به نام دین، به کام قدرت
✍محسن حسام مظاهری🔸نقدی بر مواجههی سخت با «جریانهای مذهبی حاشیهنشین» در جمهوری اسلامی
🔸به بهانهی برخوردهای اخیر با غفاری و آقامیری
◀یک
سیدحسن آقامیری منبری جوانی است که در چند سال اخیر بهواسطهی سخنان غیرمتعارف و رویکرد متفاوتش به برخی مقولات مذهبی شهرت یافته است. آقامیری و منتقدانش از این رویکرد متفاوت به «اسلام رحمانی» تعبیر میکنند که البته تعبیر درست و دقیقی نیست. اسلام رحمانی مفهومی با خاستگاه و شناسنامهی مشخص است و با آنچه که آقامیری و برخی دیگر روحانیان و مبلغان همسنخ او تبلیغ و ترویج میکنند، تفاوتهای زیادی دارد. به نظر من اگر بخواهیم نامی برای این رویکرد انتخاب کنیم، مدل عامهپسند «نومرجئه» نام مناسبتری است. دو مشخصهی اصلی این رویکرد، خوانش ذوقی و متساهلانه از شریعت، اصول و گزارههای دینی و درعینحال نوعی امامشناسیِ غالیانه است. نوعی دینداری داشمشتی که در آن تسامح و لاابالیگری در گزارههای بنیادی دین با تعصب و غلو در محبت شخصیتهای شیعی خصوصاً امامحسین(ع) و امامعلی(ع) باهم جمع میشود. چنین خوانشی به دلایل مختلف در بین گروههایی از جوانان جذابیت و زمینهی قبول بالایی دارد و عجیب نیست که آقامیری هم با ترویج این خوانش توانسته جمعیت قابلتوجهی را به خود جذب کند. هواداران و مخاطبان اصلی او، نوعاً جوانان و نوجوانانی هستند که یا در عرف مصطلح «مذهبی» محسوب نمیشوند یا اگر هم مذهبیاند جزو «حزباللهی»ها نیستند. این را هم میدانیم که آقامیری از معدود منبریهای محبوب مجالس مذهبی اصلاحطلبان (مانند «بنیاد زینب کبری») است.
اما آنچه توجهات را به سمت او جلب کرد، انتشار کلیپهایی در فضای مجازی از سخنرانیهایش بود. کلیپهایی که توسط همراهان (بهعنوان مثال با نام «بیدار باش») و یا منتقدان از تقطیع منبرهای حساسیتبرانگیزش تدوین میشد. انتشار این کلیپها، عکسالعملهایی را برانگیخت. برخی منبریان و روحانیون، مواضع آقامیری را خلاف آموزههای اسلامی و مصداق تحریف دین ارزیابی کرده و او را به «بیسوادی» متهم کردند. با بالاگرفتن این مخالفتها، آقامیری در چند مصاحبهی مطبوعاتی به دفاع از خود پرداخت. اما همین مصاحبهها هم جنجالبرانگیز شد. در پشت پرده، او از جانب نهادهای امنیتی و قضایی نیز تحت فشار بود و نهایتاً توسط دادگاه ویژهی روحانیت، طبق حکم اولیه، به خلعلباس دایم و حبس تعزیری محکوم شد. گویا مستندات حکم، سخنانی است که وی در مورد قصاص، تاریخ تدوین قرآن، نفرین انبیا، بهشت و جهنم، سندیت جمکران و تجملگرایی در حوزه گفته بود.
◀دو
غفار عباسی مشهور به غفاری روحانی میانسالی است که از چند سال پیش در شهر قم مجلس سخنرانی داشت. محور سخنرانیهای او، طرح مباحث عرفانی و اخلاقی بود و خیلی زود نامش به عنوان «استاد اخلاق» و «شاگرد برجسته آیات بهجت و سعادتپرور» بر سر زبانها افتاد و با استقبال گروهی از طلاب جوان مواجه شد. بهتدریج حلقهای از حامیان و مریدان پرشور و مصمم اطراف وی شکل گرفت که رابطهشان با او کاملاً مریدومرادی و شیفتهوار بود و غفاری را «استاد کامل» خود میدانستند. توسعهی حلقهی مریدان و قدرتگرفتن جریان غفاری و مریدانش، واکنشها و حساسیتهایی را هم در محافل سیاسی و هم مذهبی برانگیخت. خصوصاً که مریدانش اهتمام خاصی به رسانهایکردن او نشان میدادند و در شبکههای اجتماعی به تبلیغ مرادشان میپرداختند. کمکم مخالفان غفاری نیز وارد مقابلهی رسانهای شدند. به نظر مخالفان، غفاری برخلاف ادعاهایش فاقد صلاحیتهای لازم برای رهبری یک محفل عرفانی است. ازجمله آنکه ـ به ادعای ایشان ـ سواد دینی ندارد، مطالبی که میگوید سطحی است و انحرافات عقیدتی فراوان در سخنانش آشکار است. بالاگرفتن مخالفتها در تهران و قم، عرصه را بر غفاری و یارانش تنگ کرد تا آنجاکه وی تحت فشار نیروهای امنیتی مجبور شد جلسات و فعالیتهای خود را بهکلی تعطیل کند.
◀سه
برخورد با غفاری و آقامیری به فاصلهی کمی از هم و طی روزهای اخیر رخ دادهاند. شباهتهای این دو مورد کم نیست:
• در هردو، محور ماجرا، یک منبریِ معمم است که در بازهای کوتاه و بهواسطهی بیان برداشت خاص و متفاوتی از دین، بین مخاطبان جوان پایگاهی بهدست آورده و محبوب شده است؛
• در هر دو مورد، هواداران ازآنجا که به رسانههای رسمی راهی نداشتند، از ظرفیت رسانههای غیررسمی و فضای مجازی برای تبلیغ و ترویج روحانی محبوب خود استفاده کردهاند و بخش مهمی از مخاطبان هر دو فرد مصرفکنندگان فایلهای تصویری و صوتی سخنرانیهایشان بودند؛
• در هر دو مورد، فعالیت سخنرانان با واکنش منفی و شدید مجامع مذهبی مواجه شده و هردو نفر به بیسوادی و انحراف متهم شدهاند؛
• و نهایتاً هر دو نفر با برخورد نهادهای امنیتی و قضایی مواجه شدند.
◀چهار
اما این سرگذشت تنها مختص این دو نفر نیست. در این سالها، روحانیون بسیاری در سطوح مختلف، از مرجع تقلید و فقیه تا واعظ و منبری، چنین مسیری را پشت سر گذاشته و به فرجامی مشابه رسیدهاند. به عبارت دیگر ما شاهد یک الگوی تکرارشوندهی ثابت هستیم:
1. در مقطعی، براساس نیازهایی، گروهی از افراد باانگیزهی مذهبی حول یک نفر (بهعنوان رهبر معنوی) جمع میشوند؛
2. بهتدریج بر شمار هواداران افزوده میشود و جمع توسعه مییابد؛
3. این رشد و توسعه، حساسیتهای سیاسی ـ مذهبی را سبب میشود و مخالفتهایی را برمیانگیزد؛
4. مخالفان انگ «انحراف» بر پیشانی جمع و رهبر معنوی میزنند و وارد فاز مقابله و فشار میشوند؛
5. در پردهی آخر، نظام سیاسی با ورود امنیتی و برخورد مستقیم با رهبر معنوی و بهرهگیری از قوهی قهریه (بازداشت، خلع لباس، تبعید، زندان، حصر و حتی اعدام) [به خیال خود] غایله را فیصله میدهد.
این الگو بارها و بارها تکرار شده است. نامها تغییر کردهاند، افراد سطح و جایگاه علمی و دینی متفاوتی داشتهاند، اما الگو همیشه ثابت بوده و کماکان در بر همین پاشنه میچرخد. از مصادیق مهم این الگو در مقطع نخست انقلاب اگر صرفنظر کنیم، در همین سالهای اخیر نمونهها فراوان است: از برخورد با سیدحسن ابطحی و کاظمینی بروجردی و علیاکبر تهرانی و علی یعقوبی گرفته تا سیداحمد نجفی و غفاری و حالا هم آقامیری.
◀پنج
در همهی این موارد، پروندهسازی برای مدعیان نه فقط انحرافات اعتقادی بلکه کلکسیونی از دیگر انحرافات (سیاسی، اقتصادی و حتی اخلاقی) را هم شامل میشود. اما درواقع اتهام اصلی این افراد و جریانات، هیچکدام این موارد نیست. مشکل مشترک همهی اینها «قدرت» است. آنچه این افراد و جریانات را بر صندلی اتهام نشانده، برخلاف ادعای رسانهای، انحرافات اعتقادی نیست؛ کماآنکه مشابه این اعتقادات و چه بسا شدیدتر از آنها را بسیاری از دیگر اهل منبر و روحانیون دارند و ترویج میکنند و هیچگاه هم در موضع نقد و برخورد قرار نمیگیرند. اشکال اشخاص و جریانهای مذکور، این است که در مسیر رشد خود به تابلوهای خطر توجه نکردند و وارد منطقهی ممنوعهی قدرت شدند. پیرامون این افراد، انباشتی از نفوذ و قدرت معنوی شکل گرفت که تراکم و بسیج آن میتوانست برای نظام مخاطرهآمیز باشد. وگرنه اگر این قدرت و نفوذ نبود، یا اگر بود اما کنترلپذیر بود و فرد در دایرهی «خودیها» میگنجید، نظام بهصرف اتهامات عقیدتی، انگیزهای برای برخورد نمیداشت.
◀شش
اگر حتی در خوشبیانهترین حالت و با نادیدهگرفتن شواهد و مؤیدات نقضکننده، انگیزهی این برخوردها را همانی که در ظاهر گفته میشود یعنی مبارزه با انحرافات اعتقادی فرض کنیم، باز باید گفت این مدل مواجهه و برخورد، یعنی برخورد سیاسی ـ امنیتی با یک پدیدهی فرهنگی ـ دینی، دمدستیترین و آسانترین و درعینحال پرآسیبترین روش است. روش نظام سیاسی در مواجهه با جریانهای مذهبی متهم ـ که من آنها را «جریانهای مذهبی حاشیهنشین» مینامم ـ همیشه برخورد و سرکوب بوده است. غافل از آنکه این جریانات، صرفنظر از هر ارزیابی که ازشان داشته باشیم، بدون وجود زمینهی اجتماعی پدید نیامدهاند. بهجای برخورد امنیتی، باید آن زمینهی اجتماعی مولد این جریانات را بررسی کرد. باید دید با وجود حجم سنگین تبلیغات مذهبی در رسانههای رسمی، چرا هنوز بخش قابل توجهی از جامعه و دینداران جذب جریانها و افراد حاشیهای و غیررسمی میشوند؟
◀هفت
به گمان من ریشهی اقبال جامعه به جریانهای مذهبی حاشیهنشین را باید تکثر ذاتی دینداری دانست. ظهور این جریانها و اشخاص، نشاندهندهی آن است که «تشیع سیاسی فقاهتیِ دولتگرا»یی که چهار دهه است با بسیج رسانهای فراگیر بهعنوان «اسلام ناب» و تشیعِ معیار و استاندارد تبلیغ و ترویج میشود، قدرت اقناعی کافی ندارد. طبیعی هم هست. زیرا اولاً فهمها و انتظارات افراد از دین و ثانیاً ذایقهی دینداری افراد متفاوت است. متأثر از مجموعهای عوامل و شرایط (روحیات، تجربیات، تحصیلات، سبک زندگی، خاستگاه فکری، طبقهی اقتصادی، زمینهی فرهنگی و...) هر فرد به خوانشی از دین و مدلی از دینداری کشش دارد. یکی خوانش عرفانی میپسندد، یکی فلسفی، یکی کلامی، یک مناسکی، یکی فقاهتی، یکی سیاسی، یکی غیرسیاسی، یکی نخبگانی، یکی عامهپسند و الی آخر. چندین گرایش دینی در تشیع ایرانی امروز قابل شناسایی و تفکیک است که خوب یا بد بهموازات هم وجود دارند. نه مطلوب است و نه ممکن که همهی دینداران مشابه هم دینداری کنند.
یکی از اشتباهات مهم جمهوری اسلامی بهرسمیتنشناختن این تکثر است و دفاع تمامیتخواهانه از یک گرایش (بهعنوان «اسلام/تشیع ناب») و طرد گرایشهای دیگر با انواع برچسبهای ارزشی. «انگلیسی»، «لندنی»، «آمریکایی»، «مرتجع»، «روشنفکری»، «التقاطی»، «انحرافی»، «شاهنشاهی» و «درباری» تنها مواردی از کلکسیون برچسبهایی است که در تبلیغات رسمی نصیب جریانهای مذهبی رقیب و بدیل جمهوری اسلامی شدهاند. مشابه همین مواجهه، در سطحی دیگر با فرقهها و جریانهای معنویتگرا (مانند عرفان حلقه) و مذهبیِ غیرفقاهتی (مانند دراویش گنابادی) صورت گرفته است.
◀هشت
اشتباه دیگر این مدل برخورد، تمرکز بر رأس جریانها یعنی اشخاص و غفلت از بدنهی حامیان است. حول این اشخاص و رهبران، تراکمی از حامیان وجود دارند. وقتی مرکز دایره حذف میشود، همهی این نقاط پیرامونش یله و سرگردان رها میشوند. مثل برادههایی که از منبع مغناطیس محروم شوند. برخوردکنندگان سادهاندیشانه گمان میکنند با حذف رهبر این جریانات، پیروانشان جذب آنچه بهزعم ایشان اسلام راستین و دینداری اصیل است میشوند! درحالیکه معمولاً برعکس، بهدلیل رابطهی معنوی ـ عاطفیای که این پیروان با رهبر پیدا کردهاند، حذف و تخریب رهبر، آنها را یک حلقه از دایرههای گفتمانی مذهبی به بیرون سوق میدهد. اینطور نیست که اگر مثلاً دروایش از اطراف آقای تابنده پراکنده شدند، آنوقت مجلس آقای مکارم شلوغتر خواهد شد. یا اگر با غفاری برخورد شد، طلاب جوان مریدش دور میرباقری حلقه خواهند زد یا پامنبریهای آقامیری میشوند پامنبری پناهیان، یا اگر فلان هیئت و بهمان مداح تعطیل شد مخاطبانش سر از مسجد ارک و هیئت رزمندگان درخواهند آورد. این خیال خامی است.
یکی از آفات برخورد امنیتی با جریانهای دینی حاشیهنشین، غفلت از بدنهی حامیان است و اینکه با حذف شخص / رهبر معنوی چه بلایی سر آنها خواهد آمد. آنچه چنین برخوردهایی را غیرمسئولانه و نهایتاً مخرب حیات دینی میکند همین است. نمونههای پیشین نشان میدهد با حذف شخص محوری، غایله تمام نمیشود و سه حالت ممکن است برای هوادارانش پیش آید:
• یا به فعالیت خود ادامه میدهند (طبعاً زیرزمینی و بدون راهبری آن فرد که همین امر، گروه را ازنظر اعتقادی آسیبپذیرتر میسازد)؛
• یا پراکنده شده، جذب حلقه/شخص معنوی مشابه دیگری از جنس رهبر قبلی میشوند؛
• و یا بهطور کلی از محافل مذهبی فاصله میگیرند.
اما در همهی این حالات، یک چیز مشترک است: بهدلیل علقهی عاطفی قوی میان رهبر معنوی و هواداران، برخورد نظام سیاسی با او، گرایش سیاسی ضدحاکمیتی را در بدنهی هواداران ایجاد میکند یا اگر پیشتر وجود داشته، آن را تقویت میکند. بهعبارت دیگر، با هر برخورد ازین جنس، جمهوری اسلامی به دست خود بر شمار مخالفان مذهبیاش میافزاید.
◀نه
تا وقتی زمینهی اجتماعی مولد و مقوم دینداریهای حاشیهنشین بهدرستی شناسایی و تحلیل نشود، هر برخوردی در هر سطح تنها به آتش توسعهی این جریانها دامن خواهد زد. اگر زمینه فهم شود آنوقت بهدرستی مشخص خواهد شد که مسئلههای فرهنگی و اجتماعی پاسخ امنیتی ندارند. پدیدهای که طی چندین سال بهتدریج شکل گرفته و قوام یافته را نمیشود یکشبه فیصله داد. حاشیهنشینی دینداری از جنس حاشیهنشینی شهری نیست که بشود شبانه با بولدوزر به خاک سفیدش حمله کرد و آن را صاف کرد.
🔺پینوشت:
درحاشیه، این را هم لازم است بگویم که تنها تشیع سیاسی نیست که در قبال تکثر مدلهای دینداری برخوردی غیرروادارانه و سرکوبگر دارد. تشیع سنتی هم بهدفعات نشان داده که چه میزان سطح تحمل پایینی نسبت به دینداریهای غیرحوزوی و حتی دینداریهای حوزوی دگراندیش دارد و اگر شرایط مهیا باشد چه اندازه مستعد بهرهگیری از حربههای اعمال خشونت مذهبی (نظیر تکفیر و تفسیق) علیه مخالفان خود است. بیانیهی شدیداللحن اخیر گروهی از اساتید برجسته حوزهی قم و منتسبان جریان سنتی حوزه علیه آقای سیدکمال حیدری و برخوردهای پیشین همین جریان با آقای سیدمحمدحسین فضلالله مصادیقی است که نشان میدهد اگر آب باشد، تشیع سنتی هم بهاندازهی تشیع سیاسی شناگر ماهری است. مضافاً که بسیاری از برخوردهای دستگاههای امنیتی و قضایی با روحانیون، متأثر از تحریکات پشتپرده یا علنی حوزویان و مراجع تقلید سنتی و بیوت علمای قم و مشهد است. و بسیار سادهانگارانه است اگر کسی گمان کند این تحریکات تنها ناشی از اغراض مذهبی و اعتقادی است و اغراض شخصی و رقابتهای درونحوزوی و صنفی در آن دخلی ندارد.
@mohsenhesammazaher
@MostafaTajzadeh