیری ارتش بزرگِ ذخیرۀ کارگری در صنایع غیرپیشرفته، به نفع سرمایهداریِ پاگرفته با رانتهای سیاسی و در همکاری با بخش خصوصی دریدهای خواهد بود که دیگر هیچ چیزی برای پنهانکردن در این سازوکار باقی نگذاشتهاند. تبِ استارتاپها و بازارهای مجازی برای دستیابی به بخشی از ارزش اضافی نسبیِ قابلدستیابی در شرایط جدید، نیز اگرچه بخشی از نیروهای طبقات پایین را به خود برای مدتی مشغول میدارد، اما در نهایت، پس از مدت کوتاهی به نفع همان نیروهای فرادست تمام خواهد شد. بنابراین هر عمل ایجابی برای برهمزدن این ترکیب اجتماعی در شرایط کنونی، باید نسبت خود را در سطوح مختلف با مسأله مالکیت و سلب مالکیت از فکر و دانش عمومی، روشن سازد.
[1] Raúl Delgado Wise and Mateo Crossa Niell, Capital, Science, Technology: The Development of Productive Forces in Contemporary Capitalism. Monthly Review. Mar 01, 2021
[2] رائول دلگادو وایز فعال اجتماعی و نویسنده کتابها و مقالات بسیاری است که در حوزه مهاجرت و حقوق بشر فعالیت میکند. متیو کروسا نیل نیز استادیار در موسسه مورا در مکزیکو سیتی است.
[3] general intellect
[4] Karl Marx, Elementos fundamentales para la crítica de la economía política 1857–1858 (Grundrisse), tomo 2 (1858; repr. Mexico: Siglo XXI, 1980), 229–30.
[5] Figueroa, Reinterpretando el subdesarrollo: trabajo general, clase y fuerza productiva en América Latina, 41.
[6] Pablo Míguez, “Del General Intellect a las tesis del Capitalismo Cognitivo: Aportes para el estudio del capitalismo del siglo XXI,” Bajo el Volcán 13, no. 21 (2013): 31.
[7] Míguez, “Del General Intellect a las tesis del Capitalismo Cognitivo,” 39
[8] Extractivism
[9] AnnaLee Saxenian, The New Argonauts: Regional Advantage in a Global Economy (Boston: Harvard University Press, 2006).