بازار؛ دوست یا دشمن محیط‌زیست؟

بازار؛ دوست یا دشمن محیط‌زیست؟


بازار؛ دوست یا دشمن محیط‌زیست؟ | علی پزشکی

رود سیروان، کرمانشاه

«در دستان آفریدگار همه‌چیز سالم می‌ماند. در دستان انسان همه‌چیز دستخوش فساد می‌گردد.» این جمله‌ی آغازین کتاب «امیل» اثر ژان‌ژاک روسو است. کسی که معتقد بود بشر به‌عنوان موجودی پاک و یگانه با طبیعت به دنیا آمده، ولی جنبش روشنگری و اصول تمدّن، و در رأس آن‌ها مالکیّت خصوصی، موجب فساد و دوری او از معصومیّت اوّلیّه‌اش شده است. برای همین نظریه‌ی بازگشت به طبیعت را مطرح می‌کند. این روزها فقط کافی است اندکی رسانه‌های غربی را پیگیری کنید تا ببینید چطور نگرانی‌های زیست‌محیطی، فضای عمومی کشورهای ثروتمند را تسخیر کرده و نظریات روسو و رمانتیک‌های قرن هجدهم درباره‌ی طبیعت به شکل‌های مختلف تکرار می‌شود؛ آن هم از سوی شهروندانی که معمولاً از بالاترین استانداردهای زیست‌محیطی بهره‌مند هستند. کانون احساسات آخرالزّمانی در مورد وضعیّت زمین، اروپای غربی است و بعد از آن آمریکای شمالی. برخی معتقدند این اضطراب زیست‌محیطی با بحران معنا در کشورهای مرفّه گره خورده است. زندگی در یک جامعه‌ی ثروتمند به‌نوعی کسل‌کننده است. مبارزه‌ای برای بقا وجود ندارد و زندگی نسبتاً راحت و افول مذهب سنّتی، خلأیی ایجاد کرده که به‌طور فزاینده با دین جدیدی به نام «محیط‌زیست‌گرایی» (Environmentalism) پر می‌شود. البتّه همه‌ی ادیان به پیامبرانی نیاز دارند. گرتا تونبرگ، نوجوان ۱۹ ساله‌ی سوئدی شاید یکی از آن پیامبران باشد که به‌مدّت دو هفته با یک قایق بادبانی خورشیدی از اروپا به آمریکا رفت تا در دو کنفرانس گرمایش جهانی شرکت کند. او به‌دلیل اثرات زیست‌محیطی، از سفر با هواپیما خودداری کرد؛ هرچند که مدّتی بعد تصاویر غذا خوردن او در ظروف پلاستیکی سوژه‌ی رسانه‌ها شد! نقطه‌ی مشترک همه‌ی فعّالان محیط‌زیستی چون او انتقاد از سرمایه‌داری به‌دلیل آسیب‌های زیست‌محیطی‌اش است. بسیاری حتّی پا را فراتر از این می‌گذارند و سوسیالیسم را بدیلی مناسب برای محافظت از طبیعت عنوان می‌کنند.

سرمایه‌داری یا سوسیالیسم؟

واقعیّت این است که همه‌ی اشکال تولید منجر به آسیب‌های زیست‌محیطی می‌شود. تولیدات کشاورزی باعث جنگل‌زدایی، جابه‌جایی حیات وحش، و آسیب به زیست‌کره (Biospher) می‌شود. تولیدات صنعتی، گازهای گلخانه‌ای را به جو وارد می‌کند و آلاینده‌ها را در رودخانه‌ها رها می‌سازد. حتّی بخش خدمات هم با توجّه به وابستگی‌اش به برق و همزمان انتشار دی‌اکسید کربن، آلودگی ایجاد می‌کند. بنابراین سؤال این نیست که کدام نظام اقتصادی به محیط‌زیست آسیب وارد نمی‌کند، بلکه پرسش اصلی این است که کدام نظام آسیب کمتری می‌رساند. اقتصادهای سوسیالیستی بسیار ناکارآمد بودند. این وضعیّت هنوز در مورد اقتصادهای باقی‌مانده در کوبا، ونزوئلا، و کره شمالی وجود دارد. برای جبران ناکارآمدی برنامه‌ریزی مرکزی -که ناشی از فقدان مکانیسم قیمت‌های مبتنی بر بازار بود- اقتصادهای سوسیالیستی عموماً آسیب‌های زیست‌محیطی و سایر اثرات منفی بیرونی را نادیده می‌گرفتند. کشورهای سوسیالیستی برای به حدّاکثر رساندن تولید (جهت تلاش برای همگام شدن با اقتصادهای سرمایه‌داری کارآمدتر) استانداردهای پایین انتشار گازهای گلخانه‌ای داشتند و برخی هم اصلاً نداشتند! مقرّرات ایمنی و بهداشتی یا نادیده گرفته می‌شد و یا به‌طور کلّی وجود نداشت! اقتصادهای سوسیالیستی همچنین اتّحادیّه‌های کارگری مستقل را ممنوع کرده بودند و اغلب به کار برده‌دارانه متوسّل می‌شدند.

بی‌اعتنایی سوسیالیست‌ها به محیط‌زیست با تحقیر حقوق مالکیّت تشدید شد. در اقتصادهای سرمایه‌داری، مزارع و کارخانه‌جات متعلّق به افراد و شرکت‌ها هستند. اگر به محیط‌زیست یا نیروی کار آسیب وارد کنند، باید در دادگاه پاسخگو باشند. ولی در اقتصادهای سوسیالیستی زمین و هوا (و در شدیدترین موارد، مردم) متعلّق به دولت بودند. به‌عنوان مثال، یک کارخانه‌ی دولتی که توسّط برنامه‌ریزان مرکزی وظیفه‌ی تولید مقدار معیّنی میلگرد را بر عهده داشت، نه‌تنها مجاز بود، بلکه فعّالانه از آن خواسته می‌شد که سهمیه‌ی تولید خود را بدون توجّه به آسیب وارده به محیط زیست و مردم برآورده کند. در اقتصادهای سرمایه‌داری، اجرای استانداردهای زیست‌محیطی و حمایت از کارگران به دولت سپرده شده است. در اقتصادهای سوسیالیستی، دولت هم مجری سهمیّه‌های تولید است و هم محافظ فرضی محیط‌زیست و کارگران. وقتی نوبت به انتخاب بین این دو می‌رسید، سوسیالیست‌ها تقریباً همیشه اوّلی را انتخاب می‌کردند. این تراژدی به‌وضوح از طریق مقایسه‌ی میزان انتشار دی‌اکسید کربن به‌ازای هر دلار تولید در کشورهای سوسیالیستی و سرمایه‌داری قابل مشاهده است. همان‌طور که در نمودار ۱ می‌بینید، با گذشت زمان، انتشار گازهای گلخانه‌ای در ایالات متّحده کاهش یافته و روند مشابهی را نیز می‌توان در روسیه پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ مشاهده کرد. شاید بهترین نمونه‌ی بی‌توجّهی سوسیالیستی به محیط‌زیست را بتوان در چین مشاهده کرد. انتشار گازها در طول جهش بزرگ مائو (۱۹۶۲- ۱۹۵۸) در مقایسه با ایالات متّحده، به شکل قابل‌توجّهی افزایش یافت. تا اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ -زمانی‌که چین سوسیالیسم را کنار گذاشت- میزان انتشار بالا باقی ماند. از زمانی که چین آزادسازی اقتصاد خود را با پذیرفتن مکانیسم قیمت‌های رقابتی و حقوق مالکیّت آغاز کرد، انتشار گازهای گلخانه‌ای آن به‌شدّت کاهش یافت.

نمودار ۱

سوسیالیسم هرگز راه خوبی برای حفاظت از محیط‌زیست نبوده است. از نظر تاریخی، آسیب‌های زیست‌محیطی ناشی از تولید سوسیالیستی بسیار بیشتر از آسیب زیست‌محیطی ناشی از تولید سرمایه‌داری بوده است. تمامی پژوهش‌های صورت گرفته پس از فروپاشی شوروی، کیفیّت محیط‌زیست را در کشورهای سوسیالیستی سابق، پایین‌تر از کشورهای سرمایه‌داری نشان می‌دهد. فاجعه‌ی چرنوبیل و مخفی‌کاری‌های که درباره‌ی تبعات آن صورت گرفت، فقط نمونه‌ی کوچکی از آسیب‌های سوسیالیسم شوروی به محیط‌زیست بوده است.

منحنی کوزنتس زیست‌محیطی

بسیاری از مطالعات، شواهدی را مبنی بر وجود رابطه‌ی U شکل میان کیفیّت محیط‌زیست و سطح درآمد سرانه کشف کرده‌اند که این پدیده در ادبیات اقتصادی، «منحنی کوزنتس زیست‌محیطی» (Environmental Kuznets Curve) نام گرفته است. همان‌طور که در نمودار ۲ می‌بینید، شواهد نشان می‌دهد که در مراحل اوّلیّه‌ی رشد اقتصادی، کیفیّت محیط‌زیست کاهش می‌یاید، ولی به‌محض آنکه درآمد از آستانه‌ی معیّنی فراتر می‌رود، کیفیّت محیط‌زیست نیز شروع به افزایش می‌کند. این ایده که رشد اقتصادی نهایتاً به بهبود محیط‌زیست می‌انجامد، موجب شده تا بسیاری از متفکّران توسعه، رشد اقتصادی را ضروری‌ترین و مطمئن‌ترین راه برای حفظ و بهبود محیط‌زیست تلقّی کنند. در واقع مشکلات زیست‌محیطی پدیده‌ای موقّت است، زیرا رشد اقتصادی و نوآوری‌های فنّاورانه این مشکلات را به‌مرور زمان مرتفع می‌کنند. دانشمندان دریافته‌اند که منحنی کوزنتس در همه‌ی حوزه‌های محیطی، از جمله آلودگی آب، انتشار دی‌اکسید کربن، نیتروژن، گوگرد، و تنوّع زیستی صادق است.

به‌عنوان یک قاعده‌ی کلّی، هرچه افراد ثروتمندتر باشند، احتمال بیشتری دارد که برای «کالاهای لوکس» مانند هوای پاک و تمیزی رودخانه‌ها و همچنین استانداردهای بالای بهداشتی و ایمنی در محلّ کار پول بپردازند. ممکن است عجیب به‌نظر برسد، ولی محیط پاک و نیروی کار شاد، به‌معنای واقعی کلمه، تجمّلاتی هستند که برای اجداد بسیار فقیر ما در دسترس نبودند. کشورهای سوسیالیستی به‌دلیل تبعات ناشی از برنامه‌ریزی مرکزی، بسیار فقیرتر از همتایان سرمایه‌دار خود بودند. مردم در چنین کشورهایی در درجه‌ی اوّل به فکر بقای خود بودند. همه‌ی ملاحظات دیگر برایشان ثانویه محسوب می‌شد. باور نمی‌کنید؟ کافی‌ست به زیمبابوه نگاه کنید که پس از فروپاشی اقتصاد، مردم برای تأمین غذای خانواده‌های خود شروع به کشتار حیات‌وحشی، که قبلاً محافظت شده بود، کردند. یا ونزوئلایی‌ها که پس از فروپاشی اقتصاد، حیوانات باغ‌وحش کاراکاس را در منوی غذای خود یافتند! بدتر از همه، در واقعه‌ی هولودومور در اوکراین، مردم یکدیگر را می‌خوردند! طبیعی است که در چنین شرایطی نگرانی‌های زیست‌محیطی جایی ندارد.

نمودار ۲

مورد ایسلند

یک مثال بارز تحقّق منحنی کوزنتس در دنیای واقع، ایسلند است. کشوری جزیره‌مانند که بیشتر به‌خاطر وایکینگ‌ها، مناظر برفیِ بازی تاج و تخت، و حیات‌وحش باشکوهش شناخته شده است. برای هزاران سال، تا ۴۰ درصد از این جزیره -به اندازه‌ی ایالت کنتاکی آمریکا- پوشیده از جنگل‌های توس بود. اوّلین مهاجران وایکینگ وقتی به ایسلند رسیدند، درختان را برای هیزم، کشتی‌سازی، چرای گوسفندان، و تأمین سوخت کوره‌های آهنگران خود قطع کردند. طبق گزارش موزه‌ی ایسلند، حدود هزار سال پس از میلاد، جنگل‌های بومی توس کاملاً از بین رفته بودند. حالا گفته می‌شود که جنگل‌های این جزیره دوباره در حال رشد هستند. سازمان جنگل‌داری ایسلند گزارش داده که تغییر وضعیّت از جنگل‌زدایی خالص به جنگل‌کاری خالص در مقطعی بین سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ اتّفاق افتاده؛ زمانی‌که سرانه‌ی تولید ناخالص داخلی برابر با برزیل امروزی بود. این دقیقاً همان چیزی است که منحنی کوزنتس پیش‌بینی می‌کند. در ابتدا، در طول تبدیل یک کشور از یک اقتصاد فقیر و کشاورزی به یک اقتصاد ثروتمندتر و صنعتی‌تر، محیط‌زیست آن آسیب می‌بیند. با افزایش سرانه‌ی تولید ناخالص داخلی، یک نقطه‌عطف کلّی رخ می‌دهد؛ مردم نسبت به محیط‌زیست آگاه‌تر می‌شوند و طبیعت شروع به بهبود می‌کند. از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۵، مساحت جنگلی ایسلند با نرخ ترکیبی ۵ درصد در سال افزایش یافته است. حدود یک‌پنجم جنگل‌های موجود به‌عنوان جنگل‌های بازسازی‌‌شده‌ی طبیعی طبقه‌بندی می‌شوند. این کار به دلایل تجاری و همچنین برای محافظت از خاک در برابر فرسایش انجام می‌شود. حتّی پس از شوک بحران مالی در سال ۲۰۰۷، همچنان میلیون‌ها درخت هر ساله کاشته می‌شوند و تلاش‌ها برای رشد مجدد جنگل‌های قدیمی و همچنین جنگل‌کاری مناطق جدید ادامه دارد.

پژوهش‌ها چه می‌گویند؟

مطالعه‌ای که در سال ۲۰۰۶ بر روی ۵۰ کشور با جنگل‌های وسیع صورت گرفت، نشان داد که در سال ۲۰۰۵ هیچ کشوری که سرانه‌ی تولید ناخالص داخلی آن بالاتر از ۴۶۰۰ دلار بوده، نرخ منفی رشد جنگل نداشته است. جسی اچ. اوسوبل (Jesse H. Ausubel)، متخصّص محیط‌زیست، برآورد کرده که وقتی یک کشور به سرانه‌ی تولید ناخالص داخلی ۶۲۰۰ دلاری دست یابد، جنگل‌زدایی متوقّف می‌شود یا جنگل‌کاری رخ می‌دهد. چین، روسیه، هند، ویتنام، و بنگلادش تنها برخی از کشورهایی هستند که در این مرحله‌ی گذار جنگلی قرار گرفته‌اند و جنگل‌کاری خالص را تجربه می‌کنند. کاهش شگفت‌انگیز فقر در چین که ناشی از آزادسازی اقتصادی بود، با حفظ بهتر جنگل‌ها همزمان شده است. در سال ۲۰۱۵، ۵۱۱٫۸۰۰ کیلومتر مربع مساحت جنگلی در چین بیشتر از سال ۱۹۹۰ وجود داشت. در همین بازه‌ی زمانی، اروپا ۲۱۲٫۱۲۲ کیلومتر مربع مساحت جنگلی به دست آورد، درحالی‌که آمریکای شمالی شاهد ۶۴٫۴۱۰ افزایش مساحت جنگلی بود. از سوی دیگر آفریقا -فقیرترین قارّه- بیشتر از گذشته مناطق جنگلی خود را از دست داده است. مطالعه‌ی اخیر دانشگاه هلسینکی نشان می‌دهد که بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۵، مساحت جنگل‌های سالانه در کشورهای با درآمد بالا و متوسّط به‌ترتیب ۱.۳۱ درصد و ۰.۵ درصد افزایش یافته، در حالی که در ۲۲ کشور کم‌درآمد ۰.۷۲ درصد کاهش یافته است.

آمارهای گمراه‌کننده

آمارهای غلطی که هر روزه به نگرانی‌های زیست‌محیطی در میان مردم دامن می‌زنند، کم نیستند. برای مثال، اخیراً مقاله‌ای در GreenActionNews ادّعا کرده بود که ۸۰ درصد از جنگل‌های زمین نابود شده‌اند! طبق گزارش سازمان ملل ۴ میلیارد هکتار جنگل در سراسر دنیا وجود دارد و از طرفی می‌دانیم که در کلّ جهان ۱۴.۸ میلیارد هکتار زمین موجود است. برای اینکه ۸۰ درصد از مساحت جنگل‌ها قبلاً نابود شده باشد و ۴ میلیارد هکتار باقی بماند، ۱۳۵ درصد از سطح سیاره‌ی زمین باید زمانی پوشیده از جنگل بوده باشد! چنین ادّعایی نه‌تنها حاکی از آن است که ۵.۲ میلیارد هکتار جنگل‌زدایی در دریا اتّفاق افتاده، بلکه هر ذرّه‌ی روی زمین را زمانی جنگل تصوّر می‌کند! البته متأسّفانه جهان همچنان به از دست دادن مساحت جنگلی خود ادامه می‌دهد، ولی میزان آن روزبه‌روز در حال کاهش است. بر اساس گزارش سازمان خواربار و کشاورزی ملل متّحد (فائو)، میزان سالانه جنگل‌زدایی از دهه‌ی ۱۹۹۰ تاکنون بیش از نصف شده است. دلیل اینکه اکثر مردم در مورد وضعیّت جنگل‌های جهان دچار سوءتفاهم هستند، این است که اخبار اغلب جنگل‌کاری‌ها را نادیده می‌گیرند. تقریباً در نیمی از جهان، جنگل‌کاری خالص وجود دارد که معلول توسعه‌ی اقتصادی است. ثروتمندترین مناطق جهان مانند آمریکای شمالی و اروپا نه‌تنها مساحت جنگل‌های خود را افزایش می‌دهند، بلکه حالا جنگل‌های بیشتری نسبت به قبل از صنعتی شدن دارند. به‌عنوان مثال، بریتانیا از سال ۱۹۱۹ بیش از سه برابر مساحت جنگلی خود را افزایش داده است و به‌زودی به سطح جنگلی تقریباً هزار سال پیش خود خواهد رسید. خوشبختانه جنگل‌زدایی خالص سالانه به سرعت به صفر نزدیک می‌شود و با توجّه به روندهای کنونی، طی چند دهه‌ی آینده جنگل‌کاری خالص یک امر طبیعی خواهد بود.

برخی آمارها نیز حکایت از کاهش ۷ درصدی انتشار جهانی گاز دی‌اکسید کربن در طول همه‌گیری ویروس کرونا و قرنطینه‌های همراه آن دارد و بسیاری این موضوع را به نفع محیط‌زیست قلمداد می‌کنند. حتّی اگر پیامدهای منفی قرنطینه‌ها را بر سلامتی روان انسان‌ها نادیده بگیریم، تعطیلی فعّالیّت‌های اقتصادی سبب شده که ۱۰۰ میلیون نفر که بیشترشان در کشورهای در حال توسعه زندگی می‌کنند، دچار فقر شدید شوند. با افزایش فقر مطلق، قرنطینه‌ها می‌توانند در درازمدّت باعث تخریب گسترده‌ی محیط‌زیست شوند. به زبان ساده، مردم زمانی می‌توانند از پس مراقبت از محیط‌زیست برآیند که درآمد کافی برای تأمین نیازهای اوّلیّه‌ی خود را داشته باشند. اگر بقای آن‌ها به کشتن یک حیوان در حال انقراض یا بریدن یک درخت کمیاب بستگی داشته باشد، مسلّماً نگرانی‌های محیط‌زیست برایشان معنایی نخواهد داشت. در طول همه‌گیری کرونا، کشتار زرّافه‌ها در کنیا به‌شدّت افزایش یافته است. با توجّه به ارزش بالای گوشت زرّافه جای تعجّب نیست که مردم محلّی فقیر، به کشتن این حیوان در حال انقراض متوسّل شده‌اند. در هند نیز با افزایش درآمدها در دو دهه‌ی گذشته تعداد ببرها ثابت بود، ولی از زمان اعمال قرنطینه، گزارش‌های مختلف حاکی از افزایش شکار غیرقانونی ببرها دارد.

تأثیر درآمد سرانه بر محیط‌زیست

شاخص عملکرد زیست‌محیطی (EPI) پروژه‌ی مشترک مرکز سیاستگذاری محیط‌زیست Yale با شبکه‌ی بین‌المللی اطّلاعات علوم زمین در دانشگاه کلمبیا است. این شاخص برای بیش از ۲۰ سال منبعی موثّق در دسترسی به اطّلاعات محیط‌زیستی کشورهای مختلف بوده است. آخرین نسخه‌ی این گزارش در سال ۲۰۲۰، حدود ۱۸۰ کشور جهان را بر اساس معیارهایی چون کیفیّت هوا، سرزندگی اکوسیستم، سلامت محیط‌زیست، آب آشامیدنی، میزان انتشار دی‌اکسید کربن، و... رتبه‌بندی کرده است. این گزارش نشان می‌دهد که سرانه‌ی تولید ناخالص داخلی بالا این امکان را برای کشورهای ثروتمند فراهم می‌کند تا در سیاست‌ها و برنامه‌هایی سرمایه‌گذاری کنند که منجر به نتایج مطلوب می‌شود. این روند به‌ویژه در مورد موضوعات ذیل سلامت محیط‌زیست صادق است، زیرا ایجاد زیرساخت‌های لازم برای تأمین آب آشامیدنی سالم، کاهش آلودگی هوا، کنترل زباله‌های خطرناک، و پاسخ به بحران‌های بهداشت عمومی بازده زیادی برای سلامتی انسان دارد. همچنین این گزارش خاطرنشان می‌کند که اگرچه صنعتی‌شدن و شهرنشینی به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه می‌تواند منجر به افزایش آلودگی شود، ولی آسیب به محیط‌زیست می‌تواند تا حدّ زیادی از طریق اعمال سیاست‌های صحیح کاهش یابد. به‌عنوان مثال، گزارش تصریح کرده که تعهّد به حاکمیّت قانون، مطبوعات فعّال، و اجرای عادلانه مقرّرات در ارتباط با نمرات بالاتر EPI است. دلیلش این است که دولت‌های باز (Open Governments) اجازه‌ی نظارت عمومی بیشتری را می‌دهند، در حالی‌که دولت‌های دیکتاتوری مانند شوروی سابق می‌توانند منتقدان خود را ساکت کنند و بدون هیچ مانعی به تخریب محیط‌زیست ادامه دهند. رتبه‌بندی EPI در مقیاس ۱ تا ۱۸۰ است که ۱ بهترین و ۱۸۰ بدترین است. نمودار ۳ یک رگرسیون خطی را نشان می‌دهد که کشورها را بر اساس سرانه‌ی تولید ناخالص داخلی و کلّ امتیاز EPI آن‌ها ترسیم کرده است.

نمودار ۳

همانطور که مشاهده می‌شود، بین ثروت یک کشور و امتیاز EPI آن همبستگی قوی وجود دارد. این امر کاملاً طبیعی است. اوّلین دلیل اصلی این است که فنّاوری‌های سازگار با محیط‌زیست، عملیّات پاکسازی، و نظارت بر محیط‌زیست گران هستند. جوامع ثروتمندتر می‌توانند منابع بیشتری را به سمت حفاظت از محیط‌زیست هدایت کنند، در حالی‌که جوامع فقیرتر تمایل بیشتری به رعایت استانداردهای اساسی زندگی دارند. به‌عنوان مثال، در کشورهایی مانند ایالات متّحده، طبخ غذا از طریق اجاق گاز طبیعی یا برقی استاندارد صورت می‌گیرد. آن‌ها بسیار تمیزتر و ایمن‌تر از جایگزین‌هایی هستند که معمولاً در جوامع فقیر یافت می‌شوند. در هند، حدود ۷۸ درصد از ساکنان هنوز از زیست‌توده (Biomass) مثل چوب، کود، و... برای پخت‌وپز و گرم کردن استفاده می‌کنند. این رقم در مناطق کم‌درآمد هند به ۹۰ درصد و در سراسر جهان به ۵۲ درصد می‌رسد. سوزاندن زیست‌توده -چه چوب و چه در بسیاری از موارد سرگین خشک شده- بسیار سمّی است و سالانه میلیون‌ها عارضه برای سلامتی انسان‌ها به دنبال دارد. این مشکل به حدّی است که افزایش دسترسی به اجاق‌گازهای پاک‌سوز اوّلین اولویتی بود که در گزارش سال ۲۰۰۴ سازمان ملل برای انرژی پایدار ذکر شد. نمونه‌ی دیگری از اهمّیّت فنّاوری پیشرفته، دسترسی به مبدّل‌های کاتالیزوری است که این امکان را برای خودروسازان فراهم می‌کند تا میزان آلایندگی خودرو را کاهش دهند و از قانون استانداردهای ملّی انتشار گاز آمریکا پیروی کنند. چنین قطعاتی مانند سایر محصولات سازگار با محیط‌زیست مثل انرژی‌های تجدیدپذیر، موادّ غذایی ارگانیک، سیستم‌های حمل‌ونقل عمومی، شبکه‌های هوشمند و... گران هستند. گزارش EPI همچنین خاطرنشان می‌کند که اگرچه صنعتی‌سازی می‌تواند منجر به افزایش آلودگی شود، ولی می‌توان آلودگی را با حاکمیّت قوی قانون، جامعه‌ی مدنی فعّال، و یک دولت محتاط و پاسخگو کاهش داد. در مقابل، یک دولت خودسر و فاسد نه‌تنها برای رفاه جامعه مضرّ است، بلکه احتمالاً نگهبان ضعیفی برای محیط‌زیست نیز خواهد بود. برای مثال، تضعیف حقوق مالکیّت خصوصی می‌تواند نظارت بر محیط‌‌زیست را هم تضعیف کند؛ همانطور که هم‌اکنون در زیمبابوه و ونزوئلا شاهد هستیم. استانداردهای زندگی بالاتر و مسئولیّت زیست‌محیطی دو رقیب نیستند، بلکه دو محصول مهمّ پیشرفت انسان هستند.

فنّاوری بالاتر، محیط‌زیست بهتر

فنّاوری‌های حاصل از رشد اقتصادی به کشورهای ثروتمند اجازه داده که فرسایش زمین‌های زراعی را کاهش دهند. براساس داده‌های وزارت کشاورزی ایالات متّحده، فرسایش بادی زمین‌های زراعی در ایالات متّحده از ۳.۳ تن در هر هکتار در سال ۱۹۸۲ به ۲.۱ تن در سال ۲۰۰۷ کاهش یافته است. فرسایش آبی نیز به‌طور مشابه، از ۴ تن در هکتار به ۲.۷ تن در مدّت زمان مشابه کاهش پیدا کرده است. به‌لطف کاهش فرسایش و اقداماتی همچون انقلاب سبز برای افزایش بهره‌وری کشاورزی، بشریّت اکنون با زمین کمتر، غذای بسیار بیشتری تولید می‌کند و موجب حفظ بهتر محیط‌زیست نیز شده است. مقدار غذای تولیدشده‌ی فعلی برای هر نفر در جهان ۲۰ درصد بیشتر از مقدار آن در سال ۲۰۰۵ است، و در سال ۲۰۰۵ تقریباً دو برابر مقدار آن نسبت به سال ۱۹۶۱. بین سال‌های ۱۹۶۱ تا ۲۰۱۴، عملکرد جهانی تولید غلّات در واحد زمین ۱۵۴ درصد افزایش یافت. اگر کشاورزان در سراسر جهان بتوانند به بهره‌وری کشاورزان آمریکایی برسند، بشریّت می‌تواند وسعتی به اندازه‌ی کشور هند را به طبیعت بازگرداند. فنّاوری نه‌تنها به بشریّت اجازه داده است که از آب و زمین به نحو احسن استفاده کند، بلکه ما را قادر ساخته تا آلودگی هوا را کاهش دهیم.

فرآیندهای کشاورزی اکنون نسبت به گذشته گازهای گلخانه‌ای بسیار کمتری منتشر می‌کنند، در حالی‌که غذای بیشتری نسبت به قبل تولید می‌کنند و گرسنگی را به پایین‌ترین حدّ خود رسانده‌اند. در کشورهای مورد بررسی توسّط سازمان ملل، از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۲ مجموع انتشار گازها تقریباً ۳۴۰ هزار گیگاگرم معادل دی‌اکسید کربن کاهش یافته است. با نگاهی فراتر از کشاورزی، انتشار کلّی گازهای گلخانه‌ای در ایالات متّحده نسبت به رشد جمعیّت، تولید ناخالص داخلی، و تعداد مایل‌های طی‌شده توسّط وسایل نقلیّه کاهش یافته است. در سطح جهانی، انتشار گازها نیز تا حدودی نسبت به تولید ناخالص داخلی کاهش یافته است. حتّی شرکت‌های بزرگ دنیا که بسیاری اوقات متّهم به اولویّت دادن سودآوری نسبت به مسئولیّت‌های اجتماعی می‌شوند نیز نسبت به گذشته توجّه بیشتری به محیط‌زیست نشان می‌دهند. گوگل اعلام کرده که تا سال ۲۰۲۵ تمامی محصولات خود را با استفاده از مواد بازیافتی تولید می‌کند. شرکت اپل نیز که در حال حاضر سرمایه‌گذاری زیادی در بازیافت گجت‌های خود کرده، گفته که تا سال ۲۰۳۰ همه‌ی محصولاتش بدون کربن و قابل بازیافت خواهند بود. خلاصه اینکه هر چند برای پاسداشت مواهب طبیعت هنوز راه زیادی در پیش داریم، ولی شواهد نشان می‌دهد که هیچ راهی بهتر تولید ثروت از مسیر رشد اقتصادی برای محافظت از محیط‌زیست وجود ندارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

منابع:


Humanprogress.org

Prosperity.com

Worldbank.org

Oecd.org

Unep.org

Capx.com

Epi.yale.edu

Nasonline.com

Fao.org

Usda.gov


◆ برگرفته از وب‌سایت شخصی نویسنده

Report Page