تمایل به تغییر خود (٢)؛ اهمّیّت تغییر به حالت بهتر

تمایل به تغییر خود (٢)؛ اهمّیّت تغییر به حالت بهتر

جمعی از نویسندگان


تزکیه‌ی نفس در قرآن کریم

قرآن‌کریم توجه ویژه‌ای به تلاش در راستای تغییر نفس به بهترین حالت داده است و واژه‌ی «تزکیه» را بر آن اطلاق نموده است و در جاهای بسیاری راجع به اهمّیّت و ضرورت آن بحث کرده است و ما چند آیه راجع به آن بیان می‌داریم.

1) خداوند در سوره‌ی شمس می‌فرماید:

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ‎﴿٧﴾‏ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ‎﴿٨﴾‏ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا ‎﴿٩﴾‏ وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ‎﴿١٠﴾ ([1]، «و سوگند به نفس و آن که سامان‌اش داد. پس به آن تبهکاری و پرهیزکاری‌اش را الهام نمود. در حقیقت رستگار گردید آن کس که آن را تزکیه نمود. و ناامید و محروم گشت آن‌کس که آن را آلوده ساخت.

خداوند مهربان کسانی را که برای تزکیه‌ی نفس تلاش می‌کنند، خوشبخت و رستگار و کسانی را که آن را پاک نمی‌کنند و در راه تزکیه‌ی آن تلاش نمی‌کنند بدبخت توصیف کرده است.

2) باز می‌فرماید:

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ([2]، «بی‌گمان خدا بر مؤمنان منت نهاد آن‌گاه که در میان آنان، پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات‌اش را برایشان بخواند و پاکشان گرداند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد، گرچه پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»

خداوند مهربان با فرستادن پیامبران از جنس انسان بر مؤمنان منت نهاده است؛ از مهم‌ترین ویژگی‌های این منت همان تزکیه‌ی نفس انسان‌ها است. شایان ذکر است که خداوند در این آیه‌ تزکیه را قبل از تعلیم ذکر فرموده است.

3) در سوره‌ی عبس خداوند می‌فرماید:

عَبَسَ وَتَوَلَّىٰ ‎﴿١﴾‏ أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَىٰ ‎﴿٢﴾‏ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّىٰ ‎﴿٣﴾‏ أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَىٰ ‎﴿٤﴾‏ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَىٰ ‎﴿٥﴾‏ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّىٰ ‎﴿٦﴾‏ وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ ‎﴿٧﴾‏ وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَىٰ ‎﴿٨﴾‏ وَهُوَ يَخْشَىٰ ‎﴿٩﴾‏ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّىٰ ‎﴿١٠﴾‏ كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ ([3]، «چهره درهم کشید و روی برتافت. از اینکه آن نابینا نزدش آمد. و تو چه می‌دانی شاید او [از گناهان‌اش پاک شود و] تزکیه یابد. یا پند پذیرد و اندرز او را سود رساند اما آن‌کس [که از پذیرفتن ایمان و هدایت] خود را بی‌نیاز می‌داند. تو به او روی می‌آوری. و [ایرادی] بر تو نیست اگر تزکیه نیابد. و اما کسی که شتابان سوی تو آید. در حالی که او [از خدا] خشیت می‌ورزد. تو از او غفلت می‌ورزی. هرگز! [نباید چنین کنی] همانا آن [آیات قرآن] پند و اندرزی است.

 

خداوند بزرگ پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) را به‌خاطر روی برتافتن از کسی نابینا که در جستجوی علم، شتابان پیش او آمده بود، مورد عتاب و سرزنش قرار می‌دهد. پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) به این خاطر به وی پشت کرد که به‌گمان خود مشغول‌کاری مهم‌تر و مصلحت‌آمیزتر برای دعوت اسلامی بود. او مشغول دعوت رهبران قریش بود و بسیار علاقه‌مند بود که آنان و پیروان‌شان ایمان بیاورند. امر بزرگی که خداوند به‌خاطر آن پیامبر)صلّی الله علیه وسلّم) محبوب‌اش را مورد عتاب قرار داد، چه بود؟! این اشاره‌ی واضحی است به جایگاه والای کسی‌که بر تزکیه‌ی نفس خود حریص باشد و ترازو و میزان خود را در قیامت بدان سنگین می‌کند.

 

4) خداوند خطاب به موسی می‌فرماید:

اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ ‎﴿١٧﴾‏ فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَىٰ أَنْ تَزَكَّىٰ ‎﴿١٨﴾‏ وَأَهْدِيَكَ إِلَىٰ رَبِّكَ فَتَخْشَىٰ([4]، «[خدا به او فرمود:] به سوی فرعون برو که او طغیان نموده است. پس بگو: آیا تمایل داری از [شرکت و خود کامگی] پاک گردی؟ و تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا خداترس شوی؟

خداوند موسی را به سوی فرعون می‌فرستد که از او بخواهد نفس خود را تزکیه نماید «آیا می‌خواهی از نجاست طغیان و خباثت عصیان پاک شوی؟ آیا می‌خواهی راه ارتباط با خدا و رسیدن به او را بپیمایی؟»[5]

بی‌شک خلاصه نمودن رسالت حضرت موسی در این واژه‌ی کوچک، خود دال بر جایگاه و اهمیت قضیه‌ی «تزکیه» است.

 

 تزکیه‌ی نفس در سنّت پاک نبوی

1) از جمله دعاهای پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) این بود که:

«اللهم آت نفسی تقواها و زکها أنت خیر من زکاها أنت ولیها و مولاها»[6]، «خدایا تقوا و تزکیه را به نفس من عطا بفرما، زیرا تو بهترین تزکیه‌کننده‌ی نفس و مولای آنی.»

2) فرموده‌ی پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) به ربیعه اسلمی، آن‌گاه که از پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) خواست او را در بهشت همراهی کند:

«أعنى على نفسک بکثرة السجود»، «با ازدیاد سجده مرا برای همکاری با خود، یاری بده.»

3) در وصیت ابوبکر صدیق به عمر بن خطاب آمده است: «أول ما أحذرک نفسک التی بین جنبیک» «اولین چیزی‌که تو را نسبت به آن هشدار می‌دهم، همان نفس‌ات است.»

4) عمر بن خطاب - رضی الله عنه - می‌فرمود: «حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا و زنوا أعمالکم قبل أن توزن علیکم و تزینوا للعرض الأکبر» «نفس خود را محاسبه کنید، قبل از آن‌که او را محاسبه نمایند؛ اعمال و کردار خود را وزن کنید، قبل از آن‌که آن را وزن کنند، و خود را برای روز قیامت آماده کنید.»

5) یکی از علما می‌گفت: «کسی که معلم و مؤدب نفس خود است، نزد من بزرگ‌تر از معلم و مؤدب مردم است.» علت این امر، علّو مقام تربیت نفس است و برای کم جلوه دادن تعلیم و تربیت مردم نیست.

6) یکی از شاعران، به نام «حُطَیئة»، «زبرقان بن بدر» را با یک بیت شعر هجو کرد و چیز زشتی به او نسبت داد که وی تاب و تحمل آن را نداشت، «زبرقان» نیز نزد عمر بن خطاب از وی شکایت کرد؛ اما این سخن زشت چه بود؟! به او گفت: «اخلاق زیبا و بزرگی‌ها را رها کن، و برای کسب و جستجوی آن تلاش ننما و کوچ مکن، و بنشین‌که تو خوش‌خوراک و شیک پوش هستی.» یعنی مادامی‌که غذا می‌خوری و آب می‌نوشی و لباس می‌پوشی، چه کار با مکارم اخلاق و بزرگی داری؛ پس خود را برای تزکیه‌ی نفس خسته نکن. عمر بن خطابt شاعر را از این‌کار منع کرد و اگر معذرت خواهی نمی‌کرد او را تنبیه می‌کرد؛ زیرا سبب برتری دادن از جانب خدا بر دیگر مخلوقات، همان شناخت خدا و سعی در راه کسب رضایت او و تزکیه‌ی نفس است. هرگاه انسان فاقد این ویژگی‌ها شود و تنها به خوردن و آشامیدن و شهوات اکتفا نماید، به پایین‌ترین درجه‌ی حیوانات سقوط خواهد کرد.

7) امام غزالی ـ رحمت خدا بر او بادـ درباره‌ی این موضوع می‌‌فرماید: «اسب و الاغ در قدرت حمل بار شریک هستند، ولی اسب به خاطر داشتن ویژگی‌هایی از الاغ جدا می‌شود؛ از جمله زیبایی اندام و داشتن توان هجوم و فرار. لذا هرگاه این ویژگی‌ها را از دست بدهد، آن وقت به درجه‌ی الاغ سقوط می‌کند. انسان نیز همین‌طور است؛ هرگاه سبب تکریم و احترام‌اش را از دست بدهد و به مشارکت در ویژگی‌های حیوانات اکتفا ورزد، به جایگاهی پست‌تر از حیوانات سقوط خواهدکرد.»[7]

 

نیاز امت اسلامی به افراد تزکیه یافته[8]

جهادگران و تلاشگران میدان تزکیه که از لحاظ علمی و عملی بدان چنگ زده‌اند، همان روحی هستند که در کالبد این امت جاری است و آن را با اذن خدا حیات می‌بخشند. امام شهید حسن‌البنا -رحمت خدا بر او باد- در بیانی در همین موضوع می‌فرماید: «محال است‌که امتی بدون بیدار شدن حقیقی آن نیروی نهفته در روح و وجدان و احساس مردم، بیدار شود. به همین خاطر می‌توانم بگویم: اولین چیزی که ما در دعوت‌مان به آن توجه می‌کنیم و مهم‌ترین موضوعی‌که در راستای رشد و ظهور و انتشار آن فعالیت می‌کنیم، همان بیداری روحی است. ما در مرحله‌ی نخست می‌خواهیم که روح و وجدان مردم بیدار شود؛ زیرا حیات قلب، به بیداری حقیقی در وجدان و احساس، وابسته است، البته تأکید بر جای گرفتن این طرز تفکر در درون افراد جامعه برای ما بسی مهم‌تر از بحث و درباره‌ی انواع اصلاحات در زمینه‌های عملی مختلف است.»[9]

 

امام شهید حسن‌البنا ـ رحمت خدا بر او باد-، بیان داشتند که راه صلاح این امت در یک جمله خلاصه می‌شود: «علاج نفوس و اصلاح و تربیت اخلاق جامعه.»[10]

 

حکمت خداوند بر آن رفته است که فعالیت در راستای تزکیه به اراده‌ی تو مرتبط باشد، تا خود این تغییرات را ایجاد نمایی و نخستین گام‌ها را خودت برداری. خداوند می‌فرماید:

إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ([11]، «... بی‌گمان خدا اوضاع و احوال هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر این که آنان خود اوضاع و احوال خود را تغییر دهند... .»

باز می‌فرماید:

وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ ‎ ([12]، «و کسانی‌که هدایت یافتند [خدا] هدایتشان را بیفزاید و تقوایشان را [پاداش] بدهد.»

ترتیب جای گرفتن کلمات در آیه جای تأمل است؛ کسانی که هدایت پیدا کردند، نخست خود آنان به دنبال هدایت رفتند و خداوند نیز آنان را به افزایش هدایت و بزرگ‌تر از آن، یعنی دادن تقوا پاداش داده است. تقوا حالتی است در قلب، که درون انسان را طوری دگرگون می‌کند که همیشه از خداوند بترسد و احساس نظارت وی را بکند و از خشم او بهراسد و به رضایت وی طمع داشته باشد، و بسیار تلاش ‌کند که مبادا کاری خلاف رضایت خدا را مرتکب شود. این حساسیت، همان تقوا است و این پاداشی است که خداوند آن را به کسانی خواهد داد که آنان راهیاب می‌شوند و مشتاق رسیدن به رضایت الهی هستند.»[13] خداوند درباره‌ی قوم موسی می‌فرماید:

فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ ۚ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ  ([14]، «پس چون [از حق] منحرف شدند، خدا دلهای‌شان را [از قبول حق] برگرداند و خدا قوم فاسق را هدایت نمی‌کند.

وقتی که آنان بعد از آن‌که خداوند تمام اسباب استقامت و پایداری را به آنان داده بود، ولی بازهم راه انحراف را در پیش گرفتند، خداوند نیز برگمراهی آنان افزود و دل آنان را منحرف کرد و دیگر صلاحیت هدایت را نداشتند و گمراه شدند و خداوند هم‌گمراهی را بر آنان ثبت کرد: « وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» هم‌چنین خداوند می‌فرماید:

فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ ‎﴿٥﴾‏ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ‎﴿٦﴾‏ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَىٰ ‎﴿٧﴾‏ وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَىٰ ‎﴿٨﴾‏ وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَىٰ ‎﴿٩﴾‏ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَىٰ ([15]، «اما آن‌کس‌که [در راه خدا] عطا کرد و تقوا پیشه نمود. و حسنی[توحید، آخرت، بهشت و...] را تصدیق نمود. پس به‌زودی او را برای [پیمودن] آسان‌ترین راه مهیا می‌کنیم. اما آن‌کس که بخل ورزید و خود را [از اطاعت از فرمان خداوند و پاداش او] بی‌نیاز دانست. و حسنی [توحید،‌آخرت، بهشت و...] را تکذیب نمود. پس به زودی او را برای [پیمودن] دشوارترین راه مهیا می‌کنیم.

حالا دو کلید در دست تو و دو راه پیش‌روی تو است‌ و خود اختیار داری که در چارچوب خواست خداوند، یکی از این دو را انتخاب کنی.

در حدیث قدسی آمده است که خداوند فرموده است:

«من تقرب منی شبرا تقربت منه زراعا و من تقرب منی زراعا تقربت منه باعا و من أتانی یمشی أتیته هرولة»[16]، «هر کس یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع (گز) به او نزدیک می‌شوم و هر کس یک ذراع (گز) به من نزدیک شود، به اندازه‌ی دو بازوی انسان به او نزدیک می‌شوم و هر که به سوی من قدم‌زنان بیاید، من شتابان به سوی او می‌روم.»

اگر در گام مبارک اول در راه تزکیه‌ی نفس به‌خاطر کسب رضایت خدا راست گفته باشید، حتماً عنایت الهی به سوی تو می‌آید و راه برایت کوتاه می‌شود و به مقصد خواهی رسید. خداوند می‌فرماید:

فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا ([17]، «و اما کسانی که به خدا ایمان آوردند و به او تمسک جستند،‌ [خدا] آنان را در رحمت و فضلی از جانب خویش در‌می‌آورد و آنان را به راهی راست به سوی خویش هدایت می‌کند.»

هم‌چنین می‌فرماید:

وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ([18]، «و بی‌گمان خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند به راه راست هدایتگر است.

پس به پاخیز و با تصمیمی قاطع راهی را طی کن که نفس تو را تغییر می‌دهد و آن را اصلاح می‌کند؛ از خدای بزرگ کمک بخواه. خداوند می‌فرماید:

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَىٰ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ([19]، «و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، هرگز هیچ‌یک از شما [از آلودگی به گناه] پاک نمی‌شد، اما خدا هرکه را بخواهد پاک می‌گرداند و خدا شنوا و داناست.

 

تمرین عملی

١- در هر سجده‌ای از خدا بخواه «أَلّلهُمَّ آتِ نَفْسِی تَقْواها وَ زَکها اَنْتَ خَیرُ مَنْ زَکاها اَنْتَ وَلِیها وَ مَوْلاها.»

٢- بر انجام هر عملی که تو را برای تزکیه‌ی نفس یاری می‌دهد، پافشاری کن.

٣- با یاران و دوستان صالح همنشین باش؛ زیرا همنشینی با آنان نفس را تزکیه می‌کند.

 

 

 پانوشت‌ها و ارجاعات:

[1]- شمس/ 7 – 10.

[2]- آل عمران/ 164.

[3]- عبس/1 – 11.

[4]- نازعات/17 – 19.

[5]- في ظلال القرآن.

[6]- به روايت مسلم از زيد بن ارقم.

[7]- احياء علوم الدين ج 3 – ص 9.

[8]- التزكيه، نبيل حامد عماد.

[9]- الرسائل (دعوتنا في طور جديد).

[10]- الرسائل (المؤتمر الخامس).

[11]- رعد/ 11.

[12]- محمد/ 17.

[13]- في ظلال القرآن.

[14]- صف/ 5.

[15]- ليل/ 5 – 10.

[16]- صحیح بخاری شماره‌ی 7537 و صحیح مسلم شماره‌ی 2687.

[17]- نساء/175.

[18]- حج/ 54.

[19]- نور/ 21.


منبع: www.islahweb.org



Report Page