روايت نيمايوشيج " پدر شعر نوين *"از تلاش سياست انگليس براى براندازى احمد شاه و " رساندن" ديگرى به پادشاهى 

روايت نيمايوشيج " پدر شعر نوين *"از تلاش سياست انگليس براى براندازى احمد شاه و " رساندن" ديگرى به پادشاهى 


محمد تركمان  


سياست انگلستان در منطقه از آنجا كه براى وصول به اهداف خود تمايلى به بقاى حاكمان مستقر و داراى ريشه و " استمرار" نبود و در ضمن طرحى نو براى ايران و كشورهاى منطقه پس از جنگ ١٩١٤-١٩١٨ درانداخته بود ، در جستجوى برانداختن احمد شاه و بر سرير قدرت نشاندن شخص ديگر بود . در كتابها و مقاله هاى مرتبط باحوادث پايان قرن سيزدهم شمسى ايران از جمله در " تاريخ احزاب سياسى" ملك الشعراء بهار و در " تاريخ بيست ساله ايران" حسين مكى ، اشاراتى به اين موضوع شده است . 

متنى كه در زير خواهيد خواند ، روايتى است در همين موضوع به نقل از " يادداشتهاى روزانه نيمايوشيج " با عنوان :

" گوشه اى مرموز از تاريخ ايران" 


 نيمايوشيج مى نويسد : 

" در قديم الايام ، مردى كه عباى بوشهرى داشت ، پيش پدرم **آمد. من كوچك بودم . او ***پيش ( امير مؤيد ) اسماعيل خان باوند سوادكوهى رفته بود ( و اسماعيل خان از خاندان پادشاهان باوند بود ) . اين مرد، از اسماعيل خان تقاضا كرده بود كه ترا به پادشاهى ايران مى رسانم و قبول كن ... يعنى قبول كن ؟ ، زمان احمد شاه قاجار بود . 

من مختصرآ ****يادداشت مى كنم ، ولى اين يادداشت را بعد از مرگ من ، هرگاه تو ديدى ، نظر به سياست زمان خواهى داشت . حتى در يادداشت ، چون دوره ى آزادى افكار است و دموكراسى است***** ، احتياط كن .

امير اجل معظم ، اسماعيل خان دانشمند و جنگجو قبول نكرد . 

( اين مرد مرموز با عباى بوشهرى و كلاه دو بحرى نمدى ) پيش كسان ديگر از سران عشاير و قبايل مازندران رفت . امير مكرم لاريجانى هم قبول نكرد . رئيس ايل خواجه وند هم قبول نكرد . اين مرد ( من بچه بودم ) ، پيش پدرم آمد . پدرم با او صحبت كرد و قبول نكرد .من هنوز شعر نمى گفتم ...

بعدآ اين مرد مرموز به جاهاى ديگر رفت و به طايفه هائى از سوادكوه ******، دست انداخت . 

( اسماعيل خان امير مؤيد سوادكوهى ) دانشمند و مورخ بزرگ ايرانى است كه آثارش از بين رقت به واسطه كشتارهاى اخير . اسماعيل خان ، سالها با حكومت مركزى تهران در جنگ بود ." ******* 

در اينجا بى مناسبت نيست كه اشاره اى داشته باشم به آنچه در مقدمه كتاب " اسناد امير مؤيد سوادكوهى " در سال ١٣٧٦ در باره راندن نماينده سياست انگليس توسط امير مؤيد به نقل از مرحوم كيوس باوند فرزند سيف الله خان باوند و نوه امير مؤيد نوشته بودم به شرح زير : 

" چهارمين مصاف - ميهنى امير مؤيد - ، مباررزه با افسون سر اردشير ريپورتر ، سر جاسوس انگليس در ايران بود كه در پى شكست قرارداد ١٩١٩ م، به دستور ارباب ، در جست و جوى آلت فعل مى گشت ، تا قرارداد را اين بار با لفاف و پوششى ايرانى و جوهر و ذاتى وابسته بر مردم ايران تحميل سازد. 

اما خوشبختانه افسون هاى آن حيله گر شيطان صفت ، كارگر نيفتاد و از درگاه امير مؤيد رانده شد . اردشير ريپورتر ...بالاخره عنصرى حقير و تحقير شده و كوتاه انديش و لذت ميهن دوستى و اسلام خواهى ننيوشيده و پريشان فكر و پريشان روزگار ، و از قضا، هم ولايتى امير مؤيد ، و داراى كينه نسبت به امير را در تور افكند و آمادگى او را براى انجام وظيفه به " صاحب "،اطلاع داد ." ******** 

  



------------------------

*_ سيد محمد حسين شهريار در قطعه اى كه در سوگ دوست ديرينش نيمايوشسج با نام " پرواز مرغ بهشتى " سرود ، گفت : 

رفت آنكو پدر شعر نوين ما بود      شعر نو چيست كه بالاتر از آن نيما بود 

پسر كوه بگو يا پدر افسانه      شعله ى جنگل و طوفان دل دريا  بود

**_ ميرزا ابراهيم خان اسفنديارى ( اعظام السلطنه ) . 

***_ مرد داراى عباى بوشهرى و ...

****_ چه خوب بود مرحوم نيمايوشيج با توجه به اهميت موضوع ، خلاف عادت عمل مى كرد و در اينجا مفصل موضوع را توضيح مى داد .

*****_ به تمسخر ، از دوره ى اختناق و استبداد ، با اين الفاظ يادكرده است.

******_ اشاره است به رضاخان ميرپنج سوادكوهى يا آلاشتى . 

*******_ يادداشتهاى روزانه نيمايوشيج ، به كوشش : شراگيم يوشيج ، انتشارات مرواريد ، ١٣٨٧، صص٢٥٦ و ٢٥٨. 

********_ اسناد امير مؤيد سوادكوهى ، گردآورى : تركمان ( محمد) ، نشر نى ، ١٣٧٨، ص ٢١. 


Report Page