بررسی کیس مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوئید
◾️مهمترین عاملی که در درمان یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوئید باید در نظر گرفت، دادن احساس امنیت به فرد در رابطه است. چنین بیمارانی به رابطه درمانیای نیاز دارند که در آن آزاد باشند تا فاصلهشان در رابطه با درمانگر را مطابق میل خودشان حفظ کنند و با سرعت خودشان به بررسی افکار، هیجانات و کارهایشان بپردازند. بیشترین چیزی که موجب تغییر مثبت درمانی در یک فرد اسکیزویید میشود، تجربه بودن در رابطه با یک فرد پذیرا است که همانند والدین فرد مداخلهگر نیست و در عین حال پاسخگوی نیازهای ارتباطی فرد است.
◾️در حقیقت، برای درمان فرد اسکیزوئید درمانگر باید موانعی که بر سر تحول سالم فرد قرار دارند را بردارد. درمانگر باید به گونهای پذیرای خودابرازیهای بیمار باشد که طبق گفته وینیکات بیمار را در بربگیرد (holding) بدون اینکه مانعی برای تحول او ایجاد کند. همچنین بیمار در طول درمان باید "امنیت" را در رابطه با درمانگر تجربه کند. درمانگر باید از بیمار در برابر فشارهای روابط بین فردی محافظت کند. این احساس امنیت در مراجع بیشتر از آنکه ناشی از صحبتهای درمانگر باشد، ناشی از توجه کامل و علاقه درمانگر به بیمار است.
◾️در حقیقت، در طول جلسه، درمانگر به آنچه بیمار به آن علاقمند است، علاقه نشان میدهد. این ممکن است درباره ایدههای بیمار نسبت به مساله حاضر باشد یا مربوط به هر چیز دیگر مثلا یک کتاب یا یک بازی کامپیوتری. این کار به منظور برقراری یک فضای ایمن متقابل صورت میگیرد. بدین ترتیب بیمار میتواند امن بودن یک رابطه دوطرفه را تجربه کند. در طول زمان، ممکن است این فضا به اندازهای برای مراجع امن باشد که سعی کند به درمانگر نزدیکتر شود و از مسائل عمیقتری صحبت کند. اگر همه چیز به خوبی پیش برود این فضا به تدریج به یک فضای ایمن برای رواندرمانی تبدیل میشود.
🔘در اینجا مثالی از اختلال شخصیت اسکیزوئید را ارائه میکنیم:
◾️بیمار، یک پسر 18 ساله است که تشخیص اختلال شخصیت اسکیزوئید گرفته است و به همراه مادرش که او نیز مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی است، برای درمان مراجعه کرده است. در هنگام مصاحبه، بیشتر مادر صحبت میکرد و به نظر میرسید، پسر حواسش جای دیگری است. مادر به خاطر انرژی زیاد پسر و کارهای غیر قابل پیش بینی و خارج از کنترل او نگران بود.
▫️
◾️به نظر درمانگر مسائلی که مادر مطرح کرد، بیشتر به خاطر تلاش پسر برای بدست آوردن استقلال بود. بعد از جلسه اول با مادر، درمانگر جلسه دیگری، به صورت انفرادی با پسر داشت. پسر در اولین جلسه با دوچرخه وارد راهروی بیمارستان شد. نگهبان بیمارستان جلوی او را گرفت و به او گفت: "اجازه نداری با دوچرخه وارد کلینیک بشوی". پسر با خنده جواب داد: "خانم، شما دچار توهم شدهاید! این دوچرخه نیست، این یک اسب است."
◾️در اینجا درمانگر مداخله درمانی را آغاز کرد و به جای اینکه با پسر بحث کند یا مواجهه انجام دهد، سعی کرد وارد دنیای ذهنی بیمار شود و به زبان خودش صحبت کند. پس به او گفت که اسب باید بیرون بیمارستان بسته شود. پسر قبول کرد و بعد از زنجیر کردن دوچرخه در محل مخصوص، به همراه درمانگر به اتاق درمان رفت.
◾️بیمار در این مورد کاملا بین واقعیت و فانتزی تمایز قائل بود. ولی، به علت ترس از روابط بین فردی نمیتوانست به صورت مستقیم با دنیای بیرون ارتباط برقرار کند و نیاز به یک محیط واسطهای داشت. از آنجا که بیمار بسیار خلاق بود، با کمک گرفتن از ذهن خلاقش و استفاده از شخصیتهای فیلمها و کتابهای مورد علاقهاش، سعی در برقراری ارتباط با درمانگر کرد. درمانگر نیز، به نوبه خود، سعی کرد تلاشهای بیمار برای برقراری ارتباط را تحسین کند و سعی کند، از طریق این دنیای واسطهای با بیمار ارتباط برقرار کند.
◾️به تدریج در طول درمان، بعد از جلسات متعدد، بیمار حس اعتماد به جلسات و درمانگر را پیدا کرد و به کمک درمانگر توانست از دنیای ذهنی خودش بیرون بیاید و با دنیای واقعی ارتباط بیشتری برقرار کند.
🖊ترجمه و اقتباس از سمیرا شمس
📲اينستاگرام ما