زمانی که Dickinson چشمانش رو بست.

زمانی که Dickinson چشمانش رو بست.

𝒜𝓈𝒶𝓁

ترجمه استوری اینستاگرام نامجون

مجموعه اثری از Roni Horn به نام When Dickinson Shut her eyes

امروز، یک نفر به من گفت: "یک چیز فقط یک رویداده که هنوز اتفاق نیوفتاده"

*هر چیزی در دنیا مجموعه یکسری اتفاقاته در حال رخ دادنه*

بخصوص در یک شب سرد و مهتابی که آسمان کاملا صافه، زمانی که داخل خونه در حالی که پشتم رو به پنجره تکیه داده‌ام یا درحالیکه خارج از خونه‌ام؛ در زمانی که نمیدونم و به یاد نمیارمش.

*فردی که در این احوالات ذکر شده امیلی دیکینسونه که چشمهاشو به دلایلی از دست میده و نابینا میشه - اون در اینجا از حواس بینهایتی که در اثره نابیناییش بدست آورده برای توصیف حوادث استفاده میکنه و میگه که ترجیحش موندن در خونه و شب های سرد و آسمون صافه تا اینکه در بیرون و زیر نور خورشید باشه و اینکه مردم بدون هیچ اهمیتی به ضرر نور خورشید و صدمه اش به چشمهاشون اینکارهارو میکنن حالا براش غیر قابل درک شده*

"عجیبه که ناملموس ترین چیزها، بیشترین کشش رو دارند."

*گزیده‌ای از نامه Emily Dickinson به Samuel Bowels*

شروع کردن از صفر و هیچی، دوباره، دوباره و دوباره.

"اگه سقوط نکنیم و اگه این یک سقوط نباشه، به آشناترین و دنج ترین مکان های ما فراتر از مکان های قابل تشخیص یا قابل دسترس تبدیل میشن."

*در اینجا دیدن با روح رو یک بینش امن معرفی کرده و اشاره به اینکه اگه در برابر مشکلات از بین نریم اونها راهی برای تکامل و یک مکان امن برای ما میشن رو بیان میکنه*

آیا همه‌ی آینده به همین اندازه مبهم و تاریک نیست؟

*فرقی بین اون که نابیناس با افرادی که میبینن وجود نداره چون آینده برای همه‌ی افراد به یک اندازه تاریک و مبهم و غیرقابل پیش بینیه*

"دلیل بدیهی برای ناپدید شدن، عبارات و کلمات زودگذر هستند.

منی که ظاهرا ناپدید شده بودم، تنها چندسال بعد از اینکه فهمیدم در اوایل 20 سالگی چه شخصی هستم"

ظاهر از بین رفته و همه چیز به وضوح شکل خودش را گرفته است.

*اشاره به بینش حقیقی ای که گوینده بهش دست پیدا کرده*


وقتی Dickinson چشمانش را بست

جوانی و علم هندسه

باور همان شک است.

بستن چشم ها یک سفر

*بستن چشم ها در اینجا به گوینده فرصت عمیق تر دیدن جهان رو داده و یک دنیای جدید رو معرفی میکنه*


- کاری از تیم RM_United 🌨🌱

Report Page