درهای خانه‌های متروک

درهای خانه‌های متروک

داریوش شایگان

این یادداشت، مقدمه‌ای‌ست که داریوش شایگان بر کتاب مجموعه‌عکس‌ عباس کیارستمی از درهای چوبی قدیمی با عنوان «درها و یادها» نوشته؛ کتاب مزبور توسط نشر نظر در سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.    

درهایی که عباس کیارستمی در عکس‌هایش قالب گرفته، چون دیگر کارهایش ما را به تماشایی خلاف عادت می‌خواند. کیارستمی در عکس‌هایش سرِ توضیح‌دادن که ندارد سهل است، نیّتی را هم که در سر دارد بروز نمی‌دهد. او تنها عرضه می‌کند. با همان رازپوشی ظریفی که در او سراغ داریم، ما را به تشرّفی در خفا و خلوت رهنمون می‌شود. درهایی که کیارستمی به ما می‌نمایاید از آن وفور عناصر که در هنر پرحشمت و هیمنۀ قرن هجدهم فرانسه سراغ داریم، عاری‌اند. بر این درها نه از آن صورتک‌ها و نقوش برجسته خبری است، نه از آن تاج‌های گل اثری. نه نقش سر شیر بر سردرش نمایان است و نه کنده‌کاری‌های پرتکلف استادانه و موجودات اساطیری بر آنها پیداست.

درهای کیارستمی همه درهایی کهنه‌اند، درهایی خسته و خراب، فرسودۀ زمان و سودۀ سالیان، رنگ‌باخته و طبله و تاول‌زده، پوسته‌پوسته از هزار جرقّۀ نادیدنی.

درهایی با لته‌های بی‌قواره، و زخمی از میخ‌های زمخت و ضخیم. برخی چنان زنجیربسته، که گویی هر ورودی را تا ابد ممنوع کرده‌اند. و دری دیگر با حلقه‌های چدنی آویخته از گوش‌های سردیسی راهب‌وار، گویی چشمِ انتظار به در کوفتن زائری آواره دوخته است. همه بی‌ادعا و بی‌ادا، بی‌زرق‌وبرق و بی‌زیور، با سادگی باورنکردنی، تجسّد تواضعی ناب که تا مقام رفیع آزادگی سربرمی‌کشد. نه از آن درهای پُرگو که اندرون پرتجمّل کاخ‌های اربابی را جار می‌زنند، بلکه خاموش همچون کتیبه‌ای نامکشوف و لوح‌نگاره‌ای مدفون، بارگرفته از غبار گذار پرشکیب زمان.

این درها، افتادۀ غفلت دوران، تسلیم تا مرتبۀ عدم، تاب‌آورده از نهیب حادثات، گویی مصائبی دورودراز را که از همه‌سو بر آن‌ها رفته فاش می‌گویند. این درها، شاهدانی خاموشند بر آنچه در حضورشان گذشته: گام‌های مردّدی که گِردشان پرسه زده بی جرأت یقینی که از آستانه عبورشان دهد؛ گام‌های کسانی که به خلوت راه یافته و از گلبُن عشقی که از ازل می‌جسته بَر دولت خورده؛ گام‌هایی که به سودا و صبوری بر آستانِ انتظارشان ساییده و بازگشته‌اند امّا اندکی از جانشان را آن‌جا برجا نهاده‌اند؛ گام‌های آنان که در پس این درها با سعادت قرین شده و فرسودۀ سال و ماه عمری کرده و درگذشته‌اند؛ و آنان که در خلوتگه راز بر منظر خیال‌های پرفسون خیره مانده‌اند. این درها آیا داوران دو جهان متضاد نیستند که برحسب طبع متغیر لحظه جا به یکدیگر می‌سپرند؟ عالم بیرون و درون، و عالم خلوت و جماعت. کسی چه می‌داند، شاید پشت این درها کسانی شکفتن فضاهای جادویی را دیده باشند، آن فضاها که به باغ‌های افسانه گشوده‌اند و به دیدۀ تأمل می‌توان در آنها به تماشای مناظری به‌قدمت حافظۀ جهان نشست.



Report Page