دفتر «گفت و شنید» (گفتارها) ، 1ـ گفت و شنید : آدمیگری را آموزگار کیست؟! ، تکهی یک از هفت
مرا آشناییست که نخست مسیحی بوده ولی چون بزرگ شده و درس خوانده همچون هزاران دیگران از دین روگردان شده ، و چون سالها در اروپا میزیست پس از بازگشت بدیدنم آمد و نشست و از دیدار هم خشنودی نمودیم و او بسخن درآمده چنین گفت[1] : در اروپا رشتهی فلسفه را دنبال میکردم و در موضوع دین نیز اتد[2] کردم و چون به ایران بازگشتم و شنیدم شما مجله مینویسید و طرفداری از دین میکنید بسیار تعجب کردم و بعضی شمارههای مجلهتان را گرفتم و خواندم. حقیقت اینست که چیزی نفهمیدم و اینست آمدهام با خودتان گفتگو کنم. شما کسی نیستید که بتعصب یا منظور مادّی چیزی نویسید و باید یکی دو ساعت باهم نشسته این موضوع را حلاجی کنیم و من نمیدانم میتوانیم گفتگو کنیم یا نه؟!.
گفتم : چرا نتوانیم و بهتر از این چه کاری میداریم؟!.
گفت : اگر بدتان نیاید اشکالاتی که در موضوع دین دارم مطرح کنم و ایرادهای خود را بگویم ، و چون من در این موضوع اتد کردهام از روی بصیرت و احاطه ایراد خواهم کرد.
گفتم : بدم نخواهد آمد. شما آزادانه ایرادهای خود را بگویید و این مرا فرصت خواهد بود که خواست خود را از دین روشنتر گردانم. شما ایرادهای خود را یکباره بگویید و من هم یکباره پاسخ خواهم گفت. چیزی که هست باید خواستتان رسیدن براستی باشد و پافشاری به پیش بردن گفتههای خود ننمایید. اگر شما از روی بینش و فهم ایراد خواهید گرفت من نیز از روی بینش و فهم پاسخ خواهم داد.
گفت : من تصدیق میکنم که ادیان سههزار سال بیشتر دنیا را اداره کرده. انبیاء مردم را از بتپرستی نجات داده و خودشان عقایدی در اطراف زمین و آسمان و خدا و بهشت و جهنم بمردم یاد داده و اصول معیشتی هم بنیاد نهادهاند که تقریباً سههزار سال یا بیشتر دوام داشته. لیکن از آنجا که عالَم در ترقیست ، سوسیولوژی اروپا (علوم اجتماعی) پیدا شده و آن را از بین برده و اولین ایراد من بشما این است که اصول عقیده و معیشتی ادیان در نتیجهی ترقی کون ، محکوم بنابودی شده و از میان رفته و شما که میخواهید آن را بازگردانید اولاً مبارزه با طبیعت مینمایید و ثانیاً بر فرض آنکه مغلوب نشده و موفقیت پیدا کنید تازه نتیجه آن خواهد بود که مردم را از ترقی بازداشته بقهقرا بازگردانید.
ایراد دوم من اینست که اساس دین شناختن خداست. باینمعنی مردم دیندار میشوند تا خدا را بشناسند و گفته میشود اگر کسی نشناخت در آتش خواهد بود. در حالی که شناختن خدا دشوار است و ما امروز نمیتوانیم به هستی خدا معترف باشیم. زیرا این کار نه جهت عاقلانه دارد و نه ما دلیل برای آن پیدا میکنیم. در زمانهای قدیم مردم چون اغلبی از حوادث را درک نمیکردند آن را بخدا نسبت میدادند. مثلاً کیفیت تشکیل ابر و باران را درک نمیکردند و ناچار شده میگفتند خدا آن را میکند. ولی ما که امروز علتهای طبیعی همهی اینگونه حوادث را کشف کردهایم و میبینیم عالم یک دستگاه مرتب و منظمی است که هر امری در وقت و موقع خود حادث میشود دیگر چه احتیاجی داریم که خدایی فرض کنیم. از طرف دیگر گـرفتیم که خدایی هست آیا معقولست که ما را بگناه آنکه دلیل پیدا نکرده و او را نشناختهایم بآتش سوزانَد؟!.
سوم یکی از ارکان دین تصدیق انبیاست. توریت[3] نامهای انبیاء بسیاری را میبرد که باید تصدیق کرد و بمعجزات آنها ایمان آورد. خود آنها بماند همین معجزات اشکال بزرگیست و مسلم است که اساسی ندارد. در انجیل معجزاتی بمسیح نسبت میدهد که اگر یکی از آنها راست بود شهرت مسیح تمام کشور یهود و روم را فرامیگرفت. در حالی که ما میبینیم رومیان از آمدن و رفتن مسیح اطلاعی نیافتهاند.
میگویند مسیح ، لازار را پس از چند روز از مرگش زنده گردانید ، و او با مسیح سیاحت میکرد و زندگی مینمود. ما میدانیم که اگر چنین کاری رخ میداد مردم بهیجان آمده لازار را روی دست گرفته بهمه جا میبردند و از همهی اطراف کشور بدیدن او میآمدند و در همهی کتابهای تاریخ آن را مینوشتند. در حالی که میبینیم در هیچ کتابی ذکری از آن نشده و از انجیلها تنها یکی آن را نوشته و سه انجیل دیگر بکلی بیخبر بودهاند و ما ناچاریم که آن را باور نکنیم. گذشته از آنکه علم منکر این چیزهاست و این محال است که مردهای زنده گردد.
چهارم ، امروز علوم بسیار ترقی کرده و مسئلهی تکوین[4] تا اندازهای روشن گردیده و شما از علوم ناآگاه نیستید. ما یک کتابی را که بدست میگیریم میبینیم تاریخ کرهی زمین را از هنگامی که از کرهی آفتاب جدا گردیده تا امروز بشیرینترین زبانی با روشنترین دلیلها برای ما شرح میدهد و ما چون آن را میخوانیم و بپایان میرسانیم با یک لذتی از دست بزمین میگزاریم و در دلهای خود یک نوع استراحتی حس میکنیم و سپس به هرچه در اطراف خود نظر میاندازیم با زبان آشکار صحت آن شرح و بیان را بما حکایت میکند. شما میدانید که علما میگویند زمین از کرهی خورشید جدا گردیده و نخست تودهی بخار آتشینی بوده و کمکم سرد گردیده و پس از سرد شدن بوده که موجودات در روی آن شروع به پیدایش کرده ولیکن بتدریج در قرنهای طولانی ما بهیقین میدانیم که موجوداتی که امروز هست از گیاه و درخت و جانور و آدمی بنحوی که امروز هست نبوده. مادّهی حیات ، اول در حیوانات بسیار کوچک و ساده پیدا شده و بتدریج از آنها جانوران بالاتری ، تکوین یافته و در ضمن چندین ملیون سال باینجا رسیده است. عقیدهی عوام بر آنست که اسب و استر و شتر و گاو و گوسفند هر نوعی جداگانه خلق شده. ولی ما در علم میبینیم که مرجع همهی اینها به یک اصل است و حتا آدمی نیز جداگانه خلق نشده و امروز از مسلمات است که از یک حیوان دیگری نشأت نموده. اینها دلیلهای بسیار برای خود دارد. در ایران این را به داروین منسوب میکنند ولی چنین نیست. صدها علمای بزرگ در این رشته کار کردهاند و آنچه را داروین در موضوع حیوانات و انسان گفته بوده دیگران بسراسر عالم منطبق گردانیدهاند. امروز کسی منکر اینها نیست و نتواند بود. اساساً چیزی را که با دیده میبینیم چگونه انکار کنیم؟!..

ایراد من این است که با این اطلاعات گرانبها که ما از راه دانش بدست آوردهایم دیگر چه نیازی بخواندن قضیهی تکوین در توریت پیدا میکنیم؟!. اساساً چگونه میتوانیم با دانستن اینها توریت را بدست گیریم و آن قصهها را بخوانیم؟!. آیا این نظیر آن نیست که مرد جهاندیده و مجربی در پنجاه سالگی اطلاعات و تجربههای خود را کنار نهاده و بافسانههایی که در زمان کودکیش از زبان پیرهزنها شنیده تنزل نماید و اگر نکرد خدا او را بآتش سوزانَد؟!. آقاجان مگر عقیده اختیاریست که اگـر کسی نداشت خدا عذابش کند؟!. اساساً میگوییـم برای چه ادیان از این حقایق علمی آگاه نبودهاند و ما اَدنا[=کمترین] اشاره در کتابهای دینی باینها نمییابیم؟!. برداشت آن کتابها همه بر اینست که انسان یک مخلوق مستقل و جداییست و اولین انسان که پیدا شده دارای علم کافی بوده و نامهای حیوانات و اشیاء را میدانسته. در حالی که علوم میگوید انسانها قرنها در جنگلها بسر بردهاند و در آن زمان هیچ نمیدانستهاند و زبان برای حرف زدن نداشتهاند و بمرور زمان بوده که باینها رسیدهاند.
کنون اگر ما بنزد یک روحانی برویم و اینها را بپرسیم آیا جز توهین و تکفیر پاسخی خواهیم شنید؟!. من نمیدانم شما با دانشهای خود چگونه بچنین کسانی کمک میکنید و مایهی تجرّی آنها میشوید؟!.
ایراد پنجم اینست که میگویم : آیا دین امروز بما چه تواند آموخت؟!. چه چیزی هست که ما نمیدانیم و از دین توانیم یاد گرفت؟. آیا رواست که برویم و سالها رنج بریم و صدها و هزارها حقایق را یاد گیریم و آنگاه بیاییم و همهی آنها را کنار گزاریم و بنام دین و از ترس آنکه خدا ما را بآتش بسوزاند گوش بسخنان بیثمر و بیاساس یک روحانی دهیم؟. آیا شما این را سزاوار میشمارید؟!.
پابرگیها :
[1]ـ گفتههای خود او را آورده و نخواستیم بشیوهی پیمانش برگردانیم. (کسروی)
[2]ـ اتد = etude = مطالعه.
[3]ـ نام دیگری برای تورات.
[4]ـ پیدایش جهان.