در تحلیل و هدف مشترک، اما ...مقایسه دو راهبرد متفاوت خاتمی و موسوی

در تحلیل و هدف مشترک، اما ...مقایسه دو راهبرد متفاوت خاتمی و موسوی


این یک ارزیابی غیر ارزشگذارانه درباره دو بیانیه آقایان خاتمی و موسوی و پیامدهای آن است.

اشتراکات:

- هر دو در توصیف وضع موجود و ریشه های آن اشتراک نظر فراولن دارند.

- هر دو از اصلاح‌پذیری سیستم ناامیدند.

- هر دو به ضعف قانون اساسی فعلی و تناقضات آن باور دارند.

-هیچ کدام راه حلی برای طرحشان ندارند. تداوم پاسخ به "چه باید کرد" یا به تعبیر درست‌تر، "چه باید بشود" بدون پاسخ به پرسش از چگونگی. به بیان دیگر، هر دو مقدمه هستند و نتیجه پیشنهادی برای اقدام جمعی ندارند.

افتراقات:

خاتمی همچنان در پی استفاده از ظرفیت‌های موجود از جمله قانون اساسی برای عبور گام به گام به شرایط مطلوب است. اما موسوی به گزینه عبور از ساختار فعلی و اولویت تدوین قانون اساسی جدید رسیده است.

مزایای راه موسوی:

۱. متناسب با وضع بحرانی موجود و عملکرد حاکمیت است. این حد از مقاومت غیر مردمسالار، غیر اخلاقی و زورگویانه در برابر هر نوع تغییر و اصلاح از درون، شایسته چنین واکنشی است. 

۲. با خشم و یاس موجود سازگاری بیشتری دارد. در نتیجه آورده اجتماعی بالایی در بادی امر دارد.

۳. کانون تحول‌خواهی رادیکال را از خارج و نیروهای بعضا دور و بی‌ارتباط با مردم ایران، اما مورد حمایت ویژه سرویس‌های بیگانه به داخل آورده و احتمال مداخله بیگانگان را کاهش داده است. 

۴. قدرت تصمیم‌گیری و روزآمد شدن موسوی، از او چهره‌ای قابل اتکا و جدی می‌سازد که مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

۵. در صورت تداوم اعتراضات و وقوع تحولات عمیق در آینده، آقای موسوی و همراهانش نقش موثری در سرنوشت آتی ایران خواهند داشت.

۶. این یک باور عمومی و نسبتا اجماعی در بین مخالفان وضع موجود شده که نقش قانون اساسی و اصل ولایت فقیه در مسایل موجود غیر قابل انکار و جدی است. موضع آقای موسوی با این ارزیابی سازگاری دارد.

۷- بیانیه خط‌شکن میرحسین، همه را یک گام به جلو و حامیان وضع موجود را همین اندازه به عقب راند. بر خلاف تصور برخی اصلاح‌طلبان، به آنهایی که همچنان اصلاح‌طلبند، یعنی در پی تغییر وضع موجود هستند نه حفظ آن، شعاع عمل بیشتری داد. (مثال: مواجهه نسبتن مثبت برخی رسانه‌های تند راست با بیانیه کم‌سابقه خاتمی)

مزایای راه خاتمی:

۱. کم هزینه‌تر (یا کم‌تنش‌تر) است.

۲. راه سیاست‌ورزی در حاکمیت فعلی را باز می‌گذارد. چون در مسیر آقای موسوی که اولویت را تغییر دموکراتیک ساختار فعلی تعیین و سایر بهبودها را منوط به آن کرده است، خودبخود نیروهای سیاسی از چارچوب سیاست‌ورزی رسمی تا حد زیادی خارج می‌شوند. یعنی اگر چنین نیرویی موفق به دگرگونی اساسی نظام نشود، یا به سکوت کشانده می‌شود، یا صدایش از طنین کمتری برخوردار خواهد شد، یا به زندان می‌افتد و یا به مهاجرت مجبور می‌شود.

۳. به دلیل پیش‌گفته، امکان همراهی بیشتری از سوی نهادهای رسمی و احزاب دارد. (هرچند در پاسخ این نکته مطرح می‌شود که مگر این همراهی فایده جدی برای کشور دارد وقتی مقابل هر نوع تغییرخواهی مقاومت می‌شود؟)

۴. به دلیل صراحت خوب و متن قوی، تا حد زیادی امیدها را به کنشگری موثرتر آقای خاتمی و اصلاح‌طلبان زنده کرده و در کنار متن آقای موسوی، نگاه‌هایی که به خارج از کشور میل کرده بود را به داخل برگرداند. موضع اخیر آقای خاتمی آورده و قدرت اجتماعی جدیدی برای اصلاحات ندارد اما به نیروهای موجودش امید و نشاط تازه ای داد.

۵. راه آقای خاتمی امکان عبور از موضع فعلی به یک مرحله پیشتر را دارد اما راه حل آقای موسوی تقریبا برگشت‌ناپذیر است و انعطاف‌پذیری کم‌تری دارد.

۶. به منطق اصلی سیاست که توازن قواست، عنایت بیشتری دارد. 

پاسخ به دو پرسش مهم:

پرسش اول: آیا میرحسین موسوی برانداز شده است؟

پاسخ: تا معنای براندازی چه باشد. از نظر آنهایی که به اصلاح‌طلبان دهه ۸۰ و موسوی سال ۸۸ که شعارش اجرای بدون تنازل قانون اساسی بود می‌گفتند برانداز، طبعا اولترا برانداز شده است. اما او برانداز به معنای متعارف نیست، زیرا خط قرمز پررنگی با خشونت، دخالت خارجی، تحریم، جنگ و دین‌ستیزی دارد. او روحیه‌ای انقلابی و در این جا راهبردی اصقلابی مبتنی بر آراء مردمی دارد. موسوی نه‌تنها کینه‌ی شخصی با جمهوری اسلامی ندارد که عاطفه و هویتش با آن گره خورده است و چه بسا بیشترین رنج را از نتیجه‌گیری اخیرش ببرد. اما او راهی دموکراتیک و درونزا را پیشنهاد کرده که اگر جمهوریت به معنای دقیق کلمه جاری بود، طرح آن معنا نداشت. در واقع براندازان واقعی پیشتر این کار را کرده‌اند. میرحسین هیچ منفعتی از این ایده نخواهد برد جز هزینه‌ی بیشتر، چون دغدغه‌ای جز حقیقت، مردم و ایران ندارد.

پرسش دوم:

دلیل مخالفت خاتمی با براندازی چیست؟ 

پاسخ: منطق توازن قوا و شناختش از حاکمیت. او هراس از خشونت و خونریزی وسیع بدون دستاوردی برای مردم دارد. او اصلاحات متعارف به معنای تلاش برای حضور در قدرت و اصلاح از بالا را به درستی پایان‌یافته تلقی کرده، ولی منتظر خوردن سر حاکمیت به سنگ و بازگشت آنها به مردم است. او با میل به سمت سیاست‌ورزی جامعه‌محور و اصلاحات ساختاری، با اعتراض همدل‌تر از سابق است اما با همه‌ی ناامیدی، شانس بیشتری را به گفت‌وگو می‌دهد تا تقابل. چون او هم یکی از انسان‌گراترین سیاستمداران معاصر است که دغدغه‌ای جز حقیقت، مردم و ایران ندارد.

نگرانی اصلی:

- شکاف بین آقایان خاتمی و موسوی با توجه به همپوشانی بالای حامیانشان. این بزرگ‌ترین تهدید پیشاروی هر دو مسیر و حامیان تحول مدنیِ خشونت پرهیز و درونزاست.

- در صورت سختگیری امنیتی و تبدیل کلیت جریان مهندس موسوی به یک سوژه ضد امنیتی و بالا رفتن هزینه همسویی با آن، احتمال دو اتفاق نامطلوب می‌رود. یکی کمرنگ شدن بروز و ظهور حمایت داخلی و در نتیجه فراموش شدن تدریجی آن در صورت ادامه وضع موجود. دوم، رفتن نیروهای نزدیک یا منسوب به مهندس موسوی به سمت ائتلاف‌های تازه با اپوزیسیون غیر ملی یا وابسته و استحاله تدریجی جریان اصیل میرحسین از درون. 

توصیه: کار نیروی سیاسی، افزایش توان خودی و تعیین جهت تحولات به سمت آن چیزی است که به‌زعم او منطبق با خیر همگانی است. بر این اساس، دامن نزدن به دوگانه موسوی - خاتمی و توجه بیشتر به اشتراکات آنها بدون تحریف یا یکی نشان دادن آنها و پذیرش اختلافات روشی و حتا گفت‌وگوی جدی اما مسئولانه و غیر تخریبی، می‌تواند برای هر دو رویکرد ظرفیت‌سازی کند. این برای مرحله فعلی است ولی برای آینده باید با توجه تحولات پیش رو، به سمت اشتراک در روش هم حرکت کرد. متاسفانه نقد جدی که به هر دو بزرگوار و نزدیکانشان وارد است، دست کم گرفتن ضرورت مشورت و هماهنگی با یکدیگر است که دلایل آن جای بررسی مفصل اما جداگانه دارد. هرچند می‌توان درک کرد که میرحسین با شناخت از روحیات و رویکرد آقای خاتمی، در این باره مشورت نکرد چون به تصمیم رسیده بود و مشورت شاید موجب ایجاد توقع، کدورت و شکاف بیشتر می‌شد. با این‌حال امکان هماهنگی و گفت‌وگوی ببشتر بین این دو طیف بود. 

بیانیه‌های این دو سیاستمرد تباین اساسی با هم ندارند. ریشه‌ها و اندیشه‌های بنیادین این دو به هم بسیار نزدیک است و تحولاتی هم که در ذهن آن دو اتفاق افتاده مشابهت بالایی دارد. اما این دو با یک برآورد مشترک از حال و گذشته، به دو راه حل متفاوت رسیده‌اند که این تفاوت، کم‌اهمیت نیست اما مهم آن است که بدانیم، کیفیت حکومت مطلوب آن دو، ذیل هر عنوانی که باشد، شباهت فراوانی با هم دارد.

در نتیجه، آنها نه‌تنها رقیب هم نیستند که تضعیف یکی، تضعیف هر دو است و تقویت یکی معادل تقویت دیگری. 

به امید روزهای روشن✌️



Report Page