بررسی آموزه های لیبرالیستی در انقلاب مشروطه
👤 نویسنده: احمد خدایی نمین (کارشناس ارشد روابط بین الملل و مطالعات توسعه)Finance & Economics
📄 یادداشت مهمان
انقلاب مشروطه یکی از حوادث مهم تاریخ ایران بوده است. از جمله شعارهای اصلی و اساسی این انقلاب آزادی بود. آزادی نقطه مقابل استبداد بود. هرچند که در متون دوره مشروطه واژه لیبرال کم به کار رفته است اما مفهوم و ماهیت لیبرالیسم به خصوص در بعد سیاسی همواره مورد نظر بوده است.
مفاهیم لیبرالیسم و دموکراسی از جمله مفاهیم تعیین کننده دولت مشروطه به معنای مدرن میباشند که با توجه به محتوای دولت، اولویت آنها تعیین میگردد. هرچند که اندیشههای مربوط به این مفاهیم بعضاً توسط بعضی از اندیشمندان به صورت جداگانه مورد بررسی قرار میگیرند، اما باید اعتراف کرد که این دو مفهوم دارای ریشههای مشترک هستند، یعنی میتوان گفت دموکراسی تحقق عینی و تعدیل شده نظریه لیبرالیسم است.
آزادی فردی و محدود کردن قدرت دولت بر اساس نظریه بیطرفی دولت، از اصول اساسی لیبرالیسم است. از دیگر سو عناصر دموکراسی عبارتند از: برابری حقوقی و سیاسی همه افراد، حاکمیت مردم و مقید بودن حکومت به قوانین. با بررسی و تحلیل عناصر این دو مفهوم در مییابیم که اصول دموکراسی برای جبران نارساییهای مولفههای لیبرال، توسعه یافتهاند. با این تفاسیر، میتوان نتیجه گرفت که دموکراسی برای کاربرد صحیح اصول لیبرالیسم در عمل و محافظت از آنها به وجود آمده است.
دموکراسی به عنوان یک روش، هدف و یا ارزش از دیرباز مورد توجه بوده است. این واژه به معنی حکومت مردم از زمان کاربرد آن در یونان باستان تا عصر حاضر شکلهای مختلفی را تجربه کرده است. در عصر روشنگری به دلیل تغییر روشها و هدفها و نوع نگاه به انسان دموکراسی مد نظر قرار گرفت و فکر حکومت مردم بر مردم ایجاد شد. انسان عصر روشنگری به این نتیجه رسید که خرد بشر به عنوان مهمترین راهنمای او، راه سعادت خویش را میداند. در نتیجه او حق دارد و میتواند تصمیم بگیرد و مسائل عمومی و مشکلات خصوصی خود را حل کند و به نصب، نقد و عزل حکومت بپردازد. لذا دموکراسی هم یک روش مفید حکومت و هم یک هدف ارزشمند در آن دوران محسوب میشد.
ایدئولوژی لیبرالیسم بر اساس حقوق طبیعی به صیانت نفس انسان احترام میگذارد. لیبرالیسم در قرن هفدهم در دوران پس از اصلاح دینی اروپا پدیدار گشت. وقوع جنگهای مذهبی باعث بروز اندیشه مدارای مذهبی گشت. هرچند که به این حوزه محدود نمانده، در اقتصاد به حق مالکیت و خصوصیسازی تعبیر شد و در سیاست از تاسیس تشکلهای سیاسی و اجتماعی بدون دخالت دولت، تفکیک قوا، جدایی جامعه از دولت و تمایز حقوق خصوصی فرد از جامعه حکایت میکرد. اندیشه لیبرالی در باب حکومت در دوران دولتهای مطلقه برای محدود کردن قدرت پادشاهان و دخالت آنها در جامعه مطرح شد. اختیارات مقید و مشروط شاهان در قرن ۱۸ در اروپا ،یک حرکت لیبرال به حساب میآمد.
برای تبیین بهتر موضوع، در ادامه ه برخی از مولفههای اصلی لیبرالیسم اشارهای میکنیم:
الف) آزادی
اینکه آزادی نخستین موجودی انسان است، سرچشمههای گوناگون لیبرالیسم را به یکدیگر مرتبط میکند. اعتراف به اینکه آزادی توانایی ذاتی زوال ناپذیر سرشت انسان است که هیچ گونه دینی به هیچ اقتدار اجتماعی ندارد، از پایههای اصلی خوانش لیبرالی از آزادی است. به دلیل تقدم بر قدرت، دامنه امتیازات آن را محدود میکند. لذا نیاز به آفریدن آزادی نیست زیرا آزادی وجود دارد.
با توجه به دسته بندی آیزیا برلین از آزادی و تقسیم آن به دو نوع آزادی مثبت و منفی، به نظر میرسد که جوهر و اساس لیبرالیسم ریشه در قرائت منفی از آزادی دارد. بدین معنا که مداخلات دولت حداقلی است و محدوده دخالت دولت در زندگی شخصی افراد و در نتیجه احترام به آزادی های آنها مدنظر است.
عمدهترین ارزش آزادی مثبت سیاسی تحت عنوان مشارکت مردم در حکومت چنان است که این حقوق وسیلهای است برای رسیدن به آنچه ارزش نهایی تلقی میشود یعنی مشارکت مردم تحت عنوان آزادی مثبت، برای حفاظت از آزادی.
ب)برابری
شکلگیری ایده لیبرالیسم به لحاظ تاریخی، مرحله دوم دولت مشروطه است. لیبرالیسم، در نظریه و تئوری، آزادی و حقوق فردی را فارغ از تبعیض برای همه مردم در نظر گرفته است. از لحاظ تاریخی، لیبرالیسم ایدئولوژی طبقه بورژوایی نوپایی بود که به مخالفت با دولتهای مطلقه اروپایی برخاسته بود و خواهان محدودیت قدرت خودکامه آنها بود. بهره مندی مردم از آزادی و حقوق فردی و مالکیت خصوصی از مؤلفههای مهم لیبرالیسم است. هرچه مردم به صورت برابر از آزادیهای بنیادین بیشتری برخوردار باشند،به همان اندازه میزان دخالت دولت کمتر میشود
زمینه های آشنایی ایرانیان با اندیشه های روز دنیا
Finance & Economics, [8/2/2024 2:14 PM]
در امتداد مسیر تکاملی جریانهای فکری و انتقادی در اروپا و ورود جهانبینی مدرنیته به ایران ،نهضت مشروطهخواهی به عنوان رهاورد تجدد شکل گرفت. هرچند که به تعبیر داریوش شایگان جهان بینی دو دنیایی که یکدیگر را نفی میکردند، با هم در تضاد بود.
ضعف نظامی ایران در مقابل امپراتوری عثمانی در دوران صفویه از جمله عوامل آشنایی حاکمان ایران با تمدن غرب بود. ادامه این ضعف در دوران قاجاریه و شکست ایرانیان در جنگ با روسها ضرورت استفاده از دانش نظامی غرب را تشدید کرد. اندیشهها و تفکرات جدید در غرب از طرفی باعث پیدایش اقشار اجتماعی جدید شد و از سوی دیگر با به وجود آوردن نگرشهای بدیع، زمینه های جدید تفکر را فراهم آورد. تاثیرات این گروه بر سنتهای اصلاحگرایانه ایران نظیر مسائل فلسفی، دینی و اجتماعی بیشتر از آن بود که قبلاً در جامعه مطرح شده بود .در چنین شرایطی عدم کفایت دستگاه سیاسی و فرسودگی اقتصادی آن زمینههای عقب افتادن ایران از قدرتهای اروپایی را که با پیشرفتهای حیرت آور در حال توسعه بودند را تشدید نمود.و بدین ترتیب، لیبرالیسم به عنوان یکی از نمودهای تفکر جدید در ایران مطرح شد.
جریانات بیرون از حاکمیت قاجار با توجه به عدم وابستگی به دربار،رادیکال تر عمل کرده و پایه های انقلاب مشروطه را پیریزی کردند. در دوره ۱۰ ساله بعد از قتل ناصرالدین شاه تا اعلام مشروطیت،ا فکار سیاسی و احساسات ملیگرایانه در کشور مجال رشد یافت و اقداماتی نظیر اعزام دانشجو به خارج،ایدههای لیبرالیستی و ناسیونالیستی را تقویت کرد.
آزادیخواهی، دموکراسی و فردگرایی از جمله مهمترین مصادیق لیبرالیسم هستند که در انقلاب مشروطه در ایران عرصه بروز و ظهور یافتند.
این گروه از نواندیشان و متفکران ایرانی در قالبهای مختلف نویسندگی، بازرگان، سفیر،سیاح و روزنامه نگار فعالیت میکردند و گروهی قابل ملاحظه و تاثیرگذار را تشکیل دادند .تاسیس روزنامهها، ترجمه آثار متفکران لیبرال اروپایی و اشعار شاعران فرانسوی و همچنین انتشار آثار شخصیتهای روشنفکر موثر در انقلاب مشروطه منجر به مقایسه جامعه سنتی ایران با غرب شده و دامنه ی نارضایتی ها را گسترش داد.
ویژگی های لیبرالیسم ایرانی
الف)نحوه مواجهه با استبداد
در سدههای میانه تاریخ اروپا که حکومت مطلقه، وجه غالب نظامهای سیاسی این منطقه بوده است ،قدرت حکومتها بر اساس قوانین خاص اعمال میشده است .اما در کشورهای آسیایی وجه غالب نظامهای سیاسی از شیوه حاکمیت دولتهای خودکامه پیروی میکرده است.
تفاوت آشکار این دو نوع نظام سیاسی در دو جنبه حقوقی و جامعه شناختی متبلور گشته است .حکومتهای مطلقه حتی در اوج قدرت خود با وجود اینکه پادشاه و دولت در قانونگذاری دارای اختیار مطلق بودند،ا ما در اعمال بیقانونی، قدرت مطلق نداشتند. چنانکه لویی چهاردهم نمیتوانست به میل خود و بدون توسل به چارچوب قانونی، جان یا مال یکی از اشراف یا مقامات دولتی را بگیرد.
در جنبه اجتماعی نیز جوامع اروپایی دارای طبقات اجتماعی مستقل از دولت بودند و موجودیت دولت در گرو حیات اجتماعی طبقات دیگر بود این مسئله باعث گره خوردن منافع دولت با این طبقات میشد.
در کشور ما،اما حکومتهای خودکامه تاریخی طولانی دارد.استبداد از ایران پیش از اسلام که اصل فره ایزدی به قدرت خودکامه فرمانروا شروعیت الهی میبخشید آغاز شده است. بدین ترتیب خودکامگی ویژگی پایدار دولت، تا قبل از آغاز دوره گذار به نهادهای مدرن در ایران است. در این دوران هیچ گونه قانون یا سنتی،که حافظ جان ،مال و منصب افراد باشد، وجود نداشت. با چنین پیشینه تاریخی،دغدغههای نواندیشان لیبرال در ایران عصر مشروطه مطرح شده و زمینه طرح اندیشه لیبرالیسم توسط این افراد فراهم میشود.
ب) تاکید بر قانونگرایی
یکی از بنیانهای اصلی لیبرالیسم قانون است. قانونی که مشخص کننده حقوق و وظایف متقابل دولت و ملت است که هر کدام از طرفین بر اساس اصول مطرح شده باید به وظایف خود عمل کنند قانونی که برآمده از اراده مردم باشد.
سلطان و پادشاه با قرار گرفتن در راس همه تصمیمات، به شکلی خودسرانه هرگونه دستوری را مطابق میل خود صادر میکرد از جمله دستور توقیف و مصادره اموال اشراف .در چنین فضایی خودکامگی، قانونی بود که در کلیه سطوح اجتماع به اشکال مختلف باز تولید میشد.
یکی از شعارهای اولیه روشنفکران که به میان تودههای مردم هم کشیده شد و سالها پیش از مشروطیت رواج داشت، قانون بود.
Finance & Economics, [8/2/2024 2:14 PM]
روشنفکران لیبرال در صدر مشروطه برخلاف اسلاف کلاسیک خود نظیر آدام اسمیت یا جان استوارت میل، به دنبال آن نبودند تا مرزهای قانون را به نفع شهروندان در مقابل حکومت گسترش دهند، بلکه با نگاهی حداقلی در جستجوی مجبور ساختن قدرت حاکمه بودند تا حریم و حقوقی را برای شهروندان تعریف کند. در نگاه اینان قانون ضمانتی برای تامین آزادیهای انسانی بود و با ایفای نقشی مثبت در تعیین آزادی،ضامن عدالت میشد.
از جمله نخستین اقدامات نمایندگان،پس از انقلاب مشروطه،تدوین قانون اساسی مشروطه بود.
میتوان به ظهور اندیشههای لیبرالیستی در برخی از اصول این قانون اشاره کرد:
مثلاً اصل هشتم متمم قانون اساسی مشروطه چنین میگوید: "" اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود."" در مملکتی برخوردار از نظام طبقاتی همه باید در برابر قانون برابر میشدند
از جمله بهترین نمودهای اندیشه لیبرالیستی در این قانون که برای همه آزادیخواهان اهمیت اساسی و حیاتی داشت آزادی مطبوعات بود که در اصل بیستم آمده است
اشاره مختصر به ایجاد تشکل ها،در اصل بیست و یکم نیز نمودی اندیشههای لیبرالیستی میباشد
آنچه از اندیشه لیبرالیستی در قانون اساسی مشروطه متجلی شد ،حاصل تلاش افرادی بود که یا خود با این اندیشهها آشنایی داشتند یا تحت تاثیر افکار لیبرالیستهایی نظیر آخوندزاده و میرزا ملکم خان قرار داشتند
هرچند لیبرالیسم به معنای واقعی خودش در قانون مشروطه ظهور پیدا نکرد،اما بروز رگههایی از آن در قانون اساسی ناشی از تاثیر گذاری این اندیشه بود.
◽️@utfinance◽️