برابری‌طلبی و سیاست‌ورزی

برابری‌طلبی و سیاست‌ورزی

موسسه رحمان

جواد خوانساری- دکترای علوم سیاسی دانشگاه تهران_


از نظر ژاک رانسیر، امر سیاسی امری است که به برابری منتهی می‌شود. از این منظر، وقتی زنی یا کودکی در عصر مشروطه می‌تواند صدای خودش را به گوش مردها و صاحبان قدرت برساند، با یک امر سیاسی روبه‌رو هستیم. یعنی سیاست همین رؤیت‌پذیرشدن و شنیده‌شدن است. این نحوۀ استثنایی که رانسیر از سیاست حرف می‌زند، به عنوان امری که در پی برابری و بر هم زدن توزیع امر محسوس است، باعث شد که سوژه‌های عصر مشروطه چون زنانی که در بلوای نان به شاه تاختند، زنان حرمسرای شاهی در ماجرای تنباکو، بی‌بی خانم استرآبادی، تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین‌شاه، زینب پاشا، بی‌بی مریم بختیاری ... یکی‌یکی خود را در معرض دید قرار دهند. 


رانسیر در تعریف برابری و در توضیح نسبت سیاست و برابری از عبارت «توزیع امر محسوس» استفاده می‌کند و آن را اینگونه تعریف می‌کند که وقتی قانون نانوشته‌ای حاکم بر نظم محسوس باشد که بخواهد جایگاه امور مرئی و نامرئی، امور شدنی و ناشدنی را در زندگی جمعی تعیین کند آن وقت جامعه در وضعیتی قرار می‌گیرد که بخش‌هایی در این ساختار جذب می‌شوند و بخش‌های دیگری که با این توزیع همخوانی ندارند کنار گذاشته می‌شوند. 


رانسیر می‌گوید حفظ نظم یا همان فرآیندهای اجتماعیِ از پیش مطلوب فرض‌شده وظیفۀ پلیس است درحالیکه سیاست چیز دیگری است و از گسست، بر هم زدن وضع موجود و مطالبۀ وضعیتی متفاوت آغاز می‌شود و این مطالبۀ آنهاییست که چیزی جز آزادی ندارند و به واسطۀ آن می‌توانند نظم مطلوب آرمانشهر را در جستجوی آن برابری که در لوگوس، در سخن و گفتار از آنها دریغ شده‌است، به چالش کشند. 


برابری در ادبیات رانسیری با شکل‌های مختلف برابری که امروز در ذهن خیلی از ماست فرق دارد. 

بر اساس رویکرد رانسیر، وقتی چیزی توزیع می‌شود برابری محقق نمی‌شود، بلکه تنها طی پروسه‌ای منفعل و غیرسیاسی چیزی از یک سهم از پیش فرض‌شده توزیع می‌شود. درحالیکه به نظر رانسیر، برابری به معنای ورود فعال به عرصۀ اندیشه و عمل یا تحقق سوژگی است؛ تحقق سوژگی آنکه سوژگیِ او به رسمیت شناخته نشده‌است. مطالبۀ برابری همان چانه‌زنی بر سر سهم بیشتر نیست، بلکه در واقع بر سر اشتراک‌گذاری لوگوس، زبان و کلام است.

رانسیر می‌گوید طلب برابری به معنای جستجوی سهم بیشتری از نظام توزیع فرصت‌ها و منابع نیست. برای مثال، اگر کارگران صرفاً به کار ازخودبیگانه‌شده ادامه دهند و به سهم بیشتری از حقوق و مزایا دلخوش باشند، در واقع این کار را به کار رهایی‌بخش تبدیل نکرده‌اند. مسئله این است که چطور کارگران می‌توانند در این نظام توزیع امر محسوس رها شوند و این کار ازخودبیگانه‌شده را به کار رهایی‌بخش بدل کنند؛ امری که ممکن نخواهد شد مگر آنکه آنها سوژگی خود را طور دیگری تعریف کنند. 


رانسیر به تعاریفی از سیاست اشاره می‌کند که آنها را پذیرفتنی نمی‌داند، مثل سیاست اصرارکننده بر اجماع در شرایطی که عدم اجماع وجود دارد؛ یا سیاست‌هایی که سطح خشونت و نظامی‌گری را افزایش می‌دهند و جایی برای هیچ نوع کشمکش نمادین باقی نمی‌گذارند؛ یا سیاست‌هایی که صرفاً بر شعارهای حقوق بشری کثرت‌گرای فرهنگی اصرار دارند درحالیکه مقصود اصلی آنها اجماع است و همین باعث می‌شود میدان سیاست و کشمکش‌های سرکوب‌شدۀ سیاسی در دو بعد افراطی‌گرایی‌های نژادی و مذهبی که ما در جای‌جای دنیا می‌بینیم چرخش کند. 


این اشکال متعارف سیاست به تعبیر رانسیر معنای سیاست‌زدایی دارند و بیشتر همراه و همدست پلیس هستند. سیاست در معنای رانسیری چیزی نیست که هر روز اتفاق بیفتد. به همین خاطر رانسیر می‌گوید آنچه ما همواره راجع به سیاست خوانده‌ایم بیشتر تاریخ حاکمان و افراد در مسند سلطه بوده‌است، درحالیکه سیاست به نظر او رخداد و چالشی است که می‌تواند ورقی بزند و لوگوسی را به اشتراک بگذارد. بنابراین، یک اتفاق روزمره و همیشگی نیست. 
بخشی از گزارش نشست «برابری‌طلبی و سیاست‌ورزی در نظریۀ ژاک رانسیر مطالعۀ موردی: زنان در عصر مشروطه» را خواندید.

Report Page