رشته توییتی از @yaserarabshaban

رشته توییتی از @yaserarabshaban

@TwitterVid_bot

1.

بسم الله

سخن از «مدیریت جنگ» بالا گرفته و صدای «اداره ی جنگ» اما باز هم شنیده نمی شود! برای بازنمایی آنچه باید بجای این #رشتو در «کتابهای درسی» بچه های این سرزمین باشد و نیست! از خدا یاری می خواهم و از شما برادر و خواهر گرامی درخواست تامل دارم ...

1

2.

در ماه های ابتدایی جنگ آتش سوزی به شکل منظم (هفتگی) در سه راه اهواز خرمشهر به پا شده و مردم را نگران کرده بود. با مراجعه نیروهای انقلابی، مشخص می شود این اقدام توسط بچه های سپاه به قصد سوزاندن لباسهای پاره، خونی، یا مستعمل رزمندگان به پا می شود. حجم لباسها در تصویر... 2

3.

با دیدن این وضعیت تعدادی از خانمهای اهوازی به این رفتار اعتراض کرده و خواستار تحویل این لباسها (واقلام دیگر) می شوند تا آنها را شستشو داده، وصله، رفو، و رنگ کرده و باز سازی نمایند.

خبر این اقدام به سرعت در شهر پیچیده و مادر شهید حسین علم الهدی سرپرستی را بر عهده می گیرد.

3

4.

کار به سرعت بالا گرفته و مکانی که عموم مردم آن زمان به نام «چای‌خانه» می شناسند (در کنار کارون) برای کار خانمها و تقسیم اقلم بین آنها انتخاب می شود. این مکان قبل از انقلاب عشرتکده بود و در حین کار به احترام حضور مادر شهید حسین علم الهدی تغییر اسم می دهد.

4

5.

خودشان می گویند در شروع کار سه اسم برای دسته های عملیاتی مان انتخاب کردیم 1/ نیروی زمینی (تفکیک لباسها و اقلام) 2/ نیروی دریایی (خون شویی و شستشو) 3/ نیروی هوایی (پهن کردن روی پشت بام های چای‌خانه).

5

6.

می خندید که «واحد دنداپزشکی هم داشتیم! خانمهایی که دانه دانه دندانه های زیپ های خراب را ترمیم می کردند و برای دوختِ مجدد، به خیاط خانه می فرستادند.» حجم وسایلی که برای باز سازی میامد آنقدر زیاد شد که برخی مسئول جوراب شدند و فقط روزی یک وانت جوراب پاره، بازسازی می شد!

6

7.

حالا وقت «برکت حضور» است از سراسر ایران...

از تبریز تا اصفهان از مشهد تا تهران از زاهدان تا سمنان

اندک اندک جمع مستان می رسند!

7

8.

وقتی حجم لباسها بسیار زیاد بود بعضا آنها را در دیگ های بزرگ می ریختند و با پا، اول خیس شان می دادند تا خون خشک شده شان باز شود. یک روز پای یکی از خانمها می بُرد و با بیرون ریختن محتویات، با نیمه ی کاسه ی سر یکی از شهدا مواجه میشوند.

8

9.

و بعد هر روز قطعه ای از بدن شهدا درون لباسها پیدا می شود! خانمها قطعاتی که استخوان داشت را آب زده و غسل داده و در همان مکان به تدریج شروع به دفن کردن می کنند و اینگونه عجیب ترین مزار کشورمان در آن مکان ایجاد می شود. قبرستانی از بدن انسانها! (400 قطعه)

(هشدار تصویر خشن!)

9

10.

کدام روایت را برایت بگویم؟ داستان مادری که هنگام شست و شوی لباسها پیراهن گلدوزی شده ی فرزند خود اش را پیدا میکند و می فهمد که به شهادت رسیده! یا آن یکی که خبر می شود فرزند اش شهید شده و می گوید «لباسها مانده کار دارم خودتان بروید تشییع اش کنید» یا آن یکی را که آب برد! 10

11.

آماده‌ای برویم فصل بعد؟

تعدادی از خانم‌ها ناگهان فوت می‌کنند. آنها نمی‌دانند لباسها شیمیایی بوده‌ و هنگام شستن لباس‌ها شیمیایی شده اند.

تا اینکه چند روز بعد عوارض پوستی خود اش را نشان می دهد!

برخی از خانمها هنوز گرفتار این عوارض هستند.

(به رهبری گفتم دستور پیگیری داد)

11

12.

در این میان اما بودند خانمهایی که در طی این سالها با بیماری شیمیایی دست و پنجه نرم کردند اما مورد بی توجهی مسئولین قرار گرفتند! نمونه اش خانم کبری افسری بود که تا هنگام فوت جانباز اعلام نشد اما بعد از فوت شهید اعلام شد!

قبل شهادت توفیق دیدار او را داشتم.

12

13.

تصاویری از تشییع جنازه‌ی شهیده «کبری افسری»

13

14.

از یکی از خانمها پرسیدم «مادر جان! شما آن زمان چطور می فهمیدید لباسهایی که شسته اید دیگر شیمیایی نیستند و رزمندگان با پوشیدن اینها آسیب نمی بینند؟»

گفت: «بعد خشک شدن یکی یکی لباسها را به پوست صورتمان می سابیدیم اگر پوستمان نمی سوخت می فهمدیم لباس شیمیایی نیست!»

14

15.

چه حسی دارد ضعف شدید از گرسنگی؟

چه حسی دارد وقتی ببینی خانمها برای شام، دل و جگر گرفته اند؟ چه حسی دارد وقتی مشتاقانه برای شستشو و کباب کردن اش پا پیش بگذاری؟ و چه حسی دارد وقتی بفهمی این دل و جگر یکی از شهدا است!

یکی از خانمها 30 سال است گوشت نخورده!

15

16.

خسته شدید؟

ما از خواندن سر فصل های حجمِ کار این بانوان خسته می شویم و آنها اما هشت سال در گرمای اهواز (که نمیدانیم چیست؟) پس چگونه طاقت آورده اند؟

بگذار با تصویر این مادر شهید «نابینا» که وظیفه ی شستشوی لباسها را بر عهده داشته فصلی عوض کنیم!

16

17.

از دلاوری های زینب گونه ی این بانوان یکی دیگر ماجرای «کاروان زینب» است. خانمها بین کارها دلجویی از جانبازان و سر زدن به رزمندگان بستری درون بیمارستان را نیز جلو برده و وظیفه سنگین رساندن خبر شهادت رزمندگان به خانواده ی آنها را نیز عهده دار می شوند!

17

18.

داستانهای هشت سال کار این خانمها در «پایگاه شهید علم الهدی/ ستاد بازسازی اقلام جبهه جنوب/ چایخانه» آنهم در زیر بمباران آنقدر زیاد است که درون اش گم می شویم...

خلاصه کار اینقدر بالا می گیرد که رئیس جمهور وقت (آیت الله خامنه ای) شخصا برای تشکر از ایشان به پایگاه می رود!

18

19.

سخن بسیار است و باید کوتاه اش کنم!

جنگ تمام و پایگاه یکی دو سال بعد تعطیل می شود. اما از خانمها «هیچ» تقدیری صورت نمی گیرد. تا روزی که بنده برای مستند سازی رفتم «هیچ کجا» اسم شان نبود الا در دفتر حضرت حق! بانوانی که صلوات را ارجح میدانستند به سنوات! اما آنها خواسته ای دارند:

19

20.

پس از جنگ سپاه اهواز این مکان را رستوران میکند. بر روی مزاری از قطعات بدن شهدا تالار عروسی میسازد! نام اش را عوض می کند و با بوی کباب و ماهی و نوشابه پر اش می کند. وقت زدودن چهره ی کریه جنگ بود! مگر نه؟

پایگاه شهید علم الهدی به «بهشت هویزه» تغییر نام می دهد!

20

21.

خانمها آتش می گیرند! نامه ها مینویسد به مسئولین اما بی پاسخ و در ادامه، درد شان را روی پیراهن شهیدی می نویسند و برای رهبر می فرستند!

آنها می خواهند این مکان یادمانی برای این حماسه ی بی نظیر باقی بماند و در ابعاد اصلی باز سازی شود تا نسل بعد بداند آنها چگونه ایستادگی کرده اند؟

21

22.

هیچ نهادی به ایشان لبیک نگفته. سپاه اهواز دو اتاقک را چرخ خیاطی گذاشته و سَمبُل را سَمبَل کرده است. می گویند در اصل زمین بین راه آهن و سپاه اختلاف است و صد بهانه ی بنی اسرائیلی دیگر که مانع کسب نیست به لطف خدا! من فیلم مستندی از این ماجرا ساخته ام

لینک:https://t.me/yaser_arab57/5524

22

23.

این فیلم مستند «ننه قربون» نام دارد. خانمی که در اخلاق و معنویت زبان زد بانوان بوده و 8 سال به جای دستگاه «بالا بر» روی پشت بام ایستاده و لباس بالا کشیده و اینک جز تصویر زیر هیچ نام و نشانی از او باقی نیست.

23/ تمام.


خواندن این رشته توییت در توییتر


ساخته شده توسط ربات @TwitterVid_bot

Report Page