دشمنان ایرانی و ایرانی (نویسنده هنرمند)

دشمنان ایرانی و ایرانی (نویسنده هنرمند)

هنرمند




مقدمه

در فرهنـگ اسـاطیری آمده است که مردمان این سرزمین، همـراه دو همـزاد بـدخواه و توطئه‌گر زاده می‌شوند. سرگذشت ایران، داستان دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌ها و توطئه‌چینی‌های بی‌امان و پیگیـر این هـمزادان اسـت. در اینجا می‌خواهیم بررسی کنیم این همزادان بدخواه کیستند و ابزار رسیدن به اهدافشان چیست؟

بیان مسئله

ایران از دیرباز موردتوجه و یورش دشمنان بوده است تا از پیشرفت و گسترش سلطۀ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن بر جهان جلوگیری شود. صرفنظر از بیان علل غارت دشمنان این مرز و بوم، قدرت‌ها همیشه سعی داشتند این را به ایران و ایرانی بفهمانند که با هر ترفندی از پیشرفت و اقتدار ایرانی جلوگیری می‌کنند. به‌طوری‌که در هشتم دسامبر 1978 یعنی حدود دو ماه قبل از سقوط حکومت پهلوی، رادیو بی‌بی‌سی فارسی در برنامۀ جهان‌نما گفت: «ایران دیگر این درس را آموخته که برای همیشه رویای تمدن بزرگ را فراموش کند و به مقامی همپایه با کشور همجوارش افغانستان اکتفا نماید.[1]»

1-  دشمنان خارجی

در زمـان پیشـدادیان، دشـمن اصـلی، تـوران بود. پـس از پیش‎دادیان، نوبت به کیانیان رسید. در دوران آنان، جنگ میان سـه بخـش جهـان، به‌خصوص میان ایران و توران شدت گرفت تا آنکه اسکندر مقدونی از غـرب بـر ایران تاخت و سلسله کیانی را برانداخت و به راهنمـایی ارسـطو، دومـین توطئـه بزرگ تاریخی را علیه ایران تدارک دید و نظام ملوک‌الطوایفی را بر ایران‌زمین چیره‌گرداند. بنابراین می‌توان گفت نخستین توطئه اساطیری به دست توران و به یاری غرب بود و این توطئه، یکراست از غرب سر برمی‌آورد تا امپراتوري روم در امان بماند[2].

زمانی دشمن در چهره «سلم و تور» نمایـان ‌شد و ایرج، مؤسس ایرانشهر را از میان‌برداشتند؛ زمـانی دیگـر به‌صورت اسکندر نمایان شد و ایران را به ورطه نابودی کشاند؛ زمانی دیگر در هیکل مانوی‌ها ظاهر شدند و با دستکاری در گاهشماری و تاریخ، نظم جهان را بـرهم زدند و اعراب بادیه‌نشین و مغـولان صـحراگرد را بـه تسـخیر ایـران رهنمـون ساختند. در تاریخ معاصر نیز در چهره غربی‌ها ظاهر می‌شوند تـا فرهنـگ اصـیل ایرانی و تمام هستی و کیان این سرزمین را از بین ببرند[3].

زمانی که صفویان با شورش افغان‌ها ازهم‌پاشیده شدند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی قرار گرفت؛ عثمانی‌ها از غرب و روس‌ها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت‌وتاز و قتل و غارت مشغول بودند. تا اینکه نادرشاه افشار وضعیت حاکمیت ایران را سامان داد[4].

قبل از شورش 1357 نیز ترس کشورهای غربی نظیر آمریکا، انگلیس و فرانسه از توانمندی ایران و آمادگی این کشور برای گسترانیدن امپراتوری ایران در سرتاسر کرۀ خاکی منجر به اتحاد دشمنان خارجی شد تا مانع این امر شوند. تأسیس اوپک، کیش‌وماتی برای آمریکا و اروپا و شوروی بود. اتحاد کشورهای حوزۀ اقیانوس هند به پیشنهاد شاهنشاه ایران محمدرضا شاه پهلوی، دست آمریکا، شوروی و انگلیس و فرانسه را از نفت ایران و عربستان و حاکمیت آنها را بر خلیج‌فارس و اقیانوس هند قطع می‌کرد و باعث پیشرفت سریع خاورمیانه می‌شد.

اما دشمن خارجی چگونه می‌تواند اهداف خود را پیش ببرد؟

2-  دشمنان داخلی

چینی‌های قدیم برای اینکه از شر حملۀ دشمنان در امان باشند دیوار بزرگ چین را ساختند؛ اما در صدسال اول ساخت دیوار، سه بار دشمنانشان بدان نفوذ کرده و با چینی‌ها جنگیدند. دشمنان از دیوار بالا نرفتند بلکه به دربان‌ها رشوه داده و از آنها گذشتند.چینی‌ها به ساخت بنای سد استوار پرداختند؛ اما برای ساخت نگهبان‌هایش کاری نکردند غافل از اینکه نیروی انسانی مهم‌ترین مسئله است.

در دهۀ 50، دو جریان روشنفکری در کشور فعال بودند که به مخالفت با نظام شاهنشاهی در ایران پرداختند:

الف- ارتجاع سرخ

جریانات روشنفکر سوسیالیستی که عمدتاً طرفدار نظام کمونیستی شوروی بودند و مخالف سرسخت غرب و نظام سرمایه‌داری بشمار می‌رفتند و نظام شاهنشاهی را نماد سرسپردگی به امپریالیسم جهانی ‏می‌دانستند.

ب- ارتجاع سیاه

جریان دیگر روشنفکر اسلام‌گرایی بود که در مبارزه علیه نظام شاهنشاهی موقعیت و وضعیت ‏مناسب‌تری یافته بود. این جریان که در ابتدا با هدایتگری نظام شاهنشاهی و در مقابل جریان چپ شکل‌گرفته ‏بود، به‌سرعت رشد کرد و با ظهور علی شریعتی در حسینیه ارشاد، روند مخالفت با نظام حکومتی محمدرضا شاه ‏و قشر روحانیت سنتی را در پیش گرفت و توانست به‌سرعت جایگاه خود را در میان دانشجویان و تحصیل‌کرده‌ها و بسیاری از عوام نیز مستحکم نماید. علی شریعتی نظریه‌پرداز اصلی انقلاب اسلامی بود که با تلفیقی از مذهب شیعه و تفکرات چپ ‌‏مارکسیستی و اقتباس از افکار انقلابی مارکس و دیگر مبارزین چپ‌گرا توانست تفکرات ‏اسلام شیعی را انقلابی نماید. وی با تأثیری که بر افکار عمومی و قشر جوان و روشنفکر جامعه گذاشت باعث ‏شد که بعد از وی این اقشار دنباله‌روی خمینی شوند و با استفاده از اعلامیه‌های مبهم او از حکومت اسلامی و ‏شعارهای ضد امپریالیستی‌اش، فساد اداری دستگاه سلطنتی و حمایت از فقرا، این اقشار گمراه گردیده و انقلاب ‏اسلامی خواسته اکثریت اقشار گردد. به همین جهت؛ بانک‌ها و فروشگاه‌های زنجیره‌ای به‌عنوان نماد سرمایه‌داری ‏و کاباره‌ها و سینماها به‌عنوان نماد تهاجم فرهنگ غربی، هدف حمله و خرابکاریِ شورشیان طرفدار انقلاب ‏اسلامی قرار گرفت.

ج‌-  دشمن درونی

در عصر حاضر علاوه بر دشمنان داخلی و خارجی، اکثریت ما ایرانیان از دشمن درونی نیز رنج می‌بریم و آن «اثر شوفر یا توهم دانایی» است که خطرناک‌تر از دو دستۀ ذکرشده است.

این اثر ناشی از نوعی توهم دانایی است که افراد همه‌چیزدان بیشتر به آن مبتلا می‌شوند. دانش مانند کوه یخی است که بخش کمی از آن قابل‌رؤیت است و بخش اعظم آن را نمی‌توان مشاهده کرد. افراد سطحی‌نگر صرفاً بخش قابل‌مشاهده دانش را می‌بینند و گمان می‌کنند که کل دانش را دریافت کرده‌اند، درحالی‌که این فقط توهمی از دانایی است، نه خود دانستن.

توهم دانایی، یعنی اینکه فکر کنیم مطلبی را می‌دانیم، درصورتی‌که اشتباه می‌کنیم؛ یعنی یا نمی‌دانیم و یا اشتباه و ناقص می‌دانیم و علت اصلی توهمِ دانستن یا همان توهم دانش، تصور ناقص ما نسبت به تمام یک مطلب و سپس مقایسه‌ دانش خودمان با همان تصور است. سقراط می‌گفت من داناترین فردم! چون تنها کسی هستم که می‌دانم نمی‌‌دانم، درحالی‌که دیگران هنوز به نادانی خود نیز، آگاه نیستند.

ابزار دشمنان در عصر حاضر

در گذشته از اعلامیه و شب‌نامه و سخنرانی در مساجد و محافل برای شستشوی مغزی استفاده می‌شد و امروزه به یمن وجود فضای مجازی و استفاده از چهره‌های سرشناس فرهنگی، ورزشی، سیاسی و اقتصادی و یا دلقک‌بازی برای پرت کردن اذهان عمومی به حواشی استفاده می‌نمایند.

استفاده از قدرت ورزش و نامداران ورزشی نیز در دگرگونی ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نقش دارند. برای مثال فوتبال چیزی فراتر از محبوب‌ترین بازی جهان است. به تعبیر بسیاری از افراد، فوتبال یک زبان بین‌المللی است که حکم مرگ و زندگی را دارد. پله معتقد است فوتبال بازی زیبایی است که جنگ‌ها را آغاز می‌کند و به پایان می‌رساند و بسیاری از دیکتاتورها را در قدرت نگه‌داشته است[5].

کتاب «فقر احمق می‌کند»، بر این فرض استوار است که فقر با ایجاد اشتغالات ذهنی فراوان ذیل نیازهای روزمره و ضروری مثل تأمین خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و درمان، تحصیل فرزندان پهنای باند ذهن افراد فقیر را اشغال کرده و این اشغال شدن،موجب ایجاد اختلال در قوای شناختی افراد فقیر می‌شود. مصداق بارز این احمق شدن را می‌توان در بسیاری از چهره‌های ورزشی هنری و موسیقیایی دید که تحت عنوان سلبریتی شناخته می‌شوند. برخی حرف‌ها و گزاره‌هایی که از سوی این افراد طرح و بیان می‌شود، چنان عجیب‌و غریب بی‌حساب‌وکتاب است که انسان را در وضعیت «ما هیچ؛ ما نگاه» قرار می‌دهد. فضای حاکم بر شبکه‌های اجتماعی مثل توییتر و اینستاگرام متکی بر کنش‌ها و شاخص‌هایی نظیر آمار لایک، فالوئر، ریپلای، ریتوئیت و... است. این وضعیتِ ساختاری اما به‌تدریج در قوای شناختی افراد دائم‌المصرف که مدام در معرض آن هستند، ایجاد اختلال می‌کند. اختلالی که باعث می‌شود جدی‌ترین معیار و دغدغه در تولید پیام، چه از منظر محتوایی و چه به جهت فرمی، ناظر به همین جلب‌توجه آماری باشد. به‌بیان‌دیگر اینکه «چه بگویم و چگونه بگویم» تا بیشترین بازخورد و توجه اجتماعی را جلب کنم، به مهم‌ترین دغدغه کاربران شبکه‌های اجتماعی تبدیل می‌شود[6]. در واقع راست و دروغ مهم نیست و صرفاً جلب‌توجه و پرت کردن اذهان دارای اهمیت است.

از تئوری‌های معروف «یوزف گوبلز» این است که می‌گفت: «دروغ را باید آن‌چنان بزرگ گفت که شنونده، در بزرگی آن فرو رفته و آن را به‌راحتی باور کند».گوبلز می‌گفت:«ما نه به دوست، بلکه نیاز به دشمن داریم». او معتقد بود که وقتی یک حکومت دچار ضعف مدیریتی، فساد، ناکارآمدی و فلاکت اقتصادی شود، و وقتی نتواند نیازهای ابتدایی مردمش، از قبیل نان، کار، رفاه، امنیت، اعتبار، و آسایششان را تأمین کند، با موجی از نارضایتی، خشم و اعتراض عمومی مواجه می‌شود، و در این حال، کشور به‌سوی انقلاب و سقوط حکومت پیش می‌رود.

گوبلز می‌گفت:«در چنین حالتی، حکومت باید اذهان عمومی را به‌سوی یک موضوع فرعی، اما بزرگ، منحرف کند. باید وارد یک جنگ شد. حکومت باید برای ملت دشمن بتراشد؛دشمنان خارجی یا دشمنان داخلی؛ ولی اگر دشمن واقعی پیدا نشد، حتی دشمن خیالی و باید دائم از توطئه‌ها گفت. باید از هر فرصت و حادثه‌ای، برای راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی استفاده کرد. باید همیشه درگیر بود؛ درگیر جنگ، درگیر تبلیغات علیه همسایگان، علیه کشورهای قدرتمند، علیه سازمان‌های جهانی و باید بحران ساخت. باید کاری کرد که مردم وقتی به هم می‌رسند، همواره از جنگ و از دشمن بگویند و...».

نتیجه‌گیری

حال با توجه به شرح گفته‌شده می‌توان نتیجه گرفت، ایران و ایرانی همواره مورد هجمۀ دشمنان داخلی که همان وطن‌فروشان خائن و نان به قیمت روزخوران و آب به آبشخور دشمن ریزان هستند تا همچون کفتار از قِبَل دشمنان خارجی و چپاولگران فرهنگ و ثروت ملی نشخوار نمایند. یک وطن‌پرست واقعی باید این موذیان را شناسایی و هم در فضای واقعی و هم مجازی بهایی به آنها ندهد و دنباله‌روی آنها نشود.

از آنجایی که ملتی که تاریخ خود را مطالعه نمی‌کند، محکوم به تکرار آن است، یک وطن‌پرست باید تاریخ و فرهنگ کشور خود را مطالعه نماید و دست از اینکه همگی همه‌چیزدان هستیم، برداریم و از توهم دانایی بیرون بیاییم. امروزه فرهنگ اعراب چنان با فرهنگ ایرانی درهم‌آمیخته و بر آن چیره شده که بسیاری از ایرانیان، نام سرداران عرب را بیشتر از سرداران دلیر ایرانی به یاد دارند و اگر کسی برخلاف تصورات و توهمات مذهبی آنها صحبت کند، خشتک می‌درانند که مبادا به موهوماتشان ذره‌ای خدشه وارد شود. البته این‌ها راه آسان را برگزیدند؛ چون همیشه اندیشیدن سخت‌تر از اعتقاد داشتن است.

و در پایان بقول پوبلیوس سیروس، جایی که اتحاد باشد همیشه پیروزی هم هست. اتحاد = رمز پیروزی.

 

 

 

 


[1] شجاع الدن شفا، از کلینی تا خمینی.

[2] احمد اشرف، پیشین، ص 106.

[3] همان، ص 105.

[4] لارنس لکهارت، نادرشاه افشار.

[5] سایمون کوپر، فوتبال علیه دشمن.

[6] الدیر شفیر و سندهیل مولاینیتن، فقر احمق می‌کند.




Report Page