جناب هاشمی، بی‌انصافی بس است!

جناب هاشمی، بی‌انصافی بس است!

۹

MohammadSadegh shahbazi

حجت‌الاسلام دكتر سید عباس نبوی

nabavi_abs@yahoo.com

نتایج مرحله اول انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری، وضعیت اسفناکی را برای هاشمی رفسنجانی رقم زده است. درست است که به واقع هیچ کس چنین افت و سقوط آرایی را در سطح ملی برای هاشمی تصور نمی‌کرد، اما اکنون کار به جایی رسیده که حتی در تهران نیز هاشمی بیش از 150000 رأی خود را نسبت به انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی در بهمن 79 از دست داده است! به واقع چرا چنین شده است؟ پاسخ همیشگی اطرافیان کارگزار و بله قربان گوی او یک جمله است: کاهش آرای هاشمی، نتیجه تخریب چهره او از سوی مخالفانش ـ از هر جمع و گروهی ـ است! و هاشمی همواره این استدلال را پذیرفته و ذخیره عمق جان خود کرده است، چنان که در فیلم تبلیغاتی خود از دوران تخریب شهید بهشتی یاد کرد و پیش‌بینی آن شهید را یادآور شد که نوبت تخریب هاشمی نیز می‌رسد! و در همین بیانیه دیروزش هم پا را فراتر گذاشت و ادعای تخریب سازماندهی شده خود و دخالت نظامی در آراء را مطرح کرد و از مراجع قانونی خواست که به شکایت کروبی رسیدگی کنند! البته قابل انکار نیست که در نقد هاشمی گاه افراط‌هایی شده و تخریب‌هایی از این ناحیه متوجه او گردیده است، اما نمی‌فهمم چرا هاشمی مثل کبک سر خود را زیر برف کرده و تخریب‌های ذاتی که از ناحیه منش و رفتار خود او و اطرافیانش حاصل شده را نمی‌بیند؟


جناب هاشمی!


شما را به خدا چشم باز کنید و واقعیت‌ها و حقایق را در دور و بر خود ببینید و اجازه ندهید رانت‌جویان فرصت‌طلب، توجیهات بی‌پایه خود را به عنوان تحلیل‌های علمی به حضورتان عرضه کنند! اگر چه تاکنون چنین کرده و از این پس هم در دفتر شما بر همین پاشنه خواهد چرخید. اشکالی ندارد اگر به عرایض فردی همچون حقیر نیز توجهی کنید و ریشه‌های فرار متدینان و اصولگرایان و بسیاری از جوانان از خودتان را دریابید:

1. آقای هاشمی! شما همواره بی‌پروا بسیاری از نخبگان و اخیراً بخش بزرگی از اصولگرایان را تحقیر کرده‌اید! این چه روحیه‌ای است که شما دارید؟ چرا «تحقیر دیگران» همواره بخش جدایی‌ناپذیر ادبیات سیاسی شما شده است؟ شما در بیانیه اعلام حضور در انتخابات، «همه» را تحقیر کردید، حتی همین چند روز قبل از انتخابات بود که در جلسه دیدار با وعاظ تهران، برخی از نامزدها را ـ که تلویحاً بیش از همه ناظر به دکتر احمدی‌نژاد بود ـ کوتوله سیاسی نامیدید! شما همه نامزدها را ناتوان از اداره کشور دانستید، به گونه‌ای که صدای آقای کروبی هم درآمد و نامه اعتراض به شما نوشت. قدری انصاف دهید! مطمئن باشید این دکترها و مهندس‌ها و حجت‌الاسلام‌های متخصص و و متعهد و مدیر و مردم‌گرا، از شما و تیم‌های پیله‌ور در اطرافتان، کلان نگرتر، راهبردگراتر، کارآمدتر و توانمندترند. اجازه دهید از مثنوی غم‌بار تحقیرهای رویه نهادینه شده در دفتر و اطرافیان شما نسبت به دیگران، چند مورد نقل کنم!


از ملاقات مردم عادی مثال نمی‌آورم؛ حتی شخصیت‌های فرهنگی، علمی و مدیران شناخته شده کشوری، به هنگام مراجعه برای دیدار با شما ـ البته با تنظیم وقت قبلی و اعلام دقیق اسم و رسم و جایگاه خود! ـ همواره با تحقیر حفاظتی روبرو می‌شوند. موبایل‌ها، کلیدها، خودکارها و امثال این وسایل را که تحویل می‌دهند، بماند، گاه عمامه‌ها و تمام تار و پود یک روحانی مراجعه کننده را تفتیش می‌کنند؟ این کارها یعنی چه؟ لطفاً روزانه سری به درس عمومی فقه مقام معظم رهبری بزنید تا ببینید که شرکت‌کنندگان با عبور از دستگاه کنترل، با کمال احترام و به سرعت خود را به جلسه درس می‌رسانند. خوب است به اعضای دفتر خود بگویید برای کارآموزی، یک دوره در دفتر آقای خاتمی بگذرانند و نحوه احترام و تکریم دیگران را بیاموزند!


چند سال قبل در دانشگاه شریف، سمیناری دانشجویی درباره آزادی برگزار شد. شما برای سخنرانی در سمینار دعوت داشتید. بعد از اجرای هزارتوی حفاظتی و آوردن صندلی مخصوصتان و قرار دادن بر روی سن، شما وارد شدید و تصادفاً بر صندلی‌ای با فاصله چند صندلی نزدیک آقای «رحیم پور» نشستید. «رحیم پور» قدری راحت نشسته بود و پایش را روی پایش انداخته بود. دقایقی بعد پیامی مکتوب از سوی همراهان شما به دست «رحیم پور» دادند: «شما در حضور آیت‌الله رفسنجانی هستید، لطفاً درست بنشینید»!!! آقای رحیم‌پور اعتنایی نکرد. پیام‌ها ادامه پیدا کرد و به جایی رسید که آقای رحیم‌پور آن‌ها را پاره کرد و به دست فرزندتان «محسن» که کنار آقای رحیم‌پور نشسته بود داد و پرسید: «اینها چیه؟». محسن هاشمی که شدت عصبانیت رحیم پور را دید، گفت: «آقای رحیم پور! ناراحت نباش، حاج آقا و گروه او پیام دوم خرداد را نگرفته‌اند!».


سال 77، آقای مصباحی، رییس دانشکده الهیات دانشگاه تهران بود. سمینار الهیات اسلامی در دوران معاصر را برگزار کرد. از من خواست که مدیریت سخنرانی‌ها و قرائت مقالات را بر عهده بگیرم. شما سخنران افتتاحیه بودید. بگذریم از این که اصرار من به اطرافیان شما مبنی بر این که آقای هاشمی هم مثل بقیه سخنرانان، از میز سخنرانی پیش‌بینی شده استفاده کنند، مقبول نیفتاد و به طرز موهنی همان اوایل شروع سمینار، صندلی و دسته گل معروف شما را آوردند و در مقابل چشمان حیرت‌زده اساتید و دانشجویان حاضر در جلسه، نصب و امتحان کردند و یک نفر چند مدل از نحوه نشستن‌های شما را امتحان کرد و سپس پایان تست و آمادگی بهره‌بردای از سرویس مزبور را به من اعلام نمود! شما تشریف آوردید و لحظاتی نشستید. من تشریف‌فرمایی «حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی، شخصیت برجسته انقلاب» را خوشامد گفتم و اعلام برنامه کردم و شما را برای سخنرانی به جایگاه دعوت نمودم و خود به داخل سالن رفتم و روی یک صندلی خالی نشستم. می‌دانید پس از آن چه شد؟ ناگهان یکی از همراهان شما کنار من آمد و با لحن توبیخی و عتاب‌آلود گفت: «سید! همه می گویند آیت‌الله رفسنجانی، تو از کجا آمده‌ای که می‌گویی حجت‌الاسلام و المسلمین؟!» ابتدا اعتنایی نکردم، اما دوباره این فرد پس از لحظاتی برگشت و حرف خود را تکرار کرد و گفت بیرون از جلسه با شما کار داریم!! خدا شاهد است تا مغز استخوانم سوخت. به او گفتم: «مردک! من تو را نمی‌شناسم و تو هم مرا نمی‌شناسی، ولی برو و به کار پیر و جوان روحانیت فضولی نکن!» پس از پایان سخنرانی شما، من به جایگاه برگشتم و از سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی تشکر کردم! وضعیت تذکر و برخورد آن شخص به قدری فضیح بود که عموم شرکت‌کنندگان دیدند و اطرافیان گفت‌و‌شنود آن شخص با من را شنیدند و خلاصه بخش اصلی گفت‌وگوهای حاشیه‌ای اساتید و دانشجویان شرکت‌کننده در آن دو روز سمینار، همین موضوع بود. بسیاری از اساتید هم پس از جلسه از من تشکر کردند و بر دفتر شما و اطرافیانتان تأسف خوردند. 

جناب آقای هاشمی! نمونه‌هایم فراوان‌تر از آن است که مجال بیان باشد. بگویم یا بس است؟ شما را به خدا قسم، ریشه رویگردانی افکار عمومی از خود را به درستی بکاوید و حقیقت را دریابید. نگذارید فرصت‌طلبان همیشه آماده، دروغ‌هایشان را بر ذهن شما مستولی کنند. مردمی که نشستن رهبرشان بر روی گلیم‌های حسینیه امام خمینی می‌بینند و حتی ضدانقلاب نیز به عظمت معنوی و روحی رهبر انقلاب اعتراف کرده و می‌کند، این منش را از شما نپذیرفت و باور ندارد که منش خود را تغییر خواهید داد. 

2. آقای هاشمی! هاشمی دهه هفتاد، هاشمی دهه شصت نبود. چرا نمی‌خواهید این واقعیت را بپذیرید؟ مگر عتاب شدید رهبر انقلاب نسبت به سیاست‌های دولت سازندگی را نمی‌دیدید و نمی‌شنیدید؟ چرا باز هم تأکید می‌کردید که توسعه کارگزارانی مقدم بر عدالت است؟ خوب! اکنون ثمره آن نگرش را درو می‌کنید. آخر عزیز بزرگوار! دولت سازندگی‌ای که با منطق «راه بنداز و جا بنداز» برای این ملت توسعه فقرزا و تورم و شکاف شدید طبقاتی به ارمغان آورد، چرا حاضر نیست داوری عموم مردم درباره خود را بپذیرد؟ آیا دولتی که برخی از وزرایش به سرمایه‌داران بزرگ کشور تبدیل شدند و برخی نیز به احکام قطعی در پرونده‌های رسیدگی به مفاسد اقتصادی محکوم شدند، امروز حرفی برای گفتن دارد؟ آیا اکنون باز هم می‌خواهید مردم را تحقیر کنید؟ از 30 میلیون نفر شرکت کننده، 24 میلیون نفر به شما رأی ندادند. آیا باز هم معتقدید که این جماعت نمی‌فهمند و خدمات شما را درک نمی‌کنند؟ چرا وسوسه فرصت‌جویان را که مژده پشیمان شدن مردم از رأی ندادن به شما در انتخابات دوره ششم مجلس و اقبال گسترده به شما در این دوره را برایتان آوردند، پذیرفتید و فریب آنان را خوردید؟  


۳. آقای هاشمی! یک بار دیگر نگاهی به ستاد انتخاباتی خود بیندازید. چه می‌بینید؟ آیا تجمع «اصول‌گریزان» را در ستاد خود مشاهده نمی‌کنید؟ اصلاً آیا خبر دارید که شمار زیادی از افرادی که به عنوان نمایندگان ستاد شما برای نظارت بر دور اول رأی‌گیری به صندوق‌ها فرستاده شدند، دل متدینان را آزردند و به درد آوردند؟ شما که میلیون‌ها جوان مؤمن و پاک و پرتلاش را رها کردید و جلسه خود با جوانان را به فضیحتی برای روحانیت تبدیل نمودید، چه انتظاری از جوانان و متدینان و اصولگرایان کشور دارید؟ آیا لازم است تمام پشت پرده برملا شود تا ثابت شود که دختران و پسران اسکیت‌سوار دست در دست هم، با برنامه‌ریزی چه کسانی از تجریش تا پارک ملت، با پیشانی بند HASHEMI راهپیمایی اسکیت‌سواری کردند و اخلاق اسلامی را دریدند! شما را به خدا بس است! ذره‌ای انصاف هم خوب چیزی است! 

4. این هفته بسیاری از رأی‌دهندگان به دکتر احمدی‌نژاد، در حال ادای نذر خود هستند؛ آن خانم‌هایی که طلاهای کوچک و محقر خود را برای کمک به ستاد احمدی‌نژاد دادند؛ آن گروه از زنان و مردان که در جنوب تهران نذر کرده‌اند اگر احمدی‌نژاد به دور دوم راه یابد، 14 بار پیاده به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی بروند؛ آن خیل عظیم از مردم که نذر زیارت عاشورا و دعای عهد و ادعیه دیگر برای راه یافتن دکتر احمدی‌نژاد به دور دوم کرده‌اند؛ آن مردم مؤمن و خداجویی که همین ایام فاطمیه (ع) را به شور دعا برای پیروزی دکتر احمدی‌نژاد تبدیل کرده‌اند! جناب آقای هاشمی! می‌خواهید رمز موفقیت احمدی‌نژاد را بیابید؟ توکل، صداقت، ایمان، معنویت، خداجویی و سادگی در کنار خدمتگزاری، کارآمدی، هوشیاری و احترام بی‌شائبه به همه متخصصان متعهد! این امور چه ربطی به دخالت این یا آن مجموعه و سازمان در انتخابات دارد؟ چرا فرافکنی می‌کنید؟ چرا شجاعت آن را ندارید که با صدای بلند، شکست توسعه اتراف‌گرا و اسراف‌گرا و رانت‌ساز و فرصت‌سوز را اعلام کنید؟ مرحله دوم انتخابات نهم در پیش است. نتیجه هر چه باشد، خدا را شکر که استخوان‌بندی «توسعه عدالت‌گریز» در هم شکست. اگر هاشمی پیروز شود، شک ندارم که دوباره سیاهی لشکر فرصت‌طلبان پرمدعا بر بدنه مدیریت اجرایی کشور حاکم خواهند شد، مگر این که به احتمال بسیار ضعیف، هاشمی از خسارت‌های رویکرد دهه هفتاد خود بیدار شود؛ و اگر احمدی نژاد پیروز شود، مطمئن باشد که عموم نیروهای متخصص و متعهد و مبتکر و توانمند، او را یاری خواهند کرد. ان‌شاء‌الله.

Report Page