زهرا امیرابراهیمی
خدابیامرز آقاجانم هر وقت مخفیانه گندی میزدم و بعداً بوش درمیومد؛ میکشیدم کناری و با خندههایی که هیچوقت از صورتش نمیافتاد لُپام رو میکشید و میزد روی شونههام و آروم میگفت: «تُخمِ السّگ! یا رومیِ روم باش، یا زنگیِ زنگ. نمیشه که ادای حضرت علی رو دربیاری و مثل معاویه زندگی کنی».
چندسال پیش وقتی خصوصیترین فیلم بازیگر نقش زهره سریال «نرگس» بیرون آمد؛ گفته شد چند میلیون رایت و بازدید داشته. خودِ من اواخر نوجوانی بودم و تازه آمده بودیم شهر. نه کامپیوتر میفهمیدم چیه و نه اینترنت مینترنت. دربهدر دنبال فیلمش میگشتم. آخرش هم پیدا نکردم و هنوزم که هنوزه ندیدم. شاید مال نون حلال آقام بود. آخر برجها که میشد چند هزار تومنی برمیگردوند اداره که نکنه کمکاری کرده باشه، یا ناخواسته از خودکار و تلفن اداره واسه کار شخصی استفاده کرده باشه.
طفلی وقتی مجبور شد از ایران بره، جملهای گفت که هر وقت یادم میاد غرق خجالت میشوم و یاد آقاجانم میافتم که «تخمِ السّگ...».
امیرابراهیمی گفت: «من در جامعهای آسیب دیدم که از صبح که چشمات رو باز میکنی تا شب که میخوابی هزاران بار کلمهی اخلاق و شریعت و فرهنگ و تمدن رو از دهنِ همه میشنوی». حرفش خلاصهی تمام دیوان حافظ بود: مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/ چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.
🆔 @Tohidclinic
سنم که بالاتر رفت، فهمیدم آقاجانم حرف مفت نمیزد. تزِ آقاجانم که «تُخمِ السّگ ...» خودش یک نظریهی مهم در جامعهشناسیه که بهش میگن #آنومی یا #بیهنجاری. از دورکیم گرفته تا آدام مرتن و بقیه، کلی در این مورد مطلب نوشتهاند و خیلی چیزها را با آن تحلیل کردهاند.
لعنتی این خارجیها خیلی تیز و بزن. با چهارتا دِیتا طوری زیر و رویِ عالم و آدم را تحلیل میکنند که خود خداوند منّان هم نعوذبالله کف میکند از این همه بلدیِ اسماء.
آنوقت ما؛ لامصب نمیدانم چه کوفتی در این نظام آموزشیمان هست که سالی کرور کرور کتاب میخوانیم و آخرش هِر و بِر را تشخیص نمیدهیم. حالا بگذریم که جدیداً هنرمان شده حرفهای خارجیها را ترجمهی گوگل تِرنسلِیتی میکنیم و چهارتا روایت هم به زور میچسبانیم و مثلاً میشود #روانشناسی_اسلامی. بعد هم برای یکدیگر کف و هورا میکشیم که ماتحت غرب و شرق عالم را به هم دوختهایم.
خوشمزهتر از همهی اینها آن است که بعد از اینکه با آن کرور کرور کتاب خودمان را شکافتیم و با چشمِ ناخُنکزده و فتقِ پاره و دیسک کمر و گردن برای استخدام میرویم، در مصاحبه از حدّ ترخُص و مسافت شرعی میپرسند و ما هم عینهو بز اخفش نگاه میکنیم و رد میشویم. ما هیچ. ما نگاه.
آنومی یا بیهنجاری معانی زیادی دارد. آنچه مدنظر آقاجانم بود این بود که ارزشهای مورد ترویج جامعه که هر روز از گهواره تا دیوارنوشتهای غسّالخانه تا خِرتناق به ما حُقنه میشود، با فَکتها و واقعیتهایی که در باباغوری چشمانمان میبینیم حسابش جور درنمیآید. خیلی فاصله دارند. هر جور حساب میکنی میبینی نمیشود این فاصله را توجیه کرد. مثل اینکه پدرت هر روز تمام سوراخ سنبههایت را بگردد و به همهچیزت گیر دهد؛ بعد گندش دربیاید که دهتا زن دائم و صیغهای دارد و اهل سیخ و میخ و بخیه و دودورِ دودور. یا مثل آن سلبریتیای که در خانهی چندصد میلیاردیاش از فقر مینویسد.
یا مثل مدیری که صدوبیست سال از عمر هشتادسالهاش را در مورد زهد و بیاعتنایی به دنیا سخن گفته و حتی عزرائیل هم نمیتواند از میز و پستش جدایش کند، و آخرش هم میز را میسپارد به اهل و عیال و داماد. یا کارمندی که قابِ زرکوبِ الله بالای سرش است و مثل فرعون با اربابرجوع رفتار میکند. یا هر جا سخن از اعتماد است نام خاوری میدرخشد.
اینجاست که آدم گریپاژ میکند که زاهدان کین جلوه در محراب و منبر میکنند؛ چون به خلوت میروند کارهایی میکنند که شیطان گوگیجه میگیرد. حالا یا آدمِ سفتی هستی و میگویی گوربابای ریاکاران؛ به قول #کانت، «من اخلاقی عمل میکنم حتی اگر افلاک به هم ریزد».
و یا اینکه از بیخ و بن کم میآوری و میزنی زیرِ همه چیز و تو هم تلاش میکنی در این تنازع بقاء کم نیاوری. هر وقت هم یکی میگوید این کار غلط است؛ فوری میگویی: اگر زِ باغ رعیت ملک خورد سیبی/ بر آورند غلامان او درخت از بیخ.
اگر میخواهید دلیل بیاعتمادیها و خستگیها و ناامیدیها و بیاخلاقیها را در جامعهای پیدا کنید؛ دنبال آنومیهای آن جامعه باشید. آنومی به آن معنایی که آقاجانم میگفت. خصوصاً در انواع و اقسامِ عالمان و حاکمان که به قول پیامبر «مردم شبیه آنها میشوند».
حتی اگر بچهتان از شما حساب نمیبرَد، یا دوست و همکار و همسایه و فامیل حرفهای شما را به آنجایشان هم نمیخرند، در رفتار و کردار خود بگردید و آنومیهایتان را پیدا کنید. به همان معنایی که آقاجانم میگفت.
🖌 دکتر محسن زندی
🆔 @Tohidclinic