راست است که میگویند:《معلمی شغل انبیاء است؟》

راست است که میگویند:《معلمی شغل انبیاء است؟》

‌‌‌‌علی صفری دبیربازنشسته


با درود واحترام به همکارانِ سراَفرازوآزاده، حق خواهان و میدان دارانِ نیک اندیش وروشنگر، درصحنه،ازدیار انزلی،رشت،لاهیجان ولنگرود و همچنین معلمان مهمان نقاط دیگر کشور از جمله تهران،البرز،اسلامشهر،دورود و... خصوصاًبه جنابان:عزیزقاسم زاده،محمودبهشتی لنگرودی،محمودصدیقی پور،حسن نظریان،مسعودفرهیخته،امیرحسین آقاجان پوروسرکارخانم مقدم نژاد.

روز۲۱ اسفندماه سال۱۴۰۰،درشهرستان رودسر،تاریخی رقم خوردکه درآن دو واقعهِ متضاد اما تواَماً خود را

بروز وظهور دادند.

یکی از آن دو واقعه اتفاقی بود که (ضلالت وظلمت)

به شکل عُریان وتمام قد خود را عیان ساخت،ودیگری واقعه ایکه ازآن نور(روشنگری وبیدارکننده)سَرزد و در

اندک مدتی،همه ی(ضلالت هاوظلمت ها)رابه کنار راند.

(ضلالت وظلمت)ازآنجهت که،سردمداران و زورمداران،این شب پره خویانِ نورگریز،دراین روزغم انگیز(سَنگ هارابستندوسَگ هارابه جانِ مردُم انداختند).آنهاآتش به اختیارانِ سیاه پوش وفاطی کُماندوهای سیاه دل راآزادگُذاردند،تابه جانِ معلمین زن ومردبیفتند،وبراین انسانهای خِردگراواندیشه ورز،مغول گرا وخَصم گونه بتازند،زنان فرهنگی رابه خاکِ مَذلّت بکشانندوحَداقل ۶تَن از راست قامتان فرهنگی رابااِهانت وضرب وشَتم بازداشت نمایند.

(ضلالت وظلمت)،ازآنجهت که مُتولیانِ کم مایه وتصمیم گیرانِ سطحی نگردراین واقعه،باخامی وندانم کاری،کار را بدانجا کشاندند که،درظرف یک ساعت،همه ی حُرمت ها واَرزش های مردُم شهرستان رودسر را چوبِ حَراج زدند،بی اعتبارشان ساختندو لکّه ی بدنامی را برپیشانی فرهنگ ومدَنیتِ این مردُم چسباندند.

(ضلالت وظلمت)،ازآنجهت که زورمدارانِ کم سواد و تصمیم گیرانِ نزدیک بین،به این بهانه که فرهنگیان حق ندارندکه،ازمظلومیتِ یک فرهنگی حق خواه،آزاداندیش،هنرمند و سخن گوی صنفی معلمان خویش یعنی ازجناب قاسم زاده،در روز محاکمه اش،در دادگستری رودسرحمایت کنند،دست به انجام کاری میزنندکه،طشتِ رُسوائی شان ازبام می اُفتد وصدای شکستَنش،نه تنهاایران که،همه ی کُرهِ زمین را فرا می گیرد.

این تصمیم گیران اگراندکی،نگاهِ اَمنیتی وزورمدارانه شان راکنارمیزدند و به صورتِ علمی ومنطقی فکرمیکردند،به راحتی میتوانستند،بطورضمنی ومحترمانه این اقدامِ حق خواهان ی فرهنگیان رابه سَراَنجامی قابل قبول ومَرضی الطرفین سوق داده واین بدنامی وبدفرجامی رابه مردمانِ شهرستان رودسرتحمیل نمینمودند.

اماباتاًسف وتاًثرزیاد،تصمیم سازان وتصمیم گیران،باخامی تمام درجهتِ پاک کردنِ صورت مسئله وایجاد رُعب وحشت،قسمت بزرگی ازشهررودسر را،امنیتی وشبه نظامی کردند،متعرضِ هر عابرِ موبایل بدست درآن محدوده شدند،راههای ورود وخروجِ به دادگستری رابستند،دادگستری را امنیتی کردند،دربیرون ودرون دادگستری،به آقای قاسم زاده وهمراهانش اِهانت نموده ومُتعرّضِ مادرپیرش گشتند.

این همه حرمت شکنی هاو جسارتها به ساحت فرهنگیان بیدار وحق خواه ازآنجا نشئت میگیرد که درپَسِ آن تصمیماتِ مُتّخذه هیچ نشانه ای ازدرایت منطقی واستدلال عقلی دیده نمیشود.

(ضلالت وظلمت)،ازآن جهت که درب ورودی ساختمانِ آموزش وپرورش شهرستان رودسر را که خانه دوم فرهنگیان است را به روی شان میبندند و بر آن درب قُفل مینهند،سپس لباس شخصی های سیاهپوش وسیه دِل رابه صَف کشانده وآرایش تهاجمی میدهند،وآن چنان بابی شرمی وبی حیائی،فرهنگیان راکُتک کاری وبازداشت میکنندکه جادارد:

《روزشنبه۲۱ اسفندماه سال۱۴۰۰ را به عُنوانِ(شنبهِ سیاه)،درپروندهِ تاریخی مردمان شهرستان رودسر ثبت وضبط نمود》.

(ضلالت وظلمت)ازآن جهت که بانیک نگری،درمییابیم که یک سقوط اخلاقی ویک فاجعه ی ملی درکشورِ(بلازده)ما بوجود آمده است،کشوری که مهدِ مَدَنیت وتاریخ بوده،امروزبه جایی رسیده است که دهانِ معلمش رابه جُرم حق خواهی میبندند و به حبس وشکنجه می کشانند.

(شنبهِ سیاه )رانباید یک روز سیاه بلکه یک (تاریخ سیاه)دانست،بدان سبب که دراین روز،فقط فرهنگیانِ حاضر درصحنه نبودندکه به داغ ودرفش کشیده شدندبلکه غرور و فرهنگِ یک کشوربود که به پلیدی آغشته شده وبه خاک مذلّت کشیده شد.

آخرین میخ بی فرهنگی را برتابوتِ علم،هنروادب کشورفرو کوفتند.

حُرمت معلم، پشتوانه ی اعتلا و اعتبار کشوراست.

وبه حبس کشاندن آن،نشانه سقوط اخلاق،وبروز توحُش درجامعه.

فرهنگ ستیزان در(شنبه سیاه)،حُرمت وامنیت معلم رابه خاک سپردند،مقبولیت معلم را بر باد دادند، خشت زیرین ونگهدارنده ی نظامِ آموزش وپرورش راخُردکردند.دیگرمعلم چگونه میتواند،چشم درچشم دانش آموزش بیاندازد وبه او درسِ علم واخلاق بیاموزد.

آیا این فرهنگ ستیزان خود،فرزند ندارند؟ آیا آنها میخواهند،فرزندانِشان را،به سبک وسیاقِ خود و بصورتِ مُزدور،وقَدّاره بند دربیاورند؟

هزاران افسوس بر این همه بی خِرَدی وهزاران فریاد از این همه بیداد

بر می گردم به پُرسشی که درآغازِسخن بدان اشارت گردید،به اینکه:

آیاهنوز باوردارید،معلمی شغل انبیاء است.؟

نمیدانم تصورتان چیست؟! ممکن است بگویید:بااین همه ستم وجفائی که درامروز ایران بر معلم وارد میشوداین یک شعار فریبنده ویک دروغی بیش نیست.حق باشماست.درجامعه ی امروزایران،این یک شعارنچسب وبی مُحتوا ست.

وَصفِ حال امروز ایران رابه خوبی اززبانِ حکیم

توس،فردوسی بزرگ میشنویدکه:

نهان گشت آیین فرزانگان_پراکنده شدنامِ دیوانگان

هُنرخوارشد جادویی ارجمند_ نهان راستی، آشکارا گزند.

گفتارفوق اندک نمودی بود از(ضلالت وظلمت) برخاسته در《شنبه سیاه》ازرودسر.

اما از دل این ظلمت وضلالت، ازدرون این گُمراهی وسیاهی ناگاه نوری می درخشد و تا دور دستها،

تاهمه ی نقاط کره زمین، چشم هاراخیره میکند، ودرپیرامون خودنیز،چشم های خواب آلوده را بیدارمی سازد و مردُم می بینند که بر فرهنگیان و بر متولّیان علم واندیشه چه جفاها و ستم ها وارد میشود.میبینند که《هنرخوارشده وجادوئی ارجمندگردیده است》

ناگاه همه ی جهان دیدند که، فرهنگ ستیزان دارند، تفکر دادخواهی، حقگویی وآزاداندیشی را درنطفه خفه میکنند.

دیدند که جهل وجهالت، برچهره علم واندیشه تیغ میکشد، دیدند که فرهنگیان بیدارند ونمیپذیرند که، تاریک اندیشان، پای برگلوی حقانیت ومُقدرات علمی شان بگذارند،همه دیدند که رودسرهم،چون همه جای ایران بیدار و زنده است.

رودسر《زنده سر》است وبا جای جای مردُم ایران،همنوا شده تا استوار بدارد فرهنگ و ادب ایران را،تا متجلّی سازد کرامت ومقام معلم را،تابا آنها همآوازشود.

ودرشاًن معلم بخوانداین حقیقت راکه:

دربزم عشق شمع فروزان معلم است/

پروردگارروح حکیمان معلم است/

هرگزگزافه نیست که گویم پس ازخدای/

آنکس که خلق میکندانسان معلم است.

به امید اینکه انسانیت زیرپا گذارده نشود، دست خون آلود ناپاکان پیش چشمان خلق پنهان نگردد و آزادی یعنی امکان سرپیچی ازجبر حاکمان تحقق پذیرد.

Report Page