زبان الکن اعتراض
سپیده نجاتیدر اینجا قصد دارم توجه را به زبان اعتراضی جلب کرده و الکنی و درماندگی آن را در شرایط پیچیدۀ کنونی نشان دهم. زبان اعتراضی نوع مواجهه، برخورد، تقابل و حل مسأله را در رویارویی با مشکلات و مسائل و دغدغههای عام و خاص در خود میپروراند. زبان اعتراضی بروزات مختلفی دارد: درگیری فیزیکی، اتهام و انگزنی، فحاشی، نقد، اعتصاب، شکایت رسمی و غیررسمی و غیره. یک فرد یا یک اجتماع میتواند به چند شکل از این زبان در شرایط مختلف مسلط شود. وقتی که در یک وضعیت مشخص قرار میگیریم ممکن است از همۀ امکانات زبانیمان استفاده کنیم. این امکانات زبانی، تمام آن چیزهایی است که در طول زندگی به ما داده یا از ما گرفته شده است. در مورد زبان اعتراضی در سطح مشخصی از مسائل و مشکلات، ما عملاً کندزبان شدهایم.
برای اینکه از طرفی تا حدی بیان موضوع را ساده کرده و از طرف دیگر دقت بحث را بالا ببرم، شرایطی که در عمدۀ زبانهای ما و به خصوص زبان اعتراضی ما بکار بسته میشود، را به شیوه تئوری «ساینفین»[1] توضیح میدهم. در تئوری ساینفین که توسط دیوید اسنودن در سال 1999 طراحی شد، چهارچوبی به سیاستگذاران، صاحبان حرف و برنامهریزان ارائه میشود که به افراد میگوید چگونه میتوانند موقعیتهای مختلف را درک کرده و از آنها بیاموزند. مطابق با ساینفین هر موقعیت دارای عناصر ساختاری است که در طیفی از نظم و آشوب قرار دارد. این طیف را ما مطابق منظور خود در این سه سطح توانایی زبان اعتراضی لحاظ میکنیم.
سطح اول: شرایطی را تصور کنید که با ماشین تصادف کردهاید، برای مصاحبۀ کاری در دفترِ گزینش نشستهاید، قصد اعتصاب عمومی دارید یا برای خرید کالایی کمیاب به بازار رفتهاید. در هریک از این شرایط امکانات کلامی، بیانی و اعتراضی خود را که طی سالیان بهدست آوردهاید، بکار میبرید، بدون اینکه نیاز داشته باشید که به صورت بازاندیشانه به این موضوع فکرکنید که آیا از هر یک از این زبانها درست استفاده میکنید یا نه. شما در این حالت در موقعیت سادۀ ساینفین قرار دارید: وضعیت ساده (simple/obvious). در این وضعیت ارتباط بین عناصر ضعیف بوده، قوانین از پیش تعریف شده و همه چیز شفاف است. هرکسی میتواند امور را همانگونه که هست، در این موقعیت ببیند. چنانچه همه میدانند X میدهد، Y. وقتی تصادف میکنیم، به پلیس زنگ میزنیم، همانگونه که زمانی که پول لازم داریم، از کسی قرض میگیریم، یا وقتی بیماریم، دارو مصرف میکنیم.
سطح دوم: حال شرایطی را تصور کنید که در طول یک یا چند سال بارها با ماشین تصادف میکنید، بارها برای مصاحبه آماده میشوید، بارها اقدام به اعتصاب میکنید و ناگزیر شدید که بارها در بازار به جستجوی کالای خاصی بگردید. در این شرایط تمام زبانهایی که طبق معمول بکار میبردید را با آگاهی متفاوت و بازاندیشانه بکار میبرید و به آنها در نسبت با آن موضوع تسلط بیشتری پیدا میکنید. تا حدی که میتوانید که به فردی که تازه برای بار اول تصادف کرده یا میخواهد برای مصاحبه برود یا اعتصاب کند، کمک کنید. تسلط شما به زبانهایی که در اختیار دارید در این روند، از یکسو با توسعۀ خود این زبانها در کل زندگی همراه است و از سویِ دیگر، با فراگیریِ زبانهایِ دیگری همچون زبانِ تخصصی راهنماییرانندگی، زبان منابع انسانی، زبان مطالبات و اسناد حقوقی و نهادی، و زبان بازارهای خاص. به این صورت در تمام این درگیریها توان زبانیِ شما توسعه مییابد. در این حالت به زبان تئوری ساینفین میتوان شما را در وضعیت پیچیده قرار داد. در موقعیت پیچیده (complicated)، ارتباط قوی بین عناصر وجود دارد، در این وضعیت به دنبال شناخت ناشناختهها هستیم و برای فهمیدن علت X به تحلیل یا تخصص نیاز داریم. در برنامهریزی برای اعتصابی که بیشترین دستاورد را داشته باشد، تمام ملاحظات، دانش و تجربیات خود و دیگران را بکار میبندیم و راهبردهای مختلفی را در مقابل هر واکنشی طراحی میکنیم، درست همانگونه که اگر بخواهیم کتابخانهای در روستا بسازیم، ضرورت دارد تا دانش، تخصص و اطلاعات لازم برای این کار را داشته و بکار ببندیم.
سطح سوم: حال شرایطی را تصور کنید که تصادفات رانندگی (و مسائل حول و حوش آن همچون وضعیت ترافیک، راهها، جریمهها، فساد سازمانی نیروهای انتظامی، امنیت خودرها و از ایندست)، پیداکردنِ کار (وضعیت بیکاری، حقوقها و شرایط کاری، تبعیض، استثمار، وضعیت اقتصاد کلان، امکان مهاجرت و غیره)، مبارزات کاری/کارگری (وضعیت طبقاتی، فرصتهای انقلابی و تهدیدهای سیاسی و امنیتی، دستاوردهای مقطعی و موضعی، سازماندهی، انحراف و انشعاب و …) و سازوکار بازار (تحریمها، واسطهها و دلالها، نظام توزیع، کیفیت کالاها و غیره)، به معضلی جدی، نه دیگر تنها برای شما، بلکه برای بخش بزرگی از جامعه تبدیل میشود. در این شرایط، اگر بخواهیم از منظر زبانی و توان و امکانات زبانی به موضوع بنگریم چه اتفاقی برای شما میافتد؟ یعنی آیا قدرت زبان اعتراضی شما در طی سالیان در این سطح تقویت شده یا تضعیف؟ علیالقاعده، شما نه تنها امکان بازاندیشی در زبانهایی که دارید را پیش از این پیدا کردهاید و به زبانهای هر حوزه تا حد زیادی مسلط شدهاید، بلکه امکان انتقال این توانایی را نیز به دست آوردهاید. اما، عملاً در این سطح شما پا پس میکشید و امکان بسط و توسعۀ توانِ زبانی خود را تا حد زیادی از دست میدهید. چرا؟ این پرسشی است که در اینجا تا حد کمی به آن خواهم پرداخت. به بیان ساینفین، شما در این مرحله در موقعیت آشوبناک جای دارید. در موقعیت آشوبناک (chaotic) علت و معلول نامعلوم است. کشورهایی که در دوران گذار، موقعیت جنگی و آشوب داخلی قرار دارند، در این وضعیت خواهند بود. ارتباط بین کلیه عناصر ضعیف بوده و تجربه پیشینی که بتوان برای فهم و حل مسأله به آن اتکا کرد وجود ندارد. وضعیت آشوبناک وضعیت کنونی ما در فهم آن چیزی است که دارد بر سرمان میآید و ناتوانی در تغییر آن است.
افراد در دو سطح اول عموماً در پی مقاصد شخصی، فضایی برای پیگیری اهدافشان در اختیار دارند، در این فضا رفت و آمد کرده و ورزیده و توانمند میشوند. اما در سطح سوم، اگرچه همچنان مقاصد شخصی مورد توجه است، اما امکان ایجاد فضایی مؤثر برای حرکت و تمرین، ورزیدگی و توانمندی عملاً ازدست رفته است. یعنی فضاهایی مؤثر که مسائلی همچون ترافیک، بیکاری، اختلاف طبقاتی و سازوکار کلی بازار، بتوانند در آنها به طور مشخص و انضمامی طرح و پیگیری شوند، وجود ندارد. شما میتوانید راهکارهایی برای تنظیم وضعیت خودتان با مثلاً ترافیک پیدا کنید و دائماً خودتان را با آن تطبیق بدهید، ولی نمیتوانید در وضعیت کلی آن تغییر و تحولی ایجاد کنید، یعنی اساساً فضایی برای انجام آن ندارید. در این حالت شما ناتوانید و تنها میتوانید در یک فضای غیرمؤثر، مثل جمعهای خانوادگی و دوستان یا فضای مجازی، به بدگویی بپردازید و مقصرهایی را در دورترین فاصله نام ببرید. بدگویی و مقصریابی، از سر ضعف و ناتوانی است و نمیتواند برای خود ما مؤثر بیوفتد. در واقع، این شکل از بدگویی و غرزدن، شبیه به علائم و تبعات مسأله است، یعنی چیزی شبیه به آلودگی هوا و تنگی نفسِ ناشی از ترافیک است. آلودگی هوا و تنگی نفس نمیتوانند مسألۀ ترافیک را حل کنند، درست همانطور که بدگویی و غرزدن نمیتواند. نتیجه اینکه برخلاف دو حالت اول که ما دائم در حال فراگیری زبان مسأله و تلاش برای حل آن هستیم، در سطح سوم، عملاً دست و پا بسته و عاجزیم.
اما موضوع وجوه دیگری نیز دارد. نخست اینکه طرح مسائل در این سطح، برای افراد کمی، یک زبان تخصصی است. یعنی متخصصان ترافیک، محیطزیست، رفاه اجتماعی، سازماندهی سیاسی و اقتصاد وجود دارند که به تاریخچه و سازوکارهای این موضوع تسلط دارند. این متخصصان، هرچند که حصارهای تنگی را به دور خود کشیده و از آن حراست میکنند، اما در عمل امکانِ توضیح و آموزش حوزۀ تخصصیشان را در سطحی عمومیتر دارند. دوم اینکه متولیان تاریخیِ مسائلی در این سطح، یعنی دولت، مجلس، سایر نهادهای قدرتمند اقتصادی و سیاسی، اصولاً در چنین شرایطی که علائمِ یک وضعیت بغرنج، از تنگی نفس به بدگویی رسیده و میتواند به ازدسترفتنِ مشروعیتشان بیانجامد، سعی خواهند کرد که از هرجایی که خود در آن قرار دارند، سلب مسئولیت کرده و از این موضوع در جهت تخریب رقبای سیاسی خود استفاده کنند. به این معنی، عملاً آلودگی هوا و بدگوییهایی عمومی، با توجه به شرایط سیاسی موجود به نفع یکی از جریانهای رقیب خواهد بود. در شرایط سیاسیای همچون شرایط سیاسی ایران که مشروعیت سیاسی، از جانب سایر قدرتهایِ سیاسی خارج از مرزها نیز زیر سؤال رفته است، اینگونه رقابتها باز میتواند به نفع یکی از این قدرتهای رقیب تمام شود. یعنی عملاً به لحاظ سیاسی، آلودگی هوای تهران، میتواند به نفع کشور عربستان یا امارات در اعمال تحریمها و فشارها و یا بالعکس به نفع ایران در توجیه این وضعیت با توجه به وجود تحریمها و فشارها تمام شود. به این ترتیب زبان الکنِ اعتراضی و انتقادی ما در سطح سوم، در عمل به نفع یکی از نیروهای سیاسیِ حاکم مصادره خواهد شد. این مصادره شامل حال متخصصان نیز میشود. یعنی، هر آنچه را هرچند به زبان تخصصی و با جزئیات بگویند، به نفع یکی از نیروهای رقیب میتواند مصادره شود. بگذارید به یک نمونه مشابه مرتبط با این مصادره اشاره کنیم. فیلیپ سرجیانت، زبانشناس کاربردی، اخیراً کتابی نوشته با عنوان «هنر داستانگویی سیاسی: چرا داستانها در سیاست پساحقیقت برندۀ انتخابات هستند؟»[2] در این کتاب نویسنده سعی کرده نشان دهد که چگونه افراد به راحتی بازیچۀ روایتها و داستانهای سیاسیِ ترتیبدادهشده توسط نیروهای سیاسی میشوند. برای نمونه نشان میدهد که چگونه کمپینهای موفق انتخاباتی، داستانشان را حول دو محور احساسیِ ترس و امید میسازند. ترس و امید دو مشخصۀ اصلی ضعف و ناتوانی سیاسی و اجتماعی است و با گسترده و عمیقشدن این ناتوانی، موفقیت این داستانها و در واقع مصادرهها نیز بیشتر خواهد شد. اما وجه سوم این موضوع، که اهمیت بالایی نیز دارد، مربوط به به سطح دوم بحث است. در سطح دوم، افراد در پیگیری خواستهها و اهدافشان، با تکرار آن وضعیت خبره میشوند. یعنی یاد میگیرند که چگونه در شرایط و تنگناها راه خود را باز کنند. در این سطح یاد میگیرند که چگونه قوانین را دور بزنند، یا از قوانین به نفع خودشان استفاده کنند، یاد میگیرند که از محل فساد به نفع خودشان بهره ببرند و در منطق بازار «عقب نمانند» و «گلیم خودشان را از آب بکشند». یعنی به نیرویی تبدیل میشوند که قدرت بیشتری نسبت به سایرینِ همسطحش پیدا کرده و عملاً به تشدید و تثبیت وضع موجود کمک میکنند. افرادی که در این سطح ورزیده شدهاند، از وضعیت راضی نیستند ولی یاد گرفتهاند که بهره خود را از این شرایط ببرند. روابط، رفتارها و جهتدهی به زندگی خود را حول این شرایط بازتعریف میکنند. قلقِ کار دستشان آمده و میتوانند از پیچ و خمهایی که دشواریها و ناگواریهای زیادی را برای اکثر مردم بوجود آورده، به ضرب و زور عبور کنند. در این سطح، آدمهایی توانمند میشوند که بسته به شرایط حرکت کرده و رویکردهای خود را تغییر میدهند و تا حد امکان خود را از خطر دور نگه میدارند. این افراد، تا حدی توانمند میشوند و تا حدی منطق عملشان گسترده میشود که در طی یک نسل قادر خواهند بود فرهنگ ابنالوقتی، چاپلوسی، محافظهکاری، بیتفاوتی اجتماعی و لابیگری را عمومی کرده و جا بیاندازند. این وضعیتی است که ایران در یکی دو دهۀ اخیر به طور مشهود تجربه میکند.
با این تفاسیر میتوان گفت، مهمترین نقطۀ ضعف در این زبان و در این سطوح، یعنی زبان اعتراضی و انتقادی و در سطح مسائلی کلان و بهصورتشخصیغیرقابلپیگیری، است و مهمترین عامل ناامیدکننده، بازدارنده و مزمن در این شرایط، فرهنگی است که در سطح دوم در حال شیوع و رسوب است.
اما آیا میتوان از این ناتوانی و ضعف خارج شد؟ آنچه در سطح دوم شایع و مرسوم شده است، در طی سالیان جاافتاده و در طی سالیان از تن بیرون خواهد شد. از سوی دیگر شکل عمومیای که به خود گرفته است مانع از تعیین موضوع روشن و مشخص با آن میشود. بنابراین، به نظر اینجا آن نقطهای نیست که بتوان از ناتوانی در زبان اعتراضی خارج شد. هرچند که تبعات زجرآور آن در کنار توضیح مداوم آن میتواند آنتیتز آن را در دل خود بپروراند. اما در سطح سوم، بیشترین پتانسیل برای خروج از موضع ضعف وجود دارد. پیش از آنکه راهکار مشخصی توسط نیروی مشخصی ارائه شود، برداشتن چند گام ضروری به نظر میآید.
نخست اینکه زبان تخصصی مسائل و حوزههایِ کلانی همچون محیطزیست، اقتصاد سیاسی، و سازوکار نهادی و سازمانی حکمرانی و مدیریت از دایرۀ تنگ و مبهمی که به دور خود کشیده است خارج شود. یعنی یا متخصصانی که تسلطی هرچند نسبی به این حوزه دارند، آن را در سطحی عمومیتری و قابلانتقالتر ارائه کنند، یا اینکه سایرینی که به این زبان تسلط کافی ندارند خود را به این سطح برسانند. چگونه؟ فارغ از اینکه این اتفاق به چه شکلی بیفتد، بیتردید هم میل و اراده بخشی از افراد دغدغهمند، هم زیرساختهای ارتباطی جدید و هم ضرورت شرایط، آن را بسیار ممکن و محتمل کرده است. دوم اینکه از هر آنچه که احتمالاً در این شرایط به مصادرۀ نیروهای رقیبِ حاکم درمیآید، با حساسیت زیاد حذر شود. یعنی اینکه هر حرف و عملی، احتمال مصادرهشدنش را در خودش لحاظ کرده باشد. این دو گام در عمل متخصصان هر حوزهای (فردی یا جمعی) را به ترسیم روشن و ساده و قابل فهم موضوعاتی در سطح سوم فرامیخواند. البته به این شرط که نه تنها در جهت اهدافِ نیروهای حاکم رقیب (در داخل و خارج) جمعبندی نشود، بلکه جایگاه این نیروها و بهرهای که از مصادره این مسائل میبرند را تعیین کند. و از سوی دیگر متأثرانی که در شرایط ناتوانی کنونی در این زبان و در این سطح به سر میبرند را به افزایش دانش، سطح تحلیل و توان دستیابی به سازوکار مسائلی در این سطح فرامیخواند. اگر بخواهیم از تئوری سایفن در اینجا استفاده کنیم، باید بتوانیم، نخست وضعیت را از حالت آشوبناک (لااقل در سطح فهم و تحلیل موضوعات) به حالت پیچیده (ولی قابل فهم و انتقال و تمرین) برگردانیم. شناسایی هر آنچه که به این آشوبناکی دامن میزند، از کلانروایتهای فرصتطلبانه تا خردهمثالهای توجیهکننده، میتواند زمینه را برای شروع فهم پیچیده از مسائل فراهم کند.
به نظر برای بازیابی زبانِ ازدسترفتۀ اعتراضی، مسیری غیر از این نمیتواند چندان مثمرثمر یا پایدار باشد.
@bringintiaction
www.tamriin.com
#تمرین #زبان #اعتراض