بررسی منابع الهام جورج لوکاس در خلق جنگ ستارگان
M-619سری «جنگ ستارگان» به قلم «جورج لوکاس»، از بزرگترین و تاثیرگذارترین داستان های ژانرعلمیتخیلی میباشد. استقبال بینظیر از نخسین فیلم های این سری اغازگر دوران جدیدی در صنعت سینما بود و تاثیر بسزایی در محبوبیت و موفقیت این ژانر در عصر امروزی داشت. در این مقاله به بررسی منابع الهامبخش جرج لوکاس در خلق عناصر داستانی این سری به یادماندنی میپردازیم.
در دهه های پس از جنگ جهانی دوم، ژانر علمی تخیلی فضایی در صنعت فیلمسازی بیشتر به ساخت فیلم هایی با موضوع تهاجم بیگانگان به زمین شهرت داشت؛ فیلم هایی از قبیل « War of the Worlds» و «The Day the Earth Stood Still»؛ از این رو میتوان سری فیلم های «Flash Gordon» در اواخر دهه 30 میلادی، که براساس کمیک بوکی با همین نام ساخته شده بود، را دارای اهمیت ویژه ای دانست. این سری اغازگر ژانر «Space Opera» در صنعت فیلم سازی بود که تمرکز آن بر روی ساخت فیلم هایی است که در محیط خارج از کره زمین اتفاق میافتند. محبوبیت این فیلم افراد زیادی را به فکر ساختن داستان های مشابه این سری انداخت؛ از جمله این افراد جورج لوکاس بود. او که صراحتا از طرفداران این سری بود، در اوایل دهه 70 تلاش کرد تا ادامه سری کلاسیک Flash Gordon را بسازد اما موفق به انجام این کار نشد. درنهایت علاقه او به ساخت فیلم های فضایی به خلق اولین پیشنویس های جنگ ستارگان خلق شد. شباهت های داستانی فراوانی را میتوان بین شخصیت های داستان و حتی طراحی ها صحنه در بین این دو مجموعه یافت.
با وجود اینکه Flash Gordon ایده اولیه ساخت جنگ ستارگان را برای جورج لوکاس مهیا کرد، عناصر دیگر داستان حاصل الهام از اثار کارگردان و نویسنده ژاپنی « آکیرا کوروساوا» (Akira Kurosawa) مانند: « Seven Samurai» و « The Hidden Fortress» بودند. به گفته جورج لوکاس، کوروساوا تاثیری ویژهای در طول دوران تحصیل وی در دانشکده فیلمسازی، بر وی گذاشتهاست. تاثیر سبک و تکنیک های داستانگویی، کارگردانی و حتی فیلم برداری کوروساوا به وضوح در داستان های جنگ ستارگان یافت میشود؛ مثال این موضوع به راحتی در فیلم The Hidden Fortress مشاهده میشود. داستان با دو روستایی اغاز میشود که در نخستین دقایق فیلم به بحث با یکدیگر میپردازند. این دو در ادامه توسط عده ای به اسارت گرفته میشوند ودر هنگام فرار با شخص مرموزی اشنا میشوند که در حقیقت ژنرال یکی از ارتش های پروتاگونیست های داستان میباشند که هدفشان ازاد سازی مردم از دست حکومت و نجات یک پرنسس از اسارت حکومت است. شیفتگی لوکاس به اثار کوروساوا به خلق نهایی اولین داستان جنگ ستارگان انجامید. به گفته لوکاس، نحوه روایت داستان از نقطه نظر دو شخص ساده و روستایی در فیلم The Hidden Fortress، الهام بخش خلق دو شخصیت «R2-D2» و «C-3P0» و شروع و روایت داستان با این دو شخصیت بود که درنهایت به معرفی شخصیت هایی چون «ژنرال کنوبی»، «لوک اسکایواکر» و «پرنسس لیا» انجامید.
دیگر عنصر قابل توجه در داستان جنگ ستارگان مفهوم «نیرو» میباشد. نیرو در سری جنگ ستارگان، بار اعتقادی و ماوراالطبیعه داستان را به دوش میکشد. مفهوم وجودی والاتر از فرم مادی جهان که افراد برای رسیدن به اهداف خود از آن یاری میگیرند. در یک سوی آن نیمه روشن قرار دارد که فکریت جدای بر درستی ان تاکید داشته و شوالیه های این فرقه از آن استفاده میکنند. اما در سوی دیگر نیمه تاریک نیرو قرار دارد که توسط دشمنان قسم خورده جدای ها یعنی سیت ها مورد استفاده قرار میگیرد. القاب داده شد به هر سوی نیرو در راستای نقش داستانی استفاده کنندگان آنان هستند و حتی توسط جورج لوکاس نیز به دو گونه «خوب» و «بد» تقسیم شدهاند و از این رو نابودی سیتها و نیمه تاریک نیرو هدف نهایی قهرمانان داستان در فیلم های ابتدایی این سری بودهاست. اما در سال های اخیر دو نیمه نیرو نه به عنوان دو سوی خیر و شر بلکه به عنوان دو سوی مخالف اشاره شدهاست؛ به گونهای که تعادل نهایی نه با نابودی یک نیمه بلکه با وجود تعادل بین دو گونه مخالف برقرار میشود و درنهایت نیرو بیشتر به مانند فلسفه چینی «یین» و«یانگ» (دارای دو نیمه متضاد و نه خیر و شر) توصیف شدهاست. البته هدف اولیه لوکاس در به وجود اوردن مفهوم نیرو در داستان، برای شخصیت پردازی و اضافه کردن عمق بیشتر به اهداف شخصیت های داستان بوده و تنها به دو نیمه خوب و بد خلاصه شده بود (برای مطالعه بیشتر اینجا مراجعه کنید). در سگانه دوم جنگ ستارگان توضیحات بیشتری راجب مفهوم نیرو و نحوه ارتباط آن با اشخاص ارائه میشود؛ به این گونه که نوعی از حیات با نام «میدی کلورین» در بدن اشخاص به میزان مختلف یافت میشود که به مانند پلی بین افراد و نیرو عمل میکنند. میزان بیشتر این فاکتور در بدن افراد به قوی تر بودن پیوند نیرو و افراد ختم میشود.
عناوین اشاره شده تا به اینجا، صرفا الهام بخش اجزای مختلف در داستان جنگ ستارگان بودند اما، شاید یکی از مهمترین منابع الهام جورج لوکاس را بتوان اثار فیلسوف، نویسنده و محقق معروف «جورج کمپبل» دانست. وی با بررسی داستان ها و افسانه های مختلف سراسر جهان، نظریهای را در کتاب خودش «The Hero with a Thousand Faces» معرفی کرد که درنهایت به نظریه «Hero's Journey» شهرت یافت. طبق این نظریه تمامی داستان ها و افسانه ها در جهان، چه تاریخی یا ادبی و یا دینی، از یک فرمول پیروی میکنند. در این نظریه، فضاسازی در داستان ها به دو گونه است: دنیای معمولی و دنیای ویژه. در داستان ها، شخصیت اول داستان معمولا در دنیایی معمولی و تاحدی کسل کننده زندگی میکند تا اینکه به وسیله یک شخص و یا یک اتفاق به یک ماجراجویی دعوت میشوند. شخصیت اول داستان معمولا ابتدا تمایلی به این کار ندارد، اما درنهایت توسط شخصیتی که درقالب یک معلم برای انان ظاهر میشود، راضی به انجام ماجراجویی میشوند. حال قهرمان داستان باید از محیط اشنای خود (دنیای معمولی) قدم به دنیای نااشنا (دنیای ویژه) بگذارد. بعد از اتفاقات مختلف، قهرمان داستان باید با بزرگترین دشمن خود رو در رو شود که معمولا به شکست وی میانجامد. حال قهرمان داستان با اتفاق و یا مصیبت سختی مواجه میشود. عبور از این مرحله سختترین مرحله ماجراجویی قهرمان خواهد بود و با عبور از آن، قهرمان به پاداشی درخورد دست مییابد. اما درنهایت قهرمان داستان با تصمیم بزرگی رو به رو میشود (از پیوستن به شخصیت منفی داستان تا فرار کردن) که به مجادله نهایی وی با ضد قهرمان منجر میشود. دراخر، قهرمان پیروزمندانه از نبردگاه خارج میشود و با دانشی که از این ماجراجویی به دست اورده به خانه خود (دنیای معمولی) بازخواهد گشت. شکست نهایی دشمن و به دست اوردن دانش ان هدف نهایی داستان است و تا زمانی که قهرمان داستان به ان دست نیابد، داستان به پایان نخواهد رسید. با این تفاصیر به راحتی میتوان به وجود ارتباط بین نظریه کمپبل و نحوه داستانگویی لوکاس پی برد. لوک که در دنیایی عادی داستان خود را شروع میکند، با استاد خود کنوبی اشنا شده و برای مبارزه با شر راهی ماجراجویی میشود. لوکاس بارها در مصاحبه های مختلف، از علاقه خود به کمپبل اشاره کرد و تاثیر نظریه وی را بر شیوه نگارش داستان خود بازگو کرد.
درنهایت میتوان به تشابهات زیادی بین طراحی کاراکتر و مکان هایی مانند شخصیت C-3P0 و سیاره «کروسانت» و طراحی های فیلم «متروپلیس» (Metropolis) و همچنین تشبیه دارث ویدر به «هیولای فرانکاشتاین» در سگانه دوم مشاهده میشود که اشاره کرد که توجه به انان خالی از لطف نیست.
موفقیت سری جنگ ستارگان الهام بخش ساخت بسیاری از برترین اثار تاریخ سینما شد و تصویر جدیدی از ژانرعلمی تخیلی برای جهانیان به وجود اورد که به جرئت میتوان گفت این سری، بزرگترین سری علمی تخیلی در تاریخ میباشد.
_________________________
در تراپی بخوانید:
▪️ مدتها پیش در کهکشانی خیلی، خیلی دور....
▪️ تاریخ کهکشان بسیار بسیار دور....
▪️ آناکین اسکایواکر: برگزیده موعود
_________________________
A STAR WARS CHANNEL: STAR WARS THERAPY