جستاری در باب آراء آدورنو
یوسف محمدی#موسیقی.
#مطالعات_فرهنگی.
#تالیفی.
#آدورنو_و_موسیقی_عامه_پسند
.....................................................................
Beyondthemusic@
در سال 1941،آدورنو مقاله بسیار تاثیر گذاری را منتشر ساخت با عنوان درباره ی موسیقی وی در این مقاله سه گزاره مشخص را درباره موسیقی عامه پسند ارایه می کند .نخستین گزاره آدورنو این است که موسیقی عامه پسند هنجارین شده است .آن گونه که آدورنو متذکر می شود :هنجارین شدگی از عام ترین جنبه های این نوع موسیقی تا خاص ترین جنبه های آن را شامل می شود.
در سال 1941،آدورنو مقاله بسیار تاثیر گذاری را منتشر ساخت با عنوان درباره ی موسیقی وی در این مقاله سه گزاره مشخص را درباره موسیقی عامه پسند ارایه می کند .نخستین گزاره آدورنو این است که موسیقی عامه پسند هنجارین شده است .آن گونه که آدورنو متذکر می شود :هنجارین شدگی از عام ترین جنبه های این نوع موسیقی تا خاص ترین جنبه های آن را شامل می شود.به مجرد اینکه مردم به یک الگوی موسیقیایی و غنایی اقبال نشان دهند ،آن الگو تا حد ممکن برای مقاصد تجاری مورد بهره برداری قرار می گیرد و اوج این بهره برداری متبلور شدن هنجار هاست .به منظور پنهان نگه داشتن هنجارین شدگی،صنعت موسیقی سازی اقدام به آن کار می کند که آدورنو آن راشبه تفرد می نامد . وی در این خصوص می گوید :در هنجارین شدن آهنگ های روز،مشتریان را تحت انقیاد نگه می دارد به این ترتیب که به اصطلاح به نیابت از آنان عمل گوش کردن را انجام می دهد. شبه تفرد نیز مشتریان را تحت انقیاد نگه می دارد اما به این ترتیب ،که باعث می شود آنان فراموش کنند که موسیقی ای را گوش می کنند پیشا پیش به نیابت از ایشان گوش داده شده یا از قبل هضم شده است .دومین گزاره آدورنو این است که موسیقی عامه پسند ،گوش سپاری منفعلانه را ترویج می کند . کار کردن در نظام سرمایه داری عین ملالت است و افراد باعث می شود که به انسان به دنبال راهی برای گریز از آن بر آید. اما از انجا که این نحوه کار کردن ملال آور نیز هست ،چندان رمقی برای یافتن راه گریز واقعی باقی نمی گذارد.ناگزیر،انسان به جلوه هایی از فرهنگ مانند موسیقی عامه پسند پناه می برد. مصرف موسیقی عامه پسند به طرزی منفعلانه و دایما تکراری صورت می گیرد. و این در حکم صحه گذاشتن بر وضعیت کنونی امور است .موسیقی تامل بر انگیز موجبات تخیل را فراهم می آورد و مجال می دهد تا به امور ،آن گونه که می توانند باشند نه صرفا آن گونه که هستند ،بپردازیم.موسیقی عامه پسند دو ملازم غیر مولد ،جریان امور در دفتر کار یا در کار خانه است . فشار و خستگی روحی ،ناشی از کار باعث می شود تا هر کسی -اعم از زن یا مرد - در اوقات فراغت از تلاش اجتناب کند .ایشان در زمان کار از تازگی محروم مانده اند و چنان بی رمقی شده اند که نمی توانند آن را در اوقات فراغت به دست آورند ؛لذا با اشتیاق فراوان نیازمند بدل آن هستند موسیقی عامه پسند این نیاز را ارضا می کند .بدل سازی موسیقی عامه پسند با ناتوانی شنوندگان از تلاش برای فهم الگوی همواره یکسان مواجه می شود.این یعنی خستگی درباره . این چرخه ای است که گریز از ملال را ناممکن می سازد . امکان ناپذیری گر نیز موجب بی توجهی به {چند و چون ترانه ها }موسیقی عامه پسند می شود که نگرشی رایج است لحظه ی تشخیص مترادف است با شور هیجان بدون زحمت. توجه ناگهانی که به این لحظه می شود بی درنگ به اتمام می رسد و شنونده را به حیطه ی بی توجهی و تفرقه ی حواس فرو می فرستد.موسیقی عامه پسند از طریق نوعی دیالکتیک کسل شدگی را در شنونده تاثیر می گذارد:از یک سو مصرف کردن این نوع موسیقی مستلزم بی توجهی و حواس پرتی است،از سوی دیگر مصرف آن باعث بی توجهی و حواس پرتی مصرف کننده می شود .سومین گزاره آدورنو این است که موسیقی عامه پسند به صورت عامل در تحکیم بخش اجتماعی عمل می کند . در کار کرد اجتماعی - روانی در آن عبارت است از ایجاد دو سازگاری روانی با سازو کار های زندگی امروز در مصرف کنندگان موسیقی عامل پسند . این سازگاری در دو سنخ عمده ی اجتماعی-روانی از رفتار توده ای،خود رانمایان می سازد:دو سنخی که به طور موزون مطیع است و سنخ احساساتی:سنخ اول با حواسی متفرق به ضرب اهنگی استثمار و ستمی که بر او روا می شود تن در می دهد.دومی از فلاکت پر سوز و گداز خود احساس لذت می کنند و از اوضاع احوال واقعی هستی اش غافل است.
اقتصاد سیاسی فرهنگ وجوه اشتراکات فراوانی با رهیافت آدورنو دارد به گفته ی پیتر گلدینگ و گراهام مرداک که دو شارح بر جسته ی این رهیافت هستند ،در اقتصاد سیاسی فرهنگ به تاثیر متقابل ابعاد نمادین و اقتصاد ی ارتباطات عمومی از جمله موسیقی مردم پسند توجه می شود .هدف نشان دادن این موضوع است که شیوه های گوناگون تامین بودجه و سازماندهی تولیدات فرهنگی ،برای طیف گفتمان ها و باز نمایی های قلمرو عمومی و نیز برای دسترسی مخاطبان به این گفتمان ها و باز نمایی ها پیامد های محسوسی دارد.رهیافت اقتصاد سیاسی فرهنگ بخش اعظم توان در خور توجه انتقادی خود را به برهه ی تولید معطوف می کند و مصرف را بیشتر نوعی برهه ی ثانوی می پندارد.اما که کارل مارکس استدلال می کند .مصرف موجه تولید می گردد زیرا هر محصولی بر خلاف یک شی صرفا طبیعی ،از طریق مصرف شدن محصول بودن خود را ثابت می کند و یا تبدیل به یک محصول می گردد.رهیافت اقتصاد سیاسی فرهنگ نگاه خیره ی خود را تقریبا به طور انحصاری به قدرت صنعت موسیقی سازی معطوف می کند.
لیون راسلس(1976)دیدگاه معمول خود را چنین بیان می کند :دنیای ترانه،بیش از هر هنر اجرایی دیگر {از قبیل رقص و تیاتر و غیره }تحت سیطره ی سرمایه گذاران است امکان این که صداهای بدیل بتوانند خود را به گوش دیگران برسانند همواره کم است.تصور غلط ما این است که ترانه کالایی است که بی هیچ محدودیتی در اختیار همگان قرار می گیرد...اما در واقع ترانه،در مالکیت خصوصی سازمان های تجاری قرار دارد.شاید بتوان گفت فعالترین شکل مصرف موسیقی ،استفاده پاره فرهنگی از آن است .مصرف موسیقی یکی از راههایی است که هر پاره فرهنگی می تواند هویت خود را شکل دهد و از طریق مشخص ساختن تمایز ات متفاوت خود با سایر احاد جامعه ،اقدام به باز تولید فرهنگی خویش کند.این کار به معنای امتناع از تن در دادن به قدرت اقتصادی و فرهنگی صنعت موسیقی سازی نیست بلکه تاکیدی است بر این که موسیقی پاپ ساحتی پر تناقض است.استفاده پاره فرهنگی از موسیقی را نخستین بار جامعه شناس امریکایی دیوید رایزمن (1990)مورد توجه قرار داد وی که مقاله خود را در سال 1950 نوشت ،دریافت که مخاطبان موسیقی عامه پسند را می توان به دو گروه تقسیم کرد :در یک گروه اکثریت که تصویر بزرگسالان از جوانی را کما بیش بی چون و چرا می پذیرد،و دیگری گروه اقلت که برخی درون مایه های اجتماعی شور شگرانه را نیز شامل می شود.همان گونه که ریزمن متذکر می شود گروه اقلیت همواره اندک است و به شکلی نمادین سر به شورش بر می دارد.{شورش گروه اقلیت به این صورت ها متجلی می شود}.
اصرار به موازینی سخت گیرانه در داوری و پسند-مرجع دانستن گروههای موسیقی کوچکی که فعالیت هایشان تجاری نشده است و دست تبلیغات نمی زنند به گروههای مشهور ؛ایجاد زبان خصوصی یا قابل فهم برای خودی ها و سپس کنار گذاشتن آن زمان که گروه اکثریت به همان زمان تسلط می یا بد.بدینسان مصرف نوعی خاصی از موسیقی ،در حکم {انتخاب}روش خاصی از حیات داشتن در جهان است .جوانان مصرف موسیقی را همچون نشانه ای به کار می برند که از طریق آن راجع به دیگران قضاوت می کنند و دیگران نیز آنان را مورد قضاوت قرار می دهند.تعلق به یک پاره فرهنگ جوانان یعنی نمایان ساختن پسند های خود در موسیقی و باور به این که مصرف آن موسیقی نوعی کنش خلاقیت اجتماعی است .به گفته ریزمن،واقعی یا تخیلی بودن این اجتماع اهمیتی ندارد.مهم این است که در آن موسیقی حسی از تعلق به یک اجتماع ایجاد می کند.اجتماع مورد نظر در عمل مصرف موسیقی به وجود می آید :وقتی که عضو چنین اجتماعی به موسیقی گوش می سپارد،حتی اگر هیچ کس دیگری در کنار او نباشد ،باز هم در چار چوب از حضور دیگران خیالی به موسیقی گوش می دهد و در واقع گوش دادن غالبا تلاشی است برای برقراری ارتباط با آنان در یک بافت جامع فرهنگی موسیقی راک به عنوان یکی از عناصر اصلی ،توسعه یافته و تکمیل شد .در این بافت جامع"،در هر زمان که ممکن بود و شیوه ی نوازندگی و شکل های وابسته سبک معنای ویژه ای ایجاد می کرد،به حمایت مفاهیم می پرداخت و ارزش های موجود را ارج می نهاد و آن را به وسیله ی برای ادراک و تببین رویداد ها ی روزانه بدل می کرد .موسیقی راک بافت های رفتار فرهنگی را در اوقات فراغت شکل می داد -این بافت مادی اغلب شامل لباس های بود که به دقت و وسواس انتخاب می شد ،و شیوه ارایش مو و صورت ،و سوار شدن به موتور سیکلت (نماد بی چون و چرای مردان)و نشانه های نیز چون تیغ ،کفش های نوک باریک ،بازو بندها،دستبند چرمی،و گردن بند بلند از مهم ترین عناصر به شمار می رفت .تنها یک شنونده و بیننده خاص می توانست از این نشانه ها ی مادی مفاهیم معینی بیرون بکشد و آن را به راک نسبت دهد و به مرحله ی هیجان و تکان ،و سپس دیالکتیک میان موسیقی و فرهنگ وارد شود که مدام در شیوه های نو می گشت .سیمون فرث می گفت:شنونده راک و یا آنکه به سالن کنسرت می اید یک جمعیت بی خاصیت و ایستا به شمار نمی رود،صفحات موسیقی را مثل ذرت بو داده می بلعد ،و موسیقی را به شکل عامل یگانگی و الهام هیجان و حرکت در می اورد .بافت جامع خرده فرهنگی تلاش می کند شعور و ادراک بومی را در روابط بی چون چرای ثابتی خلاصه کند که از زندگی روزانه ان مردم به دست می اید.در پایان دهه 60 راک توهم زا از طریق خرده فرهنگ هیپی دانشجویی به شکل هارد راک و هوی متال ظهور کرد که با کله تراشیده ،گروه دیگری که از طبقه کارگر انشعاب کرده بودند ،در ارتباط بود ،تا انجا که به جنبش پانک وموج نو مربوط می شود تاریخ راک کم م بیش با شیوه ای چشم گیر به خرده فرهنگ های نوجوانی متعلق به نوجوانان ،طبقه ی کارگر مربوطست. این عناصر در موسیقی راک جایگاه اصلی را اشغال می کرده است ،زیرا محشون از عناصر و اندیشه های نوجوانی بودند که به طور گسترده و نیرومندی با موسیقی درگیر می شد و هوادران مخصوص به خود را نمایندگی می کرد؛به این ترتیب شکل های به قاعده راک را با مفاهیم و ارزش هایی می امیخت که نشانه اشکاری از ساختار زندگانی معمولی نوجوانی را در اختیار داشت.جان چمبرز در این باره می گوید: در جنگ فرهنگی،لباس به صورت اسلحه در می اید ،تهدید و یورش مستقیم و اشکار و هم به نام فرهنگ انجام می شود ،و نقاشی صورت را ارایش می خوانند .از اختلاط پنهان و غیر مرسوم عناصر خرده فرهنگ قماشی مخصوص از رفتار فرهنگی بافته می شود که قادر است مفاهیم و ارزش هایی را که موسیقی در خود پنهان داشته است را آشکار سازد.