دانشگاه‌ را تعریف کنیم | Try to define the university

دانشگاه‌ را تعریف کنیم | Try to define the university

رضا منصوری

یادداشت ۷ از بخش ۶ از کتابم مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه، مجموعه ایران من۶، انتشارات دیبایه، تهران، در دست چاپ.

یک گروه صنعتی در ایران نیاز دارد سالی ۵۰ نفر را در سطح کارشناسی و کارشناسی ارشد در زمینه‌ای مرتبط با حرفه‌اش آموزش دهد و به‌کار‌بگیرد. همه هزینه‌ها را هم می‌پردازد. دوسال است پیگیر موضوع است. از دانشگاه‌هایی در آلمان و سوئد هم کمک گرفته. دانشگاهی هم در ایران علاقه‌مندی‌اش را به حل این معضل نشان داده. اما هنوز هیچ چشم اندازی روشن نیست. وزارت عتف با نشان‌دادن چراغ سبز هنوز نتوانسته به‌نتیجه برسد. صنعت هم بی‌صبر و هنوز هم ناامیدانه منتظر. دوسال پیش همایشی برگزار کردم یک‌روزه پیرامون موضوع کلان‌داده؛ یا به‌قول امروزی‌های مثلا مدرن «بیگ دیتا». درجا نمایندگانی از یک شرکت اپراتوری تلفن همراه درخواست کردند برای کارمندانشان دوره‌ای در سطح ارشد گذاشته شود؛ همه هزینه‌ها را هم تقبل می‌کردند. باز هم نشد! جالب این‌که همه استقبال می‌کنند، اما از اقدام و نتیجه‌گیری خبری نیست! بخش دانشگاهی هم، که مدعی است و بی پول، پذیرای انجام این کار . اما اتفاقی نمی‌افتد. بی‌حس شده‌ایم. کِرِخ شده‌ایم. مَسخ شده‌ایم. چرا؟ چه‌کنیم؟

اول بدانیم دانشگاه چیست.  هرچه هست یک‌چیز نیست، چند چیز است: یک‌نوع نیست، چند نوع است! ما بیش از صد دانشگاه در ایران داریم. همه یک نوع‌است. می‌خواهند یک نوع باشند. دولت و نظامِ حاکم هم از آن‌ها می‌خواهد یک نوع باشند. از یک دستور العمل تبعیت می‌کنند و با آیین‌نامه‌های یکسانی اداره می‌شوند. نه فقط این صد و چند دانشگاه بلکه همه ۲۵۰۰ نهاد آموزش عالی می‌خواهند ار همان نوع یگانه تبعیت کنند. پیام نور هم که قرار بود نوع دیگری باشد، سرانجام شد همان‌که بقیه بودند و هستند. پس اشکال داریم. به دنبال وحدت‌ایم، در جایی که تنوع تعیین کننده است و وحدت مُضر.

دولت از دانشگاه‌های خود حمایت می‌کند. بر چه مبنایی؟ بودجه برحسب سرانه دانشجو تعریف می‌شود. پس تلقی دولت مدرسه‌ای عالی است برای آموزشِ پس از دیپلم. پس دولت دانشگاه را مدرسه‌عالی می‌داند؛ مدرسه، بگویید کالج، جای آموزش است. حالا همین دولت، پس از تعیین بودجه بر مبنای سرانه دانشجو، از دانشگاه می‌خواهد درصدی از بودجه را به‌پژوهش تخصیص دهد؛ این اختیارِ به دانشگاه آگاهانه نیست، بلکه از روی نوعی ناآگاهی سامانه‌مند (systemic) است؛ چون‌ نمی‌داند پژوهش به‌چه منظور؟ بله! زمانی ترجمهء کتاب پژوهش تلقی می‌شد، بی هیچ هدفی؛ بعد تألیف بی هیچ هدفی جای آن را گرفت؛ و حالا تعداد مقاله‌های دانشگاه در این ارتباط مهم است و دانشگاه‌ها هم در گزارش خود می‌کوشند این تعداد را برجسته‌کنند، باز هم بی هیچ هدفی. پس تلقی عمده از پژوهشْ تعداد مقاله است و گاهی هم کیفیت. نه، این پژوهش نیست. آموزش که نشد، پژوهش هم که به بیراهه می‌رود، پس دانشگاه چیست؟

من از یک تعریف بسیار کلی می‌خواهم شروع‌کنم برای تمایز دانشگاه از دیگر نهادهای مدنی در عصر جدید. هر جامعه‌ای با بسیاری مسئله مواجه است. این مسئله‌ها در سطوح متفاوت‌اند و در موضوع‌های متنوع. نهادهای سیاسی و اجراییِ دولت‌ها برای حل مشکلات حکمرانی و یافتن راه‌حل (بخوانید راحل) برای سؤال‌های موجودِ مرتبط با هر بخش تأسیس شده‌اند. نهادهای مذهبی در نتیجهء نیاز معنوی مردم و به منظور رفع این نیاز به وجودآمده‌اند. مدرسه‌ها، در هر سطح و از هر نوع، به منظور رفعِ نیاز مهارت‌های زندگی و نیاز نهادهای موجودِ دیگر، چه در حکمرانی و چه در فعالیت‌های اقتصادی و خدماتیِ دیگرِ جامعه، به‌وجودآمده‌اند. در این‌میان می‌ماند سوال‌هایی بی پاسخ در جامعه و میان افراد که لازم شده‌ نهادی برای رفع این نیاز ایجاد شود. به‌منظور سهولت در تفاهم، این نوع سؤال‌ها و نیاز به رفع آن‌ها را نیازهای شناختی می‌نامم. جامعه‌های بَدَوی هم این نیاز را داشته‌اند و مثلا با حضور افرادی به نام جادوگر نیاز رفع می‌شده. اما جامعه‌های صنعتی به سَمت ایجاد نهادهایی برای این نیاز رفته‌اند. نهاد جندیشاپور، مستقل از این که تا چه حد موفق بوده، نهادی است که حدود ۲۰۰۰ سال پیش در ایران به همین منظور تاسیس شده بود. نمونه‌های دیگری در دنیا بوده که آن را در کتابم ایران ۱۴۲۷ (مجموعه ایران من ۱) به‌اختصار شرح داد‌ه‌ام. در قرن‌های دوم تا پنجم هجری هم در ایران و کشورهای اسلامی این نهادها متنوع شدند و بسیار تاثیر گذار در تمدن جهانی، تا این‌که با ظهور سلجوقیان این نهادها عملا تعطیل یا خالی از محتوا شدند و در عوض نظامیه‌ها به صورتی متمرکز برای مسائل چند مکتب اهل سنت تاسیس شدند که آنچه امروزه به عنوان حوزه علمیه داریم ادامهء همان سنت است برای فقه شیعه. از آن پس مدرسه‌ها و دیگر نهادهای مرتبط با علم فروکاسته شدند به نهادهایی به نام مدرسه اما به منظور تربیت‌ مذهبی با ادعای بررسیِ هر مسئلهء برخاسته از نیاز جامعه. تحول پسانظامیه‌ای در اروپا اما در ادامهء همان تحولات دوران طلایی اسلامیِ پیشاسلجوقی بود و با کوشش در ادامهء همان منش آزاد اندیشی؛ ثمرهء شاخص و تاثیر گذار آن از قرن ۱۰/۱۶ در اروپا ظاهر شد و از آن علم نوین برامد! ما اما در رکود حدود ۱۰۰۰ سالهء پساسلجوقی منجمد شدیم؛ تاسیس‌های نوین صد ساله اخیر هم هنوز این انجماد فکری را علاج نکرده که بدانیم دانشگاه چیست.

بنابه‌تعریف بسیار کلی، دانشگاه را نهادی می‌دانم برای پذیرش هر سؤال برخاسته از جامعه و تک تک افراد آن، که نهادها و بنگاه‌های دیگر توان پاسخ دادن به‌آن را ندارند. به عبارت دیگر، دانشگاه نهادی است به‌منظور رفع نیازهای شناختی جامعهء انسانی. دولت‌ها هم به نمایندگی از مردم برای این منظور هزینه می‌کنند، بودجه دانشگاه را تامین می‌کنند، تا افراد توانا در پاسخ به این سوال‌ها (دانشگران و پژوهشگران) بتوانند با آرامشی که لازمهء تفکر است زندگی کنند، ابزار لازم برای تفکر پیرامون چگونگی پاسخ به سوال‌های جامعه را در اختیار داشته باشند، و آینده‌نگری کنند پیرامون بحران‌ها یا شرایط زندگی افراد جامعه در آینده. توجه داشته باشیم نیاز جامعه را بسیار کلی می‌بینم: از شیر شتر تا جان آدمیزاد! از رفع نیازهای اولیهء انسانی تا پاسخ به سوال‌های بسیار بنیادی و یافتن راحل برای هر مسئله. به این ترتیب تأملات جامعه‌شناس و فیلسوفی مانند کارل یاسپرس (کارل یاسپرس، ایدهء دانشگاه، ترجمه مهدی پارسی و مهرداد پارسا، انتشارات ققنوس، تهران، ۱۳۹۸.) را هم در این تعریف گنجانده می‌بینم چه رسد به نوشته‌هایی که در بیش از ۳۰ کتابی که پژوهشکده مطالعات فرهنگی واجتماعی در چند سال اخیر منتشر کرده است. با این تعریف، دانشگاه ذات ندارد، دانشگاه ماهیت ندارد، فلسفهء دانشگاه هم ترکیبی بی‌معنی است، همان‌گونه که فلسفهء صنعت یا فلسفهء کارخانه بی‌معنی است!

این دانشگاه می‌تواند به‌شکل‌های مختلف به این وظیفه بپردازد. نوع تحقق این مسئولیت را جغرافیای محیط، تاریخچه، توانایی‌های موجود، برنامه‌ریزی‌های آینده، نوع سوال‌های برخاسته از جامعه، امکانات مالی، و لابد مولفه‌های دیگرِ تاثیر گذار بر این تعامل تعیین می‌کند. چنین نهادی تعطیل‌پذیر نیست. برای نهادهای آموزش عالی ما اما تعطیلی عادی است. دانشگاه با این تعریفْ آن‌چنان به جامعه وابسته است که اگر تعطیل شود جامعه به‌فوریت واکنش نشان می‌دهد و صدایش در می‌آید. آموزش در این دانشگاه به چند دلیل الزامی است اما اصل نیست. اصل همان است که در بالا گفتم که نیاز جامعه به داشتن پاسخ برای سوال‌هایش است. جایی که آموزش در آن اصل است مدرسه است، یا همان دانشگاه‌های کنونی ما، نه دانشگاه مورد نیاز کشوری صنعتی!

هیچ‌یک از دانشگاه‌های‌ ما نه در ابتدای تاسیسْ خود را تعریف کردند، و نه اکنون به دنبال تعریفی از خود هستند؛ مگر دانشگاه همدان، که در ابتدای تاسیس‌اش با تعریفی بسیار خاص و با ساختاری متناسب با آن شروع کرد اما به دو سال نکشید که به سمت یکسان شدن با بقیه رفت ، مدرسه شد، و دانشگاه بودن‌اش نابود شد. اکنون شرایط اجتماعی از هر حیث ایجاب می‌کند و آماده است که هر دانشگاه برای خود تعریفی در چارچوب کلی که بیان کردم ارائه دهد. دانشگاهی در تحولات آیندهء کشور ما و در جهان پایدار خواهد ماند که شروع کرده باشد در این زمینه تأمل بکند و مشورت بگیرد. این شروع و ارادهء متناظر با آن باید تناسب معقولی داشته باشد با تحولات سریع جهانی و منطقه‌ای.

Report Page