به محض پایان جلسه، چند خواهر با خوشحالی با یکدیگر در ارتباط با محصول

به محض پایان جلسه، چند خواهر با خوشحالی با یکدیگر در ارتباط با محصول


به محض پایان جلسه، چند خواهر با خوشحالی با یکدیگر در ارتباط با محصول جلسه بودند، فقط پسر در سکوت آنجا نشست، انگار چیزی در ذهنش بود. عمه جینگ، رهبر کلیسا، با نگرانی از او پرسید: "زیمو، آیا مشکلی داری؟ به من بگو، بیا با هم معاشرت کنیم."

زیمو سری تکون داد و گفت: خاله جینگ، من یه سوالی دارم که خیلی وقته منو گیج کرده، هر وقت دعا می کنم خیلی استرس دارم و نمی دونم به خدا چی بگم مخصوصاً در جلسات. خدا گفت:کلیک کنید در دلم خیلی غبطه می خوردم و می خواستم از آن تقلید کنم اما وقتی اینطوری نماز می خواندم حرفی در دلم نبود فقط می توانستم آن چند کلمه را خشک و بارها و بارها تکرار کنم دعا کن این هنوز هم مومن است خدایا من با وقاحت چند کلمه دعا کردم تا به این موضوع رسیدگی کنم، اما همیشه احساس می کردم که این کار نامناسب است، اما نمی دانستم چگونه آن را عملی کنم. چگونه دعا می تواند مشارکت واقعی با خدا باشد؟

چند خواهر صحبت های زیمو و عمه جینگ را شنیدند و با عجله رفتند تا دور هم بنشینند. یکی از خواهرها گفت: بله خاله جینگ من هم این مشکل را دارم وقتی نماز می خوانم نمی دانم چه بگویم وقتی به جلسه می رسم می ترسم نتوانم برای دعا کردن، بنابراین من نسخه خطی را از قبل آماده می کنم و آن را حفظ می کنم. خشک بود و اصلاً لذتی نداشتم. نمی دانستم چگونه واقعاً دعا کنم، چگونه دعا کنم تا روح القدس متاثر شوم و احساس کردم بسیار نگران." برای ما که به خدا ایمان داریم، بسیار مهم است که یک دعای واقعی با خدا داشته باشیم، زیرا این مربوط به آیا می‌توانیم کار روح‌القدس را به دست آوریم، آیا رابطه‌ای عادی با خدا دارد و آیا می‌تواند در مسیر درست ایمان به خدا باشد یا نه! با خدا، و خداوند به همراهی ما کمک کند!»

در این زمان، عمه جینگ به سخنان خدا نگاه کرد و خواند: «دعا به معنای راه رفتن در قالب، انجام مراحل، یا گفتن اسطوره نیست، یعنی دعا کردن برای یادگیری کلمات یا تقلید نیست، و دعا کردن باید انجام شود. به نقطه ای برس که می توانی دلت را به خدا بسپاری و با خدا ارتباط برقرار کنی تا آن را بپذیری. متاثر از خدا.» او همچنین قسمتی از موعظه های حیات بخش را پیدا کرد و آنها را به زی ابلاغ کرد تا در سکوت بخواند.

زیمو آن را گرفت و خواند: «بعضی ها همیشه نماز خواندن را سخت می دانند، می گویند: «نمی توانم نماز بخوانم، نمی دانم چه بگویم.» مشکل چیست، نمی دانم؟ برای خودت آفریده ای، تو همیشه به تخیلاتت تکیه می کنی که به این موضوع نگاه کنی و در آخر هم خودت را مقید می کنی، از کی شاکی هستی، هیچ مشکلی پیش خدا نیست و خدا از تو چیزی نخواسته و چیزی نگفته است. باید تا چه حد و چند کلمه برای دعا بخوانی، حتی اگر یک کلمه هم بگویی، این دعای بسیار خوبی است، اگر واقعا در دلت آرزوی خدا را داری و می دانی که او خدای واقعی است. فقط می توانی فریاد بزنی «خدایا!» بله، خدا گفت این یک گریه بود، می بینید که این دو کلمه شگفت انگیز است، مردم می دانند به خدا گریه کنند، این صدایی است که از اعماق قلب می آید. سالهاست ندا داده شده ولی این بار ندا داده می شود.بعضی ها وقتی تمام می شود گریه می کنند این نماز است؟اگر گناه کردی می گویید من گناه کردم چگونه نماز بخوانم تمام شد! این تمام شد و شما در اعماق قلبتان احساس پشیمانی و ناراحتی خواهید کرد، نیازی به گفتن چیز دیگری نیست، به این می گویند دعا… پس بحث زیاده روی در نماز نیست، حالا معلوم است؟ قواعد، اصول چیست، باید تلاش کنید تا اراده خدا را لمس کنید و بعد از اینکه به خواست خدا رسیدید، بر اساس خواست و نیاز خدا دعا کنید، حقیقت را در کلام خدا جستجو کنید ، به ورود حق و کلام خدا بیشتر توجه کنید. و بیشتر در این زمینه ها دعا کنید خدایا این بهترین است اصل نماز این است برای خودت احکامی قائل نشو حالا می دانی نماز چیست اصل نماز مشخص است آیا احکامی وجود دارد بدون قوانین، به یاد داشته باشید همیشه به دنبال زیبا بودن کلمات نباشید، چگونه می توان آن را به صورت مقاله درآورد و سپس دعا کنید، این برای مقید کردن خود است. سپس شما قوانینی برای صحبت با دوستان نزدیک و خانواده خود دارید؟ شما هنوز هم غوغا میکنید؟مقاله چیست؟آنوقت درونی ترین کلمات بهترین مقاله هستند و صدق کلمات زیباترین زبان است.اصل این است.کلمات نادرست هر چقدر زیبا باشند بی فایده هستند. بی وزن، و بی ارزش، درست است، وقتی به درگاه خدا دعا می کنید، حرف دل خود را می زنید، آنچه را که در دل خود می خواهید جستجو کنید، و آنچه را که می خواهید با خدا شریک شوید، تا زمانی که برای جستجوی حقیقت مفید باشد. برای رستگاری و درک شما از خدا، در این صورت معاشرت و دعای شما برای شما مفید خواهد بود و اگر ارزشی داشته باشد، کاملاً مطابق با خواست خداوند است. »

پس از پایان خواندن زیمو، عمه جینگ گفت: "بعد از گوش دادن به سخنان خدا و این معاشرت، برادران و خواهران می توانند با هر نوری که دارند شریک شوند."

خواهری که کنارش نشسته بود گفت: اجازه بدهید در مورد تجربه خودم صحبت کنم، از این دو قسمت فهمیدم که در نماز واقعی هیچ قاعده ای وجود ندارد و نیازی نیست که در هنگام نماز بگویید چقدر خوب یا طولانی هستید. فقط باید بتونی با خدا حرف بزنی حرفای دلت حتی چند کلمه تا زمانی که از دلت برسه و معرفت واقعی خدا باشه پس این دعا مطابق با خواست خداست و دعای واقعی است.»

خواهر دیگری آن را گرفت و گفت: "بله، من کمی در مورد این معاشرت فهمیدم. دعای واقعی این است که در دل خود با خدا صحبت کنیم. اگر نماز خواندن بلد نیستیم، فقط به خدا دعا کنیم و بگوییم. : «خدایا من نماز خواندن بلد نیستم می دانم چه بگویم، از خدا بخواه که مرا روشن و هدایت کند.» این برای داشتن یک دعای واقعی با خداست، نمی دانم این راه درستی است یا نه برقراری ارتباط؟"

عمه جینگ سری تکان داد و گفت: "خدایا شکرت، شما خیلی عملی با هم همراهی کردید. حالا ما درک روشنی از نحوه دعا کردن و آنچه باید به خدا بگوییم، داریم، اما هنوز باید تشخیص دهیم که کدام دعا مورد تایید خدا نیست. خداوند عیسی یک بار فرمود: «هنگامی که نماز می خوانی، مانند منافقانی مباش که دوست دارند در کنیسه ها و سر چهارراه ها نماز بخوانند تا مردم تو را ببینند. به راستی به شما می گویم که آنها پاداش خود را دریافت کرده اند. وقتی دعا می کنی، به اتاق درونت برو، در را ببند و به پدرت که در نهان است دعا کن؛ پدرت که در نهان می بیند، قطعاً به تو پاداش خواهد داد.» (متی 6:5-6). ببینید که عیسی خداوند از آن منافقان متنفر است دعا برای فریسیان نیکو با اینکه دعاهایشان طولانی است اما کلمات زیادی دارد و بسیار دلنشین است و اغلب سر چهارراه می ایستند تا دعا کنند، از بیرون خداپسندانه به نظر می رسند، اما دعایشان برای به دست آوردن ستایش مردم و دعا کردن است، نشان دادن دین خود در برابر مردم ریاکاری محض است، نه به دنبال درک خواست خدا، اگر واقعاً برای درک خواست خدا دعا می کردند، بر تصورات و تصورات خود تکیه نمی کردند. خداوند عیسی کار می‌کرد. آنها مقاومت کردند و خداوند را محکوم کردند. بنابراین، خداوند دعاهای آنها را برای نفاق سرزنش کرد و چنین دعاهایی نه تنها رضایت خداوند را جلب نکرد، بلکه در واقع مورد نفرت خداوند قرار گرفت.»

جمعیت سری تکان دادند.

عمه جینگ به معاشرت ادامه داد: "ما دعاهای فریسیان را که مورد تشویق خداوند قرار نگرفتند مقایسه می کنیم و در مورد آنها فکر می کنیم و متوجه می شویم که ما نیز دعاهای زیادی از این دست داریم. این دقیقاً مانند دعاهای ظاهری در جلسات ما است و به ظاهر تنظیم شده است. نماز.نماز صبح و مغرب و دعای یاد گرفتن حرف دیگران و... اینها از دل نیست بلکه فقط دعاهایی است که از احکام و شکل پیروی می کند.چون وقتی نماز می خوانیم باید جلوی خودمان هم اظهار نظر کنیم. از دیگران، تا دیگران از ما تعریف کنند که می توانیم نماز بخوانیم و بسیار عابد هستیم، یا اینکه نشان دهیم که مدت زیادی است که نماز می خوانیم و مدام کلماتی را تکرار می کنیم که اصلاً آن چیزی نیست که ما واقعاً می خواهیم بگوییم. که این روند را دنبال می کند و قوانین را دنبال می کند مانند دعای فریسیان نیست.ما نمی توانیم مانند فریسیان فقط به شکل بیرونی دعا بچسبیم.مهمترین چیز در دعا این است که حق را بگوییم و حقیقت را به او بگوییم. خدایا، و وقتی دعا می‌کنیم، به دنبال درک اراده خدا باشیم.»

زیمو پس از گوش دادن به معاشرت، با خوشحالی گفت: "می فهمم، در دعاهایم چیزی برای گفتن ندارم، همه به این دلیل است که وقتی با خدا دعا می کردم، همیشه به این فکر می کردم که چگونه دعای دیگران را تقلید کنم و تمرکزم را بر این داشتم که همه به خدا نگاه کنند. و به خدا نه گفتن.حالا وقتی دعا میکنم بهش فکر میکنم فقط به دعای خواهر و برادرم گوش میدم اما توجه نمیکنم که چطوری دلم رو به خدا باز کنم و چطور طلب کنم. خواست خدا حلال مشکلات و مشکلاتم.فقط روی من تمرکز میکنم اینقدر احمقم که با ظاهر و روشم دنبال حقیقت ورود به نماز نمیروم!خاله جینگ الان فهمیدم چطوری با خدا دعا کنم ولی چطوری آیا می توانم از طریق دعا به مشارکت واقعی با خدا برسم؟ خیلی روشن است، می توانید به من ترافیک بیشتری بدهید."

عمه جینگ کلمات خدا را باز کرد: "کلام خدا می تواند همه مشکلات ما را حل کند، بیایید یک پاراگراف دیگر از کلمات خدا را بخوانیم. خدا گفت: " در ارتباط معنوی چطور؟ وقتی چیزی برای گفتن وجود دارد، گاهی اوقات حرفی وجود ندارد، این ارتباط معنوی است. وقتی حرفی برای گفتن هست، در مورد موضوعی با خدا صحبت کن، دعا بخوان و وقتی کاری نداری، به خدا فکر کن: «چگونه خدا مردم را دوست دارد؟ خدا چگونه به فکر مردم است؟ چگونه خداوند انسان را سرزنش می کند؟ خدایا احساس می کنم در این مورد کار اشتباهی انجام داده ام، اگر واقعا اشتباه است مرا سرزنش کن و به من بگو. این یک دوستی معنوی است، در هر زمان، هر کجا، گاهی اوقات که در ماشین هستید، در جاده به چیزی فکر می کنید و خیلی غمگین می شوید، نیازی نیست زانو بزنید یا چشمان خود را ببندید، بلافاصله به خدا می گویید. قلب، "خدایا، لطفا اینجا بمان، مرا در کارها راهنمایی کن، من ضعیف هستم، نمی توانم بر آن غلبه کنم. "وقتی دلت به درد می‌آید، فقط چند کلمه ساده است، و خدا می‌داند. لازم نیست چیزی بخواهی، یا چیزی نداری که از خدا بخواهی یا روشنگری کنی، تا بتوانی حرف بزنی. و در هر زمان و هر جا با خدا گپ بزنم. ... گاهی آنجا می نشینم و به آن فکر می کنم. بعد از آمدن به این سمت، در قلبم احساس می کردم که قد من بزرگ شده است، این خداست که مرا راهنمایی می کند و عشق خدا همیشه از من محافظت می کند. وقتی به این فکر کردم، در دلم دعا کردم: «خدایا، شکرت! باید تشکر کنم و بگویم: "من خیلی ضعیف، خیلی ترسو و خیلی فاسد هستم. اگر اینطور من را راهنمایی نمی کردید، نمی توانستم به جایی که امروز هستم برسم. خدا را شکر!" "آیا این یک رابطه معنوی است؟ اگر چنین است، آیا مردم چیزهای زیادی برای گفتن به خدا دارند؟ روزهای زیادی طول نمی کشد که حرفی برای گفتن با خدا نداشته باشید. اگر با خدا حرفی ندارید، پس ندارید." خدا را در قلب خود نداشته باشید اگر خدا را در قلب خود دارید می توانید به خدا بگویید که به کسی که بهتر می دانید چه می گویید و خدا همان کسی است که شما بهتر می شناسید. دوست، کسی که می توانی به او تکیه کنی و قابل اعتمادترین، امین ترین، صمیمی ترین، دلسوزترین خویشاوند، با خدا نمی توانی ساکت باشی.آیا کلام خدا چگونگی دعا و مشارکت با خدا را روشن می کند؟ در واقع هیچ قانون و مقرراتی برای معاشرت با خدا وجود ندارد و محدود به هیچ شکلی نیست، تا زمانی که چیزی در دل داریم و بخواهیم با خدا صحبت کنیم، می توانیم در هر زمان و هر مکان با خدا مشارکت داشته باشیم. عشق به خدا همگی مشارکت با خداست. مثلاً وقتی به وظایف خود عمل می کنیم و به مشکلاتی برمی خوریم و نمی دانیم چگونه آنها را حل کنیم و اوضاع کمی منفی است، سریعاً قلب خود را در پیشگاه خداوند آرام کنیم و با خدا دعا و مناجات کنیم و از خدا بخواهیم که روشنگری کند ما را راهنمایی کن تا از سختی ها و منکرات بیرون بیاییم، اگر روحیه طلبگی داشته باشیم دعایمان را می شنود و به اراده او روشن می شود و حال منفی به طور طبیعی حل می شود، این معاشرت است. با خدا. اگر غالباً اینگونه به محضر خدا بیاییم، با خدا دعا کنیم و با خدا شراکت داشته باشیم، زندگی معنوی ما روز به روز رشد می کند، عشق ما به خدا به تدریج عمیق می شود و عشق واقعی به خدا از دل ما برمی خیزد. به این ترتیب رابطه ما با خدا بیشتر و عادی می شود و در محضر خدا زندگی می کنیم تا کاملاً رها و آزاد باشیم، آیا هنوز نگران این هستیم که با خدا حرفی برای گفتن نداریم؟ آیا هنوز نگران این هستید که با خدا معاشرت نداشته باشید؟ اینطوری میگی؟ "

چشمان زیمو برق زد و با هیجان گفت: بعد از معاشرت می‌فهمم، هیچ قاعده‌ای برای معاشرت واقعی با خدا وجود ندارد، من در پیشگاه خدا آزادانه و آزادانه زندگی می‌کنم، با روح خود با خدا ارتباط برقرار می‌کنم و به خدا احترام می‌گذارم. به عنوان نزدیکترین فرد من.اگر مشکلی داری یا در دلت احساس میکنی دلت را به درگاه خدا باز کن و با خدا صحبت کن، این رفاقت با خداست و اینها همه موضوع زندگی و روحیه! آن را در آینده عملی کنید، خدا را شکر!»

خواهران دیگر نیز سری تکان دادند و نظرات خود را برای یکدیگر بیان کردند و بحث ادامه یافت...

Report Page