((خانه ای در نیوجرسی))

((خانه ای در نیوجرسی))

علی مصدقی
تصویر لیلی هِلمز


شاید نوشتن این مقاله وبازکردن یک سوژه قدیمی دراین زمانه که متاسفانه هنوز بمب ها وخشونت های گروه تروریستی طالبان خون بیگناهان زیادی را درکشور افغانستان می ریزد از اهمیت خاصی برخوردارباشد.در روزگاری که گروه طالبان قدرت را در کشورافغانستان در دست گرفتند وبا خشونتی بی مانند در آن کشور حکم می راندند و روزگار ملت افغان را سیاه کرده بودند و بسیاری از زنان را بیوه و کودکان معصوم را یتیم می کردند و همچنان با جنایت های خود به انجام این کار مشغولند،افرادی بودند که در خانه های امن و راحت خود در حالی که فرزندانشان را در کمال آسایش روانه مدارس می کردند و بعد از خوردن قهوه شان در آشپزخانه به کارهای روزمره شان می رسیدند، به خود این اجازه را می دادند تا صدای مردم مظلوم افغانستان را با تولید دروغ های خود به نفع طالبان در مقابل چشمان رسانه ها و در پشت درهای بسته پیش سیاستگذاران جهان آزاد خفه کنند و باعث تداوم رنج این مردم بیگناه شوند.امیدوارم نسل جوان افغانستان ودیگر کنشگران و محققان در سراسر جهان باخواندن این مقاله از یاد نبرند که روزگاری افرادی بودند که حاضر می شدند باوقاحت روی خون مردم مظلوم آن کشور پابگذارند و به تداوم رنج مردم افغانستان توسط طالبان یاری رسانند.

نام او لیلی بود.دختری زیبا با موه های سیاه و چشمانی شرقی و پوستی سفید.اودختر یکی از خانواده های متنفذ قوم پشتون بود.او لیلی زکریا یا همان لیلی هِلمز دختر حبیب زکریا ونوه فیض محمدخان زکریا بود.پدربزرگ او یعنی فیض محمدخان زکریا در حکومت های امان الله خان،حبیب الله خان کلکانی،نادرخان وظاهرخان در سمت هایی همچون وزارت امورخارجه و معارف خدمت کرده بود.هنگامی که لیلی بسیار خردسال بود با خانواده اش به پاریس یعنی پایتخت زیبای فرانسه رفت و هنگامی که او فقط سه سال داشت باخانوده اش به نیوجرسی در ایالات متحده آمریکا نقل مکان کردند.اما پس از مدتی به دلیل بعضی مسائل او و خانواده اش هنگامی که لیلی فقط 9 سال داشت به افعانستان بازگشتند و هنگامی که لیلی به سن نوجوانی رسید آنها دوباره به نیوجرسی در آمریکا بازگشتند.او درآمریکا مقاطع مختلف تحصیلی را پشت سر گذاشت و به دانشگاه Fairleigh Dickinson در نیوجرسی رفت ودرآنجا به تحصیل روانشناسی و علوم ارتباطات پرداخت.او اولین بار با همسرخود،راجر هلمز،که بعدها نقش مهمی در قدرت روبه رشد او داشت، در 16 سالگی آشناشد.راجر برادرزاده ریچارد هلمز معروف(1913-2002) رییس سابق CIA در بین سالهای 1966 تا 1973 و سفیر سابق آمریکا در ایران در بین سالهای 1973 تا 1976 بود.لیلی در دهه 80 میلادی کم کم تصمیم گرفت تا وارد صحنه شود.او در دهه 80 میلادی علیه اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیرشوروی سابق شروع به فعالیت هایی کرد و در سن 22 سالگی مدیر یک سازمان غیر دولتی به اسم(دوستان افغانستان) شد. او حتی در سال 1987 در کنفرانسی با عنوان (کنفرانس صلح وامنیت در افغانستان) که درآمریکا برگزارشد و درآن سخنرانانی با نام های محمد اسحاق،اِدِن نبی،وکیل اکبرزای و خود لیلی هِلمز به ایراد سخنان خود و پاسخگویی به سوالات پرسشگران غربی پرداختند نیز شرکت کرد.او در سال 1988 همراه با همسرش به عنوان امدادگر به شهر پیشاور پاکستان که در نزدیکی مرزپاکستان و افغانستان قرار دارد رفت و حتی در سال 1992 که جنگ های داخلی در افغانستان برقرار بود حاضر شد برای اولین بار از زمانی که افغانستان را همراه با خانواده اش در دوران نوجوانی ترک کرده بود به این کشور سفر کند و شاهد نزدیک وقایع کشورش باشد.از همین جا بود که کم کم طالبان هم درحال رشد و پیشرفت بودند.در سال 1994 آنها دیگر به عنوان یکی از طرف های درگیر در جنگ داخلی افغانستان خود را مطرح کرده بودند و بالاخره هم در سال 1966 با تصرف کابل و اشغال بخش عظیمی از خاک افغانستان به حکومت رسیدند.حکومتی که ارمغانش برای مردم افغانستان چیزی جز سیه روزی و ناامنی و بیچارگی نبود.طالبان از روز اول به قدرت رسیدن خود جنایت هایشان را علیه گروه های قومی-سیاسی مختلف و رهبرانشان شروع کردند.آنها از همان ابتدای ورود به کابل محمد نجیب الله احمدزی، رییس جمهورسابق و برادرش ژنرال شاهپور احمدزی را از دفتر سازمان ملل در کابل که درآن پناهنده شده بودند ربوده وپس از شکنجه های وحشتناک آنهارا به قتل رسانده و جنازه‌هایشان را در چهارراه آریانا در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان به نمایش گذاشتند.طالبان در دوران حکومت سیاه خود از سال1996 تا سال 2001 موارد متعددی از نسل کشی های قومی همچون نسل کشی قوم هزاره را در شهر مزارشریف و اعمال قوانین تبعیضات وحشتناک علیه زنان و اقلیت های مذهبی مانند هندوها را درکارنامه شان به ثبت رساندند.اما در آن سوی آب ها و در ایالات متحده لیلی هلمز هم بیکار نبود و حالا به صورت جدی وارد صحنه شده بود.هلمز اولین بار در سال 1996در کنفرانس (گروه های رقیب در افغانستان) که درواشنگتن برگزار شده بود با عنوان نماینده طالبان با سناتور جمهوریخواه ایالت کلرادو،سناتور هنک براون، ملاقات کرد.ملاقاتی که درآن لیلی حرف های زیادی برای گفتن با سناتور داشت البته نه در ذمّ طالبان بلکه برای توجیه اقداماتشان و صحبت درباره آینده آنها در افغانستان.هلمز حالا و با روی کارآمدن طالبان درافغانستان به بزرگترین لابیست انها در آمریکاتبدیل شده و خانه او درنیوجرسی به محل رفت وآمد نمایندگان طالبان بدل گشته بود و تاجایی پیش رفت که تمام ارتباط نمایندگان خارجی با نمایندگان طالبان فقط از کانال لیلی بود.

لیلی بعدها دریک مصاحبه گفت:(طالبان اساسا دهقانانی بودند که در توضیح درباره خودشان بسیار بد عمل می کردند.وزارت امور خارجه آمریکا هم از درک بسیار بدی برخوردار بود و من نقش خود را در کمک به دو طرف در برقراری ارتباط دیدم.)

هلمز در مصاحبه های مختلف خود در رسانه ها می گفت با روی کارآمدن طالبان،آنها نظم وامنیت را به افغانستان اعاده کرده اند و گزارش ها درباره نقض حقوق بشر در افغانستان توسط آنها(مبالغه آمیز)است.او حتی در زمانی که طالبان مشغول جنایت های بیشمار علیه مردم افغانستان بودند با حضور در برنامه هایی همچون dateline از طالبان دفاع می نمود و به مقامات طالبان کمک می کرد تا به آمریکا سفر کرده وبا مقامات آمریکایی دیدار کنند. او در سال1999 با حضور در یک برنامه تلویزیونی گفت به این دلیل با وجود (برخی) اعمال نادرست طالبان از آنها حمایت می کند زیرا که:(هیچ جایگزین دیگری برای آنها در افغانستان وجود ندارد) حتی بسیاری از روزنامه نگاران غربی ای که با او درباره افغانستان همکاری داشتند او را در آن زمان شخصیتی (معقول و آگاه) توصیف می کردند.روزنامه نگارانی که نمی دانستند لیلی چگونه با دروغ های خود آنهارا از حقیقت وقایع افغانستان منحرف میکند. خانم کینگ (1938 - 2007) که یک دیپلمات جامائیکایی بود و به مدت 38 سال از 1966 تا 2004 در سازمان ملل مشغول به کار بود ویک فعال حقوق زنان هم به شمار میرفت و حتی در سال 1997 به عنوان دستیار دبیرکل سازمان ملل در امور جنسیتی هم منصوب شد بعدها گفت هنگامی که طالبان قانونی را در 1998 وضع کرده بود که به موجب آن کارمندان زن خارجی که درافغانستان به دلایل مختلف به سر میبردند امر می کرد که برای ورود به این کشور باید با همسر یا یکی از اقوام مرد خود سفر کنند و او هم این قضیه را به لیلی هلمز در میان گذاشته بود،لیلی هلمز به او اطمینان داده بود که این حکم (به شدت) در بخش هایی از کشور اجرا نشده است.خانم کینگ تعریف می کرد که او همیشه درجلسات سازمان ملل که درباب حقوق زنان شرکت می کرد.خانم کینگ تعریف می کرد که لیلی هلمز همیشه به ما می گفت که مسئله نقض حقوق زنان در افغانستان از دیدگاه ما فقط ناشی از (تفاوت های فرهنگی) است.لیلی هلمز که دیگر در آمریکا به سرعت به عنوان نماینده غیر رسمی طالبان رشد می کرد موفق شده بود تا شبکه ای از حامیان طالبان راهم در آمریکا به وجودآورده و رهبری کند.این شبکه افرادی همچون کامرانی(استاد دانشگاه در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی) را عضو خود داشت.کامرانی همان فردی بود که وقتی رحمت الله هاشمی، سخنگوی و نماینده ‎طالبان در مجامع بین‌المللی و تئوریسین این گروه،به آمریکا سفرکرده بود اسباب حضور او را در گردهمایی هایی در کالیفرنیا،لس آنجلس وبرکلی فراهم کرده بود و با کمک های لیلی هلمز و کامرانی سفر هاشمی به واشنگتن با حضور او در وزارت امورخارجه آمریکا به پایان رسید.عضو دیگر شبکه لیلی هلمز فردی به نام خانوادگی فرهاد بود که در سانفراسیسکو سرپرست بانک بود و هنگامی که معاون یکی از وزرای طالبان به انجا سفر کرده بود وی میزبان او بود.او بعدها اذعان داشت که به خاطر(صلحی)که طالبان در افغانستان به وجود آورده بودند از انها حمیات می کرده وحتی وقتی به خاطر تخریب مجسمه های تاریخی بودا از آنها دلخور شده بود و بعد از انها شنیده بود که این بتهای شیطانی باید از بین بروند، این کدورتش هم رفع شده بود. لیلی هلمز درمصاحبه های خود بارها می گفت:(که ناظران خارجی شرایط موجود در افغانستان پس از پایان جنگ را فراموش کرده اند.) او به خبرنگاران می گفت:(افغانستان در آن زمان بسیار ناامن بود و هرکسی اسلحه و وانت داشت می توانست زنان را ربوده و به آنها تجاوز کند.وقتی طالبان امده و امنیت را برقرار کردند اکثر زنان افغانستان که از شرایط آشوب رنج می بردند خوشحال شده که از این پس می توانند به راحتی زندگی کنند.)او در حالی این دروغ ها را می گفت که بعدهاکه گروهی از پزشکان که برای انجام اعمال بشردوستانه به افغانستان رفته بودند و یک نظرسنجی را برای میزان رضایت زنان از وضعیت خود در دوران طالبان انجام داده بودند فهمیدند که تقریبا تمام زنان مورد بررسی در مناطق تحت کنترل طالبان به اتفاق آراء ابراز داشتند که طالبان زندگی شان را بدتر کرده بود.لیلی هلمز حتی از تبعیض آمیزترین قوانین وضع شده توسط طالبان که زندگی روزمره اقلیت های مذهبی مانند هندوها که حدود چند هزار نفر ازانها در کابل زندگی می کردند را هدف می گرفت نیز حمایت می کرد. اوتار سنگ، وکيل هندوها و سيک هاي کابل، در گفتگو با DW برخي موارد فرمان شانزده ماده اي طالبان را چنين بر مي شمارد:

"فرمان آنها (طالبان) اول اش اين بود که در خانه ي تان يک بيرق زرد رنگ باشد، در دکان تان يک بيرق زرد رنگ باشد. لباسي که مسلمان مي پوشد، شما بايد نپوشيد. تفنگ نگه کرده نمي توانيد. اسب سوار شده نمي توانيد. خانه اگر از مسلمان باشد، هندوها بايد از آن برآيند؛ اگر هندو باشد، بايد مسلمان از آن برآيد. به مسلمان سلام داده نمي توانيد. درمسال جور کرده نمي توانيد. اگر از افغانستان خارج مي شويد، پس تابعيت تان اين جا قبول نمي شود". لیلی برای توجیه این قانون که باعث فشارهای بین المللی زیادی منجمله از جانب هندوستان بر روی طالبان شده بود اینگونه به خبرنگاران توضیح میداد،او می گفت:(افراد خارجی مسئله برچسب های زرد را درک نمی کنند.ما از آنها خواسته ایم تا برای محافظت از خودشان،خودشان را دارای علامت کنند و هدف فقط این است تا از مردم محافظت کنیم.)او برای توجیه این اقدام ضد انسانی طالبان مثال مزوّرانه ای هم زد و به خبرنگاران گفت:

(همانگونه که شما دراینجا((غرب)) برای افراد معلول برچسب هایی دارید که می توانند با استفاده از آن برچسب ها پارکینگ اختصاصی داشته باشند،هدف ما هم از این طرح در افغانستان همین بوده است.) حتی هنگامی که طالبان در یک اقدام وحشتناک مجمسه های باستانی بودا در بامیان را منفجر کردند و انها را بت می خواندند او به خبرنگاران گفت:(این یک معامله بسیار بزرگ بود) و سعی در توجیه آن داشت.ال سانتولی دستیار دانا روهباچر،نماینده جمهوریخواه از ایالت کالیفرنیا در مجلس نمایندگان آمریکا، در توصیف لیلی هلمز در یک مصاحبه گفت:(او واقعا یک چهره غم انگیز واحساساتی داشت) از آنجا که دانا روهباچر در کمیته امورخارجی مجلس نمایندگان هم بود لیلی هلمز علاقه داشت دائما با سانتولی و روهباچر ارتباط داشته باشد و به آنها بگوید صحبت های نامطبوع افراد و رسانه ها درباره طالبان صحیح نیست. لیلی هلمز حتی در سال 1999 در نیویورک این جمله را گفت:(به نظر من بسیار ناخوشایند است که وقتی بالاخره افغانستان به کمک طالبان صلح و ثبات پیدا کرد،جامعه جهانی مسائلی همچون دین و مذهب و حقوق زنان را در افغانستان پیدا کرده است.) او حتی با حضور در یک برنامه رادیویی به شنوندگان آمریکایی اطمینان داد که طالبان تروریست نیستند و حتی می توان با اتخاذ یک رویکرد درست در مقابل طالبان از تخریب و منفجرکردن حجاری های هزارساله بودایی روی صخره های افغانستان توسط آنها جلوگیری کرد. او حتی در نوامبر 2001 به پیشاور پاکستان سفرکرده بود و به مدت 3 هفته در آنجا به عنوان مشاور ABC NEWS مشغول به کار شد و به خبرنگاران کمک می کرد تا با حامیان طالبان در پاکستان تماس بگیرند.او بعدها در توضیح این سفرخود گفت :( زمانی که آنجا بودم تلاش نهایی خود را برای بهبود روابط ((میان میانه رو)) های طالبان و ایالات متحده انجام می دادم.)او حتی روز قبل از آزادی 8 امدادرسانی که توسط طالبان به هنگام عقب نشینی از کابل گروگان گرفته شده بودند به زالمی خلیلزاده،یک افغانی-آمریکایی که مسئول میز افغانستان در شورای عالی امنیت ملی آمریکا بود، پیغام فرستاده بود که آمریکا آزادی آنها را نشانه حسن نیت طالبان بداند.درحالی که طبق گفته آن امدادرسانان اصلا آنها نه توسط طالبان بلکه توسط نیروهای ائتلاف آزاد شدند.

حتی در سال 2001 که هنوز یکماه از ریاست جمهوری جرج بوش گذشته بود و ملا احمدمتوکیل آمادگی طالبان را برای به رسمیت شناخته شدن از سوی جهان اعلام کرد لیلی هلمز زمینه دیدار شخصیتهای مهم دولت بوش را شامل رییس CIA و مسئولین وزارت امورخارجه آمریکا با فرستاده ملاعمر(رهبر سابق طالبان) مهیا کرد.

اما بالاخره ستاره بخت واقبال لیلی و توجیه گری ها و لابی گری های او برای طالبان رو به افول رفت و چهره او و رژیم محبوبش بر همگان آشکارشد.هنگامی که در11 سپتامبر سال 2001 آن حادثه مرگبار در آمریکا رخ داد لیلی دیگر به پایان خط رسیده بود.وی پس از 11 سپتامبر به خبرنگاران گفت که تمام تلاشش را می کرده تا طالبان را به سمت سیاست های معتدل تر سوق دهد.موج حملات نفرت آمیز علیه لیلی پس از 11 سپتامبر بسیار زیاد بود.در روزنامه STAR-LEDGER که یک روزنامه مهم در خود نیوجرسی بود و غالبا نامه های پرازخشم علیه لیلی را دریافت می کرد و آنهارا انتشار میداد یکی از افراد اینگونه درباره او نوشته بود:(در حالی که او از زندگی خوبی در اینجا برخوردار است،از رژیم طالبان و ظلم وستم انها علیه مردم افغانستان حمایت می کند.) حتی یکی از همسایگان او به نام مک آردل که بازنشسته هم بود وقتی شنید همسایه اش از طالبان حمایت می کرده است متحیر شده بود. لیلی هلمز در یکی از مصاحبه های خود زمانی که شدیدا به خاطر حمایت هایش از طالبان تحت فشار بود اعتراف کرد:( همه فکر می کنند من جاسوس هستم و حتی عمو دیک هم فکر می کند من دیوانه شده ام.) پس از 11 سپتامبر حتی هنگامی که عده ای از والدین مدرسه فرزندش هم فهمیدند که او از رژیمی حمایت می کرده که در زمین های ورزشی زنان را اعدام می کرده است خواستار این شدند که وی دیگر مربی تیم بچه هایشان نباشد و به او گفته شد دیگر نمی تواند مربی تیم فوتبال مدرسه پسرش باشد. او کمی بعد حتی از انجام مصاحبه هم منع شد و به کل در خانه اش در نیوجرسی که روزگاری محل رفت و آمد بسیاری از رهبران طالبان و حامیان انها بود منزوی گشت.

پرونده لیلی زکریا یا همان لیلی هلمز به ما نشان می دهد که افرادی در جهان ما بودند،هستند وخواهند بود که هیچ خط قرمز اخلاقی و انسانی را برای کنش ها و سخنان خود قائل نیستند و می توانند به راحتی افکارعمومی را باسخنانی زیبا و فریبنده شان فریب داده و انهارا گمراه نمایند. ما موظفیم افرادی همچون لیلی هلمز که هیچگاه دست از حمایت از شّر بر نمی دارند را در هر جایگاهی که هستیم،چه شهروند،چه سیاستمدار یا خبرنگار، خوب بشناسیم و از آنها و سخنان دروغشان دوری کنیم و اجازه ندهیم آنها با دروغ گفتن به ما به شعورمان و انسانیت مان توهین کنند.

Report Page