جستارهایی در باب مقاومت مدنی
ملیکا محمدی فخار، پارمیس اولیایی نژاد | نشریه تکاپو![](/file/8411262501adf65d49960.jpg)
مقاومت مدنی شکلی از کنش جمعی است که هدفش تأثیرگذاری بر وضعیت موجود سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی، بدون استفاده از خشونت یا تهدید به خشونت علیه مردم است. این شیوه از مقاومت، سازماندهی شده، همگانی و به وضوح در ابزار و اهداف خود خشونتپرهیز است. اریکا چنووت، پژوهشگر متخصص علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد، در کتاب خود، "نافرمانی مدنی: آنچه همگان باید بدانند"، میکوشد چکیدهای از واقعیتها و آموزههای تاریخی پیرامون شیوههایی که کارزارهای مقاومت مدنی شکل گرفته، برنامهریزی شده سازماندهی شده و در نهایت بسیج شدهاند را با شرحی مختصر بیان کند.
مقاومت مدنی چگونه تحوّل پیدا کرده است؟
فنون مقاومت مدنی از زمانی که انسانها تاریخ مکتوب دارند وجود داشته است. از مصر باستان تا یونان باستان تا اوایل امپراتوری روم. برای مثال اولین اعتصاب ثبت شده در تاریخ بشر در حدود سال ۱۱۷۰ پیش از میلاد اتفاق افتاده است و طی آن کارگران مصری که اتاقهای تدفین پادشاه رامسس سوم را می ساختند تا زمانی که جیره غذایی ثابتی دریافت نکردند از کار کردن امتناع ورزیدند. بسیاری از مسیحیان اولیه از خدمت سربازی در امپراتوری روم سر باز میزدند و معمولاً هزینه این مخالفت را با دادن جان خود پرداخت میکردند. اولین قیام فمینیستی شناخته شده در آمریکای شمالی کارزار مقاومت مدنی در قرن شانزدهم توسط زنان قبیله ایروکوئی برای خاتمه دادن به جنگهای بیپایان در میان قوم ایروکوئی بود. مردان این قبیله اعلان جنگ و سایر قدرتهای سیاسی را به شکلی انحصاری در اختیار خود داشتند. زنان ایروکوئی با هماهنگ کردن اقدامات خود دست به اعتصاب جنسی و فرزندآوری زدند و از برداشت و تدارک محصولات کشاورزی خودداری کردند و تولید کفشهای پوست گوزن را که جزو ضروریات جنگ به حساب می آمد متوقف کردند. آنها در نهایت موفق شدند قدرت وتوی اعلان جنگها در قبیله را به دست آوردند.
اگرچه مردم در طول تاریخ از روشهای مقاومت مدنی به کرات استفاده کردهاند این تکنیک تا زمانی که مهاتما گاندی یک قرن پیش، اصطلاح «مقاومت مدنی» را باب کرد، نامی نداشت. با این حال، ریشه یا مدخل مقاومت مدنی زمانی وارد فرهنگ لغت شد که در سال ١٨٤٨ نویسنده و فیلسوف امریکایی هنری دیوید ثورو، سخنرانی خود را در کنکورد ماساچوست با عنوان "مقاومت در برابر دولت مدنی" ایراد کرد. این سخنرانی در سال ۱۸٤۹ در قالب جزوهای منتشر شد که با عنوان "در باب وظیفۀ نافرمانی مدنی" شناخته میشود. ثورو در آن رساله استدلال میکند که شهروندان باید از قوانین یا سیاستهای حکومتی که وجدان اخلاقی آنها را زیر پا میگذارد سرپیچی کنند تا مانع تبدیل شدن خود به عوامل بیعدالتی شوند. وی همچنین به نظریهپردازی پیرامون اقدامات هنجارشکنانه و غیرنهادی نیز پرداخته است و معتقد بوده که چنین اقداماتی گاهاً برای بازگرداندن آزادیهای اساسی و عدالت ضروری هستند.
اگرچه بسیاری از مردم پیش از گاندی به صورت پراکنده از تکنیکهای مقاومت مدنی استفاده کرده بودند اما آنها به ندرت این شیوه را با در نظر گرفتن کامل پتانسیل بلند مدت آن و به عنوان یک استراتژی سیاسی برای تحقق آزادیهای مطلوب خود به کار بسته بودند. سهم منحصر به فرد گاندی در تئوری و عمل کنش بدون خشونت خودآگاهی او پیرامون خلق تکنیک جامع و فراگیری بود که عدم همکاری در برابر ظلم و بیداد را با ایجاد نهادهای جایگزینی که فقر، تبعیض و بیعدالتی را کاهش میدادند، ترکیب کرده بود.گروههای دیگری که علیه نظامهای سرکوبگر مبارزه میکردند اقدامات گاندی را مورد توجه خود قرار دادند. در اوایل قرن بیستم، کنشگران سیاهپوست و روحانیونی از ایالات متحده مبادلاتی را طی چند دهه بین ایالات متحده و هند آغاز کردند به این امید که از این طریق بتوانند از تجریبات و دانش عملی هندیها الهام بگیرند. این کنشگران خود در ایجاد ظرفیت برای بسیج تودهای جهت مقابله با بیعدالتیها باتجربه و کارآزموده بودند، اما همچنان مشتاق بودند که از تجربیات و موفقیتهای دیگرانی که در راستای برابری مبارزه میکردند نیز بهرهمند شوند و چنین شد که بسیاری از فعالان صلحطلب سیاهپوست به هند سفر کردند تا از گاندی و جانشینان او بیاموزند. مارتین لوتر کینگ زمانی که دانشجوی کالج مورهاوس بود با کتاب نافرمانی مدنی ثورو آشنا شده بود و زمانی که دانشجوی مدرسۀ الهیات کروزر بود در جریان خطبهای که توسط کشیش دکتر مردخای جانسون، رئیس دانشگاهها وارد ایراد شده بود در مورد راهپیمایی نمک گاندی آموخته بود چند تن دیگر از رهبران برجسته جنبش حقوق مدنی نیز خود را پیرامون کاربردهای بالقوه مقاومت مدنی در جهت زدودن نظامهای نژادپرستی در ایالات متحده آموزش داده بودند.
مقاومت مدنی و مواجهه با سرکوب وحشیانه
یکی از انتقادات رایج نسبت به کنشهای بدون خشونت این است که اینگونه جنبشها در برابر دیکتاتوریهای جنایتکار که از اعمال هیچگونه خشونتی نسبت به مردم دریغ نمیکنند شانسی ندارند و به سختی سرکوب میشوند. مطالعات نشان میدهند مقاومت غیرخشونتآمیز، احتمال جنایاتی همچون کشتار جمعی را به نحو قابل توجهی کاهش میدهند. دلیل این امر این است که جنایات جمعی به جلادانی مشتاق نیاز دارد؛ نیروهای امنیتی یا شبهنظامیانی که مایل باشند تعداد زیادی از مردم را بکشند. کمپینهای مقاومت مدنی این کار را سختتر میکنند زیرا اغلب باعث ایجاد شکاف و دودستگی در میان نیروهای امنیتی میشوند که مایل به کشتن غیرنظامیان صلحجو نیستند و در مقابل از برخی دستورات سرپیچی میکنند.
در مقابل کارزارهای مقاومت مدنی نیز به روشهای مختلف با شیوع ترس میان معترضینی که در برابر سرکوب آسیبپذیر هستند مقابله میکنند. از جمله این که این جنبشها کوشیدهاند با ایجاد فضای جشن وسرور از طریق رقص و سرود بر ترس میان شرکتکنندگان غلبه کنند و به آنها درمورد روشهای کاهش تنش و راههای فرار احتمالی درصورت وقوع خشونت آموزش دهند. علاوه بر این جنبشها به طور فزایندهای اطلاعات اولیه درمورد چگونگی جلوگیری از آسیبها و صدمات جسمانی (از جمله استفاده از ماسک برای جلوگیری از شناسایی و استفاده از کلاه ایمنی برای کاهش آسیب به سر) را نیز به اشتراک گذاشتهاند.
همچنین مطالعات نشان میدهند طی کنشهای جمعی که افراد در میان جمعیتی با تعداد نفرات بالا هستند بیشتر احساس امنیت میکنند.
اثربخشی مقاومت مدنی در طول زمان و موانع آن
به نمودار زیر که نرخ موفقیت انقلابها را از دهه 1930 تا سال 2019 نشان میدهد نگاه کنید.
![](/file/f07ffa2d811d18eaa25cd.png)
همانطور که مشخص است، کمتر از 34 درصد انقلابهای بدون خشونت در دهه گذشته موفقیتآمیز بودهاند درحالیکه این آمار برای انقلابهای خشونتآمیز کمتر از 9 درصد است.
چرا اقبال مردم کشورها نسبت به کنش خشونتآمیز رو به کاهش است؟ به نظر میرسد پس از جنگ جهانی دوم با آشکار شدن هرچه بیشتر تبعات جنگ و مبارزات مسلحانه، تعداد قابل توجهی از مردم به مفاهیم حقوق بشر، عدالت و محو خشونت اهمیت میدهند و درواقع این تغییر هنجاری، مبارزان را روز به روز بیشتر به سمت کنشهای خشونتپرهیز سوق میدهد.
با این وجود اگر به نمودار دقت کنید اثربخشی مقاومتهای مدنی در کوتاه مدت رو به کاهش بوده است. یکی از علل این کاهش اثربخشی را میتوان اینگونه توضیح داد که چندین دهه پیش، شروع ناگهانی یک قیام غیرخشونتآمیز برای بسیاری از رژیمهای اقتداگرا غافلگیرکننده به حساب میآمد اما اکنون حکومتهای معاصر مشغول یادگیری «سرکوب هوشمند» و سازگاری به چالشهای مبارزات بدون خشونت از پایین هستند. یکی از استراتژیهای حکومتها تحریک این جنبشهای فراگیر به خشونت است. رژیمهای مستقر از این طریق تاکتیکهای سنگین خود را برای سرکوب جنبشها توجیه میکنند. همچنین تشدید رادیکال خشونت درون متحدان جنبش و میانهروها شکاف ایجاد میکند و یا نظم روایی جنبش را پیچیدهتر میکند.
تفاوت مقاومت مدنی و نافرمانی مدنی
در نافرمانی مدنی مردم تعمداً یک قانون را زیر پا میگذارند به شکلی بدون خشونت و با این باور که قانون مورد نظر غیراخلاقی یا ناعادلانه است و میدانند که در نتیجه این قانونشکنی به زندان خواهند افتاد. در صورتی که فرد بخواهد از زیر مجازات قسر در برود اقدام او نافرمانی مدنی محسوب نمیشود. قانونشکنی باید قابل رویت و کاملاً مشهود باشد و علناً به عنوان اعتراضی علیه آنچه بیعدالتی تلقی میشود انجام پذیرد و شخصی که قانون را زیر پا میگذارد باید کاملاً آماده این باشد که مجازات را بپذیرد و در صورت لزوم به تحمل حبس بپردازد. به عنوان مثال، زمانی که فردی به خدمت نظام فراخوانده میشود، اما از رفتن به خدمت سر باز میزند که اغلب به عنوان "اعتراض وجدانی" شناخته میشود و به جای آن به زندان انداخته میشود دست به نافرمانی مدنی زده است اما در صورتی که فرد برای فرار از مجازات به کشور دیگری بگریزد کنش او نافرمانی مدنی محسوب نمیشود نافرمانی مدنی میتواند یکی از روشهای مقاومت مدنی باشد اما همه جنبشهای مقاومت مدنی لزوماً شامل نافرمانی مدنی نمیشوند و اینکه فردی ممکن است بدون اینکه بخشی از یک کارزار مقاومت مدنی باشد دست به نافرمانی مدنی بزند. در یکی از معروف ترین اقدامات نافرمانی مدنی در واقع عملی که نام این تکنیک را روی آن گذاشت هنری دیوید ثورو، دگراندیش و ساختار شکن آمریکایی در سال ١٨٤٦ به دلیل امتناع از پرداخت مالیات سرانه به زندان رفت. ثورو معتقد بود که این مالیات برای حمایت از جنگ آمریکا علیه مکزیک وضع شده که وی معتقد بود جنگی غیرقانونی و غیراخلاقی است. علاوه بر این او با پرداخت مالیاتی که معتقد بود به دست دولت فدرال نژادپرست و ظالم میرسد مخالف بود و باور داشت که این پول صرف حمایت و محافظت از برده داران می شود. او از اینکه هموطنان شمالیاش نسبت به بردهداری و نژادپرستی بیتفاوت به نظر میرسیدند حس انزجار میکرد. روایتی وجود دارد که رالف والدو امرسون، مقالهنویس و همسایه ثورو، یک شب در زندان وی را ملاقات میکند و از او میپرسد که چرا آنجاست، که ثورو در پاسخ میگوید تو چرا اینجا نیستی؟
سرکوب هوشمند
سرکوب هوشمند مجموعهای از تاکتیکهای قهری است که دولتها برای سرکوب مخالفان استفاده میکنند بدون آنکه مردم سرکوب دولتی را از نظر اخلاقی ظالمانه ببینند و حمایتهای خود را به سوی جنبش مقاومت سرازیر کنند. بیایید بر عناصر کلیدی آن مروری داشته باشیم. اول آن که رهبران این دولتها سعی میکنند بیگانگان را مقصر مشکلات سیاسی بدانند و همواره به وجود توطئهای بینالمللی علیه کشور خود اشاره میکنند.
رویکرد روایی دومی که در ارتباط با این استراتژی وجود دارد عبارت است از تلاش در جهت برچسب زدن به مخالفان داخلی به عنوان تروریست، خائن و کودتاچی. در ترکیه اردوغان از نظاهرکنندگان سال 2013 به عنوان گروههای افراطی چپ یاد کرد تا به این وسیله مطالبات آنان را بیاعتبار سازد و همچنین چندین معترض را طبق قوانین «ضد تروریسم» ترکیه تحت پیگرد قانونی قرار داد.
یکی دیگر از روشهای رایج، بسیج متقابل حامیان از سوی حکومتهای خودکامه از طریق تامین مالی برای برگزاری راهپیماییها در طرفداری از حکومت است. برخی از این رهبران نیز با ایجاد سازمانهای غیردولتی حکومتی، پروپاگاندای دولت را تقویت میکنند.
در بسیاری از کشورها، این رهبران متهم به این هستند که پلیسهای لباس شخصی را به عنوان عامل تحریککننده به میان معترضین فرستاده تا با ایجاد آشفتگی در تظاهرات مسالمتآمیز، رژیم بتواند سرکوبهای گستردهتر خود را از این طریق توجیه کند و علاوه بر آن به تبلیغات خود که معترضان را افراطگرایانی خشونتطلب میداند اعتبار ببخشد و مشارکت مردمی جنبش را کاهش دهد.
مسئلۀ صلحطلبی در کارزارهای بدون خشونت
در جواب به این سوال که آیا افراد درگیر در کارزارهای بدون خشونت صلحطلب هستند یا نه، باید گفت لزوماً نه. اگر یک جنبش و اهداف آن بتواند افراد زیادی را به خود جذب کند، در میان آنها قطعاً تنها تعداد اندکی صلح طلب را میتوان یافت. الزام به اینکه همه شرکتکنندگان یک کارزار صلحطلب باشند، عملاً تضمین این امر است که جنبش کوچک باقی خواهد ماند. اما یک گروه فاشیستی و نئوفاشیستی راستگرای افراطی مردانه است که خشونت سیاسی را ترویج میکند مقر این گروه در ایالات متحده بوده اما در کشورهای دیگر مانند استرالیا، کانادا و بریتانیا هم فعالیت دارد. این گروه در حملهی ششم ژانویه ۲۰۲۱ به کاپیتول یا کنگره ایالات متحده دست داشت. کشورهایی نظیر کانادا و نیوزلند پسران مغرور را گروهی تروریستی اعلام کردهاند.
یکی از دلایل استفاده از مقاومت مدنی به جای توسل به خشونت این است که جنبشهای مقاومت مدنی زمان و منابع کمتری را صرف متقاعد کردن حامیان بالقوه خود میکنند تا نشان دهند اقداماتشان اخلاقی و عادلانه است. مردم را میتوان متقاعد کرد که مقاومت بدون خشونت مؤثرتر از اعمال خشونت است و به این ترتیب موافقت آنها را برای کنار گذاشتن خشونت جلب کرد.جنبشهای مدنی توانستهاند با سازماندهی و رهبری ماهرانه خود و بدون اینکه هیچ صلحطلب سفت و سختی را در میان خود داشته باشند نظم و انضباط بدون خشونت را حفظ کنند.
حتی گاندی، پرچمدار مقاومت مدنی نیز صلحطلبی تمام عیار نبود. معروف است که وی معتقد بود که اگر انتخاب بین خشونت و تسلیم و انقیاد در برابر ظلم باشد مردم باید خشونت را انتخاب کنند. او در سال ۱۹۲۷ در روزنامه هند جوان نوشت اعتقاد من به خشونتپرهیزی به عنوان نیرویی بسیار فعال است. در این روش جایی برای بزدلی یا حتی ضعف وجود ندارد این امید وجود دارد که انسانی خشونتطلب روزی بدون خشونت شود، اما به یک ترسو هیچ امیدی نیست. با این حال گاندی متعهد به استفاده از مقاومت غیر خشونتآمیز بود و ناتوانی خود در متقاعد کردن هر هندی نسبت به قدرت معنوی و سیاسی مقاومت بدون خشونت را یک شکست میدانست.
کدام نوع از ساختارهای سازمانی برای جنبشها مؤثرتر بوده است؟
هنوز اجماعی عمومی پیرامون این موضوع وجود ندارد. برخی از جنبشهای موفق مقاومت مدنی رهبرانی مقبول و پذیرفته شده داشتهاند که به جنبش در عبور از چالشهای اساسی کمک میکرده است. این رهبران چشمانداز و اهداف جمعی جنبش را تعریف میکنند، انتظارات و مطالبات جنبش را انتقال میدهند، هنجارهای جنبش را به اجرا میگذارند، روابط عمومی را هماهنگ میکنند، تصمیمات استراتژیک را اتخاذ میکنند و از طرف جنبش به مذاکره و چانهزنی میپردازند. برای مثال بین سالهای ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۰، انتفاضه اوّل فلسطین، قیام علیه اشغال کرانه باختری و نوار غزه توسط اسرائیل و نابرابریهای فزاینده بین اسرائیلیها و فلسطینیها شورای رهبری ائتلافی خود را عرضه کرد. صدها گروه مدنی فلسطینی به یکدیگر پیوستند و بر سر رهبری مشترک به توافق رسیدند که برنامههایی را تهیه و اجرا میکرد، فهرستی از خواستههای جنبش را تدارک میدید و با میانجیگری ایالات متحده با دولت اسرائیل وارد مذاکره میشد. هر چند در نهایت این مذاکرات تحتالشعاع مذاکرات محرمانهای قرار گرفت که در اسلو بین دولت اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) برگزار می شد؛ سازمانی مبارز و در تبعید به رهبری یاسر عرفات که البته در آن زمان ریشههای محکمی در بین مردم فلسطین نداشت.
به نحوی مشابه در ۱۹۸۰ نیز جنبش همبستگی لهستان سازمانی کارگری که علیه دولت کمونیستی تحمیلی شوروی مبارزه میکرد و در نهایت موفق به سرنگونی آن شد یک ساختار رهبری مشترک داشت که اتحادیههای کارگری مختلف در آن مشارکت داشتند. این رهبران پذیرفته شده وظایف حیاتی مختلفی را بر عهده داشتند رهبران این اتحادیه قریب نه سال به برنامهریزی و مقدّمهچینی از طریق سازماندهی انجمنهای تجاری دانشگاههای زیرزمینی صندوقهای امداد اجتماعی برای حمایت از خانوادههای مخالفان زندانی و مطبوعات غیرقانونی پرداختند و در نهایت توانستند با حزب کمونیست لهستان وارد مذاکره شده و طی آن به امتیازات متعددی دست یابند. همبستگی با کسب فرصت رقابت در انتخابات سراسری رژیم کمونیستی نامزدهای خود را وارد رقابتهای انتخاباتی کرد. رقابتی که با برنامه دموکراسیخواهی و مبارزه با فساد انجام میشد و در نهایت در جولای ۱۹۸۹ به پیروزی همبستگی در انتخابات سراسری منتهی شد. سایر جنبشهای مقاومت مدنیبه دلایل تاکتیکی و ایدئولوژیکی رویکرد مقاومت بدون رهبر را اتخاذ کردهاند از نظر تاکتیکی اگر جنبشی رهبری روشن و مشخصی نداشته باشد دولتها کار سخت تری برای بریدن سر آنها از طریق دستگیری یا نفوذ و سپس براندازی این جنبشها دارند. جنبشهای بدون رهبر بیشک از نظر ایدئولوژیک میتوانند برای افرادی که علیه ساختارهای ظالمانه نظامهای طبقاتی و فساد مبارزه می.کنند جذابیت بیشتری داشته باشند.
با این حال رویکرد مقاومت بدون رهبر مشکلات و محدودیتهای استراتژیک عمدهای را نیز در بلندمدت با خود به همراه میآورد، به ویژه اگر جنبشها راهی برای ایجاد و تداوم اشکال سازمانی که بتواند بسیاری از گروهها و مطالبات را جهت اقدام مؤثر با یکدیگر هماهنگ کند، پیدا نکند. نخست اینکه اگر کسانی که در جنبش هستند وظایف خاصی مانند مذاکره ارتباطات،عمومی، ائتلافسازی یا تدوین استراتژی را به گروهی از رهبران مورد اعتماد محوّل نکنند در آن صورت جنبشها لزوماً نمیتوانند با دشمنانی که ممکن است مایل به دادن امتیاز باشند، وارد مذاکره شوند. به عبارت دیگر آنها در پذیرش پاسخ مثبت از سوی حریف دچار مشکل میشوند.
دوم اینکه جنبشهای بدون رهبر برای مدیریت بحرانهای روابط عمومی کار سختتری در پیش رو دارند مانند زمانی که برخی با اعمال خشونت یا ستیزهجویی در جنبش عموم مردم را از مبارزات دور میکنند. جنبشی که هیچ سخنگویی ندارد نمیتواند به نحوی قابل اعتماد درگیریهای خیابانی یا افراد و گروههای خرابکار را محکوم یا فعالیتهای آنها را توجیه کند. در نتیجه تضعیف یا کمرنگ کردن وجهه عمومی و مشروعیت یک جنبش برای این خرابکاران کار آسانتری خواهد بود.
سوم اینکه جنبشهای بدون رهبر کار سختی برای ایجاد روابط کاری با سایر تشکیلات و سازمانهایی دارند که در صورتی که بخواهند اهرم فشاری بر مخالفان خود داشته باشند نیازمند آنها هستند. جنبشها اگر بخواهند حامیان خود را گسترش داده و دشمنان را از میان بردارند ایجاد ائتلاف جزو ضروریات آنهاست. اگر شخصیتهای برجستهای در جنبشها وجود نداشته باشند که وظیفه تعقیب شرکای ائتلافی و دادن تعهدات معتبر و متقابل را بر عهده بگیرند در این صورت زمان دشواری را برای گسترش خود جهت دستیابی به اهداف مدنظرشان خواهند داشت.
چهارم اینکه جنبشها معمولاً به روشهای و رویههایی برای ارزیابی تصمیمات استراتژیک تغییر مسیر و حرکت در مسیرهای جدید نیازمندند. جنبشهای بدون رهبر اگرچه ممکن است در کوتاه مدت ابتکار عمل و قدرت بداهه کاری داشته باشند اما بدون متصدیانی مورد توافق و محوری که قدرت تغییر تاکتیکها و ابلاغ برنامههای جدید را داشته باشند، در امر درون نگری پیوسته و متداوم، انطباقپذیری و هماهنگی و توازن لازم برای موفقیت به مشکل خواهند خورد برای مثال جنبش همبستگی که پیشتر ذکر آن رفت، تنها چند هفته پس از قتل عام جنبش دانشجویی دموکراسیخواه چین توسط دولت این کشور در میدان تیانآنمن پکن توانست در لهستان به پیروزی برسد. یکی از تفاوتهای کلیدی مابین جنبش همبستگی لهستان و جنبش دموکراسیخواهی، چین توانایی جنبش همبستگی در اتخاذ تصمیمات استراتژیک مهم در برهههای کلیدی و حساس مبارزه بود.
بیایید ببینیم مقاومت بدون رهبر در مورد چین چگونه پیش رفت. پیش از وقوع کشتار میدان تیانآنمن نمایندگان دانشجویان چینی پیشنهادات رهبری حزب کمونیست این کشور را برای شرکت در گفتگو در می ۱۹۸۹ رد کرده بودند که دلیل آن تا حد زیادی اختلافات داخلی پیرامون این موضوع بود که آیا نمایندگان دانشجویی منتخب این حق و صلاحیت را دارند که از طرف جنبش به مذاکره با دولت بپردازند یا خیر. از سوی دیگر اعضای کاریزماتیک جنبش دانشجویی به استدلال در هواداری از تاکتیکهای خصمانه و مقابلهایتر پرداختند، از جمله اعتصاب غذا و اشغال بدون خشونت میدان تیانآنمن همزمان با دیدار برنامهریزی شده میخائیل گورباچف نخستوزیر شوروی در اواسط ماه مه از این کشور در ۲۰ ماه مه حزب کمونیست چین حکومت نظامی اعلام کرد و از قصد خود برای پاکسازی میدان تیانآنمن خبر داد و به معترضان هشدار داد که در صورت عدم تخلیه میدان با قدرت آتش منکوبکننده ارتش مواجه خواهند شد. اگرچه اعتراضات گسترده در پکن باعث شد که ارتش آزادیبخش خلق چین نتواند در اولین تلاش خود به میدان نزدیک شود اما در ادامه تحصن در تیانآنمن با نزاعهای داخلی اختلاف بر سر اقدامات بعدی و اختلاف نظر پیرامون حمله خشونتآمیز به ارتش یا حفظ مقاومت بدون خشونت به ورطه بحران کشیده شد. آن گروه از اعضایی که در بحبوحه بحران تلاش کردند رهبری جنبش را بدست بگیرند به خیانت به ارزشهای دموکراتیک جنبش یا تبانی با دولت متهم شدند. در آخرین روزهای منتهی به قتل عام و با نزدیک شدن هر چه بیشتر واحدهای ارتش به میدان، اساتید دانشگاهها و روشنفکران با رهبری ارتش آزادیبخش مذاکره کردند و این تضمین را از آنها گرفتند که اگر دانشجویان داوطلبانه میدان را تخلیه کنند آسیبی نخواهند دید. اما تعداد کمی از دانشجویان میدان را ترک کردند و اصرار داشتند که اساتید آنها حق مذاکره از طرف آنها را نداشته اند. در ۴ ژوئن ۱۹۸۹ ارتش آزادیبخش با قدرت بسیار به جنبش حمله کرد و صدها تا هزاران نفر را قتل عام کرد و هزاران نفر دیگر را نیز زخمی کرد. این قتل عام عملاً جنبش دموکراسیخواه چین را از کار انداخت. قطعاً نیاز به شناسایی و ایجاد ساختار، رهبری، غالباً با نیاز به اجتناب از شکلدهی مجدد یا تقویت ساختارهای سرکوبگر در جنبش در تنش قرار میگیرد.بسیاری از جنبشهای مترقی با سازمانهای متمرکز و سلسله مراتبی به ویژه آنهایی که افراد ممتاز را در نقشهای کلیدی تصمیمگیری قرار داده و دیگران را کنار میگذارند، اصطکاک دارند.
آیا مقاومت بدون خشونت تنها در دموکراسیها کشورهای توسعه یافته یا در فرهنگهای لیبرالتر مؤثر بوده است؟
خیر. مردمان تحت سلطه هیچگاه به تلاشهای خود به این شکل اشاره نکردهاند و برای هزارههاست که مقاومت مدنی را علیه رژیمهای امپریالیستی استعماری تمامیتخواه خودکامه و دیگر رژیمهای سرکوبگر به کار میبندند. مقاومت مدنی به عنوان یک رویکرد یا جهتگیری در زمینههایی کاملاً غیردموکراتیک شکل گرفته است. در میان دهقانان روسیه تزاری، در میان بردگان و کارگران برده در مستعمرات بریتانیا، در سرتاسر قاره آمریکا، در میان هندوها و مسلمانان امپراتوری هند و در میان نوادگان آفریقاییهای به بردگی گرفته شده در جنوب تحت قوانین جیم کرو. رهبران فکری و فعالین اولیه تقریباً همیشه افرادی بوده.اند که در کشورهای خود به حاشیه رانده شده،مورد بدرفتاری قرار گرفته یا سرکوب شدهاند ممکن است اعتراضات فردی در دموکراسیهایی که از حق تجمعات مسالمتآمیز حمایت میکنند رایجتر باشد. اما اعتراضات مانند جنبشهای تودهای نیستند و اینگونه نیست که جنبشهای تودهای در دموکراسیها بیشتر از حکومت های خودکامه مؤثر باشند. در واقع در میان صد مورد از بزرگترین کارزارهای خشونتپرهیز در جهان از جنگ جهانی دوم به این سو تنها ۲۵ درصد آنها در کشورهای دموکراتیک به وقوع پیوستهاند. چرا؟
اولاً در دموکراسیها مردم اهرمی برای فشار سیاسی در اختیار دارند انتخابات به آنها این فرصت را میدهد تا بر دولت و سیاستهای آن تأثیر بگذارند. در آستانه انتخابات اپوزیسیون سیاسی غالباً فعالیتهای خود را از جنبشسازی به سمت تبلیغات انتخاباتی تغییر شکل میدهد. این واقعیت که رأی دادن روش غالبی است که مردم از طریق آن در سیاستهای دموکراتیک مشارکت میکنند، عمدتاً احساس فوریت و ضرورت درگیر شدن در اشکال برون سازمانی مقاومت بدون خشونت را از بین میبرد. در مقابل در حکومتهای استبدادی که در آن انتخابات یا اساساً وجود ندارد یا در آن تقلب صورت میگیرد بسیج تودهای اغلب تنها روشی است که مردم از طریق آن میتوانند مخالفت خود را ابراز نمایند.
دوم اینکه جنبشها در نظامهای استبدادی غالباً زمانی رشد میکنند که این رژیمها مشروعیت خود را به آرامی و در طول زمان از دست داده باشند. هر چه یک دیکتاتور بیشتر دوام بیاورد برای شهروندان آن کشور آسان تر میشود که آن دیکتاتور یا نظام دیکتاتوری را منشأ مصائب خود دانسته و به شکلی دسته جمعی توافق کنند که او باید برود حتی اگر طیفی وسیع از ایدهها را در مورد اینکه چه چیزی باید جایگزین دیکتاتور شود پیش روی خود داشته باشند اما در دموکراسیها جنبشها غالباً تمرکز کمتری بر روی افراد دارند و بیشتر بر سیاستها و سیستمهایی که میخواهند تغییر دهند تمرکز میکنند. با این حال این جنبشها برای توافق بر سر اینکه کدام اصلاحات در میان سیاستهای اقتصادی اجتماعی و سیاسی مورد بحث ضروریتر هستند، بیشتر دچار مشکل میشوند، در نتیجه دموکراسیها اغلب گروههای ذی نفع مختلفی دارند که ضرورتاً همیشه اقدامات و خواستههایشان با یکدیگر هماهنگ نیست. در واقع آنها اغلب با یکدیگر به رقابت میپردازند.
علاوه براین به نظر نمیرسد فرهنگ خاصی وجود داشته باشد که احتمال مقاومت مدنی در آن بیشتر باشد. مقاومت مدنی در سرتاسر جهان صورت میگیرد و کارزارهای بدون خشونت به همان اندازه در آسیای جنوب شرقی و خاورمیانه ظهور میکنند که در اروپا و آمریکای لاتین. آفریقا ظاهراً منطقهایست که مقاومت مدنی در آن به نحوی ویژه مؤثر بوده است. شاید به این دلیل که اکثر کشورهای آفریقایی میزان نسبتاً بالایی از جمعیت جوان را در خود جای دادهاند.
در آخر اینکه مقاومت مدنی لزوماً تنها از ارزشهای لیبرالی غربی یا اعتقادات «یهودی - مسیحی» نیز رشد نمیکند. گاندی از ایمان هندوی خود الهام گرفت. دالای لاما در بیان حمایت خود از مقاومت غیر خشونتآمیز آموزههای بودایی را مورد استناد قرار میدهد. آموزههای اسلامی در مورد صلح و عدالت جنبشهای بدون خشونت بسیاری را در جهان اسلام به حرکت درآورده است. تمامی ادیان برجسته جهان در بردارنده متون و اعمالی هستند که توجیهات کافی برای مقاومت مدنی ارائه میدهند و همچنین شامل برخی از پیروان مذهبی هستند که این توجیهات را به کار بستهاند. در واقع هر دین بزرگ جهانی بذرهای مقاومت مدنی یا به طور کلی تر خشونت پرهیزی را در متون مقدس خود دارد.
![](/file/4b3fcf88fb457bcddf324.png)
جنبشهای مقاومت مدنی و ترغیب به تمرد حامیان یک رژیم
زمانی که وفاداران و حامیان اصلی یک رژیم از حمایت و پشتیبانی از ساختار قدرت دست بردارند محققان این فرآیند را رویگردانی یا تمرد مینامند. هیچ ساختار قدرتی نمیتواند بدون تلاشهای هرروزه و حمایت انفعالی طیف گستردهای از گروهها، از پایین تا بالای جامعه عمل کند: پلیس و سربازان، صاحبان مشاغل و بانکداران، معلمان و وکلا، رانندگان کامیون،کارگران جمع آوری زباله، دیپلماتها و غیره. و تمامی این گروهها ممکن است به سمت این فکر کشیده شوند که ادامه کار، مستقیم یا غیر مستقیم برای رژیم دیگر به نفع آنها نیست. ترغیب به رویگردانی و تمرد اهمیت زیادی دارد و کلید تغییر محسوب میشود. در بررسی سابقه تاریخی بیش از صد کمپین مقاومت مدنی بین سالهای ١٩٠٠ و ٢٠٠٦ ماریا استپان و من دریافتیم که تمرد نیروهای امنیتی به نحو چشمگیری شانس موفقیت کارزارهای مقاومت بدون خشونت را افزایش میدهد. در میان این موارد ماهیت تمرّد در نیروهای امنیتی بسیار متفاوت بود از ژنرالهایی که آشکارا از اجرای دستورات خودداری میکردند تا افسرانی که وانمود میکردند دستوری از بالا دریافت نکردهاند و سربازانی که از انجام وظایف خود شانه خالی میکردند یا سلاحهای خود را زمین میگذاشتند.
اخیراً طی پژوهشی دریافتهاند که نیروی کار سازمانیافته - به ویژه در بخش تولید – میتواند توازن قدرت را از پایین جامعه تغییر دهد. هنگامی که کارگران کارخانه ای از محل کار خود بیرون میروند یا خود را در محل کار خود حبس میکنند اما از انجام کار امتناع میورزند، صاحبان کارخانهها ممکن است رژیم را تحت فشار قرار دهند تا با جنبش و خواستههای آن به توافق برسند. رهبران اتحادیهای که از جنبش تودهای حمایت می.کنند میتوانند طیف وسیعی از قابلیتها از جمله توانایی مذاکره را همراه خود به جنبش بیاورند و همزمان انبوهی از کارگران را در کنار خود داشته باشند که قادر هستند به سرعت اقداماتی جمعی نظیر اعتصاب یا خانهنشینیها را هماهنگ کرده و بر فشار اقتصادی علیه رژیم بیفزایند. برای ترغیب کنارهگیری یا تمرد، جنبشها باید افراد و گروههایی را که با وضعیت موجود همراه شدهاند به این فکر بیاندازند که آیا انجام این کار [ تمرد] به شکل جمعی یا فردی واقعاً برای آنها خوب است یا خیر. این افراد ممکن است این اقدام را به دلایل مختلفی انجام دهند که در هر گروه متفاوت است.
در صورتی که نیروهای امنیتی، پلیس، شبه نظامیان و نظامیان با معترضان یا شبکههای اجتماعی آنها روابط قومیتی یا اجتماعی داشته باشند و در کنار آن فکر کنند که دولت یا افسران ارشد با آنها ناعادلانه رفتار میکنند یا احساس کنند که با نیروهای امنیتی رقیب مانند شاخههای رقیب در ارتش یا واحدهای نخبه پلیس بهتر از واحد آنها رفتار میشود تمایل به تمرد در آنها افزایش مییابد. برای مثال در تابستان ۲۰۱۱ گروهی از سربازان سنی ارتش سوریه از دستور شلیک مستقیم به سمت معترضان غیرمسلحی که شامل افرادی از اکثریت سنی این کشور بودند خودداری کردند. اگر نیروهای امنیتی خانواده یا سایر عزیزانی داشته باشند که جزو مخالفین رژیم باشند، در آن صورت نیز ممکن است خود را تحت فشار احساس کنند یک پلیس صرب به خبرنگاران گفت که او از دستور شلیک به جمعیت معترض به میلوشویچ در سال ۲۰۰۰ سرپیچی کرد چرا که فکر میکرد فرزندش را در میان معترضین دیده است.
به نحوی مشابه، اعتصابات، تحریمها و سایر اقدامات مصرفکنندگان یا کارگران نیز میتواند بر اوضاع اقتصادی صاحبان مشاغل، بانکداران و دیگر نخبگان اقتصادی تأثیر بگذارد و در صورت افزایش هزینه حمایت از نظام موجود این گروهها از وفاداری و حمایت از آن دست بکشند. برای مثال میتوان به کارگران حمل بار در طول جنبش کارگران مزارع کالیفرنیا اشاره کرد که در دهه ۱۹۶۰ و در همبستگی با کارگران مزارع که برای دستمزدهای بالاتر و شرایط کاری عادلانهتر اعتصاب کرده بوند از انتقال انگور از مزارع به مراکز توزیع خودداری کردند. در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ کمپین بین المللی اعمال تحریم و خروج سرمایه در کنار بایکوت از جانب مصرف کنندگان داخلی، بسیاری از صاحبان مشاغل آفریقای جنوبی را به تغییر موضع و مخالفت با آپارتاید سوق داد به همین دلیل است که برخی از فعالان آزادی فلسطین تمرکز خود را بر روی کارزارهای بایکوت از جانب مصرفکنندگان تحریمهای بینالمللی و خروج سرمایه شرکتهای خارجی از شرکتهای اسرائیلی گذاشتهاند که از اشغال کرانه باختری توسط این کشور سود میبرند. کمپینی که به طور بالقوه آنقدر قدرتمند است که کنگره ایالات متحده قوانینی را برای ممنوعیت آن در دانشگاههای این کشور در نظر گرفته است. در همین کشور نیز اخیراً فعالان کنترل سلاح بر فروشگاههای خردهفروشی فشار آوردهاند تا فروش سلاحهای گرم نظامی را متوقف کنند به عنوان مثال فروشگاه بزرگ والمارت فروش تفنگهای نیمه خودکار ای آر - ۱۵ را متوقف کرده است. کارمندان دولت گروه دیگری هستند که بدون حمایت آنها هیچ رژیمی نمیتواند به فعالیت ادامه دهد. آنها ممکن است به دلایل مختلف از ادامه کار خودداری کنند. اگر مانند نیروهای امنیتی دوستان و خانوادههایشان در جنبش مقاومت حضور داشته باشند؛ یا به دلایلی که جنبش درگیر مبارزه برای آنهاست آنها نیز زیان دیده باشند؛ یا اگر دستمزد اندکی به آنها داده شده یا با آنها بدرفتاری شده باشد؛ یا اگر خود را ملزم به رعایت قانون یا هنجارهای حرفهای خاص خود در طول بحران بدانند و رژیم از رعایت آنها اجتناب کند، برای مثال، در طول اشغال نروژ از سوی نازیها معلمان از تدریس کتابهای درسی مورد تأیید نازیها خودداری کردند و دست به اعتصابی چند ساله زدند که در جریان آن تنها در مدارس زیرزمینی خانهها و سایر فضاهای خصوصی به تدریس میپرداختند. در جریان جنبش دموکراسیخواهی جمهوری آفریقای مرکزی از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳ کارکنان بخش بهداشت، کارمندان بیکار دولت و فدراسیون اتحادیههای کارگری دست به اعتصاب زدند و میزانی از عدم همکاری جمعی را در کشور به وجود آورند که در نهایت رئیس جمهور کولینگبا را مجبور به استعفا کردند و راه را برای اولین انتخابات آزاد و عادلانه کشور در سال ۱۹۹۳ هموار کردند. آنج فلیکس پاتاسه رئیس جمهور جدید، پس از تحلیف، دوازده ماه حقوق معوقه کارکنان بخش دولتی را پرداخت کرد. در جریان انقلاب کرامت تونس در سالهای ۲۰۱۰-۲۰۱۱ نیز هزاران وکیل و معلم در روزهای پایانی قیام دست به اعتصاب زدند که منجر به توقف بسیاری از فعالیتهای بخش دولتی و انزوای هر بیشتر رژیم گردید. قصد من در اینجا این نیست که شما را به اشتباه بیاندازم: جنبشها لزوماً مجبور نیستند که به شکلی فعالانه افراد تمامی گروههای جامعه را متقاعد کرده یا ذهنیتشان را تغییر داده تا آنها را به تمرد یا رویگردانی ترغیب کنند. با این حال از آنجایی که زمینههای اجتماعی و سیاسی هر جامعه منحصربه فرد است بسیاری از فعالان و سازماندهندگان جنبشها انجام تحلیل ستونی از آنجایی که اصطلاح "ستونهای حمایتی" نسبتاً متداوال است را هنگام توسعه و بسط استراتژیهای یک کارزار مفید یافتهاند. در یک تحلیل ستونی، که در شکل ۲-۱ نشان داده شده است جنبشها به شکلی دقیق به تحلیل و برنامه ریزی پیرامون این واقعیت میپردازند که کدام گروهها یا بخشهای جامعه ازوضعیت موجود سود میبرند و آن را سر پا نگه داشتهاند و به این ترتیب مانع از پیشرفت جنبش میشوند.
سرنوشت جنبشهای غیرخشونتآمیز
عمدهی تحقیقات نشان میدهد جوامعی که از دل مبارزات مقاومت بدون خشونت بیرون میآیند به مراتب کمتر فروپاشیده و ویران میشوند و قالب روابط قدرت دگرگونشدهای را در درون جامعه تجربه میکنند.
سطح بالاتر مشارکت سیاسی و سازماندهی جامعهی مدنی عموما تاثیرات مثبتی بر سطوح بلندمدت دموکراسی در یک کشور دارد چرا که کمپینهای مقاومت مدنی تجربهی استفاده از روشهای غیرخشونتآمیز را به منظور مطالبه و پاسخگوکردن دولت در قبال مردم به همراه دارد. با این حال این نکته مهم است که اگر قیامهای تودهای به درگیریهای خشونتآمیز کشیده شوند –مانند آنچه در لیبی و سوریه رخ داد- چشمانداز گسترش دموکراسی تقریبا صفر خواهد بود.