تحلیل کرکتر فانی ولنتاین
“My heart and actions are utterly unclouded...! they are all those of justice.”
“قلبم و کارهام یقینا بدون هیچ شبهه ای هستن...! اونا همه شون سرشار از عدالت هستن.”
جمله بالا از یکی از یونیکترین کرکترهای انیمانگا یعنی فانی ولنتاین، انتاگونیست اصلی پارت هفتم ماجراجویی عجیب و غریب جوجو است؛ بیست و سومین رئیس جمهوری آمریکا و عقل کل پشت سر مسابقهی استیل بال ران. انتاگونیستی که با بقیه انتاگونیستهای سری تفاوت دارد و در دل فندوم خود جوجو و حتی بقیه جایگاه خاصی باز کرده است. اما دلیل این خاص بودن و توجه چیست؟ در دل این کرکتر چه چیزی پنهان شده است که اینقدر طرفدر دارد؟ برای یافتن پاسخ باید به تحلیل این کرکتر بپردازیم.

این شخصیت کاریزماتیک [Charismatic] و منیپیولتیو [Manipulative] ، اصلی ترین کرکترهایی که آراکی از آنها الهام گرفته تا او را خلق کند؛ رئیس جمهوری فیلم Independance day، نقش اول فیلم Funny valentines ، و قدیس معروف ولنتاین می باشند.
اسم او رفرنس به آهنگ [ Richard Rodgers - My Funny Valentine] می باشد. و اسم استندش، رفرنس به آهنگ [AC/DC Dirty Deeds Done Dirt Chep] می باشد.

فانی ولنتاین، معتقد است که هدف وسیله را توجیه می کند؛ و به عنوان یک سیاستمدار در طول مانگا متوجه می شوید که یک ماکیاولیست رادیکالی است. او حاضر است بکشد، قوانین را بشکاند و حتی اگر ضروری باشد به دختران سرزمینش تجاوز کند تا آینده ی کشورش تامین شود.
وطن برای او بالاتر از همه چیز است؛ حتی از خاک و شهروندان همان وطنی که خودش در جهت تامین آینده اش می کوشد. در قرن نوزدهم، خیلی عادی بود که رئیس جمهور علاقه و موهبتی در موسیقی داشته باشد، برای همین میبینیم که فانی به عنوان تفریح و سرگرمی و علاقه، ساز ویالون را می زند.
اما ویالون زدن فانی صرفا تفریح نیست، ویالون یک ساز اصلی در سروده های ملی آمریکا محسوب می شود. همچنین ویالون نماد منیپولت کردن است. فانی به راحتی توانست زیر دستانش همچون بلکمور، رینگو، سندمن، دیسکو و یازده مرد را قانع کند که در قضیه اش جان فدایی هم کنند.

قضیه ی فانی، به غیر از بوی سیاسی بوی دینی گرفته بود، این کاری است که جمهوری های آمریکا انجام می دهند؛ آنها خیلی دینی رفتار می کنند. برای همین می شود حدس زد که فانی از حزب جمهوریون می باشد. و آمریکایی ها که دین مسیحیت را جزئی از هویت خود می دیدند، به راحتی قضیه ی فانی را قضیه ی خود می دیدند؛ حتی اگر نمی دانستند تا چه حدی متعلق به آن قسمت از هویتشان است.
مثلا بلکمور، وقتی ستون فقرات جثه ی مقدس را لمس کرد ما دیدیم که می خواست قضیه فانی را رها کند و آن قسمت از جثه را برای خودش ببرد. حتی او اولین کسی بود که مسیح اولین بار در کل مانگا برایش ظاهر شد. رابطه ی سیاست و دین، آمریکایی بودن فانی را بیشتر به ما القا می کند.

فلسفه ی فانی که به فلسفه ی دستمال معروف است؛ توضیحش چنین است که فانی معتقد است برای اینکه یک شخصی سنتی قرار دهد، می بایست دو فاکتور را در نظر داشته باشد:
1 : اولین کسی باشد که این کار را می کند.
2 : قابل احترام از سوی همه باشد.
این دوتا گزاره دقیقا به خود قدیس ولنتاین معروف اشاره دارند. همین روز ولنتاین یک سنتی است که بخاطر آن قدیس تا الآن پابرجاست. این فلسفه ی ولنتاین بر خلاف واقعیت، یک فلسفه ی نسبی است و ولنتاین معتقد بود که پویایی در هر دوره نیاز است. می خواست پدری دیگر برای امت آمریکا باشد. برای همین خودش را شایسته ی تغییر دهنده ی قوانین آباء می دید و احتمالا هم فکر می کرد که در آینده، حتما اشخاصی خواهند آمند که با بروز رسانی کردن سیاست های وطن، آن را قدرتمند خواهند کرد.

فلسفه ی فانی، سه رکن دارد، رکن اولش ماکیاولیسم، رکن دومش دستمال و رکن سومش، عدالت است. درست است، عدالت! بنظر ولنتاین عدالت نیازمند پویایی در روش بکارگیری سیاست بود و برای همین مسابقه ی استیل بال ران را سرمایه گذاری کرد. پویایی عدالت ولنتاین چنین است :هیولا باش تا هیولاها را ادب کنی.
وجه تشابه فلسفه ی سه بخشی فانی با تثلیث مسیح خیلی واضح است. عدالت مسیح است، هدف خداست و وسیله ی رسیدن به هدف و عدالت، روح القدس است.

او دست به هر کار زشتی زد تا یک عدالت بی شائبه ای رخ دهد؛ اینجاست که سراغ استند او می آییم. یکی از گیج کننده ترین ارک های دنیای مانگا، آرک درتی دیدز دارن درتو چیپ است؛ در این آرک ما اوج خلاقیت آراکی در نویسندگی را می بینیم.
بر می گردیم به نام استندش، نام استند او معنی اش چنین است: کارهای زشت انجام شده به صورت زشت.
نام انگلیسی و لوکالیزه شده اش چنین معنی می دهد: کارهای زشتی که به قیمت قابل جدلی انجام شده اند.

نام استند او واضحا یک شعار ماکیاولیسمی است. در طول این آرک، فانی از دو عنصر استفاده می کند؛ سورپرایز، و وطن. او اولین بار بود به میدان مبارزه می آمد و هیچ کسی هیچ فکری در مورد قدرت هایش نداشت. این که واضح است.
اما عنصر دوم، وطن، فانی ولنتاین بدون پرچم آمریکا، نمی توانست نقشه اش را عملی کند. به قولی، او پرچم را حجتی برای نقشه اش قرار داده بود و به آن اعتقاد و باور داشت. از آن استفاده کرد و می بینیم که فانی و پرچم مثل یک یار و یاور عمل کرده بودند.

پاور اف امریکا، چیزی هست که آمریکایی ها به آن اعتقاد دارند. یک قدرت الهی خیالی است که به آنها "حق" می دهد. به قضیه شان شرعیت می بخشد و به دردشان معنی می دهد. خیلی تفکر مسیح گونانه.
با همین پاور اف آمریکا، فانی معتقد بود جثه یک گنج ملی است و مربوط به کشور آمریکاست. جثه ی مسیح بین جثه ها، مثل کشور آمریکا بین کشورهاست. سوزن طلایی در تپه ای کاه.
ما هیچ وقت در مانگا دست های برهنه ی فانی را نمی بینیم؛ او همیشه دستکش می پوشد. دستکش پوشیدن برای یک سیاستمدار به معنی Clean hands بودن و سیاست تمیز است. فانی با پوشیدن دستکش حتی اگر وارد عمل می شد، دستانش کثیف نمی شدند.

چه کسی به جانی شلیک کرد؟ این سوال 50 میلیون دلار [اشاره به جایزه ی مسابقه] ارزش داشت واقعا. جایرو بعد از اینکه با دیسکو مبارزه کرد و به سوی پارک رو به روی قصر سیاست در فیلادلفیا رفت از بچه ها پرسید چه کسی به جانی شلیک کرد؟
آنها دو پاسخ دادند، وکاپیپو، دیو، نقاش وسط می پرد و می گوید خیر، بلکه شخص سومی که نقاشی اش را کشیدم. جایرو با سه پاسخ مختلف رو به رو می شود.باور کنید یا نکنید هر سه پاسخ کاملا اتفاق افتادند. این پنل هم نشان دهنده ی آن است:

حتی ترتیب را نگاه کنید، بچه ها اول می گویند، وکاپیپو، بعد می گویند دیو، در آخر نقاش می گوید فانی، ما هم ماجرای شلیک به جانی را به همین ترتیب می بینیم. این همه غوغایی که فانی ایجاد کرد با یک قدرتی که از نظر من بسیار ساده است انجام داد.
فانی ولنتاین در قبال حفاظت از جانش، تلاش متوسطی انجام می داد؛ در حدی که نمیرد، نه اینکه بدنش زخمی نشود. چرا که قدرتش به او اجازه می داد هر بار که بین دو چیزی قرار گیرد، بدن جدیدی از یکی از دنیاهای موازی را برای خود بگیرد. این خوی او انگاری که می گوید من مستعد قربانی هستم، قربانی می کنم همه چیز را در راه آمریکایی که رئیس جمهورش منم. دقیقا همین رفتار را ما در مسیح می بینیم، او قربانی کرد خودش را برای بقیه [البت توی کانتکست اس بی ار].

قدرت فانی ابهام زیادی دارد، از بین رفتن نسخه هایش، چه اثری بر باقی دنیاها می گذارد؟ فکر می کنید برای فانی مهم بود؟ خیر، برای او، دنیای base یا همان دنیایی که جثه ی مقدس در آن وجود دارد فقط مهم است.
به عنوان یک مسیحی، به قدرت های ماورایی بدن مسیح اعتقاد داشت. و چون اعتقاد و ایمان داشت، قدرت مسیح از آن او شد. در واقع در پارت هفت هیچ کسی مومن تر از فانی پیدا نخواهید کرد! در این حال گناهکار ترین شخص هم اوست! هر گناهی می خواهی بکن، مسیح خواهد شست. هر کاری می خواهی کن،عدالت را به ارمغان بیاور!
"اگر باور داری مسیح برای تو مرده است، پس گناهانت شسته شدند."

قدرت های فانی ولنتاین، با مفهوم جاذبه بوجود آمده اند. هم قدرت دی فور سی و هم قدرت لاو ترین، هر دو از یک چشمه آب می خورند. پرش بین جهان ها، با جاذبه رخ می دهد. و قدرت لاوترین یک Gap یا خلائی ساخته بود که داخل آن جاذبه ای وجود ندارد. برای همین قدرت لاوترین هر چیزی را که جذب می کرد در جا به صورت رندوم دفع می کرد چرا که جاذبه ای در آن مکان نبود.

وطن پرست، مسیحی واقعی، جمهوری خواه، اما مهمترین و بارزترین قسمت شخصیتش، پارادوکس بودن و متناقض نما بودن آن است. او عدالت را می خواست در این حال بدون هیچ دلیل و بی هیچ قانونی می کشد؛ او ایمان داشت اما اعمالی گناه انجام می داد و ... این ها چیزی بودند که فانی را ساخته بودند؛ او با اینکه آنتاگونیست جانی بود، مرد خوب داستان بود!
کاریزماتیک و منیپولتیو بودن فانی را ما به صورت واقعی در دو جا لمس می کنیم، مکالمه اش با جانی، مکالمه اش با دیگو زا واردو. او نتوانست جانی را قانع کند؛ چرا که جانی فلسفه ای متفاوت از فلسفه ی فانی داشت. اما به راحتی دیگو را قانع کرد تا در راه آمریکا قدم بردارد، چرا که دیگو هم برای رسیدن به خواسته هایش، حاضر است هر کاری کند.

فانی حتی بعد از شکست خوردنش، می خواست به وطنش خدمت کند. این دقیقا مسیح را منعکس می کرد، مسیح بعد از مصلوب شدنش پولس را فرستاد [بنابه کانتکست مسیحی ها]. فانی هم بعد از شکستش دیگو را فرستاد.
ولنتاین محبوب ترین رئیس جمهور آمریکا به صورت مرموزی ناپدید شد؛ واقعا کرکتری که نماد آمریکا و سیاست هست. هیچ کرکتری آمریکایی تر [حتی جوزف] و سیاستمدار تر [متناقض نما] از فانی نیست.