جهان‌بینی مدرن؛ حرکت به سوی بن‌بست یا ترقی

جهان‌بینی مدرن؛ حرکت به سوی بن‌بست یا ترقی


مولفان کتاب با رویکردی جانب‌دارانه، موارد فوق را به کم‌رنگ شدن اعتقادات مذهبی و به بن‌بست رسیدن جهان‌بینی غرب مرتبط می‌دانند، لاکن برای دستیابی به یک نتیجه‌گیری منطقی، لازم است این موارد را به شکل گسترده‌تری بررسی کنیم. 

نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی، پوچ‌گرایی را تاوان سده‌ها پیروی از آیین مسیحیت تلقی می‌کند و به گفته‌ی مارکس، مذهب نوعی مخدر معنوی است و مانند گل‌هایی که زنجیر اسارت انسان را آراسته باشند، از رویایی او با واقعیت‌های تلخ جامعه‌اش جلوگیری می‌کند. پیداست که با بی‌اثر شدن این افیون قدرتمند و پژمردن گل‌هایی که بر زنجیر اسارت آدمی نقش بسته بودند، انسان به شکلی بی‌واسطه با رنج‌ها و ناملایمات زندگی اجتماعی مواجه می‌شود. رنجی که سالیان سال با توجیه‌های مذهبی و با وعده‌های دروغین، قابل تحمل به نظر می‌رسید! آنچه امروز تحت عنوان ستم اجتماعی و نابرابری طبقاتی تقبیح می‌شود، در گذشته نظمی الهی برای حرکت به سوی خداوند تلقی می‌شد. انسان فرودست پذیرفته بود که زندگی حقیقی او در جهانی دیگر آغاز می‌شود و امید داشت که رنج‌ها و سختی‌هایش با زندگی جاودانه در بهشت، به پایان خواهد رسید. بردگی او در جهان مادی، سرنوشتی مقرر شده از سوی پروردگارش بود. پروردگاری که سرانجام، مزد پرهیزگاری و بندگی خالصانه‌ی او را پرداخت می‌کرد! 

واضح است که انسان مدرن، نمی‌تواند واقعیت دردناک زندگی اجتماعی خویش را بدون توسل به این دست مخدرهای معنوی، به سادگی بپذیرد. مواجهه‌ی انسان مادی‌گرا با جهان مادی به یک شوک شباهت دارد، لاکن بحرانی که از آن سخن می‌گوییم نه محصول جهان متجدد چند قرن اخیر، بلکه واقعیتی به قدمت چندین سده استثمار و تسلط انسان بر انسان است. معضلی که امروزه بخشی از مطالعات جامعه شناسان و روانشناسان را به خود اختصاص داده است، تبلور این واقعیت در ذهن انسانی است که از بند خرافات مذهبی و معنویت دروغین آن رها گشته است. انسانی که می‌داند ستم سیاسی و طبقاتی، همچون قفسی آهنین، جسم و هستی اجتماعی او را احاطه کرده است و نه تنها نیروی متافیزیکی مسیح حامی او نیست، بلکه جهانی در برابرش ایستاده است! البته واضح است که انسان مدرن می‌تواند به شکلی کنشگرانه با واقعیت‌های اجتماعی رو‌به‌رو گردد، اما از خودبیگانگی و مشکلات روانی متعدد نیز بخشی از نتایج شرایط موجود می‌باشند. 

در خصوص دلایل این بحران، میتوان به گسست از پیوندهای سنتی خانوادگی، قبیله‌ای، روستایی، شهری و حتی ملی اشاره کرد که در پی فرایند جهانی شدن و با حرکت و مهاجرت نیروی کار محقق گشته است. 

درست است که رها کردن مجموعه‌ای از ارزش‌های اجتماعی، انسان‌ها و جامعه را به طور موقت گرفتار بحران‌های گوناگون می‌سازد و سبب سردرگمی جمعی آنان می‌گردد، لاکن برای تغییر و گذشتن از مرزهای تجدد، باید دشواری‌ها و ناملایماتی را متحمل شد و آن‌ها را به شکلی صحیح مدیریت کرد.

Report Page