تاثیر ناسیونالیسم عثمانی و تحولات قفقاز بر ناسیونالیسم تبارگرای ایران

تاثیر ناسیونالیسم عثمانی و تحولات قفقاز بر ناسیونالیسم تبارگرای ایران

باقر صدری نیا

دراین جا لازم است اشاره کنم که در شکل گیری ناسیونالیسم نژاد گرا در ایران، ناسیونالیسم عثمانی تاثیر خاصی داشت . این تاثیر تا مدت ها با افت و خیزهایی ادامه یافت، چنانکه در دهه های اخیر نیز می توان نشانه های تأثیر آن را در گسترش نوعی ناسیونالیسم نژادگرا در برخی مناطق ایران دید.

در سرزمین های عثمانی ازحدود سال ۱۲۵۵ هجری قمری به بعد که به عنوان درورۀ تنظیمات شناخته می شود، به تدریج گرایش های ناسیونالیستی رواج می یابد که بیشتر دارای صبغۀ آزادی خواهانه و منطبق با مکتب ناسیونالیسم فرانسوی است، بازتاب این ناسیونالیسم را در آثار نویسندگان وشاعران آن دوره نظیر نامق کمال می توان دید اما با گذشت زمان بنا به عللی از جمله ناکامی سیاست عثمان گرایی و نهضت اتحاد اسلام در دستیابی به اهداف مورد نظر گردانندگان امپراطوری در حال زوال عثمانی، به ویژه پس از استقرار مشروطیت دوم یعنی از ۱۹۰۸ در ناسیونالیسم عثمانی دگرگونی هایی رخ می دهد و به تدریج ناسیونالیسم نژادگرا با تأکید بر پان ترکیسم به جای ناسیونالیسم دمکراتیک پیشین ونیز پان اسلامیسم می نشیند. 

تبیین این دگرگونی ایدئولوژیک در سرزمین های عثمانی نیازمند بحث تفصیلی است و در این مجال ممکن نیست، ازاین جهت تنها به اشارۀ کوتاهی اکتفا می کنم. 

از قرن نوزدهم ناتوانی امپراطوری رو به زوال عثمانی بیش از گذشته آشکار می شود، اگر زمانی این امپراطوری باشکوه پس از فتح اروپای شرقی، اروپای غربی را تهدیدمی کرد، در این دوره بر اثر تحولاتی که پس از رنسانس در مغرب زمین پدید آمد موازنۀ قدرت معکوس شده وچنین بود که هر چند وقت یک بار، بخشی از سرزمین های تحت سلطۀ امپراطوری پس از شورش ها وکشاکش ها از آن جدا می شد و اروپا ی غربی موجودیت آن را تهدید می کرد. پس از شورش ها واستقلال یونان و سرزمین های بالکان و گسترش موج عصیان بر متصرفات دیگر عثمانی، کسانی در درون ساخت قدرت، ابتدا کوشیدند با اتخاذ سیاستی که به عثمانگرایی معروف شد، ضمن پذیرش برابری همۀ ساکنان سرزمین های عثمانی، قطع نظر از دین و نژاد آنان، به اقوام غیرمسلمان زیر سلطه، آزادی و استقلال عمل بیشتری بدهند اما چون این سیاست نتوانست به شورش ها و قیام ها پایان دهد، به این فکر افتادند که وقتی نمی توان سرزمین هایی غیر مسلمان را زیر سلطه نگه داشت، باید سعی کرد سرزمین های اسلامی را تحت سیطرۀ حکومت عثمانی حفظ کرد، به همین دلیل متوسل به نهضت اتحاد اسلام و سید جمال می شوند تا از این طریق بتوان یورش غرب را مهار کرد و سرزمین های اسلامی را تحت سلطه امپراتوری عثمانی نگه داشت.

سید جمال و یاران او زیر لوای اتحاد اسلام اهداف دیگری را نیز تعقیب می کردند که از آن جمله کوشش برای برانداختن حکومت های مستبد در سرزمین های اسلامی بود. ترور ناصرالدین شاه از جمله اقداماتی بود که به نحوی به جریان اتحاد اسلام ربط می یافت. اقدامات و ارتباطات سید جمال و ترور ناصرالدین شاه موجب هراس سلطان عثمانی شد و سرانجام با تحویل سه تن از یاران او، میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و میرزا حسن خان خبیر الملک به حکومت ایران و تحت نظر قرار گرفتن سید جمال و مرگ مشکوک او درسال ۱۳۱۵ ق عملا هستۀ اصلی اتحاد اسلام از هم پاشید و از آن پس، تنها اسمی از آن باقی ماند تا در پیشبرد سیاست های حکومت به کار برده شود. 

اندکی پس از این تحولات، کسانی از فعالان سیاسی به ویژه تاتار های روسیه که پس از مصالحۀ عثمانیان با روسیه، از سوی حکومت مسکو تحت فشار بودند و به سرزمین های عثمانی پناه آورده بودند موضوع ضرورت اتحاد ترکان را مطرح کردند. یکی از برجسته ترین آن ها که لزوم تغییر استراتژی برای بقای حکومت عثمانی را طراحی و تئوریزه می کند یوسف آقچورا اوغلی از ترکان تاتار نام دارد. اوضمن مقالاتی که بعدا در کتابی با عنوان "سه طرز سیاست" انتشار می یابد، پس از نقد خط مشی عثمانگرایی و پان اسلامیسم، مسئلۀ لزوم اتحاد ترکان سرزمین های گوناگون را تحت فرمانروایی حکومت عثمانی مطرح می کند. به اعتقاد او تنها چنین اتحادی می تواند پایدار باشد و آینده سرزمین های ترک نشین با تمسک به این اندیشه و مشی می تواند تداوم یابد. در نتیجه مدتی بعد از مشروطیت دوم عثمانی از ۱۹۰۸ به بعد اندیشه پان ترکیسم تقویت می شود.

البته هنوز هر دو گرایش ناسیونالیستی[در ایران] حضور دارد و تا مدت ها کفۀ پیروان ناسیونالیسم دمکراتیک سنگین تر است. به عنوان نمونه اندکی پیش از استقرار نظام مشروطه در عثمانی، درگرماگرم جنگ های آزادی خواهان ایران با محمد علی شاه، امپراتوری عثمانی فرصت را غنمیت می شمارد و بخش وسیعی از مرزهای شمال و شمال غرب ایران را تصرف می کند. در این دوره جریان اصلی مخالفان حکومت سلطان عبدالحمید است که بعد از مشروطه در آن کشور به قدرت می رسد و جمعیت اتحاد و ترقی نامیده می شود و مقرشان در فرانسه است، ضمن نامه ای به انجمن تبریز که عملا جایگاه مجلس شورا را به عهده داشت از یورش سپاهیان عثمانی به مرزهای ایران عذرخواهی می کنند وبا تقبیح این دست اندازی درکنار مردم ایران می ایستند.

آنان درنامۀ خود تأکید می کنند وقتی حکومتی با مردم خودش بی رحمانه رفتار می کند نباید از آن انتظار رفتار نیکی با همسایگان داشت. این نامه در یکی از شماره های روزنامۀ انجمن تبریز به چاپ رسیده است.

پس از مشروطۀ عثمانی اندیشۀ پان ترکیسم در جریان جنگ جهانی اول توسعه می یابد و عثمانی ها همراه آلمان وارد جنگ می شوند و در ایران نیز علیرغم اعلام بی طرفی از سوی دولت، ملیون و آزادی خواهان با آنها همراهی می کنند.

در جریان جنگ، سپاهیان عثمانی به فرماندهی حسین رئوف بیک وارد ایران می شوند. آن ها به ظاهر شعار اتحاد اسلام را می دادند اما عملا اهداف پان ترکیستی را پیش می بردند. رفتار زننده وتحکم آمیز فرماندهان سپاه عثمانی در داخل کشور تنش هایی را ایجاد می کند که خود داستان مفصلی دارد و جزئیات آن، ازجمله در ضمن اسناد مربوط به جنگ جهانی اول درغرب کشور آمده است.

بدین ترتیپ گذار از ناسیونالیسم دموکراتیک و فرهنگی به ناسیونالیسم تبارگرا و نژادگرا در میان سیاست ورزان و روشنفکران عثمانی که گاهی با ادعا هایی عجیب الحاق گرایانه نیز همراه است باعث نوعی عکس العمل در روشنفکران ایرانی می شود. به ویژه آن گروه از روشنفکران ایرانی که در جریان جنگ جهای اول به عثمانی پناه برده بودند در مقابل ناسیونالیسم مبتنی بر پان ترکیسم موضع می گیرند و گاهی خود از موضع عکس العملی به ورطۀ گرایش ها واظهارات نژادگرایانه می غلطند که شعر عارف قزوینی در پاسخ به سلیمان نظیف نمونه ای از آن است.

در نتیجۀ این فعل وانفعالات، همگرایی وهمکاری بین ملیون و ناسیونالیست های ایرانی که پیش تر با ناسیونالیست های آزادی خواه ترک وجود داشت، جایش را به واگرایی و نوعی رویارویی می سپرد. طیفی از این ناسیونالیست های افراطی ادعاهای ارضی را مطرح می کنند و سودای الحاق مناطق ترک نشین ایران را به خاک خود دارند و حتی دربارۀ شخصیت های ایرانی و تاریخ ایران نیز دیدگاه هایی را مطرح می کنند که مبین توسعه جویی فرهنگی و زمینه سازی برای الحاق گری است. ازجمله مدعی ترک تبار بودن زرتشت و مادها می شوند و در مطبوعات خود در این زمینه داد سخن می دهند. البته چنان نیست که همۀ روشنفکران ترک چنین نظری داشته باشند. از همین رو طرح این قبیل دیدگاه ها در بین روشنفکران ترک هم مجادلاتی به وجود می آورد چنانکه در سال ۱۹۱۸ میان دو تن از نویسندگان و شاعران عثمانی، دکتر رضا توفیق و سامح رفعت بحث مفصلی شکل می گیرد.

رفعت مقاله ای نوشته و می گوید زرتشت و مادها ترک بودند و رضا توفیق این مقاله را نقد کرده و ادعای رفعت را نادرست و مغایر با واقعیت های تاریخی دانسته است. بحث و گفت و گوی این دو در ۱۸ شمارۀ روزنامۀ "آتی" وپس از آن در صفحات"ادبیات عمومی مجموعه سی" تداوم می یابد و یکی از بحث های جدی میان روشنفکران ترک با گرایش های دوگانه است.

این ادعای ارضی همانطور که گفتم موجب عکس العمل هایی در میان نویسندگان و شاعران ایرانی شده و از جمله عارف قزوینی که در جریان جنگ، سه سال در استانبول زندگی می کرد، اشعار تندی علیه ترک ها می سراید. میرزاده عشقی نیز با بیان تغزلی در ظاهر خطاب به دختران دل ربای ترک و در حقیقت در خطاب به ناسیونالیست های افراطی ترکیه می گوید:

ای دختران ترک! خدا را، حیا کنید

باری در این معامله، شرم از خدا کنید

یا رخ نهان کنید که دل نابرید یا

با عاشقان دلشده کمتر جفا کنید

یا وعده نادهید که با ما وفا کنید

یا برقرار وعدۀ خودتان وفا کنید

یغما نموده اید دل و دین ما، بلی

کی عادت قدیمی خود را رها کنید؟

ترک ختا همیشه به یغما به نام بود

یک چندهم رواست که ترک خطا کنید

جایی کشید کار ز یغما که این زمان

یغمای شت، پیمبر پیشین ما کنید؟

زرتشت دل نبود که آن را توان ربود

حاشا قیاس دل ز چه با انبیا کنید؟

زرتشت بردنی نبود، این طمع چه سود؟

تنها همان، به بردن دل اکتفا کنید

امروز قصد بردن پیغمبران کنید

فردا بعید نیست که قصد خدا کنید !

تبلیغات و تحرکات ضدایرانی ناسیونالیست های افراطی ترکیه، گروهی از ناسیونالیست های ایرانی را به موضع عکس العملی سوق داد و گرایش ضد ترک را در میان آن ها دامن زد. این گرایش در دوران حکومت رضاشاه تقویت شد و در سیاستگذاری فرهنگی آن دوره به کار گرفته شد. این نوع ناسیونالیسم نژادگرا هویت ایران را همراه با دو دشمن، عرب و ترک، برجسته می کرد. در حالی که در ناسیونالیسم اولیه هرچند تبارگرا بود، ترک ها غایب بودند و سویه و جهت گیری آن ضد عرب بود و در ناسیونالیسم دورۀ مشروطه هم به طورکلی گرایش ها و تمایلات نژادی جایی نداشت، اما ناسیونالیسم نوخاسته در عصر رضاشاهی جهت گیری ضد ترکی و عربی داشت.

سیاست های فرهنگی حکومت پهلوی اول با سرکوب و تحقیر اقوام ایرانی به بهانۀ ملت سازی همراه بود، از جمله در مدارس آذربایجان صحبت کردن به زبان ترکی را ممنوع کردند و این وضعیت توهین آمیز زمینه ذهنی گریز از مرکز را فراهم می کرد. وقتی درجنگ جهانی دوم ارتش سرخ شوروی وارد ایران شد، روس ها از این زمینۀ مساعد استفاده کردند و مقدمات روی کار آوردن فرقۀ دمکرات آذربایجان را فراهم کردند تا طبق نقشۀ طراحی شده در مسکو وباکو، با استفاده از اوضاع متشنج بین الملی پس از جنگ و برهم خوردن توازن قوا، به بهانۀ خود مختاری، زمینۀ الحاق آذربایجان و شمال غرب ایران را به خاک خود به اجرا در آورند.

مساله دیگری که در بررسی روند ناسیونالیسم درایران شایستۀ توجه است رخدادهای قفقاز است. قفقاز در جنگ جهانی اول عرصه کشاکش روسیه و عثمانی بود. جنگ با ارمنی ها یی که تحت تأثیر روسیه بوده و تحریکاتی که در میان اقوام تابع امپراطوری عثمانی جریان داشت به عصیان انجامیده بود. 

در اواخر جنگ جهانی، تزار روس بر اثر انقلاب بلشویکی سقوط می کند. چون نیروهای انقلابی تازه به قدرت رسیده در درون روسیه درگیر بودند، عثمانی ها از این فرصت استفاده کرده و با تصرف بخش هایی از قفقاز، یک حکومت ظاهرا مستقلی را با سردمداری حزب مساوات در باکو تشکیل می دهند و محمد امین رسول زاده ریاست این دولت را به عهده می گیرد.

نکته مهم این است که آنها اسم این منطقه را به آذربایجان تغییر می دهند و نام حکومت خود را جمهوری آذربایحان اعلام می کنند، حال آن که مناطق آن سوی ارس به لحاظ تاریخی آذربایجان نامیده نمی شد و غالبا به عنوان حاکم نشینان باکو و شیروان و اسامی مشابه از آن جا نام برده می شد چنان که در عهدنامۀ گلستان و ترکمانچای هم نام آذربایجان به سرزمین های آن سوی ارس اطلاق نشده است.

آذربایجان به این سوی ارس با مرکزیت تبریز اطلاق می شد و در کتاب های تاریخی وجغرافیایی قرن سوم و چهارم نیز غالبا همین کاربرد رایج بود تنها گاهی به ندرت از آن سوی ارس به عنوان بخشی ازسرزمین های آذربایجان نام برده شده است. اعتراض حکومت ضعیف ایران و احزاب و مطبوعات کشور به این نامگذاری، در آن روزها ره به جایی نبرد. دو سال بعد که انقلابی های بلشویک باکو را تصرف می کنند و حکومت حزب مساوات سقوط می کند، روس ها ترجیح می دهند اسم آذربایجان را همچنان برای پیشبرد سیاست های توسعه طلبانۀ خود در آیندۀ نگه دارند چنان که سال ها بعد از این اسم در جریان وقایع پس از جنگ جهانی دوم و روی کار آوردن فرقه دموکرات استفاده کردند.


Report Page