رشته توییتی از @minakamran7
@TwitterVid_bot1.
رشتو به بهانه دریافت جایزه نخست طراحی
#مدرسه_ایران_من_100
ببخشید طولانیه امیدوارم خونده شه
۱/ما یک مدرسه عادی نمیخواستیم.
ازابتدا با یک فراخوان در #پویش_ایران_من شروع شد.
"اینبار شما بگویید کجا مدرسه بسازیم."
می خواستیم از همان اول با رویکرد مشارکتی کار ساخت مدرسه را شروع کنیم.
![](https://pbs.twimg.com/media/FBbYCdyWEAU1Vs2.jpg)
![](https://pbs.twimg.com/media/FBbYEDXXsAMnlF7.jpg)
![](https://pbs.twimg.com/media/FBbYG_UXEAoJPTm.jpg)
![](https://pbs.twimg.com/media/FBbYIDNWYAU-Lov.jpg)
2.
۲/ چرا
دیدیم چگونه مدارسی که توسط دولت و خیرین در روستاها ساخته میشود، پس از گذشته تنها یکی دو سال مخروبهای میشود چرا که آدمها هیچ حس تعلق خاطری به آن ندارند.
از گوشه کنار ایران روزانه در خواستهای زیادی مبنی بر ساخت مدرسه برایمان در پویش ایران من میآمد.
3.
۳/اما پس از مطالعات و بازدید میدانی، روستای سیدبار جدگار در منطقه دشتیاری استان #سيستان_و_بلوچستان انتخاب شد.
آنهم به یک دلیل؛ وجود جوانهای پا به کار که دلشان برای منطقه شان میتپید و خواهان تغییر بودند.
و بزرگترهایی که به آنها اطمینان نداشتند.
4.
۴/اسمش را گذاشتیم مدرسه توسعه پایدار، چرا که مدرسه قرار بود کانون توسعه روستا باشد.
قرار نبود مدرسه معمولی ساخته شود نه از نظر معماری نه کارکردی
از طریق یکی از دوستانم با آرش علی آبادی عزیز آشنا شدم. روزها آمدیم و رفتیم تا طرح از میان ۴طرح اصلی نهایی شد.
5.
۵/دکتر پدرام سلطانی مثل همیشه با نگاهی رو به جلو از ایده و طرح مدرسه استقبال کرد و قرار شد از طریق خیرین پویش ایران من جذب منابع کنیم.
مقداری پول برای شروع پروژه جمع شد ولی تا پیمانکاری پیدا کنیم که حاضر باشد در آن منطقه این طرح را اجرا کند یک سالی گذشت.
@PedramSoltani1
6.
6/اما در تمام این یک سال کار در دل روستا شروع شده بود.
با زنان، کودکان و جوانان
به روش تسهیلگری نیازها و مشکلات بیرون کشیده شد، گروه سازی در روستا شکل گرفت و اقداماتی در راستای حل مشکلات تعریف و برنامهریزی و آرام آرام اجرا شد.
یکی از آنها برند و صندوق تعاونی «بانوک» بود.
7.
7/فروش محصولات #سوزندوزی علاوه بر کمک به معیشت زنان به تامین هزینههای ساخت مدرسه هم کمک کرد.
برای من مهمتر از همه تغییراتی بود آرام آرام در تعدادی از زنان و دختران شکل میگرفت. باور داشتن به خود و توانمندیهایشان.
#بانوک
8.
۸/برنامههای کمک آموزشی و آموزشهای مهارت زندگی توسط جوانترها برای کودکان شکل گرفت.
آموزشهای بهداشتی به زنان داده شد.
پس از یکسال از شروع فعالیتهای اجتماعی و توانمندسازی ساخت مدرسه آغاز شد.
حالا #بانوک را خیلی ها میشناختند و نقطه امید نه اهالی که منطقه شده بود.
9.
۹/از سختی اجرا و نبود افراد ماهر برای کار تا مواجه شدن به موج گرانیهای پی در پی و اعتصاب کامیون دارها و جذب منابع مالی و ...هر چه بگویم کم گفتم.
ولی به پشتوانه خیرین پویش ایران من کار با هر سختی که بود جلو میرفت.
خیلیها فکر می کردند، مدرسه تمام نمیشود، ولی شد.
10.
۱۰/معماری متفاوت مدرسه همراه با تغییرات و حرکت به سوی توسعه دروانزا آن اتفاقی ایست که مدرسه را خاص کرده است.
اینکه دیوارهای مدرسه سوراخ دارند، اینکه دورتادور مدرسه حیاطچه های کوچکی شکل گرفته
اینکه کلاسها گوشه دارند همه قصه دارند و دلیل.
حالا این مدرسه در یک روستایی کوچک در دل
11.
۱۱/ #بلوچستان نه روزها که شبها پویا و فعال است و این همان چیزی بود که ما میخواستیم.
ما که درهای بسته و دیواری بلند مدرسه را نمیخواستیم.
قرار بود که مدرسه کانون توسعه روستا و منطقه باشد و حالا میبینم که شد.
حالا در مدرسه ایران من ۱۰۰ دیوارهای دعوت کننده است.
12.
۱۲/شبها جوانترها در دایرهای دیوار مینشینند و گپ و گفت میکنند. خانواده ها در حیاط مدرسه زیلو میاندازند و شام میخورند.
کنکوری ها جایی دارند که انجا درس بخوانند و کوچکترها در کنج های خلوت مدرسه بازیگوشی میکنند.
ما چه میخواستیم جز شکستن فضای خشک و بی روح و مربعی مدرسه
13.
۱۳/که شد آنهم نه در تهران بزرگ که همه شرایط برایش فراهم است در روستایی دور در سیستان و بلوچستان که تنها برای پذیرش طرح از طرف بزرگترهای روستا ماهها حرف زدیم و جلسه گذاشتیم.
از سال ۹۶ تا سال ۹۹ هر روزش برایم یک قصه و درس است.
14.
۱۴/دوستان زیادی به پروژه مدرسه از طراحی تا اجرا و اقدامات توسعهای روستا کمک کردند و همه به صورت داوطلبانه
و شاید این یکی دیگر از نقاط روشن این پروژه باشد.
مثل هزینه ساختش که نه یک نفر که گروهی بالغ بر ۲۵نفر از خیرین ایران من همراهی نمودند.
15.
15/حالا که پشت سر نگاه میکنم و این مسیر را از بالا میبینم بیراهههایی میبینم که تجربه شده که یاد بگیرم از خطاها، نشدن هایی که اصرار زیاد به شدن داشتم
دست اندازهایی که زمینام زدند و دستهایی که بلندم کردند.
شاید آنهمه آرزو که برای سیدبار داشتم براورده نشده یا جور دیگر شد.
16.
16/ساختمان مدرسه حداقل از اول کار برای من بهانه بود برای تاتی تاتی کردن و بلند شدن، راه رفتن، دویدن و پرواز کردن شاید زمانی دیگر
این مدرسه سنگ و اجر و آهن نیست که هست
این مدرسه تنها یک مدرسه زیبابا معماری متفاوت نیست که هست.
لابه لای آجرهایش چیزی مهمتر جان گرفته و در حال رشد است
17.
۱۷/لابه لای تمام آجرهایش چیزی مهمتر جان گرفته و در حال رشد است و آن همت جمعی است برای تغییر
از زنان و مردان روستا
و این مهمترین قصه این مدرسه است.
بماند به یادگار از روزگار #قصه_های_سیدبار
18.
باید از دوستان قشنگم که تو این پروژه همراه بودند و داوطلبانه زمان زیادی گذاشتند وکمک کردند تشکر زیاد کنم
@sherminnaderi
@Roozmaregi
@Firoozi
@Sheriiisheriii
@thebasilone
و خیلی ها که توییتر نیستن
خواندن این رشته توییت در توییتر
ساخته شده توسط ربات @TwitterVid_bot