حباب آموزش عالی ترکیده

حباب آموزش عالی ترکیده

رضا منصوری

مصاحبهء مجله مترجم، شماره ۷۴، تابستان ۱۴۰۰، صص ۳۵- ۴۹.


۱.اجازه بدهید، بنا بر سنت گفتگوهایمان در مجله مترجم، گفتگو را از ارتباط شما با زبان فارسی آغاز کنیم. دوران کودکی و نوجوانیتان آغاز کنیم. شما در سال ۱۳۴۴ از دبیرستان رهنما در تهران دیپلم گرفتید و در همان سال برای ادامه تحصیل در رشته فیزیک به دانشگاه وین رفتید. برخی از بزرگانی که با آنها گفتگو کرده‌ایم گفته‌اند که در دهۀ ۴۰ در کشور به ویژه در تهران خانواده‌ها دیگر به علوم انسانی و بخصوص ادبیات فارسی اقبالی نشان نمی‌دادند و فرزندانشان را تشویق می‌کردند بخاطر برخورداری از مزایای مادی و اجتماعی علم در رشته‌های پزشکی و علوم تحصیل کنند. این دید منفی و تحقیرآمیز نسبت به زبان و ادبیات فارسی، که هنوز هم وجود دارد، آیا بین کسانی که به سمت علوم و پزشکی می‌رفتند و زبان و ادبیات فارسی فاصله نمی‌انداخت؟ در مورد خود شما وضعیت چطور بود؟ شما چطور ارتباطتان را با زبان وادبیات فارسی حفظ کردید؟

م: نمی‌توانم این گزاره را در دوری مردم از ادبیات و زبان فارسی در دههء چهل بپذیرم، گرچه رشته‌های موردنیاز فوری جامعه به طور طبیعی طرفدار بیشتری دارد. توقع غیر از این عاقلانه نیست. من خودم به‌شدت به ریاضیات و نجوم علاقه داشتم. در دبیرستان ۵ نمره از درس ادبیات فارسی مرتبط بود با حفظ شعر. معمولا نمرهء من از آن صفر می‌شد اما دبیر ادبیات فرهیخته‌ای داشتیم که از این صفر صرف‌نظر می‌کرد. این در حالی بود که من در سال آخر دبستان شش پایهء آن دوره یک واژه نامه فارسی-قزوینی تهیه کرده بودم. در سه سال آخر دبیرستان به خاطر علاقه‌ام به علوم فیزیکی تشنهء خواندن کتاب در این زمینه‌ها بودم اما یافت نمی‌شد. از این جهت در کتابخانهء مجلس مشغول خواندن کتاب های علمی قدیمی خودمان شدم از جمله نسخه‌های خطی صورالکواکب صوفی و کیهان‌شناخت قطان ابن مروزی. حتی نسخه‌ای از کیهان‌شناخت استنساخ کردم که یادم هست در اوائل انقلاب به آقای معصومی همدانی دادم و دیگر ندیدمش! پس علاقه به زبان، و نه تنها زبان فارسی در من بود.


۲. شما به علاقه‌تان به علوم فیزیکی و زبان فارسی در دوره دبیرستان اشاره کردید. شما خودتان را استثنا می‌دانید یا قاعده؟ یکی دیگر از افراد آن دوره که مثل شما هم به علوم و هم به زبان وادبیات فارسی علاقه داشته همین آقای معصومی همدانی است که شما ذکر کردید. یک وجه سوال من درباره نگرش فرهنگی حاکم در آن دوره نسبت به زبان فارسی بود. ادعا این است که میل شدید به رشته‌های پزشکی و علوم، که فی‌نفسه اشکالی ندارد، باعث دورشدن نخبگان از زبان و ادبیات فارسی شده است. به گمان من این بی‌اعتنایی هنوز هم وجود دارد. ما این را در نثرهای تالیفی و ترجمه‌ای فارغ‌التحصیلان این رشته‌ها می‌بینیم. زبان و ادبیات فارسی متعلق به یک گروه خاص یعنی دانشجویان ادبیات فارسی نیست. زبان که آبشخور آن ادبیات (در معنی وسیع آن) است ابزار کار دانشمندان امروزی است و به غزل و قصیده محدود نمی‌شود و با این زبان گفتاری و روزمره قادر نخواهیم بود متن علمی بنویسیم. دانشمند علوم و پزشکی، نمی‌تواند زبان مادری را امری بدیهی و ادبیات را امری غیرضروری بپندارد، کما این که دانشمندان غربی، از هر رشته که باشند، به گواه کتابهایشان بر زبان مادریشان مسلط هستند. فرهن عمومی جامعه به کنار، فکر نمی‌کنید در نظام آموزشی کشور هم به آموزش زبان (و ادبیات) فارسی توجه کافی نمی‌شود و دانش‌پژوهان ما در رشته‌های مختلف پزشکی و علوم نوعاً آن تسلط لازم بر زبان مادریشان را ندارند؟

م. گفتم که اشتباه می‌کنید. صریح‌تر بگویم همواره در طول تاریخ زبان فارسی نوین، بگوییم از قرن دوم هجری تا کنون، کسانی بوده‌اند که به افراط به زبان و فرهنگ ایران وابسته بودند و کسانی به زبان و فرهنگ بیگانه. مگر یادمان رفته دستور به دیوانیان را در قرن‌های اولیهء هجری که چگونه به جای کلمه‌های فارسی مرسوم باید کلمه‌های عربی پیشنهادی را به کار ببرند؟ یا مگر یادمان رفته کتاب وصاف را به فارسی که شاید کمتر از بیست درصد کلمه‌های آن به فارسی بود. همان زمان که من دبیرستان را تمام می‌کردم و شما به آن توجه دارید به‌خوبی در خاطرم هست که اطرافیانم علم و دانش را تنها در دانستن کمی زبان عربی می‌دانستند! گزاره‌های شما خیلی دور از واقعیت است و صرفاّ مبتنی بر آرزوهایی که واقعیت ندارد و شاید اصلا مطلوب نیست. در همید دوره‌هایی هم که نام بردم هم شعوبیه را داشته‌ایم، هم فروسی را، هم عرفای فارسی نیس را، هم .... را، و هم دهخدا را و دیگران را.

موضوع را سعی کنید درست در جایگاه دینامیک تاریخ ببینید. طبیعی است هنگامی که دانش علمی مثلا به زبان فرانسه یا آلمانی یا انگلیسی استّ مردم ما هم تشنهء این دانش با عادات به سنت زبان بیکانهء عربی و شدیدتر اینکه سنت پز دادن به دانش عربی، نسل جدید هم به اجبار به سوی زبان بیکانهء مطرح می رود جه فرانسه باشد و چه انگلیسی. پس از دید دیناک جامعه این روال کاملا طبیعی است و باید ان را درک کرد.

من یا آقای معصومی همدانی حتما استثنا نبوده‌ایم و فراوان بودند و هستند که به ز‌بان همچوم تفکر نگاه می‌کنند و به اصالت زبان آگاه‌اند، نه از روز افراط شعوبی‌گری بلکه به دید نیاز توسعهء تفکر و آرامش ذهنی مردمان و جامعه. سرعت آموزش یک رشته، که تنها پزکش و مهندسی نیست هر رشته ای حتی حسابداری یا مهارت کولر سازی، این چنین است. هیچ به تعداد واژه‌های علمی روز دنیا یا واژههای مرتبط با فناوری ها و مهارت‌ها فکر کرده‌اید؟ مهارت باید در طول چند سال به دست بیاید نمی‌توان مفاهیم و واژه‌های مرتبط با آن را در این بازه‌های زمانی کوتاه به فارسی بیان کرد. چرا به این واقعیت‌ها توجه نمی کنید. چرا حتی به ادبیات مدرن و زبان‌شناسی نگاه نمی کنید حتی به فن ترجمه که اصطلاه‌های آن را هنوز اهل فن به فارسی در بیاورده‌اند. این مشکل را به پزشکی و مهندسی فروکاستن دورشدن از واقعیت است و تنهان کردن مشکل به راه‌حل آن (دقت کردید نوشتم راه‌حل و نه راهِ حل که مفهوم دیگری است).

۳. من این گفتگو را با یک دغدغه آغاز کردم و آن وضعیت زبان فارسی در نثر علمی است. من، چنان که قبلا هم گفتم، زبان را از ادبیات جدا نمی‌دانم. نثر علمی از طریق ترجمه وارد ایران نشده. در گستره ادبیات فارسی (در معنی وسیع آن)، نثر علمی فارسی سنتی دیرپا دارد. حتی از دوره قاجار به این طرف هم ما یک سنت نثرنویسی بسیار درخشانی داریم که، به اعتقاد من، استادان ما در حوزه‌های مختلف علوم نوعاً از آن غافلند. می‌خواستم از جنابعالی که هم تالیفات و هم ترجمه‌های علمی فارسی را می‌خوانید بپرسم شما چه ارزیابی از نثر علمی فارسی دارید؟ آیا «درست» و «موثر» و «فارسی» نوشتن دغدغه اساتید و دانشمندان امروز ماست و اصلاً دانشمندان ما برای اینگونه نوشتن تربیت شده‌اند؟

بله این درسش به‌جایی است. ما تازه بعد از انقلاب داریم از نثر علمی یا به‌عبارتی دیکر از بیان علم به زبان فارسی صحبت می‌کنیم. این تحول مهمی است که از اواخر دوران قاجار با واژه‌گزینی در برابر کلمه‌های بیگانه شروع شد و بعد از انقلاب ما در مرکز نشر دانشگاهی از زبان فارسی علم صحبت کردیم که عام‌تر و وسیع‌تر و مبنایی تر‌است. واژهگزینی تازه در این چارچوب زبانی معنی پیدا می کند و موضوع از حیطهء ادب فارس جدا می‌شود و به حیطهء زبان‌شناسی و علم واژهگزینی می‌رود که در بیشتر دنیا بخشی از مهندسی تلقی می‌شود و نه ادبیات یا زبان‌شناسی. من این رابطه را با رابطهء میان علم فیزیک و شیمی بیان رده ام. در فیزیک- البته به شوخی- شیمی را «فیزیک الکترون آخر اتم» یعنی بخش کوچکی از فیزیک می‌شناسیم، گرچه گسترش شیمی و روش‌های آن اکنون بسیار فراتر از علم فیزیک است مستقل از مبانی آن. همین‌گونه است با علم واژه گزینی و رابطهء آن با ادبیات: در مقایسه با گسترش واژه‌های علمی و زبان علم ادبیات در هر زبانی ابعاد بسیار کوچکی دارد. این گزاره مبنایی بودن زبان را نفی نمی کند. همین روزها در فارسی مجموع کلمه‌هایی که در نوشتارهای فارسی در یک سال منتشر می‌شود از تعداد کلمه‌هایی که در طول ۱۲ قرن سن زبان فارسی نوین نوشته شده بیشتر است. تصور کنید! اگر از دغدغه صحبت می‌کنید باید هم مقیاس زبانی موئر موضوع را در نظر بگیرید هم ابعاد کمی و نوع مشکلات کیفی آن را.


۴.چند سالی است که دانشگاهیان و غیردانشگاهیان از فسادی گسترده در وزارت علوم صحبت می‌کنند که مبانی اخلاقی و علمی در دانشگاه‌ها را ویران کرده و هیچ کس در وزارتخانه یا سازمانهای بالادستی هم قدمی برای ریشه‌کن کردن این مشکل برنمی‌دارد. مشکل این است که استادها را وادارکرده‌اند خارج از توان علمی و عملی خود مقاله تولید کنند، انگار که ماشین تولید مقاله هستند. غالب این مقالات هم نه بر اساس نیازهای کشور نوشته می‌شود، نه نوآورانه است و نه اعتبار علمی دارد. نوشتن این مقالات فساد اخلاقی را بین استادها گسترش داده و رابطه میان استاد و دانشجو را به رابطه‌ای براساس منفعت تبدیل کرده است. ازطرف دیگر، بسیاری از اساتید دیگر نه در مقطع لیسانس تدریس می‌کنند و نه خودشان دست به قلم می‌برند. دانشجویان برایشان مقاله می‌نویسند و آنها هم ارتقا می‌یابند. البته مساله شیادی در علم نیز مساله کم اهمیتی نیست. وقتی سر مجلاتی مثل ساینس و نیچر را می‌شود کلاه گذاشت، توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. از آن بدتر این که وزارتخانه انگار که اعتبار مجلات پژوهشی داخلی خود را قبول ندارد استادها را مجبور کرده مقالاتشان را در نشریات خارجی به چاپ برسانند. حالا این مطلب درمورد استادهای رشته‌های علوم شاید ممکن باشد، ولی تصور کنید استادهای رشته‌های علوم انسانی بخواهند مقالاتشان را به زبان انگلیسی بنویسند. در اثر سیاست‌های وزارت علوم در مورد جذب استاد و ارتقا و پایان نامه‌های دکتری، نسلی از استادهای جوان که قربانی آن سیاست‌ها شده‌اند اکنون وارد دانشگاهها شده‌اند و بسیاری از اینان در زمانی کوتاه به درجه استادی رسیده‌اند و به گمان من آسیبی که از این ناحیه به آینده دانشگاه وارد شده جبران‌ناپذیر است. جنابعالی دو کتاب «توسعه علمی ایران» و «معماری علم در ایران» را نوشته‌اید و نسبت به فساد در دانشگاه‌ها حساسیت نشان داده‌اید و ساختار علم در دانشگاههای ما را بخوبی می‌شناسید. بفرمائید پشت این مساله چه دستهایی پنهان است؟ آیا مساله صرفاً ریشه سیاسی دارد؟ آیا هدف وزارتخانه این است که بیلان سالانه بدهد و به تعداد مقالات منتشره افتخار کند؟ یا مطلب چیز دیگری است که ما نمی‌دانیم.


م: شما این حرف ها را جدی می‌گیرید؟ من نه! مگر دانشگاه‌های ما قبل از دههء ۸۰ که مقاله‌نویسی در سطح جهان مطلوب شناخته شد مرتکب انتحال نمی‌شدند؟ مگر کیفیت مکتوب‌های دانشگاهی چه به ‌صورت کتاب و جه به‌صورت مقاله مطلوب بود؟ هیچ توجه کرده‌اید که کتاب‌های منتشر شده توسط دانشگاه تهران قبل از انقلاب تا چه اندازه مشکوک به انتحال بوده‌ است؟ در علوم فیزیکی قاطعانه می‌گویم ندیده‌ام کتابی چاپ شده باشد که ترجمهء بدی از یک کتاب خارجی نبوده باشد؛ یعنی بدترین شکل انتحال. چرا نقدکنندگانِ شرایط موجود صحبتی از آن شرایط نمی‌کنند. چرا در این گزاره‌ها به تحلیل به معنای امروزین آن توجه نمی‌شود؟ پس اصلا موضوع سؤال شما بی‌جا است. اما بی محتوا نه!


۵.خزاعی‌فر: شما نظرتان را در مورد مواردی که تحت عنوان فساد در دانشگاه ذکر کردم نفرمودید. فقط گفتید که در گذشته هم وضع همینطور بوده. عجالتاً با شما موافقت می‌کنم و می پذیرم که در گذشته هم وضع به همین صورت و به همین شدت بوده است. حالا دو سوال دیگر برایم پیش آمده است. اول این که اگر وضعیت فعلی را نادرست می‌دانید چه باید کرد؟ از کجا باید شروع کرد؟ در جایی گفته‌اید «متاسفانه ما سیاست علمی در کشور نداریم. ما هیچ مرجعی نداریم که بگوید این موضوع برای ایران مهم است و دانشگاه روی آن کار کند.» این مرجع علمی که طبعاً وزارتخانه نیست چه جور نهادی باید باشد؟ در کدام کشور چنین نهادی وجود دارد؟

م. چرا نخواهیم به تجربهء جهان پیشرفته نگاه کنیم؟ انتحال در سنت ما البته در ادبیات سابقهء حد اقل ۱۰۰۰ ساله دارد. اما د علم پدیده> مهمی است و مرتبط است با روال های علم مدرن که ما در ایران هنوز با آن بیگانه‌ایم. دو مفهوم بنیادی در علم وجود دارد یکی گفتمان علم و دیگری اجتماع علمی. بخش علمی کشور ما درک درستی از آن ندارد. رشته‌های سنتی و علوم انسانی جدید هم که کمابیش در سنت قدمایی ما رفتار می‌کنند با این روال‌ها چندان آشنا نیستند. جایی که گفتمان علم و اجتماع علمی موجود است انتحال به‌شدت پایین است و هر مورد دیده شود بلافاصله در اجتماع علمی حل می‌شود و این ربطی به بقیه انواع فساد در عرف مدنی جامعه ندارد. نمونه های جهانی آن زیاد است. اما در ایران خود رفتار دانشگاهیان به گونه‌ای است که فساد زا است. در رشتهء فیزیک نمی‌توانم تصور کنم گروهی وجود داشته باشد بدون سمینارهای هفتگی متعدد. این سمینارها که بخشی از گفتمان علم است بهترین محک کار علمی افراد است قبل از انتشار. و در این سمینارها امکان انتحال وجود ندارد. شما چند گروه دانشگاهی در ایران می‌شناسید که دست کم یک سمینار در هقته داشته باشند؟ گروه کیهان‌شناسی در دانشکده فیزیک ما در شریف که ۴۰ سال پیش با همین نوع سمینارها شروع شد الان هفته ۲ و گاهی ۳ سمینار تخصصی دارد. مگر ممکن است انتحال در این مجموعه اتفاق بیفتد؟


۶. سوال دوم من که کلی‌تر و ریشه‌ای‌تر است این است که چون، به گفته شما، وضع دانشگاهها در گذشته و حال فرقی نکرده، آیا این سرنوشت محتوم دانشگاههای ماست؟ آیا در کشوری جهان سومی که دانشگاهش با پول نفت اداره می‌شود جایی برای خوش‌بینی وجود دارد؟ در جایی گفته‌اید: «دانشگاه‌های ما فقط ساخته شده‌اند که یک عده را تربیت کنند تا کارمند دولت شوند یا در کارخانه‌ها کار کنند ولی این تعریف دانشگاه نیست.» آیا دانشگاههای ما هیچگاه قادر نخواهند بود از چنبره سیاست و اقتصاد خود را بیرون بکشند و استقلال علمی پیدا کنند و با برقراری روابط گسترده علمی با کشورهای جهان، علم واقعی، و نه شبه‌علم، تولید کنند؟

بله حتما شدنی است. همین الان از دید من حباب آموزش عالی ترکیده! دانشگاه‌های ما دیگر نمی‌توانند به‌شکل سابق با این بودجه ناچیز اداره شوند. امیدی هم به تحول از بالا، از سوی نهادهای بالادست نیست. می‌ماند خود دانشگاه‌ها و خود هیئت علمی دست به‌کار شوند. از دید من با همین قوانین و نهادهای بالادستی موجود، هنوز دانشگاه‌ها اختیارهای متعددی دارند برای تحول از درون که استفاده نمی‌کنند.


۷. یکی از انتقاداتی که بر وضعیت کنونی دانشگاهها وارد کرده‌اند این است که وزارت علوم در چنددهۀ اخیر تحت سیطره فکری دانش‌آموختگان رشته‌های علوم بوده و آنها هم به تفاوت ماهوی میان علوم انسانی و دیگر علوم اعتنایی نکرده‌اند. از جمله آسیبهایی که در نتیجه این نوع نگرش به علوم انسانی وارد شده این است که در علوم انسانی، مثل دیگر علوم، بر مقاله تاکید شده، حال آن که در علوم انسانی، شاید برخلاف سایر علوم، کتاب کارکرد موثرتری دارد. امروزه توان اکثر استادهای علوم انسانی بناچار صرف نوشتن مقاله می‌شود و کتاب کمتر نوشته می‌شود. کیفیت علمی استادهای این رشته هم با سابق قابل قیاس نیست. اگر شما معتقدید در گذشته هم انتحال در دانشگاهها امری عادی بوده، اثبات این ادعا در حوزه علوم انسانی بسیار دشوار است. منظورم این است که در نتیجه سیاستهای وزارتخانه، علوم انسانی بیش از دیگر علوم آسیب دیده است. در این مورد نظر شما چیست؟

م. این که یک شوخی یا لطیفه بیشتر نیست. کافی است در همین پاسخ‌های من در بالا تأمل کنید. در اوائل انقلاب جند وزیر در از علوم انسانی داشتیم چه گلی بر سر دانشگاه زندند؟ ریشهء تخریب دانشگاه‌ها را مرحوم حسن حبیبی، که او را بسیار دوست می داشتم و آقای سروش زدند: ۲۰۰ واحد درسی برای دورهء کارشناسی لازم می‌دانستند. هیچ تصوری از دانشگاه نداشتند و ندارند. این شوخی اصلا بحث شدنی نیست.


۸. یکی دیگر از انتقاداتی که به وزارت علوم وارد است گسترش بی‌رویه رشته‌های دانشگاهی است. الان شاید قدری سیاستهای گسترش رشته تعدیل شده ولی الان در زمینۀ ترجمه کشور با بحرانی روبروست که آثار سوء آن را تا سالها خواهیم دید. در سی سال گذشته هزاران (و به تعبیر یکی از همکاران میلیونها) دانشجو از دانشگاههای دولتی و آزاد و خصوصی در رشته ترجمه (تربیت مترجم) در مقطع لیسانس و (نیز فوق لیسانس و دکترا) فارغ‌التحصیل شده‌اند. مقامات وزارتخانه گویا با این ادعا که ترجمه رشته‌ای «کاربردی» است، گمان کرده‌اند نیاز کشور به مترجم تمام‌ناشدنی است. در عمل، انبوهی فارغ‌التحصیل بیکار روی دست ملت مانده است. با توجه به ماهیت دشوار ترجمه، بین آنچه در دانشگاهها عرضه شده و نیاز بازار حرفه‌ای، تفاوت بسیار زیادی وجود دارد. خود برنامه تربیت مترجم ملغمه‌ای از درسهای مختلف بود و همه دانشگاهها هم موظف به اجرای همان برنامه بودند، و اکثر دانشگاهها هم نه مواد درسی داشتند و نه استاد خبره برای آموزش ترجمه. از طرف دیگر، یکی از بازارهای بزرگ برای جذب فارغ التحصیلان این رشته یعنی گردشگری هم بسته است. شما فکرکنید چه مقدار ناکامی ایجاد شده. چه مقدار وقت و پول هدر شده. چه مقدار معیارهای کیفی در دنیای حرفه‌ای ترجمه آسیب دیده. مسئولیت این همه خسارت با چه کسی است؟

م: گسترش کمّی همیشه در هر جای جهان و در هر زمینه خسارت‌هایی به دنبال دارد. نباید به چنین مسئله‌ای اجتماعی ساده اندیشانه نگریست. نه علت آن واحد است، نه مقصریابی کار درستی است و نه معلول همیشه ضرر است. مگر خود ما هیئت علمی دانشگاه‌های ایران، و همان‌ها که دائم وزارت و دولت را مقصر می‌پندارند، در این برنامه ریزی‌ها دخالت نداشته‌اند و در اجرای آن کمک نکرده‌اند؟ چرا خودمان را کنار می‌کشیم و همیشه دیگری را مقصر می‌دانیم؟ این‌جور نگاه به مسئله‌های اجتماعی در خور بخش دانشگاهی نیست.

۹. سوال بعدی من دربارۀ جایگاۀ ترجمه در دانشگاه است. اجازه بدهید ابتدا بگویم که در وضعیت مطلوب، ترجمه چه جایگاهی در دانشگاه دارد، سپس به وضعیت موجود اشاره می‌کنم. در وضعیت مطلوب،

الف) ضرورت ترجمه کتاب علمی خارجی را استاد دانشگاه تشخیص می‌دهد و خود اقدام به ترجمه آن می‌کند.

ب) کتب علمی ترجمه شده را انتشارات دانشگاهی حمایت و چاپ می‌کنند.

پ) ترجمه در دانشگاه صرفا ترجمه نیست بلکه با تفسیر و نقد علمی همراه است و اساساً کاری علمی است و لذا به اندازه تالیف علمی ارزشمند است.

اما وضعیت موجود چگونه است؟

ت) غالب کتب علمی را افرادی غیرمتخصص یا دارای دانش تخصصی اندک و غیروابسته به دانشگاه ترجمه می‌کنند، در نتیجه عموم اساتید، بخصوص در علوم انسانی، از کیفیت ترجمه‌های تخصصی رشته‌های مربوطه می‌نالند.

ث) غالب کتب علمی را ناشرانی غیردانشگاهی انتخاب و چاپ می‌کنند.

ج) در ارزش‌گذاری فعالیتهای پژوهشی اساتید، برای ترجمه ارزش چندانی قایل نیستند و در بسیاری از موارد که نام چند استاد را روی جلد ترجمه‌ای می‌بینیم، کار ترجمه را عملاً کسانی دیگر انجام داده‌اند. به عبارت دیگر، اگرچه دانشگاهیان در تالیفاتشان از ترجمه بسیار سود می‌برند، اما ترجمه در دانشگاه شان و قدری ندارد، و از پتانسیل علمی ترجمه در دانشگاه چنان که باید و شاید استفاده نمی‌شود.

در مورد جایگاه مطلوب و جایگاه موجود ترجمه در دانشگاه نظر شما چیست؟

م: نمی‌توانم گزاره‌های شما را چه آنها که ایجابی‌ است و چه آنها که سلبی‌ است بپذیرم. باید دانشگاه و علم را در یک ساحت جدی‌تر در جامعه‌ای مدرن یا در حال توسعه دید. هنگامی‌که در پاسخ به سؤال اول شما از انتحال در قبل از انقلاب گفتم منظورم کمابیش این بود که استادها کتابی از زبان بیگانه بر‌می‌داشتند و سعی می‌کردند بتوانند ترجمه کنند حتی اگر آن را درست درک نمی‌کردند. این گزاره من مطلق نیست اما در غالب موردها درست است. اگر الان به وضع ترجمه نگاه کنید بسیار حرفه‌ای‌تر از قبل از انقلاب است. نمونه دانشگاه آزاد قبل از انقلاب را هم البته داشته‌ایم و کاری بسیار حرفه‌ای که جمعی در آن انجام‌ می‌دادند. مرکز نشر دانشگاهی بعد از انقلاب این سنت را بسیار گسترش داد. این شرایط کنونی که از دید من بسیار پیشرفته است ناشی از همان تحولات اول انقلاب و سنت ترجمه در مرکز نشر دانشگاهی و پرورش مفهوم ویراستاری و تربیت ویراستارانی حرفه‌ای است. این نه به این معنی است که آموزش حرفه‌ای ترجمه در دانشگاه‌ها در دهه‌های اخیر بی رویه نبوده یا به رشد ترجمه در ایران لطمه نزده. باز هم من تقصیر عمدهء این روال را خود ما مدعیان دانشگاهی می‌دانم که قدر حرفهء خودمان را درست نمی‌دانیم.

این بود چند گزارهء کلی. اما نظر من پیرامون گزاره‌های مطلوب شما:

الف) تشخیص جامعه را به متن‌های لازم برای رشد و توسعهء جامعه فروکاهیده‌اید به متونی خاص. این اشتباه است. علم و فناوری و مهارت به‌اندازه‌ای گسترده شده که نیاز به آن در ایران بسیار فراتر از تشخیص دانشگاهیان است. علاوه بر این، معمولا دانشگاهیان مترجم‌های بدی هستند. پس گزارهء مطلق شما را نمی‌پذیرم.

ب) انتشارات دانشگاهی در ایران بسیار انحصاری عمل می‌کنند و مدافع منافع گاهی بسیار غیر علمی همکاران خود هستند. توصیه نمی‌کنم. تجربه قبل و بعد از انقلاب را داریم. بسیار ناموفق است.

پ) در فرهنگ کشورهای پیشرفته، تنها بعضی متون هستند که ترجمه آنها را شاید بشود کاری علمی تلقی کرد، ام درصد آن‌ها بسیار کم است- کمتر یک در هزار انتشارات علمی. پی این استثنای بسیار نادر را قاعده قلمداد نکنید. در کشوری مثل ایران، که زبان علمی در بعضی رشته‌های علوم انسانی- به‌ویژه فلسفه- بسیار عقب افتاده و الکن است، دانشگاه‌ها باید برای ترجمه جدی این متون اصلی نقشی قائل بشوند. اما فیلسوف دانشگاهی اگر نقش خود را تنها در ترجمه ببیند از دید من جایش در دانشگاه نیست. حاشیه نویسی بر تفکر دیگران هم در عرف دنیای جدید علم کار علمی تلقی نمی‌شود. نقد را باید در چارچوب گفتمان علم جداگانه منتشر کرد تا دیگران نظر بدهند!

و اما نظر من در باب وضعیت موجود:

ت) مگر ترجمه هایی که اساتید منتشر کرده‌اند از این عیب مبرا است؟

ث) چه اشکالی دارد؟ اگر بد باشد فروش نمی‌رود. ناشر خصوصی مجبور است به فکر کیفیت برای فروش باشد. ناشر دانشگاهی اما این دغدغه را هم ندارد.

ج) بله در این زمینه مشکل داریم. اما مگر آیین‌نامه‌های سراسری برای ارتقاء دانشگاهیان پر از مشکل نیست؟ تقصیر خود دانشگاه‌ها و دانشگاهیان است که می‌پذیرند.

Report Page