راز جاودانگی شعر و زبان پارسی // تجربه روزگا - در گذر ایام
دوشنبه 32/11/402 : قیطریه - تهران
محمد رفیع جلالی: «آنکس که نداند چه گذشت؛ نمیتواند بداند چه می گذرد»
«اما فردوسی ما: « پی افکنده است از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند»
این روزها بخاطر اصرار حکومت به همگانی کردن زبان عربی و نشاندن ان بجای زبان فارسی ؛ برخی از فرزانگان و میهن پرستان و عاشقان فرهنگ و ادب فارسی درخوفند که نکند حاکمان سعی دارند "زبان فارسی " ما را هم چون بسیاری دیگر از میراث ارزشمندمان ؛ از صحنه روزگار بزدایند و به تحقق ارزوی دیرینه دشمنان این مرز و بوم ؛ کمک نمایند.
باید به این غافلان گفت:
-
- «زبان پارسی ، بیدی نیست که بدین بادها بلرزد»
بله؛ درست است: « بناهای آباد گردد خراب / ز باران و از تابش آفتاب
اما فردوسی ما:
- پی افکنده است از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند
این حضرات؛ « عرض خود میبرند و زحمت ما میدارند»
///
«گـوتـه» شاعر پُرآوازهی اروپا و جهان ؛ چنان به ستایش زبان فارسی و شعر حافظ میپردازد که گوئی سوار بر "همای زبان فارسی» در عرش سیر میکند به سوی جهان مینوئی روان است!
وی که گویی تمام کلمات و سخنان را برای توصیف زیبایی زبان و شعرحافظ ناقص و نارسا میبیند سرانجام میگوید:
- «حافظا! خویشتن را با تو برابر نهادن نشان دیوانگی است!»
تأثیر و الهام از او را در دیوان غربی- شرقیاش به وضوح میتوان دید. نه تنها او که زبان فارسی عاشقان سینه چاک دیگر هم دارد. آناماریا شیمل که از برجستهترین شرقشناسان دنیای غرب است میگوید:
- «تمام افتخارم این است که فارسی را خوب میفهمم و به مولاناشناسی عمر گذراندم ...»
در بزرگی مولانا همین بس که سازمان ملل به پاس و نکوداشت افکار بلند مولانا و تأثیرگذاریش بر جهان بشریت، سال ۲۰۰۷ را به نام او نامگذاری کرد.»
این مهم باعث شد که جهانیان مولانا را بهتر بشناسند تا جایی که چاپ اشعارش درآمریکا در زمرهی پُرفروشترین کتابهای سال شود و به گفتهی خودشان فروش کتاب رومی چون خودش شگفتانگیز است و حیرتآور!
یکی از توانگریهای زبان فارسی همین است که هر کسی هر چه بخواهد از آن مییابد. اگر حافظ با شعرهایش کاخی به زیبایی تمام وسعت جهان بنا میکند، شعر مولانا چون سیل بنیانکنی است که همه چیز را با خود میبرد و جز ویرانگری چیزی نمیشناسد و خواننده را در اقیانوس بیکران خود میبلعد مگر میشود شعرش را خواند و شوریدهحال نگشت.
فردوسی آن مرد فرهیخته و فرزانهی نیکاندیش افتخار ایرانیان و مشرقزمین با اندیشههای بلند خود و حماسهسراییهای بینظیرش اعتبار و اعتماد به نفس را به ایرانیان برگرداند بیآنکه کوچکترین بیحرمتی به قومی یا ملیتی روا دارد، سخن به گزاف گوید و یا پا را از دایرهی ادب و احترام فراتر نهد، برعکس خرد و خردورزی و عشق به انسان و انسانیت و ستایش از پروردگار یزدان در اشعار و افکارش موج میزند و نامش ناخودآگاه افکار ما را به سوی یکاندیشی، آزادگی و فرزانگی رهنمون میکند و خرد را به مثابه نوری بیپایان در ظلمت جهالت و نادانی میداند
«به نام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه بر نگذرد»
شیخ اجل، مردی که همواره جلوتر از زمان حرکت میکند. یعنی سعدی بلندمرتبه را میبینیم که بوستانی همیشه سرسبز و گلستانی به جاودانگی روزگار به یادگار گذاشت.
چه کسی چون او در وصف جهان هستی میتواند سخن به زبان براند که ذرهذره عالم وجود را تجلیگاه پروردگار قادر متعال میداند.
- هـر نفسی کـه فـرو مـیرود ممد حیات است و چون بـرمیآیـد مفرح ذات پس در هر نفسی....
-
و کیست همچون او که انسانیترین شعرهای عالم را بسراید و کدام سازمان بشردوست است که از نوشتن شعر و کلامش بر سردرش افتخار نورزد.
«بنیآدم اعضای یکدیگرند که در فرینش زیک گوهرند
چو عضوی...........»
کیست که از عطار، نظامیگنجوی و.... بخواند و دیدگاهش به جهان هستی عوض نگردد.
چنان برکشیدی و بستی نگار که به زان نیارد خرد در شمار
مهندس بسی جوید از رازشان نداند که چون کردی آغازشان
///
راستی اگر چیرگی مهارت و ظرافت زبان فارسی نبود چگونه کلام و اندیشهی این بزرگان میتوانست در دل و جان اینچنین رخنه کند؟.
- همگان نیک میدانند کلامی قوی مگر از طریق زبانی فصیح و بلیغ جاری و ساری گردد که بر دل و جان بنشیند.
مولانا، حافظ، سعدی، رودکی و.... بدون زبان پارسی هیچ جایگاهی نخواهند داشت و چون تنی به سر خواهد بود.
اما باید پرسیدهاید که چرا زبان فارسی برخلاف زبانهای دیگر بههرجامعه یا کشوری که رسید نه تنها زبانی بیگانه محسوب نمیشد بلکه مردمان آن دیار یاد گرفتن و دانستنش را بر خود فرض میکردند و افتخار.
- چرا از شبههقارهی هند تا مرزهای روم شرقی از ماوراالنهر تا بینالنهرین مردمان، پارسی را نیک میدانستند و پاس میداشتند و در شبههقارهی هند پارسیگویان خود همیشه از فرهیختگان بودند؟.
حتی باید پرسید چرا اقوام وحشی همچون مغول که از ورای ماوراالنهر به این سرزمین تاختند بعد از مدتی چنان در زبان و فرهنگ پارسیان ذوب گشتند که خود ستایشگر آن شدند، زبان و فرهنگ خود را به دست فراموشی سپردندو ناگزیرند به شناخت این زبان و فرهنگ و بدون آن، بخش بزرگی از شناسنامهی ایشان مفقود است.
به گفته رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه سلطان محمد فاتح بعد از فتح استانبول و دیدن کلیسای ایاصوفیه این بیت فارسی را خواند:
- «بُوم نوبت می زند بر طارم افراسیاب پرده داری می کند در قَصرِ قیصر عنکبوت»
زبان فارسی، زبان رسمی و دیوانی دربار سلاطین عثمانی بود و قریب به تمامی پادشاهان مطرح آن خاندان به فارسی به طور کامل آشنایی داشتند و حتی برخی به زبان فارسی اشعاری می سرودند.
- سلطان سلیم بر شاهنامه تسلط داشت و به فارسی شعر نیز می سرود. از جمله اشعار معروف این سلطان عثمانی که از وی به سنگدلی نیز یاد می شود، بیت «اهل دل را جز این مرادی نیست --- که سپارند جان به خاک رهت»
سلطان سلیمان قانونی که بعد از سلطان محمد فاتح شاید مهمترین سلطان عثمانی باشد نیز طبع شعر داشت و بیت
- دیده از آتش دل غرقه برآب است مرا --- کار این چشمه ز سر چشمه خراب است مرا ،
از مشهورترین ابیات وی می باشد.
سلطان جم فرزند سلطان بیازیت نیز دستی در شعر فارسی داشت و بیت
- «مکش عشاق را کان بلبلانند --- منه بر گردنت خون هزاران»
-
از جمله صدها بیت شعر وی به زبان فارسی است.
دیوان ادبیات عثمانی نیز به طور عمده به زبان فارسی است ، بگونه ای که در یک بیت تنها فعل جمله به زبان ترکی می باشد و دیگر ترکیبات به زبان فارسی است.
بر سر قصر توپکاپی که قرن های متمادی محل سلطنت خاندان عثمانی بود اشعاری که برای هر فارسی زبان فابل درک است نقش بسته است. در مساجد و ابنیه تاریخی و قدیمی در ترکیه به خصوص استانبول کتیبه های موجود برای فارسی زبانان قابل درک است.
در دنیای پیشرفته و متمدن امروزی هم بزرگترین افتخار ترکیه آن است که مولانا آن شاعر پارسیگوی و شیرینسخن ایرانیان درکشورشان آرمیده است و به خاطر آن، چه مراسمها که برپا نمیکنند و چه فخرها که به جهانیان نمیفروشند .
///
اما چرا چنین است، آیا اینها دلیلی بر افسونگری، دلربایی، ظرفیتها و ظرافتها، اندیشه و آرمانهای بلند زبان پارسیان نبوده؟
قبل ازآنکه ازحقوق بشر، آزادی، رفع تبعیض سخنی بهمیان آید این زبان پارسی (و پارسیان) بود که شعرشان سراسر دم از آزادی، آزادگی، انسانیت، عدالت و رهایی از تمامی قید و بندهای ساختهی بشر میزد
شاید هیچ زبانی چون زبان فارسی به نکوهش از اسارت و بندگی، جهل و نادانی و تعصبات قومی نپرداخت و آنچه را قابل ستایش میداند اندیشه و خرد آدمی است و دیگر تعلقات در نگاهش ناچیز است و حقیر.
ای برادر تو همه اندیشهای مابقی استخوان و ریشهای
کدام زبان است که چون زبان فارسی تمام انسانها را به مثابه یک پیکر واحد برمیشمارد و هر گونه تبعیض و برتریجویی را برنمیتابد و همه خلق را اینچنین محترم میدارد:
خلق همه یک سره نهال خدایند هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن
و شاید از دیگر عللی که زبان فارسی همیشه زبان تودهی مردم بوده و فراگیر گشته و همه آن را با جان و دل میپذیرفتند این بوده که فارسی نه تنها عامل تفرقه، فساد، نزاع و اهانت و تحقیر نبوده که خود عامل اتحاد گروهها، تودههای مردم و ملل بوده و هست.
زبان و فرهنگی که نام پارسی به خود گرفته همچون حلقههای زنجیر، مردمان گذشتههای دور این سرزمین پنهاور را به گذشتههای نزدیک، درزمان حال ، پیوند میدهد و توانسته، همهی مردم، اقوام، جوامع را با آن همه تشتت آراء، تفاوتهای اقلیمی، فرهنگی، گویشی در کنار هم نگه دارد،آنها پارسی را عامل اتحاد خود و به عنوان زبان میانجی پذیرفتهاند.
پارسی و شاعرانش همواره در خدمت به رستگاری خلق وبشریت بوده درحالی که کژی، پستی، پلیدی و پلشتی را به سختی نکوهش و مذمت میکند تنها راه نجات را خرد و خردورزی و فرزانگی را تنها راه سعادت آدمی میشمارد شعر و کلامش و ادبیاتش یک کلام بیش نیست که «ره یکی است و آن ره راستی است». و این است راز ماندگاری و جاودانگی زبان پارسی.
///
برداشتی از نوشتار "حضرت علیرضارئیس زاده"؛ مندرج در : https://vista.ir/w/a/16/ihftd/%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%AF%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%88-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C