دفتر «گفت و شنید» (گفتارها) ، 1ـ گفت و شنید : آدمیگری را آموزگار کیست؟! ، تکهی دو از هفت
بدینسان دوست ما سخن را بپایان رسانید و چشم بروی من دوخت که پاسخ شنَوَد. گفتم بایرادهای ریشهداری برخاستید و من ناگزیرم بپاسخ درازی پردازم و چشم میدارم چنانکه من حوصله نمودم و شما سخنان خود را بپایان رساندید و نیک گوش دادم و آنچه گفتید بیاد و اندیشه سپردم شما نیز حوصله نمایید و آنچه میگویم بیاد و اندیشه سپارید ، و اگر سخنی را از من نپذیرفتید یا خردهای باندیشهتان رسید برآن نباشید که درزمان[=بلافاصله] بپاسخ پردازید و یا زبان بخرده گشایید. امروز از شما هیچ پاسخ یا خردهای نخواهم پذیرفت. امروز همه را گوش باشید و بشنوید و فراگیرید و باری یک هفته یا دو هفته اینها را بیندیشید و پس از آن بیایید تا بار دیگر روبرو نشینیم و بگفتگو پردازیم و نگویید که چرا من خودم این کار را نمیکنم و بگفتههای شما بیدرنگ پاسخ میدهم. من سالهاست در این زمینهها چیز مینویسم و این ایرادها که شما میگیرید من بارها اندیشیدهام و پرسیدهام و پاسخهایی نیز در برابرش پیدا کردهام. اگر نوشتههای مرا خوانده بودید از بسیاری از ایرادها بینیاز شده بودید. باری بپاسخ گفتههاتان میپردازم :
نخست گفتید جهان در پیشرفت است و سوسیولوژی یا علوم اجتماعی اروپا راه شناسایی جهان و آیین زندگانی را که دینها آورده بوده از میان برده. من میگویم : پیشرفت جهان جاویدانست و در جایی نخواهد ایستاد و چنانکه اندیشههای نوین اروپایی راه و آیین دینها را کهنه ساخته و از میان برده باید بهنگام خود اندیشههایی نیز اینها را کهنه گرداند و از میان بَرَد. شما چه میدانید که ما به یک راه و آیین بالاتر از سوسیولوژی اروپا نمیکوشیم؟!. تنها از نام دین که میبریم بآن نتیجه نرسید که ما مردم را پس میبریم و جهان را از پیشرفت بازمیداریم. راستی هم اینست که ما بالادست اندیشههای اروپایی را گرفتهایم و مردم را نه تنها به پسرفت وانمیداریم گامهایی نیز به پیشرفت میرانیم. شما که باروپا رفته و سالها در آنجا درس خواندهاید این را بآسانی باور نخواهید کرد که در شرق چنین کاری انجام گیرد و من نیز در اینجا نمیخواهم بسخنانی در این زمینه پردازم و تنها به یک نمونهی بسیار کوچکی بس مینمایم : شما میدانید که در اروپا رُماننویسی را جایگاه بلندیست و کسانی همچون ویکتور هوگو و آناتول فرانس بآن برخاستهاند. ولی ما در نخستین شمارهی نخستین سال پیمان نخستین گفتار را دربارهی رُمان نوشته و پرده از روی بیهودگی آن برداشتیم و رُماننویسی را یک کار نکوهیدهای نشان دادیم. کنون آن را بخوانید و ببینید آیا توانستهایم کاری انجام دهیم؟!. وآنگاه مرا کتابی دربارهی اروپا و اروپاییگریست که کسانی از خود اروپاییان آنها را دیدهاند و براست داشتهاند.[1] شما توانید آن را نیز بخوانید. گذشته از اینها سوسیولوژی اروپا راست است که تکانی بجهان داده و راههای پیشین را از کار انداخته. چیزی که هست خود راهی بروی جهان باز نکرده و آنچه ما میدانیم اروپا امروز براه نیفتاده و سرگردان و بیراهست و اگر راستی را بخواهیم این جنگها[2] که میبینیم بیش از همه نتیجهی بیراهی اروپاست. ولی این سخن بسیار بزرگتر و درازتر از آنست که بتوانیم در این نشست با شما بپایان رسانیم. بویژه با ناآشناییای که شما بسخنان ما میدارید و بیگمان در فهم و داوری دچار سختی خواهید بود.


ما نیک آگاهیم که در اروپا از یکسو کسان بسیاری از گرسنگی میمیرند و یا از بیم چنان مرگی خودکشی میکنند و از آنسوی شکر و قهوه و گندم و گوشت را بنام آنکه خرنده ندارد بدریا میریزند و نابود میکنند.[3] ما در یکی از شمارههای پیمان شمارشی در این باره از یک مهنامهی انگلیسی آوردیم و چنانکه آن مینماید در یک سال نزدیک به چهارملیون تن بدانسان مرده یا خود را کشتهاند و در همان سال صدها هزار خروار گندم و شکر و دیگر خوراکیها را نابود ساختهاند. آیا این نابسامانی دلیل بیراهی زندگانی نیست؟!. آیا با یک آیین خردمندانه جلو اینها را نتوان گرفت؟!.
ما را در پیرامون اروپا سخن بسیار است ، و در این باره کتابها و گفتارها بسیار نوشتهایم که شما میباید آنها را بخوانید. ما اروپا را در این راه زندگی که پیش گرفته رستگار نمیشناسیم. ولی این جلوگیر ما نیست که به پیشرفتهایی که در زمینهی دانشها کرده و بافزارهای بس شگفتی که برای زندگی پدید آورده و تکانی که بجهان داده ارج گزاریم.
این به چیستان[=معما] میماند که ما از یکسو به پیشرفتهای اروپا در راه دانش و بافزارهایی که برای زندگانی ساخته ارج مینهیم و از یکسو آن را در راه زندگانی رستگار نمیدانیم. بسیاری این را نمیتوانند فهمید و در آغاز کار که ما خردهگیری بر اروپا مینمودیم میپنداشتند که با دانشها و اختراعهای آن دشمنی مینماییم. اینست بگله برمیخاستند. ما میگوییم خرسندی و آسایش آدمیان تنها با پیشرفت دانشها و پیدایش افزارهای بسیار نیست و یک چیز دیگری نیز میخواهد ، و آن اینکه راه با هم زیستن را بشناسند. میگوییم اروپا در دانشها پیشرفت بسیار کرده و افزارهای شگفت فراوان برای زندگی پدید آورده. ولی راه برخورداری از آن دانشها و افزارها را نمیداند. میگوییم : دانش کار خود را کرده و کنون نوبت دینست که کار خود را کند.
شما تاکنون چنین سخنی را نشنیدهاید و این بر شما گران خواهد افتاد. ولی اگر آن گفتار را نیک خوانید و نیک اندیشید خود را ناگزیر از پذیرفتن گفتههای ما خواهید یافت. امروز جهان در برابر یک چیستان بزرگی ایستاده و آن اینکه این افزارهای نوپدید اروپایی از هواپیما و اتومبیل و تلگراف و راهآهن و رادیو و بسیار مانند اینها آیا بسود زندگانی آدمیانست یا بزیان آنها؟!. اگر گویند بسود آنست راست نخواهد درآمد. زیرا همه میبینیم که در این دوصد سال و بیشتر که این افزارها پیدا شده ، زندگی زمان بزمان سختتر شده و این نه چیزیست که بتوان پوشیده داشت ، و اگر بگویید بزیان آن است سخن شگفتی خواهد بود. زیرا در جایی که همه میبینیم یک اتومبیل راهی را که ما با اسب در پانزده روز پیمودیمی در یک روز میپیماید و در هر رشته همین اندازه آسانی پدید آمده ، با این حال چگونه توانید گفتن که اینها بزیان زندگانیست؟!.
پابرگیها :
[1]ـ کتاب «آیین» در دو بخش. بخش یکم در سال 1311 و بخش دوم در سال 1312 چاپ شده است.
[2]ـ تاریخ این گفت و شنید سال 1940 میباشد. خواست نویسنده از «جنگها» ، همهی جنگهایی است که اروپاییان براه انداخته بودند بویژه جنگ جهانی یکم و آنکه جز چند ماهی از آغازش نمیگذشت ـ آنکه سپس نام جنگ جهانی دوم گرفت.
[3]ـ این شرح گوشهای از حال اروپا و آمریکا پیش از جنگ جهانی دوم و پیشامد «بحران بزرگ» اقتصادی است که کمابیش از 1929 آغاز و تا ده سال کشید.