تأثیر باور به آخرت در معنابخشی به زندگی - پارهی نخست
فرزان خاموشی
خداوند در قرآن بهطور مفصّل به موضوع مرگ و زندگی پرداخته است و هدف از آنرا بیدار کردن وجدان انسانها معرفی میکند، وجدانی که انسان آنرا نادیده میگیرد و نیز میفرماید مرگ و زندگی را آفریده است تا ما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارتریم؟
«الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» [سوره الملك 2] (کسی که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بيازمايد [و معلوم بدارد] كدام یک از شما نيكوكارتر میشود و او شکستناپذیر آمرزنده است)
تعامل انسانها با مرگ و زندگی پس از آن متفاوت است. رفتار و عملکرد عدّهایی از آنها در دنیا نشانگر عدم باور به این حقیقت است.
حسن بصری میفرماید: «ما رأيت حقّاً أشبه بالباطل من الموت»! هیچ حقّی مثل مرگ شبیه باطل ندیدم. یعنی اینکه تعامل انسانها با این حقیقت به گونهایی است که فکر میکنی این حقیقت باطل و بیهوده است و وجود خارجی ندارد پس آنرا قبول ندارند.
گروهی هم از پایه این حقیقت را انکار میکنند و قائل به زندگی جاویدان در دنیا هستند و ابلیس از این نگرش و انگیزهی بشری برای به دام انداختن آدم استفاده کرد.
«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى» [سوره طه 120] (آنگاه شيطان [به دل] او وسوسه انداخت [و] گفت: (اى آدم، آيا تو را بر درخت جاودانگى و فرمانروایی [ماندگاری] راه نمايم كه نفرساید [و از بین نرود]؟)
و بر این اساس خداوند خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید، به هیچکس قبل از او عمر جاودان داده نشده است.
«وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ» [سوره اﻷنبياء 34] (و پيش از تو براى هيچ آدمى جاودانگى [در دنيا] را قرار ندادهايم، پس آيا اگر بمیری، آنان جاودانند؟!)
خداوند قوم یهود را به¬خاطر علاقه، محبّت و دل¬بستگی آن¬ها به زندگی دنیا مثال می¬زند. آن¬ها حتی حاضر نشدند به صورت ظاهری از خداوند طلب مرگ کنند. ملتی که خود را فرزندان خدا و دوستداران او می¬دانستند.
خداوند در مقابل این ادعا از آن¬ها خواست اگر واقعا دوستدار خدا هستید و گمان می¬کنید سرای آخرت برای شما مهیّا شده است پس از او طلب مرگ کنید امّا حتّی حاضر نشدند به زبان بیاورند.
«قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ*وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» [سوره البقرة 94 - 95] (بگو: (اگر سرای آخرت نزد خدا تنها به شما اختصاص دارد، نه به ديگر مردمان، پس اگر راستگوييد آرزوى مرگ كنيد و آنان به سبب آن¬چه از پیش فرستاده [و مرتکب شده¬اند] هرگز آنرا آرزو نمیکنند و خدا به [حال] ستمکاران داناست.)
تنها علّت این موضوع تعلّق خاطر و وابستگی شدید به این دنیاست.
«وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» [سوره البقرة 96] (و بیگمان آن¬ها را آزمندترين مردم و به زندگانی [دنیا] و [حتى آزمندتر] از كسانى كه شرك ورزیدهاند، خواهى يافت، [مشرکانی که چون به زندگی دوباره و بهشت و جهنم ایمان ندارند] هر کس از آن¬ها دوست میداشتي كه به او هزار سال عمر داده شود، در حالی که اگر چنين عمرى [هم] به او داده شود، دور کننده [و رهاییبخش] وى از عذاب نخواهد بود و خدا به آن¬چه انجام مىدهند، بيناست.)
گروهی هم پرده¬ی غفلت و شهوت مانع پذیرش آن¬ها در مورد این حقیقت می¬شود.
«يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ» [سوره الروم 7] (از زندگى دنيا [تنها] ظاهر را مىدانند و آن¬ها از آخرت غافلند.)
مقصود نگارنده پرداختن به رابطه¬ی بین مرگاندیشی و باور به آخرت، با معنا¬بخشی به زندگی است.
کسی که می¬خواهد به زندگی خود معنا ببخشد، باید مرگ و آخرت را همواره در نظر داشته باشد. بین اندیشیدن به مرگ و معنابخشی به زندگی رابطه¬ی تنگاتنگی وجود دارد و در حقیقت اعتراض به مرگ و آخرت یا انکار آن و یا غفلت از آن، در واقع اعتراض به معنای زندگی است.
در اندیشه¬ی مولوی بنیاد معنابخشی به زندگی، مسئلهی جاودانگی بعد از مرگ است. در اندیشه¬ی او انکار حقیقت معاد نشان گمراهی و غفلت انسان از حقیقت خود و آفرینش است.
از مرگ چه اندیشی، چون نور بقا داری؟
در گور کجا گنجی که نور خدا داری؟
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه¬ی انسانت این گمان باشد ؟
مولوی در تبیین آگاهی نسبت به مرگ، سه نوع مرگ را برای انسان مطرح می¬کند.
الف- مرگاختیاری (عاشقانه و فنای در حق)
مراد از مرگ اختیاری این است که آدمی با برنامه¬های الهی بر خود¬بینی خود چیره شود و به تهذیب درون و صفای باطن برسد. در این نگاه زندگی به معنی نفس کشیدن و رفتار غریزی کردن نیست، بلکه زندگی به معنی تولّد دوباره یافتن است. یعنی از زندگی تیره¬ی نفسانی مردن و در عرصهی فضیلت¬های اخلاقی و روانی تولّد یافتن است. با چنین تعریفی بسیاری از زندگان مردگانند و جمله¬ی «موتوا قبل أن تموتوا» اشاره به مرگ اختیاری دارد، که مولوی به آن اشاره می¬کند.
مرگ پیش از مرگ امن است ای فتی / اینچنین فرمود ما را مصطفی
گفت موتوا کلّکم من قبل ان / یاتی الموت تموتوا بالفتن. (دفتر چهارم)
و در جایی دیگر می¬گوید:
ای خنک آنرا که پیش از مرگ مرد / یعنی او از اصل این رز بوی برد (دفتر چهارم)
ب - مرگ اجباری
یا همان مرگ طبیعی که جبر است و بر همگان عارض می¬شود و از آن هیچ گریزی نیست.
گر ز قرآن نقل خواهی ای حرون / خوان جمیع هم لدینا محضرون
محضرون معدوم نبود نیک بین / تا بقای روحها دانی یقین (دفتر چهارم)
ج- سومین نوع مرگ از دیدگاه مولوی مرگ باطنی است.
به این معنا که افرادی در ظاهر زنده¬اند، امّا در حقیقت به علّت شیفتگی و دلبستگی به دنیا و رذیلت¬ها و دوری از خداوند، آن¬چنان مهر غفلتی بر دل-هایشان زده شده است که گویی مرده¬اند.
نفس اگر چه زيرکست و خرده دان / قبله اش دنياست او را مرده دان.
(بررسی و تحلیل تطبیقی مرگ و رابطه¬ی آن با معنای زندگی از دیدگاه مولوی، اکبرزاده، دهباشی، شانظری، مجلّه الهیات تطبیقی، سال پنجم، شماره یازدهم، ۱۳۹۳ )
قبل از بیان تأثیر اندیشیدن به مرگ و آخرت بر زندگی، ایجاب می¬کند کلمه-ی (معنا) را تبین کنیم تا مفهوم آنرا دریابیم.
وقتی می¬گوییم اندیشیدن به مرگ، به زندگی معنادار می¬انجامد، یعنی چه ؟ مصطفی ملکیان در کتاب معنای زندگی برای کلمه¬ی معنا سه ترجمه آورده است.
۱- معنا یعنی هدف
۲- معنا یعنی کارکرد
۳- معنا یعنی ارزش
وقتی گفته می¬شود اندیشیدن به مرگ به زندگی انسان معنا می¬بخشد، یعنی این¬که به زندگی انسان هدف می¬بخشد و ارزش زندگی را بالا می¬برد و کارایی آنرا افزایش می¬دهد.
و اگر بپرسیم در صورت نبود چنین تفکّری چه تأثیری بر زندگی انسان می¬گذارد و چه اتفاقی می¬افتد، کارکرد مرگ را مشخص می¬کند.
داشتن چنین نگاهی، هر سه تأثیر را بر زندگی انسان دارد که شامل: هدف، ارزش و کارکرد می¬شود.
بر اساس این مفاهیمی که از کلمه¬ی معنا بیان شد، تأثیر این تفکّر را بر اساس این سه مفهوم بررسی می¬کنیم.
اول:
مرگ و آخرت¬اندیشی بر تعیین هدف در زندگی انسان تأثیر دارد. بدین معنا که وجود آخرت به زندگی انسان در دنیا هدف و مفهوم خاصّی میبخشد. زیرا اساسی¬ترین دغدغه¬ی انسان این است که کیست و از کجا آمده است، به کجا می¬رود و راه رسیدن به هدف مطلوب چیست؟
اساساً آدمی برای زیستن در دنیا نیاز به یک (برای) دارد که اگر نباشد او نمی¬داند نیروهای خود را به کدام سمت و سو معطوف دارد و عمر خود را صرف چه چیزی کند. بنابراین کسانی که مرگ را پایان زندگی و به تعبیری نابود شدن و سقوط می¬دانند، در نتیجه زندگی را نیز پوچ می¬بینند. زیرا بر این باورند که هر هدف و آرمانی را که بشر برای خود قرار دهد، مرگ آنرا نابود می¬کند. و کسانی که به آخرت ایمان ندارند، در نتیجه¬ی فراز و نشیب¬های زندگی دنیا وقتی با مشکلات و سختی روبرو می¬شوند، یا حقّی از آن¬ها ضایع می¬شود و پاداشی که شایسته¬اش است به او داده نمی¬شود و عملاً از جبران خبری نیست، از این رو دچار فشار روانی و ناامیدی در زندگی خواهد شد.
معناداری زندگی یعنی هدفدار بودن رفتار و اعمال انسانی. آنکس که هدفی روشن در پیشرو ندارد، احساس بی¬معنایی و پوچی میکند و در فراز و نشیب زندگی رنجور و سرگشته گام برمیدارد و با تداوم این احساس، احتمال افسردگی، اقدام به خودکشی، روی آوردن به الکل و مواد مخدّر و پرخاشگری¬های ویران¬گر افزایش می¬یابد و آدمی را از شکوفایی و جامعه را از سرزندگی دور می¬سازد. (نقش تربیتی معناداری زندگی در مقابل پوچی از دیدگاه اسلام، نیکونژاد، میرشاه جعفری، نشریه بصیرت و تربیت اسلامی، ص ۹۴)
امّا در مفاهیم دینی خداوند برای زندگی انسان هدف مشخص می¬کند و تعیین هدف خود نشان از این دارد که زندگی دنیا معنا¬دار است و می¬فرماید:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» [سوره المؤمنون 115] (آيا پنداشتهايد كه شما را بيهوده آفريدهايم و اين¬كه شما به سوى ما بازگردانده نمىشويد؟)
و میفرماید: «أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى» [سوره القيامة 36] (آيا انسان [منکر معاد] مىپندارد که بیهوده رها شود؟)
در آیاتی دیگر خداوند از حق بودن خلقت آسمانها و زمین سخن میراند. و میفرماید:
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ» [سوره اﻷنبياء 16] (و آسمان و زمين و آن¬چه را كه بین آن دو است، بیهوده نيافريدهايم.)
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ * مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» [سوره الدخان 38 - 39] (و ما آسمانها و زمين و آن¬چه را بین آنها است، به بازیچه نيافريدهايم. آن دو را جز به حق نيافريدهايم، ولی بيشتر آنان نمىدانند.)
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَٰلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ» [سوره ص 27 - 28] ( آسمان و زمين و آن¬چه را كه بین آن دو است، به باطل نيافريده¬ايم. اين گمان كسانى است كه كفر ورزیدهاند پس واى بر کافران از آتش دوزخ! آیا آنان را که ایمان آورده و کارهای شايسته انجام دادهاند، مانند تباهکاران در زمين مىگردانيم يا [بدتر از این] تقواپیشهگان را هم¬چون بدكاران قرار مىدهيم؟)
«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ» [سوره الجاثية 21] (آيا كسانى كه مرتكب [گناهان] و بدیها شدهاند، میپندارند كه آنان را همانند كسانى قرار دهيم كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، [به گونهایی] که زندگى و مرگشان [در دنیا و آخرت] يكسان باشد؟ بد داورى است که مىكنند.)
«أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ * مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» [سوره القلم 35 - 36] (آيا ما مسلمانان را مانند مجرمان قرار می¬دهیم؟ شما را چه شده است، چگونه [این¬چنین] داورى مىكنيد؟)
این دسته آیات و امثال آن به این معنا اشاره دارد که در صورت نبود آخرتی که مردم در آن برانگیخته شوند و به خاطر اعمال خود در زندگی دنیا محاسبه شوند، آفرینش بیهوده و باطل است.
یعنی اگر زندگی دنیا پایان مسیر باشد، زندگی و آفرینش آسمان¬ها و زمین بیهوده می¬شود. به همین خاطر میبینیم که قرآن در بسیاری از آیات خود بین آفرینش آسمان¬ها و زمین با حق و روز رستاخیز مردم ارتباط برقرار کرده است. روزی که برای پرسش در مورد کارهایی که در زندگی دنیا انجام دادهاند و مجازات آن¬ها در برابر کارهای خود پاسخ¬گو هستند. خیر و شر آن.
میتوانیم با عقل خود این معنای مورد اشاره¬ی آیات را درک کنیم، برای نمونه در حیات دنیوی خود ستمکاران را میبینیم که تا لحظه¬ی مرگ ستمکاراند و مظلومانی را میبینیم که تا آخر حیات خود ستمدیده باقی می-مانند. حال اگر زندگی دنیا پایان مسیر باشد این امر عدل و حکمت است؟ عدالت کجا است؟ در حالی که نه از ظالم انتقام گرفته شده و نه حق مظلوم به او پرداخت شده است. حکمت در آفرینش زندگی که رخدادهای آن بر مقتضای غیر از عدالت جریان دارد و به این شکل پایان می¬یابد، کجا است؟
عقاید، رفتار و موضع¬گیری کافران و مؤمنان با هم متفاوت است. گروهی استکبار به خرج دادند و به شدّت از پرستش آفریدگار و اطاعت از او امتناع ورزیدند، دستهایی هم خود را به طور کامل تسلیم خدا کردند و بندگان محسن شدند. زندگی نیز با رخدادهای خود در جریان است تا آن¬که با مرگ همگی پایان می¬یابد. آیا نیک کردار و بدکردار یکسانند؟ آیا حق است که اهل حق در زمین آواره و ضعیف باشند و اهل باطل قدرتمند و برخوردار باشند؟ ( بنیادهای ایمان، محمد قطب، ترجمه، زاهد ویسی، ص ۵۹۱)
بنابراین برای اینکه انسان از حالت سردرگمی بیرون بیاید و پریشان و مضطرب نشود، معنا و هدفی را برای او در دنیا در نظر گرفته¬اند که در دو مسئولیّت مهم و اساسی خلاصه می¬شود.
ا- عبادت، بندگی و فرمانبرداری خدا
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» [سوره الذاريات 56] (و جن و انسان را جز برای آن نيافريده¬ام که مرا پرستش کنند.)
البته عبادت تنها به مفهوم تنگ آن یعنی نماز، روزه و زکات... خلاصه نمی¬شود، بلکه تمامی دین، عبادت محسوب می¬شود.
(ابن قیم) در رابطه با سخن خدای تعالی که می¬فرماید:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» [سوره البقرة 21] (اى مردم، پروردگارتان را بپرستید، کسی كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده¬اند، آفريد، بود كه تقوا پیشه کنید.)
این سؤال را مطرح نمود که عبادت چیست و شاخه¬های آن کدامند؟ آیا مجموعه¬ی دین را شامل می¬شود یا خیر؟ ایشان پاسخ خود را این¬چنین آغاز میکند.
«عبادت اسمی است در برگیرنده¬ی تمامی گفتارها و کردارهای باطنی و ظاهری مورد پسند و قبول خداوند، بنابراین نماز، زکات، روزه، حج، راستگویی، امانتداری، احسان به پدر و مادر، حفظ پیوند خویشاوندی، پایبندی به عهد و پیمان، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد با کفاران و منافقان، خوبی به همسایه و یتیم و درمانده و غریب و اسیر و حیوانات، ذکر، نیایش، تلاوت قرآن و این قبیل کارها نمونههایی از عبادت میباشند.» (عبادت در اسلام، قرضاوی، ترجمه خرقانی، ص ۵۸)
۲- دومین رسالت و وظیفهایی که خداوند برای انسان در نظر گرفته، آبادانی زمین است.
«هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا» [سوره هود 61] (او شما را از زمين پديد آورد و شما را در آن به آباد کردن گماشت.)
«از نتایج هدفمندی زندگی دنیا، انسان از زندگی احساس رضایت می¬کند.
و احساس رضایت برای انسان از نخستین عوامل آرامش روانی است و آرامش روانی نیز رمز خوشبختی است.
انسان ناراضی همیشه اندوهناک است، سر در گریبان دارد و احساس دلتنگی می¬کند، زندگانی¬اش تنگ و دردناک است، حوصله¬ی مردم را ندارد، حوصله¬ی خودش را هم ندارد، حوصله¬ی هیچ چیز را ندارد. گویا جهان با آن همه وسعتش در نظر او به اندازه¬ی سوراخ سوزن شده است.» ( نقش ایمان در زندگی، قرضاوی، ص ۲۰۰)
انسان رضایتمند از خود و پروردگارش راضی است، از دستگاه آفرینش و جهان هستی، از نعمت¬هایی که خدا به او بخشیده، رضایت دارد و به آن-چه خدا برای او از رزق و روزی مقدر کرده دلشاد است. کسی که زندگی دنیا را هدفمند می¬داند، برای او دنیا محل آزمایش است نه زینتکده¬ایی که از آن تنها توشه¬ی امن و آسایش برگیرد، بنابراین سعی و تلاش می¬کند در میدان ابتلا و آزمایش دنیا سربلند بیرون بیاید و همین نگاه به زندگی او نشاط و سرزندگی می¬بخشد و احساس رضایتمندی می¬کند چون باور دارد که سعی و تلاش او به هدر نمی¬رود و نیز باور دارد در کارزار زندگی هرگاه با سختی و مشقّتی مواجه شد، پاداشی در سرای دیگر کسب می¬کند، بنابراین سرخورده و افسرده نخواهد شد.
رضا و تسلیم در برابر ناکامی¬ها و مصیبت¬ها به امید دستیابی به زندگی ابدی، شور¬انگیزترین حالت روحی است و انسان رضایتمند اینچنین زمزمه می¬کند:
یکی درد و یکی درمان پسندد / یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران / پسندم آنچه را جانان پسندد
بر این اساس نوع نگاه افراد به مرگ بر نوع زندگی آنان تأثیر می¬گذارد. کسی که با شک و تردید به مرگ و آخرت نگاه می¬کند، موجب پیامدهای منفی هم¬چون رکود، سکون، پوچی، ناامیدی، افسردگی در خود می¬شود و بر عکس یقین به مرگ و آخرت میتواند سبب اصلاح نگرش و رفتار آدمی در زندگی و ارزش¬های او گردد. در حقیقت شیوه¬ی نگرش به مرگ است که تعیین میکند، باید از آن گریخت و رنج آنرا به فراموشی سپرد یا در موردش فکر کرد و با آن مواجه شد و آگاهانه پذیرفت. اگر مرگ را به معنی نیستی و مرگ مطلق و پایان محض بدانیم و به آن یقین و باور نداشته باشیم ، پیامدهایی هم¬چون ناامیدی، پوچی و غیره را به دنبال دارد. امّا اگر آنرا به عنوان پلی برای آغاز یک مرحله نوین از حیات بدانیم، سبب مثبت اندیشی نسبت به زندگی و معنا¬بخشی به آن می¬شود. در حدیثی پیامبر صلی الله علیه وسلم از این وضعیت و نگرش انسانی سخن رانده است و می-فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ بِقِسْطِهِ وَعَدْلِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَالْفَرَحَ فِي الْيَقِينِ وَالرِّضا, وَجَعَلَ الْهَمَّ وَالْحَزَنَ فِي الشَّكِّ وَالسُّخْطِ»
مطالب مرتبط:
زندگی معنادار از دیدگاه مولانا - پارهی نخست
در زندگی چیزی بزرگتر از خوشبختی وجود دارد