تقابلي دوسویه در آثارِ نیچه

تقابلي دوسویه در آثارِ نیچه

پوریا معقولی

تقابلي دوسویه در آثارِ نیچه:

✍پوریا معقولی


دورانِ مُدرن را اغلب با اندیشه‌ی اومانیسمی و لذت‌گرایی از اندیشه‌هایِ زهدباورانه‌ی باستانی و سده‌هایِ میانه تمییز می‌دهند. در این مورد نیز، درست به‌سانِ مواردِ دیگر، اذهانِ دوگانه‌طلب و محدودِ بشر، چاره‌اي جز برگزیدنِ یک راه نمی‌بیند: یا باید در دریایِ زُهد و پرهیز غرق شد و یا به فروافتادن در لذت‌گراییِ حیوانی در پهنه‌ی گیتی خوشنود گشت. امّا شاید بتوان اندیشه‌ی نیچه را گریزگاهي برایِ این برگزینشِ اجباری و دچارشدن به دستاوردهایِ آلاینده‌یِ جان دانست. البته، نباید فراموش کرد که مقاومت‌ها در هر دو سویِ این دوسوپادگذاری (جدلی‌الطرفین) کماکان پابرجاست و نمی‌توان به سادگی، بدین فراروی از منطقِ خشکِ دوحدّی اُمید بست. کوششِ من در این نوشتار، به بررسیِ توانشِ عملیِ این نگرگاهِ معطوف نیست؛ بلکه به طرحِ دقیقِ مسئله و واکاویِ نظریِ آن امیدوارم. در آثارِ نیچه نیز این دوسوپادگذاری‌ها چیزي ناآشنا نیست و همواره به عاشقانِ راستینِ حقیقت، هشدارهايي سنجشگرانه برای هشیاریِ ایشان نسبت به تردستی‌هایِ "مگسانِ بازار" و "اهلِ غوغا" داده می‌شود: «پُر است بازار از دلقکانِ باوقار. و ملّت از مردانِ بزرگِ خویش بر خویش می‌بالد! اینان برایِ او خداوندگارانِ این دَم‌اند. امّا دَم بر ایشان زور می‌آورد و آنان بر تو زور می‌آورند و از تو نیز «آری» یا «نه» می‌طلبند. وای بر تو که می‌خواهی کُرسی‌ات را میانِ «باد» و «مباد» بگذاری!» (فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، درباره‌ی مگسانِ بازار)

نشان‌دادنِ مخالفتِ نیچه با اندیشه‌هایِ ریاضت‌محور و زُهدطلبانه، کاري دشوار نیست و احتمالاً می‌توان با تورّقِ آثارِ او، پاره‌گفتارهايي بسیار در نفیِ این رویکرد جُست: «من به راهِ شما نمی‌روم، شما خواردارندگانِ تن! شما مرا پل‌هايي به سویِ اَبَرانسان نیستید!» (فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، درباره‌ی خواردارندگانِ تن) همچنین: «آرمانِ زُهد چنان پل‌هايي به استقلال می‌گشايد كه هر فيلسوفي با شنيدنِ داستانِ مردانِ استواري كه روزي به هرگونه بندگی "نه" گفتند و سر به بيابان گذاشتند، می‌بايد در دل از شادی برایِ ايشان كف بزند؛ گيرم كه آنان جز خرانِ نيرومند نبودند، درست باژگونه‌یِ يك جانِ نيرومند.» (نیچه، تبارشناسیِ اخلاق) «تمامیِ هیولاهایِ دیرینه‌یِ اخلاق در این باره هم‌زبان اند که «شورها را بار کُشت.» » (نیچه، غروب‌ بت‌ها) نقلِ تمامِ این پاره‌ها از توانِ نگارنده و حوصله‌ی خواننده خارج است؛ امّا می‌توان به طورِ یقینی اظهار کرد که اندیشه‌ی نیچه، در تقابل مطلق با ریاضت‌محوری و "آرمانِ زُهد"ي است که از دیدگاهِ او، تاریخِ اندیشه‌ی بشری بدان دچار آمده است.

امّا رویاروییِ یک نگرگاه با ریاضت و تفکّرِ "آن-جهانی" الزاماً به پذیرفتنِ لذت‌گراییِ حیوانی و بی‌هدفیِ وجودِ انسان منتج نمی‌گردد؛ این همان مشکلي است که ما در تفسیرِ خیام و حافظ نیز بدان دچار گشته و با خوانشِ ناقصِ خود از مفاهیمِ تاریخِ فلسفه، نحله‌ی اپیکوریان را هم از این تبیین‌هایِ مغرضانه و ناقص مصون نگذاشته‌ایم. باري، در نزدِ نیچه با گونه‌اي تقابل با نگرگاهِ مطلقاً-لذت‌گرا و انتقاداتي بنیادین به بی‌هدف‌شُدنِ انسان، در صورتِ پذیرشِ این کامجوییِ [در نظر داشته باشید که این واژه، محدود به لذّاتِ جنسی نیست.] شاهد هستیم. این بی‌هدفی را می‌توان در مقامِ "دِرَنگیدنِ" خطرناکي توصیف کرد که به زعمِ نیچه، از ویژگی‌هایِ "واپسین انسان" است. در حقیقت، مستغرق گشتن در اقیانوسِ لذّات و جست‌جویِ غایتِ زندگی در این گَنداب، در نهایت به پاسداشتِ انسانِ کنونی ره می‌برد و بدیهی است که چنین درنگي در انسانیّت، به زعمِ نیچه، خطرناک خواهد بود. «انسان بندي است بسته میانِ حیوان و اَبَرانسان؛ بندي بر فرازِ مَغاکي. فرارفتني ست پُرخطر، در-راه-بودني پُرخطر، واپس نگریستني پُرخطر، لرزیدن و درنگیدني پُرخطر.» (نیچه، چنین گفت زرتشت) «نگران‌ترين كسان امروز می‌پرسند: «انسان را چگونه نگاه می‌توان داشت؟» امّا زرتشت نخستین و تنها كسي است كه می‌پرسد: «بر انسان چگونه چیره می‌توان شد؟» » (نیچه، چنین گفت زرتشت، درباره‌ی انسانِ والاتر)

بنابراین، لذت‌گراییِ مطلق را می‌توان در تقابل با اندیشه‌ی نیچه سنجید؛ امّا آنچه در نزدِ او شایان توجّه است، پاسخي است که برای اجتناب از این دو رویکرد به مسئله‌ی فوق می‌دهد. اَبَرانسانِ نیچه، شادیِ مستانه‌ی دیونوسوسی را هم‌هنگام با غایتي شکوهمند و بنیادین داراست. شادخواری‌اي که به پوچ‌گرایی و اندیشه‌هایِ اومانیسمیِ لذت‌طلب و بی‌هدف، منتهی نمی‌شود و همواره شادی را دوشادوشِ اراده‌اي پولادین برای رسیدن به غایتِ خویش هدایت می‌کند. غایتي که دیگر آن-جهانی و نتیجه‌یِ ناتوانی نیست و از دلاوری، واقع‌بینی حکایت دارد و با عنایت به "مرگِ خدا" رنگ-و-بويي کاملاً زمینی به خود می‌گیرد. شاید بتوان ذوق را «سنجه، کفّه و سنجشگر» قلمداد کرد؛ امّا این به معنایِ نادیده‌گرفتنِ «پاشنه‌ی رویین» (اراده) و ویرانگریِ گورها توسطِ آن نیست.

در حقیقت، اندیشه‌ی نیچه را می‌توان هم‌هنگام، رویارویِ ایده‌هایِ زهدباورانه و تفکّرِ کامجویِ مطلق قرار داد؛ اندیشه‌اي که در پایان، با منتهی شدن به اَبَرانسان، از هر دو رویکردِ ناقصِ فوق، فراتر رفته و ضمنِ حفظِ لذّت‌طلبیِ معقول [این واژه را باید جداگانه تفسیر کرد.]، در دامِ بی‌معنایی نمی‌افتد.

در آینده، باز هم رویِ این مفهوم درنگ خواهم کرد.


لینک کانال تلگرام "چنین گفت نیچه"

لینک کانال تلگرام "یادداشت‌هایِ فلسفی"

Report Page