تفسیر

تفسیر

پوریا معقولی

تفسیر:

پوریا معقولیMay 03, 2019

تفسیر:

پوریا معقولی

افسانه‌های یونانی و رومی، همواره دستاویزي برای خلق آثارِ ادبی و شاهکارهای هنری، از نقاشی گرفته تا حکّاکی و مجسمه‌سازی، بوده است. جدیّتِ این مسئله به حدّی است که حتی در دورانِ تفتیشِ عقاید و خفقان قرون وسطی، شاهدِ بالیدنِ انواعِ مختلفِ هنر با تقلید از اسطوره‌های یونانی هستیم. "رود لته" (به یونانی: λήθη) یکی از چهار رودخانه‌ی "هادس"، برادر زئوس و خدای مردگان و جهان زیرین، می‌باشد. در نقل‌قول‌های گوناگون، حکایات بسیاری را در بابِ این رود گفته‌اند؛ امّا به نگر می‌رسد آنچه میانِ تمام نوشته‌ها مشترک است، خاصیّت "فراموشیِ" این رود می‌باشد. "دانته آلیگیری، شاعر فلورانسی و از مشهورترین شعرای تاریخ مغرب‌زمین، در "کُمدی الهی" می‌نویسد: «لته را به چشم خواهی دید، ولی آن را بیرون از این غرقاب در آنجا خواهی یافت که ارواح، پس از تطهیر از آلایش گناهی که از آن توبه کرده‌اند، برای غسل بدان خواهند رفت.» (دانته، کمدی الهی، دوزخ) فارغ از آثار ادبی و هنری، افلاطون نیز به این رود و ویژگیِ آن اشارهایي می‌نماید: «پس از آن همه‌ی ما با هم به جلگه‌ی فراموشی درآمدیم که بسیار گرم و مرطوب بود. نه درختی در آن جا دیده می‌شد و نه گیاهی. چون شب فرارسید در کنار رود فراموشی که آبش در هیچ ظرفی قرار نمی‌گیرد فرود آمدیم. [...] (افلاطون، جمهوری، کتاب دهم) شایان ذکر است که این رود را به دروازه‌اي میانِ جهان ما و جهان مردگان مانند کرده‌اند و چنان‌که گفته شد، تمامیِ اموات با نوشیدن از آبِ آن، خاطراتِ زندگیِ زمینیِ خویش را به نسیان می‌سپردند.

اکنون بهتر است که به بررسیِ این مسئله از دیدگاهِ نیچه پرداخته و مبحثِ «فراموشی» را از نگرگاهِ او واکاوی نماییم. فراموشی را می‌توان به حلقه‌اي همانند کرد که تمامیِ ایده‌های نیچه و انتقاداتِ ارا گردِ هم می‌آورد. اهمیّت این موضوع، در فصلِ "درباره‌ی سه دگردیسی" از کتاب "چنین گفت زرتشت" کاملاً آشکار می‌‌گردد. لازم به ذکر است که قریب به اتفاقِ شارحانِ نیچه، این فصلِ کوتاه را همچون مدخلي برای ورود به فلسفه‌ی او، به ویژه مباحثِ فلسفه‌ی اخلاق، استعمال می‌نمایند و شاید بتوان گفت که جان‌مایه‌ی فلسفه‌ی اخلاق نیچه در این گفتارِ کوتاه گنجانده شده است. در عباراتِ این فصل، خواننده با دو گونه فراموشی مواجه می‌گردد: مرحله‌ی نخست، در حقیقت به تبدیلِ جان از شتر به شیر اشاره می‌کند؛ در این مرحله، جانِ آدمی، که از حملِ بارِ ارزش‌های کهنه و «تو-بایدها» به تنگ آمده است، در صحرایِ خویش، علیهِ این کهنگی قیام کرده و با بدل گشتن به شیر و کشتنِ اژدهایِ «تو-باید» آزادیِ خود را فراچنگ می‌آورد: «آزادی آفریدن بهرِ خویش و «نه»اي مقدّس گفتن، در برابر وظیفه نیز: برای این به شیر نیاز هست، برادران.» (نیچه، چنین گفت زرتشت، درباره‌ی سه دگردیسی) همچنین: «او روزگاري به «تو-باید» همچون مقدّس‌ترین چیز عشق می‌ورزید. امّا اکنون باید در مقدّس‌ترین چیز نیز وهم و خودرایی را ببیند تا آن که آزاد را از چنگِ عشقِ خویش بِرُباید: به شیر برایِ این رُبایش نیاز هست.» (همان) در مقامِ توضیح، می‌توان افزود که هر انساني، از بدوِ تولّد، موردِ هجومِ ارزش‌هایِ جامعه، آرمان‌ها و هنجارهایِ همگانی قرار می‌گیرد. شاید بتوان با احتیاط از اصطلاحِ هایدگریِ «پرتاب‌شُدگی» (به آلمانی: Geworfenheit) استفاده کرد. اغلبِ آدمیان، در همین مرحله مانده و هیچ قیامي از جانبِ آن‌ها در بسترِ هستی صورت نمی‌گیرد. البته باز هم می‌توان از اصطلاحِ هایدگریِ «هرروزینگی» (به آلمانی: Alltäglichkeit) در این مورد، بهره برد. [لازم به ذکر است که بهره‌برداری از اصطلاحات هایدگر و فلاسفه‌ی اگزیستانسیالیسم، باید بدونِ استعمالِ بارِ معناییِ خاصِ این واژگان در نزدِ این اندیشمندان باشد.] در این میان، گروهي از انسان‌ها که نیچه آن‌ها را «جان‌های آزاده» (به آلمانی: Frei Geister) می‌خواند؛ این بارِ ارزشی را به زمین انداخته و آزادیِ خود را با بدل شدن به شیر، از اژدهایِ «تو-باید» می‌رُبایند. در حقیقت، مرحله‌ی نخست را می‌توان مطلقاً سلبی و گامي در جهتِ فراموشیِ ارزش‌های کهن تلقی کرد.

امّا در مرحله‌ی دوّم، که نیچه آن را وجهِ تمایز «هیچ‌انگاری» و «اگزیستانسیالیسم» می‌داند، جانِ تشنه‌ی بشر، در پیِ آفرینشِ ارزش‌های نوین، بر پایه‌ی «من-می‌خواهم» است. در این مرحله، جان با بدل شدن به کودک، از نو آغازیده و ارزش‌های جدید را خلق می‌نماید. «چی ست آنچه کودک تواند و شیر نتواند؟ چرا شیرِ رُباینده هنوز باید کودک گردد؟» «کودک بی‌گناهی است و فراموشی، آغازي نو،ک بازی، چرخي خودچَرخ، جنبشي نخستین، آری گفتني مقدّس.» (همان) این در حالی است که می‌توان این مسئله را در قالبِ یک فراموشیِ کلی و واحد تبیین نمود؛ اما باز هم از اهمیتِ مفهومِ فراموشی در نزدِ نیچه کاسته نمی‌شود و کماکان، تمامِ مواردِ پیشین پابرجا خواهد بود.

باري این بود شرحي اجمالی از مفهومِ فراموشی در نزدِ نیچه و نوشیدنِ جان‌های آزاده از آبِ رودخانه‌ی لته و فراموشیِ مقدّسي که به پلگانِ سعادت و اَبَرانسان منتهی می‌گردد. بدیهی و آشکار است که این مراحل را تنها «آزاده جانان» و چنان‌چه در عبارت فوق نقل شده، پهلوانان پشت سر گذاشته و سه دگردیسی را تکمیل می‌نمایند؛ این در حالی است که اغلب افراد در مرحله‌ی نخست مانده و کهنگیِ روان‌هاشان را با عناویني زیبنده نظیر: دین، هویت، تاریخ، فرهنگ و... می‌آرایند.


منابع:

فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، ترجمه‌ی داریوش آشوری، مؤسسه‌ی نشر آگه، چاپ سی و هفتم (۱۳۹۵)

فریدریش نیچه، آواره و سایه‌اش(آراء و گفته‌های گوناگون)، ترجمه‌ی سعید فیروزآبادی، انتشارات جامی، چاپ چهارم (۱۳۹۴)

ژان‌ماری ویس، واژه‌نامه‌ی هایدگر، ترجمه‌ی شروین اولیایی، انتشارات ققنوس، چاپ اول (۱۳۹۷)

افلاطون، دوره‌آثار افلاطون، ترجمه‌ی محمدحسن لطفی‌تبریزی، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم (۱۳۸۰)

دانته آلیگیری، کمدی الهی، ترجمه‌ی شجاع‌الدین شفا، انتشارات امیرکبیر، چاپ هجدهم (۱۳۸۸)

سیاوش جمادی، زمینه و زمانه‌ی پدیدارشناسی، انتشارات ققنوس، چاپ پنجم (۱۳۹۵)

بابک احمدی، هایدگر و پرسش بنیادین، نشر مرکز، چاپ نهم (۱۳۹۷)


لینک کانال تلگرام "چنین گفت نیچه"

کانال تلگرام "یادداشت‌های فلسفی"




Report Page