دل نوشته حسین سرلک، زندانی سیاسی سابق، درباره پرونده و شرایط زندگی‌اش پس از آزادی

دل نوشته حسین سرلک، زندانی سیاسی سابق، درباره پرونده و شرایط زندگی‌اش پس از آزادی

آموزشکده توانا

 

حسین سرلک، زندانی سیاسی سابق


«در تاریخ ۱۳۹۶/۱/۱۸ و به اتهامات تبلیغ علیه نظام، توهین به مقدسات، تشکیل گروه جهت برهم‌زدن امنیت ملی، فعالیت تبلیغی در فضای مجازی و توهین به رهبری توسط اطلاعات سپاه دستگیر و جهت بازجویی به بند دو-الف منتقل شدم و مدت سه ماه در بازداشتگاه دو-الف نگهداری و سپس به بند عمومی منتقل شدم. مدت ۱۸ ماه بلاتکلیف در زندان بودم و توسط بازپرسی شعبه دوم دادسرای امنیت مقدس تشکیل پرونده و تفهیم اتهام شدم و سرانجام پرونده بعد از مراحل بازپرسی به بیدادگاه انقلاب ارسال شد که در شعبه ۳۶ به قضاوت قاضی مقیسه مورد رسیدگی قرار گرفت و برای اتهامات فوق جمعا سیزده سال برای بنده حکم صادر شد.

در حال سپری‌کردن حکم خود در زندان بودم که پرونده دیگری برایم باز شد مبنی بر «تبلیغ علیه نظام» و این پرونده به شعبه ۷ بازپرسی اوین و بعد از آن مجدد به شعبه ۳۶ ارجاع شد. البته خود قاضی مقیسه در آن زمان اعلام کرد این پرونده بی‌مورد تشکیل شده است چرا که در تاریخی که اتهام جدید فوق به بنده وارد شده بود، من در زندان اوین و در حال سپری‌کردن حکم خود بودم.

از مجموع سیزده سال حکم صادره، اشد آن - که پنج سال بود - را تایید کردند و دو فرزند نوجوانم در بیرون از زندان به علت فوت همسرم از داشتن مادر محروم بودند، ضربه روحی شدیدی خوردند تا جایی که دخترم دچار ناراحتی اعصاب و روان گردید و تا همین الان هم گرفتار بیماری روحی و عصبی است و خود من که تا قبل از بازداشت هیچ گونه داروی اعصاب و روانی استفاده نمی‌کردم، به خاطر فشار عصبی و مشکلاتی که به واسطه زندان و بازداشت برایم ایجاد شده بود، مجبور به استفاده از چنین داروهایی شدم و تا این زمان هم بدون دارو نمی‌توانم ادامه دهم.

بعد از بازداشت و آزادی از زندان متوجه تغییر نگاه برخی از آشنایان نسبت به خودم شدم و با وجودی که این افراد نیز نگاه سیاسی چندان متفاوتی با من ندارند، بنده را فاقد آینده‌نگری و ملاحظات لازم برای اداره زندگی می‌دانند. از طرفی به هر جا هم که برای کار مراجعه می‌کنم بعد از این‌که متوجه سابقه زندان می‌شوند، جواب رد می‌دهند. خلاصه این که این اتفاق از هر طرف که نگاه می‌کنم به خود و خانواده‌ام ضربه شدیدی وارد کرده است و جالب این که هنوز هم دست از سرم برنمی‌دارند و مدام روی گوشی  تلفنم از پلیس امنیت پیام‌های تهدید‌آمیز ارسال می‌شود.

اما در ادامه شرح پرونده‌ام باید بگویم، بعد از صدور حکم طبیعتا اعتراض کردم و وکیل بنده جناب آقای دکتر علی شریف‌زاده که بسیار برای پرونده من زحمت کشیدند و من صمیمانه سپاسگزار ایشان می‌باشم، پیگیر اعتراضم شد و پرونده نزد شعبه ۳۲ جهت رسیدگی ارسال شد که قاضی زرگر حکم را تایید کردند. بعد از سپری‌کردن یک سوم از حکم خود تقاضای آزادی مشروط کردم. در دو مرحله موافقت نشد تا این‌که با اوج‌گیری بیماری کرونا من را به بهانه کرونا به بیمارستان طالقانی بردند و آن‌جا جهت مثلا درمان انواع مواد روان‌گردان را در مدت دو روز به بنده از طریق آب و غذا خوراندند. بعد از این‌که متوجه شدم قصد آسیب‌رساندن به من از این طریق را دارند، در بیمارستان اعتصاب غذای تر و خشک و دارو کردم و چندین بار سرم را از دست خودم کشیدم که باعث پارگی در چند ناحیه از رگ‌هایم شد و بعد از ۶ روز از بیمارستان مرخص و به زندان برگردانده شدم.

تمام این بلاهایی را که سرم آوردند و حتی تهدید به تجاوز را به رییس وقت زندان گفتم که البته هیچ تاثیری هم نداشت. یادم نیست چه مناسبتی بود که خامنه‌ای عفو عمومی داد که شامل حال من نیز می‌شد اما همان پرونده دوم را که برایم باز کرده بودند، مخفی کرده و به این بهانه حدود سه ماه خود و خانواده و جناب وکیل درگیر یافتن پرونده شدند، تا این‌که دخترم طی یک نامه و سپس از طریق مصاحبه با رسانه‌ها موفق شد حرف خود را به رییسی، رییس سابق قوه قضاییه، برساند که با دستور ایشون پرونده پیدا شد و من در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱ از زندان اوین آزاد شدم، البته کدام آزادی؟ از یک زندان کوچک‌تر به یک زندان بزرگ‌تر رفتم و مانده بودم با این سابقه و نیز با مشکلات اقتصادی و رشد بی‌سابقه تورم و با دستانی خالی چه باید می‌کردم.

حال دیگر دخترم بچه نبود و پسرم هم نوجوان نبود. سطح توقعات بالا و دستان من خالی و الان هم که حدود یک سال و اندی از مثلا آزادی من گذشته با کارگری وکارهای یدی سنگین در حال گذران این زندگی واقعا سخت هستم. ضمنا بعد از گذشت حدود یک سال و اندی هنوز لوازمی را که اطلاعات سپاه از من گرفته بودند را به من باز نگردانده و چند بار هم که مراجعه کردم جواب درستی ندادند که یک بار در دادسرای مقدس اوین سروصدا کردم و به همین خاطر می‌خواستند مجدد بازداشتم کنند. خلاصه زندگی برایم به قدری سخت و دشوار شده که چندین بار فکر خودکشی به مغزم خطور کرده اما به خاطر دو فرزندم که از داشتن مادر هم محروم هستند و تنها امیدشان من هستم این عمل را انجام نداده‌ام.» 


به نظر شما جامعه مدنی چگونه می‌تواند به زندانیان سیاسی و عقیدتی در دوران حبس و پس از آن یاری برساند؟


#یاری_مدنی_توانا


کانال تلگرام توانا را اینجا دنبال کنید.


Report Page