دلوزی بودن فلسفه معاصر

دلوزی بودن فلسفه معاصر

شایان طالع ماسوله


اگر بخواهیم از تاثیرگذارترین مکاتب و فلاسفه معاصر لیستی تهیه کنیم. حتما در آن لیست از پساساختارگرایی و ژیل دلوز نیز نام خواهیم برد. تاثیرات دلوز و همکار نام آشنایش گواتاری در اندیشه معاصر خصوصا در توجه به اقلیت ها، هویت یابی و... غیر قابل انکار است. تا جایی که فوکو فلسفه و عصر کنونی را بیش از هر چیزی دلوزی نامیده است.

دلوز و گواتاری در حوزه های گوناگونی قلم زده اند. آنان از یک سو با روانکاوی فرویدی - لکانی درگیر بودند و از سوی دیگر با مارکسیسم مرسوم. هر چند خود آنان در مقام ناقد مدرنیته و پساساختارگرا درصدد آمیزه ای از مارکسیسم و روانکاوی بوده اند. دلوز در عالم اندیشه مفاهیم بی شماری را آفریده است، او حتی یک فلسفیدن عمیق، اصیل و متمایز را در این می دانست که زاینده مفاهیم باشد و خود او این کار را به خوبی انجام داده است. بسیاری از آن مفاهیم را از علوم دیگر به عاریت گرفته و معنای آنرا در بافتار اندیشه اش تغییر داده است. او از ریزوم ، اقلیت و اکثریت، تفاوت (تکینگی)، هویت، صیرورت، و بسیاری دیگر سخن به میان می آورد که شرح هرکدام از این مفاهیم خالی از لطف نبوده و طبیعتا خود مقاله ای بلند بالا می شود. اما در این مجال اندک ما به توضیح مختصری از آرای دلوز در باب سینما (دو اثر دلوز در باب سینما) خواهیم پرداخت.

اگر دلوز را فیلسوف سینما بنامیم، پر بیراه نگفته ایم، تاثیرات عمیق او را در اندیشه سینمایی و نسبت فلسفه و سینما به خوبی مشاهده می کنیم.

اندیشمندان از قدیم الایام درباره سه حوزه [معرفتی] فلسفه، هنر و علم؛ و حجیت داشتن و فصل الخطاب بودنشان قلم فرسایی ها کرده و هر کدام بر اساس منش و روش خود یکی از آن سه را بر دو دیگر ترجیح می داده اند.

فلسفه به ما هو فلسفه خود را قیم تمام علوم دانسته و با تمامیت خواهی خاص خود برای همه علوم و اندیشه ها حکم صادر می کرد (که چه بسا درست است، زیرا فلسفه مادر علوم بوده و علوم دیگر انشقاقی از حکمت و فلسفه هستند). هنر نیز خود را شیوه ای خلاقانه از هستی و تبیین آن معرفی کرده و دیگر شیوه ها را برای تشریح و توصیف هستی ناکامل و غیر اصیل می دانست و اما علم با آن روش سفت و سخت و پوزیتیوش خود را تنها ملجا سنجش، درستی و تبیین هستی می دانست.

با توجه به این سه گانه می توان تاریخ اندیشه و التفات اندیشمندان به هر یک از اینها و تبیین مفاهیم را رد گیری کرد. دلوز برای هنر ارزشی بالایی قائل است. او در فلسفه چیست با تبیین موضعی بدیع توضیح می دهد که فلسفه، علم و هنر اشکال مختلف اندیشه ورزی اند که هر کدام بر دیگری رجحان نداشته، بلکه یکدیگر را قطع می­ کنند و در هم تنیده می شوند البته بدون سنتز و اینهمانی. دلوز هنرمندان را نیز همچون فیلسوفان در زمره متفکران می داند و سینماگران بزرگ را همچون فیلسوفان بزرگ کسانی می داند که با قوه خلاقانه خویش مفاهیم تازه ای خلق می کنند. به زعم دلوز جهان چیزی جز وانموده و تصویر نیست. چیزها نیز از طریق تصویرسازی و وانمایی به ظهور می رسند. (Colebrook: 98)

جهان همچون سینمایی عظیم در جریان ساخت تصاویر خلاقانه بر اساس قانون تفاوت (تکینگی) است. دلوز گوهر همه هنرها را سینما می داند و به سینما در میان سایر هنرها التفات خاصی دارد. به زعم او سینما جایی است که می توان مفهوم را از طریق تاثیر (بحث های ارسطو در باب تراژدی را به خاطر آورید) منتقل کرد و حتی فراتر از آن با خود تاثیر روبه رو شد ! (آنچه هنر را هنر می کند، تاثیر آن است و نه محتوای آن (colebrook: 24)) او در دو اثر سینمایی و البته دشوار خود از پرداختن به صرف سینما پرهیز کرده و به مقولاتی نظیر حرکت، زمان و مکان (با توجه به آرای اندیشمندان بسیاری همچون: هایدگر، هوسرل و خصوصا برگسون) می پردازد؛ مفاهیمی که اساسا فلسفی هستند.

او در کتاب اول درباره سینمای کلاسیک تا پیش از جنگ دوم جهانی بحث کرده و در دومین کتاب به تحلیل سینمای مدرن، با محوریت آثاری از آلن رنه، روبر برسون و ژان لوک گدار می پردازد. دلوز معتقد است که سینمای کلاسیک یا سینمای تصویر- حرکت عرصه ای است که تصویر غیر مستقیمی از زمان ارائه می دهد و در مقابل سینمای مدرن یا تصویر - زمان، تصویری مستقیم از زمان (زمانی مستقل از حركت. آنچه در سينمای مدرن اهميت می يابد، حركتي كه از ابژه های متحرك استنباط شده نيست) ارائه کرده و ما با آن مواجه می شویم. (البته هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند) او می گوید: سینما در برابر فلسفه حرکت و زمان را وارد تفکر می کند. سینما حرکت و زمان را در تصاویر جای داده و به نحوی بی واسطه و مستقیم تصویری مبتنی بر تاثیر از آن ها به دست می دهد. (دلوز و همکاران: ۱۲۷) و اما در پایان نمی توان نقش دلوز در بازخوانی سینما از طریق فلسفه و دوباره جان گرفتن تحلیل های پدیدارشناسانه سینما و همینطور نزدیکی این دو حوزه (فلسفه و سینما) به یکدیگر را نادیده بگیریم. و از طریق دلوزچشم اندازی وسیع و جذاب در پیش روی علاقه مندان به سینما، فلسفه و هر دو توامان شکل گرفته است.


منابع:

Colebrook, claire (2002 a). Gilles deleuze, Rouþledge, london and newyork

دلوز و دیگران (۱۳۹۰). ادراک، زمان و سینما، ترجمه مهرداد پارسا، رخداد نو، تهران.

یزدانجو، پیام (۱۳۹۴). اکران اندیشه، نشر مرکز، تهران.

Report Page