دفتر «گفت و شنید» (گفتارها) ، 1ـ گفت و شنید : آدمیگری را آموزگار کیست؟! ، تکه‌ی چهار از هفت

دفتر «گفت و شنید» (گفتارها) ، 1ـ گفت و شنید : آدمیگری را آموزگار کیست؟! ، تکه‌ی چهار از هفت


احمد کسروی


سوم بر برانگیختگان ایراد گرفتید و گفتید خود آنان بمانند ، براست داشتن نیارَستنی‌ها [=معجزات] بسیار دشوار است. در این باره ما با شما هم‌سخنیم و ما نیز آنها را براست نمی‌داریم و خود نیازی بچنین کارهایی نمی‌بینیم. همین امسال سخنان بسیار درباره‌ی آنها نوشته‌ایم. اما درباره‌ی خود برانگیختگان آنچه کار را بر شما دشوار گردانیده سخنانیست که از زبان کشیشان و یا از کتاب توریت فراگرفته و در دل اندوخته‌اید و چون گفته‌های گزافه‌آمیز و بیهوده است شما را رَمانیده است. ولی اگر از آنها چشم پوشید و با یک اندیشه‌ی ساده گفته‌های ما را بشنوید دشواری‌ای در کار نخواهید دید. اگرچه گفتگو از گذشتگان را سودی نتواند بود و امروز ما را نیازی بسخن راندن از موسا و عیسا و دیگران بازنمانده. لیکن از آنجا که همیشه گفتگو از آنها بمیان می‌آید و کشاکشها در پیرامون آن رخ می‌دهد و از آنسوی برانگیختگی خود داستان ارجداریست با شما در این باره گفتگو می‌کنم.


چنانکه گفتیم دشواری‌ای در این کار نیست. آفریدگاری که آدمی را برگزیده‌ی آفریدگان ساخته ، و دربایستهای[مایحتاج] زندگانی او را آماده کرده ، و به هر دردی درمانی نهاده و روزی کودک را پیش از زاییده شدن در پستان مادر اندوخته گردانیده ، چه دشواری دارد که برای راهنمایی آدمیان ، به هر هنگام نیازی ، کسی را برانگیزد؟!.. شما خودتان می‌گویید جهان در پیشرفت است. من می‌پرسم آیا این پیشرفت بخود تواند بود؟!.. آیا به پیش‌بَرنده‌ای نیاز نباشد؟!.


شما آشکاره می‌بینید جنبش دانشها و اختراعِ افزارهای شگفت ، راه آسایش و خرسندی را بروی جهانیان باز نکرده. پس ناگزیریست که یک دست دیگری آن را بروی جهانیان باز کند ، وگرنه پیشرفت معنی نخواهد داشت. ما چون باور کنیم که جهان دستگاه بیهوده‌ای نیست و از آن خواستی (قصد) درمیانست ، چون از سوی دیگر می‌بینیم آدمیان بسرِ خود رستگار نمی‌گردند از سنجش این دو ، ناچار خواهیم بود بگوییم باید راهنمایانی درمیان باشند.


پر دور نمی‌رویم : از راه اندیشه و داوری خرد هیچ دشواری در کار برانگیختگی نیست. اما برانگیختگان ، شما اگر بتاریخ برگردید و سرگذشت و کارهای هر یکی از ایشان را بسنجید و بیندیشید خواهید دید هر یکی در زمان خود برگزیده و بیمانند بوده. بمردمان راه زندگی آموخته و تکانی بجهان داده. خود شما خَستوانید که جهان را از بت‌پرستی رها گردانیده و سه‌هزار سال بیشتر مردمان را از روی آیین خردمندانه راه بردند. ما را در این باره سخنان دیگری هست[1]، و این را روشن گردانیده‌ایم که برانگیختگی یک کار دروغ‌برداری نیست و دلیلهایی در کارست که باید براستگویی آنان باور داشت ، و من بهتر می‌دانم که شما آنها را نیز بخوانید و بیندیشید و پس از آن اگر نیازی بود دوباره گفتگو کنیم.


در اینجا تنها یک چیز را یاد می‌کنم و آن اینکه چون ما بدانش ارج می‌گزاریم و چنین می‌گوییم : «دین و دانش در پیشرفت جهان همگامند» ، کسانی می‌گویند با این حال چه جدایی میانه‌ی دانشمندان و برانگیختگان می‌گزارید و چرا می‌گزارید؟! می‌گویند چنانکه دانشمندان با اندیشه بدانشهایی رسیده و آن را بمردم یاد داده‌اند برانگیختگان نیز همان حال را داشته‌اند و چه نیازی هست که آنان را برانگیختگان نامیم و یک پیوستگی میانه‌ی آنان با خدا باور کنیم؟ چون می‌دانم این ایراد از اندیشه‌ی شما نیز خواهد گذشت می‌خواهم پاسخ آن را بگویم.


باید دانست میانه‌ی برانگیختگان با دانشمندان جدایی بسیار است. نخست ، دانشمندان آگاهیهاشان همچون رشته بهم پیوسته و هر یکی از آنان آگاهیهای پیشینیان را گرفته و خود نیز آگاهیهایی بآنها افزوده و رشته را بدست پسینیان دهد و گاهی نیز یکی در رشته‌ی خود گامهای بزرگی بردارد و نامور گردد و آن رشته بنام وی شناخته شود. مثلاً چارلس داروین دانشمند انگلیسی که شما نیز نام او را آوردید و امروز در سراسر شرق و غرب یکی از دانشمندان بزرگ شناخته گردیده و یک فلسفه‌ای بنام او نامیده شده این مرد خودش بما می‌گوید : از هزارها سال پیش کسانی از دانشمندان یونان و از دیگران هوش بدان فلسفه داشته و هر یکی چند جمله‌ای درباره‌ی آن نوشته بوده‌اند و پس از همگی لامارک دانشمند فرانسه‌ای آن را برُویه‌ی[2] دانش انداخته و دنبال کرده و پس از وی بوده که نوبت به داروین رسیده و این با گامهای بزرگی که در آن رشته برداشته آن را دانشِ درستی گردانیده و در رده‌ی دیگر دانشها جا داده است. بااینهمه باز نارساییهایی درمیان بوده که بگفته‌ی خود شما دیگران پس از داروین آنها را از میان برداشته‌اند.


ولی برانگیختگان نه چنانند. زیرا هر یکی از ایشان هنگامی برخیزد که آنچه پیشینیان بنیاد نهاده بودند گوهر خود را از دست داده و دستورهاشان رویه‌ی وارونه بخود گرفته ، که از آنها نه تنها یاوری نتواند دید ، این یک رنج بزرگی باشد که آنها را دور گرداند و دلها را از آنها پاک سازد ، و اگر پشتیبانی و نگهداری خدا نباشد همان لغزشگاه بزرگی برای او گردد. زیرا نداند بآنها چه رفتاری کند و راست و دروغ آنها را چگونه شناسد ، و چه‌بسا فریب خورده و چیزهای بیهوده و بیپایی را از آنها برگیرد و بدنبال کردن پردازد. همان مسیحیگری مَثَل نیکیست. ما امروز در کوششهای خود چه سودی از آن توانیم برداشت و چه چیزی توانیم یاد گرفت؟!. از سالها این اندیشه میان مسلمانان پیدا شده که اسلام را به بنیاد خود برگردانند و صدها علمای بنام در مصر و حجاز و هند و ایران در این راه کوشیده‌اند ولی هیچ کاری نتوانسته‌اند. زیرا چنان نیاشفته که کسی چاره تواند و سر رشته چنان گم نشده که کسی آن را بدست آورد.


پابرگیها :

[1]ـ [کتاب] «راه رستگاری». (کسروی)

[2]ـ رویه (ruye) = صورت ، ظاهر.




Report Page