«در ستایش قانونگریزی»
( چرا ما ایرانیان احترامی برای قوانین و هنجارهای اجتماعی قائل نیستیم؟!)از مخاطبان توانا
رسم بر این است که هر بار معضل یا بحرانی اجتماعی حادث میشود، خیلی زود همه انگشت اتهامها به سوی مردم نشانه میرود و اتفاقا دلایل و مستندات محکمهپسندی نیز ارائه میشود و تا به خود آییم میبینم ما مردم به جان هم افتاده و یکدیگر را محکوم و سرزنش میکنیم با همان شعار همیشگیِ « از ماست که بر ماست»
آنقدر گفته و شنیدهایم که برایمان به امری مسلم بدل شده که ما ایرانیها فرهنگ نداریم، قانون گریزیم، هنجارشکنیم و...
اما آیا هرگز اندیشیدهاید که این سناریوی تکراری و نخنما از کجا منشأ میگیرد؟!
به اینها توجه کنید :
* ما مردم هستیم که چون در مصرف آب و برق و گاز صرفهجویی نمیکنیم، کمبود و قطعی آنها را باعث میشویم
* ما مردم هستیم که با خرید و احتکار اقلام غیرضرور، تورم را دامن میزنیم
* ما مردم هستیم که از آب گِلآلود ماهی گرفته، بدون هیچ رحمی به هم کمفروشی و گرانفروشی میکنیم
* ما مردم هستیم که به انحاء مختلف از پرداخت مالیات فرار میکنیم، پس جلوی عمران و آبادانی و رشد و پیشرفت کشور را میگیریم
* ما مردم هستیم که با عدمرعایت پروتکلهای بهداشتی، باعث شیوع و گسترش کرونا شدهایم
* ما مردم هستیم که ...
ما، ما، ما ...!
اما سؤال فراموششده اینجاست که: « چرا »؟
چرا ما ایرانیها تا این اندازه قانونگریز و بلکه قانونستیز شدهایم؟؟
و دیگر اینکه نقش حکومت و نهادهای حاکمیتی در این میان چه میشود؟
از مسئولین قانوننویس تا مجریان و ضابطین و حافظین قانون، آنها کجای کارند؟
واکاوی و پرداختن به این سؤالات و سؤالاتی از این دست، نیازمند بحثی مفصل و تخصصی در حوزههای مختلف حقوق، جامعهشناسی، روانشناسی، علوم انسانی و... است که یقینا از حوصله این نوشتار خارج است، اما به اختصار و با زبان ساده میتوان گفت:
مردم ِما علاقه و احترامی نسبت به قوانین موضوعه و هنجارهای اجتماعی قائل نبوده و همواره در پیِ فرصتی هستند که قوانین را دور زده یا بشکنند!
چرا که به تجربه دریافتهاند قوانینی که باید از روی خِرد و تدبیر نوشته و خیر و صلاح جمعی را در نظر گرفته باشند، قوانینی که باید به منظور برقراری نظم، عدالت، امنیت و رفاه اجتماعی در همهی سطوح و با درنظرگرفتن شرایط آحاد مردم نوشته شوند، متأسفانه همواره در راستای منافع اقلیتی خاص از طبقه حاکمه و توانگران بوده، و همین امر روح عصیانگری و قانونگریزی را در بطن جامعه پدید آورده است.
و این پدیده یک ناخودآگاه جمعی است که به مرور و در گذر زمان شکل گرفته و هرکس دانسته یا نادانسته، خواسته یا ناخواسته از آن ارتزاق میکند! و هر کس در دل میگوید :
دیگی که برای من نمی جوشد، بگذار سرِ سگ در آن بجوشد.
با اندکی تأمل و تعمق درمییابیم که قوانین در کشور ما، در مرحله وضع و تصویب از خِرد و عدالت کافی، در مرحله اجرا از بستر مساعد و در مرحلهی مجازات و بازدارندگی از ضمانت اجرای محکم و مناسبی برخوردار نیستند.
پس قوانینی که اساسیترین و ابتداییترین مؤلفههای قانوننویسی در آنها دیده نمیشود، چگونه میتوانند محل ارزش و احترام همگانی واقع گردند؟!
بیشتر قوانین در کشور ما پولی هستند، به این معنا که در متن قانون برای تخطی از آنها مجازاتهای مالی پیشبینی شده است. و نتیجهی ضمنیِ آن این شده:
کسانی که پول دارند ، حق دارند در صورت لزوم قوانین را نقض کنند!
حتی اگر مقصود مستقیم قانونگذار این نبوده باشد اما نتیجه غیرمستقیمش بیگمان همین بوده و از قضا تبدیل به روح فرهنگی و هنجار تلخ اجتماعی در جامعهی ما شده است.
پس توانگران و ذینفوذان بیهیچ دغدغهای، هرکجا میلشان بکشد یا منافعشان ایجاب کند قوانین را شکسته و با گشادهدستی پولش را میدهند (ببخشید جریمهاش را پرداخت میکنند) و آنوقت تکلیف آنانی که استطاعت پرداخت جریمهها را ندارند چه میشود؟ پرواضح است که مترصد راهی برای دورزدن و گریز از قوانین باشند! (حالا هر کجا که باشد، هر طور که شود ...)
طنز تلخی است، اما واقعیت برهنه جامعه ماست...
مسئولین طماع و فاسد با تکیه بر قدرت، قانون را مینویسند و به پشتوانه قانونِ خودنوشته، در روز روشن و به شکل کاملا قانونی مردم را و سرمایههای ملی را غارت و چپاول میکنند، به اموال و موقعیتِ نامشروع ِخود مشروعیت بخشیده و اعمال ناپاکِ خود را پاک و تطهیر میکنند!
در نتیجه این غارتگریِ قانونی، منابع و سرمایههای عمومی ته میکشند، پس مردم برای لقمه نانی به جان هم افتاده، قوانین را میشکنند، ناهنجاری میکنند ... و بعد طبق همان سناریوی نانوشته، یکدیگر را متهم، محکوم و سرزنش میکنند!
و در چنین جامعهای که روح قانونگریزی و قانونستیزی ریشه دوانده باشد، حتی اگر بر حسب تصادف قانونی به صلاح عموم هم وضع شود، آن مردم از روی «لجاجت و بدبینی نسبت به نهاد حاکمیتی» یا «عادت به قانونگریزی» یا «نداشتن شرایط مناسب و بستر مساعد جهت اجرای قانون»، میلی نسبت به اجرای درست قانون نخواهند داشت.
به شخص گرسنه و بیپول نمیتوانی الزام کنی که به علت شیوع کرونا از خانه بیرون نرود، چرا که کرونا برای او یک احتمال بالقوه است، اما فقر و گرسنگی یک واقعیت انکارناپذیر و حتمی الوقوع!
این فقط مثالی بود بیانگر این حقیقت که تا بستر و شرایط اجرای قانون فراهم نباشد صرفا با فشار و ارعاب و تهدید و تعزیر، نمیتوان اجرای درست قانون و احترام به آن را انتظار داشت.
بر مردمی که همواره شاهد و نظارهگر فسادهای قانونیِ مسئولینِ باتقوای خود در روز روشن هستند، حَرَجی نیست که موذیانه در خفا و تاریکی یا خشمگنانه و عصیانگرانه در ملأعام به دنبال استیفای حقوق از دست رفته خود باشند ولو به قیمت قانونشکنی و زیرپاگذاردن هنجارهای اجتماعی و نادیدهگرفتن حقوق سایر مردم و همقطاران باشد.
قانون در نظر آنان مدتهاست ارزش و اعتبار خود را از دست داده و صرفا دستاویزی جهت مطامع و منافع طماعان و شیادان و مسئولان و توانگران قرار گرفته است _وسیلهای جهت مشروعیت بخشیدن به امیال نامشروع غارتگرانِ مسئول یا مسئولینِ غارتگر _
✍ طاغی
متن فوق را یکی از مخاطبان توانا نوشته است.
نظر شما چیست؟
کانال تلگرام توانا