تعامل بین مدرسه اقتصاد اتریش و آرمانهای محافظهکاری
https://t.me/UTfinanceرابطه بین مکتب اقتصاد اتریش و ایدئولوژی محافظه کار، رابطهای پیچیده و چندوجهی است. در حالی که هر دو دارای زیربنای فلسفی خاصی هستند، آنها همچنین در وجوه مهمی با هم تفاوت دارند.
مکتب اقتصاد اتریشی ریشههای خود را به اواخر قرن نوزدهم با آثار اقتصاددانانی مانند کارل منگر، یوگن فون بوم باورک و فردریش فون ویزر بازمیگرداند. در اوایل قرن بیستم با کمک های لودویگ فون میزس و بعدها فردریش هایک شهرت یافت. در این دوران، محافظهکاری نیز دستخوش رشد فکری قابل توجهی بود، با چهرههایی مانند ادموند برک و ژوزف دو ماستر که پایههای تفکر محافظهکار مدرن را ایجاد کردند.
https://www.amazon.co.uk/Joseph-Maistre-Henri/dp/226200756X
https://www.amazon.co.uk/Edmund-Burke-Conservative-Jesse-Norman/dp/0465062938
هم مکتب اتریشی و هم محافظهکاری نسبت به تمرکز و برنامهریزی از بالا به پایین تردید دارند. اتریشیها بر اهمیت نظم خودجوش و تصمیم گیری غیرمتمرکز در امور اقتصادی تاکید میکنند که با اعتقاد محافظه کارانه به خرد سنت و توسعه ارگانیک جامعه همسو میشود. علاوه بر این، هر دو سنت بر اهمیت آزادی فردی و مداخله محدود دولت، البته به دلایل مختلف، تأکید میکنند.
اقتصاددانان اتریشی آزادی اقتصادی را بهعنوان وسیلهای برای به حداکثر رساندن کارایی و رفاه استدلال میکنند، در حالی که محافظهکاران اغلب آن را به عنوان محافظی در برابر تجاوز دولت و سنگری از ارزشهای سنتی میدانند. علاوه بر این، هم مکتب اتریشی و هم محافظهکاری از گرایشهای سوسیالیستی و جمعگرایانه انتقاد میکنند و در عوض از بازار آزاد و حقوق مالکیت خصوصی حمایت میکنند.
با وجود این اشتراکات، تفاوتهای قابل توجهی نیز بین مکتب اتریشی و ایدئولوژی محافظه کار وجود دارد. یک تمایز مهم در نگرش آنها نسبت به تغییرات اجتماعی نهفته است. در حالی که محافظه کاران تمایل دارند برای ثبات و تداوم ارزش قائل شوند، اتریشیها نسبت به فرآیندهای پویا تخریب خلاقانه و نوآوری بازتر هستند.
علاوه بر این، فردگرایی روششناختی مکتب اتریشی و تأکید بر نظریه ارزش ذهنی میتواند گاهی با جنبههای خاصی از محافظهکاری سنتی، که ممکن است تأکید بیشتری بر ارزشها و نهادهای جمعی داشته باشد، در تضاد باشد. همچنان که فردریش هایک در مقاله «چرا محافظه کار نیستم؟» این تضاد را برجسته میکند.
علاوه بر این، برخی از محافظه کاران ممکن است تمایل بیشتری به سیاست های اقتصادی حمایت گرایانه داشته باشند که با تاکید مکتب اتریش بر تجارت آزاد و جهانی شدن در تضاد است.
در نتیجه، رابطه بین مکتب اقتصاد اتریش و ایدههای محافظهکار، رابطهای است که با همگرایی و واگرایی مشخص میشود. در حالی که آنها در موضوعاتی مانند محدودیت دولت، آزادی فردی، و بدبینی نسبت به برنامه ریزی مرکزی وجوه مشترک دارند، اما در نگرش خود نسبت به تغییرات اجتماعی و سیاستهای اقتصادی خاص نیز متفاوت هستند.
مبانی معرفتی
هم مکتب اتریشی و هم محافظهکاری اغلب نسبت به نظریههای بزرگ و آرمانگرایانه تردید دارند. اتریشیها، تحت تأثیر متفکرانی مانند فردریش هایک، بر محدودیتهای دانش بشری و اهمیت تصمیم گیری غیرمتمرکز و از پایین به بالا تأکید میکنند. به طور مشابه، محافظه کاران، پیرو سنت ادموند برک، در برابر غرور تلاش برای بازسازی جامعه بر اساس نقشههای انتزاعی هشدار میدهند.
در حالی که هر دو سنت اهمیت آزادی فردی و مسئولیت شخصی را تایید میکنند، ممکن است در چارچوبهای اخلاقی متفاوت باشند. مکتب اتریش تمایل دارد موضعی بیطرفانه نسبت به ارزش اتخاذ کند و بر کارایی و اثربخشی فرآیندهای اقتصادی تمرکز کند. در مقابل، محافظهکاری اغلب از اصول اخلاقی و مذهبی برای هدایت سیاستهای اجتماعی و اقتصادی استفاده میکند و از حفظ ارزشها و نهادهای سنتی دفاع میکند.
مکتب اتریشی ریشه در فردگرایی روش شناختی دارد که بر اعمال و انتخابهای تک تک کنشگران به عنوان مبنای تحلیل اقتصادی تاکید دارد. در حالی که محافظه کاران ممکن است اهمیت عاملیت فردی را نیز تشخیص دهند، ممکن است بر نقش نهادهای اجتماعی و هنجارهای فرهنگی در شکل دادن به رفتار انسانی تأکید بیشتری داشته باشند.
نقش دولت
هم اتریشیها و هم محافظهکاران عموماً از مداخله محدود دولت در اقتصاد دفاع میکنند. با این حال، آنها ممکن است دیدگاههای متفاوتی در مورد نقشها و مسئولیتهای خاص دولت داشته باشند. اتریشی ها معمولاً برای یک دولت حداقلی، محدود به حمایت از حقوق مالکیت و اجرای قراردادها استدلال میکنند. محافظه کاران ممکن است نسبت به ایده مداخله دولت برای حفظ نظم اجتماعی، ترویج ارزشهای اخلاقی یا حفاظت از صنایع ملی بازتر باشند.
تغییر اجتماعی و سنت
یکی از تمایزات کلیدی بین مکتب اتریشی و محافظه کاری در نگرش آنها نسبت به تغییرات اجتماعی نهفته است. اتریشیها طبیعت پویای بازارها و نوآوری را میپذیرند و تخریب خلاقانه را برای پیشرفت اقتصادی ضروری میدانند. از سوی دیگر محافظه کاران اغلب بر اهمیت سنت و تداوم تاکید میکنند و به دنبال حفظ ساختارها و هنجارهای اجتماعی تثبیت شده هستند.
از سوی دیگر، مکتب اتریش عموماً از تجارت آزاد و جهانی شدن دفاع میکند و آنها را موتورهای رشد و شکوفایی اقتصادی میداند. در مقابل، برخی از رشتههای محافظهکاری ممکن است سیاستهای حمایتی را برای حفاظت از صنایع داخلی و حفظ حاکمیت ملی در اولویت قرار دهند. این میتواند به تنش بین این دو دیدگاه منجر شود، به ویژه در بحثهای مربوط به توافق نامههای تجاری و یکپارچگی اقتصادی بین المللی.
چرا محافظه کار نیستم؟
فردریش هایک، محافظهکاری و رابطه آن با لیبرالیسم کلاسیک را در نوشتههای مختلف، به ویژه در کتاب «قانون اساسی آزادی» و مقالهاش «چرا من محافظهکار نیستم» مورد بحث قرار داد.
مقاله چرا من محافظهکار نیستم را اینجا بخوانید
هایک در «قانون اساسی آزادی» محافظهکاری را در مقابل لیبرالیسم کلاسیک قرار میدهد و خود را همسو با لیبرالیسم کلاسیک میداند. با این حال او برخی نقاط مشترک بین محافظهکاری و لیبرالیسم کلاسیک را در بدبینی آنها نسبت به تغییرات رادیکال و درک اهمیت سنت تصدیق میکند.
یک تفاوت اصلی در نگرش آنها نسبت به تغییر و سنت نهفته است. هایک استدلال می کند که در حالی که محافظهکاران معمولاً برای سنت و ثبات ارزش قائل هستند، ممکن است تمایل بیشتری به حفظ سلسله مراتب اجتماعی موجود داشته باشند و در برابر تغییرات ضروری برای انطباق با شرایط جدید مقاومت کنند. در مقابل، لیبرالهای کلاسیک آزادی فردی و حاکمیت قانون را در اولویت قرار میدهند و سنت و نهادهای اجتماعی را تا حدی ارزشمند میدانند که افراد را قادر میسازد تا اهداف خود را دنبال کنند، اما همچنین نیاز به تغییر را زمانی که این نهادها به موانع آزادی تبدیل میشوند، تشخیص میدهند.
/کتاب قانون اساسی آزادی (the constitution of liberty) به تازگی در زمستان 1402 و با عنوان منشور آزادی توسط نشر نگاه معاصر ترجمه و منتشر شده است./
هایک در مقالهاش «چرا من محافظهکار نیستم» انتقاداتش از محافظهکاری را بیشتر توضیح میدهد. او استدلال میکند که محافظهکاری تمایل دارد بیش از حد واکنشگرا باشد، فاقد یک فلسفه منسجم از خود است، و اغلب به دفاع از شیوههای ناعادلانه یا منسوخ صرفاً به دلیل سنتی بودن آنها ختم میشود. او نسبت به خطر مرتبط شدن محافظه کاری با اقتدارگرایی یا سرکوب آزادی فردی هشدار میدهد.
نقد هایک بر محافظه کاری را می توان به عنوان احتیاط در برابر چسبیدن کورکورانه به سنت و اقتدار بدون بررسی انتقادی سازگاری آنها با اصول آزادی و عدالت فردی خلاصه کرد. در عوض، او از رویکردی پویاتر و اصولی تر به تغییرات اجتماعی و سیاسی مبتنی بر اصول لیبرال کلاسیک دفاع میکند.