این نام‌ها را به خاطر بسپارید *

این نام‌ها را به خاطر بسپارید *

مهران موسوی


▫️در جست‌و‌جوی ۱۳۸۷ ۹ ل ۹ ک / ۷۷۹۷ PQ


ما در سایت کتابخانه‌ی ملی جست‌و‌جو می‌کنیم تا ببینیم کدام کتاب در این کتابخانه موجود است، کدام کتاب موجود نیست. قاعدتاً وقتی مطلع شدیم آن کتاب موجود است، می‌توانیم برویم امانتش بگیریم و بخوانیم. غیر از این، می‌توانیم در سایت نام مترجم، مؤلف یا ناشر را هم وارد کنیم و نتایج را ببینیم. مثلاً نام منوچهر بدیعی را جست‌و‌جو می‌کنیم و می‌بینیم چند کتاب از او منتشر شده، مثلاً یکی‌اش رمان ژلوزی اثر آلن رب‌گریه. قاعدتاً به این نتیجه می‌رسیم کتاب ژلوزی در یکی از بی‌شمار قفسه‌های کتابخانه‌ی ملی منتظر است برویم امانتش بگیریم و بخوانیمش. واقعاً این‌طور است؟ حالا اسم کاوه میرعباسی را جست‌و‌جو می‌کنیم: می‌بینیم او کتابی ترجمه‌ کرده به‌اسم لی‌لی‌بازی اثر خولیو کورتاسار. قاعدتاً این کتاب هم باید در یکی از قفسه‌های کتابخانه‌ی ملی باشد، چون نشانیِ دقیقی دارد:


 ۱۳۸۷ ۹ ل ۹ ک / ۷۷۹۷ PQ


خُب، ما مثلاً در نارمکِ تهران زندگی می‌کنیم، میدان صدمش. کمی از میدان صد می‌آییم به‌طرف جنوب، تقاطع خیابان فرجام سوار تاکسی می‌شویم برای میدان رسالت. از آنجا خطی هست می‌بردمان میدان ونک. وسط بزرگراه حقانی، نرسیده به میدان ونک، پل عابرپیاده‌ای هست که می‌شود از روش رد شد رفت طرف کتابخانه‌ی ملی. آنجا به هرکه بگوییم:


۱۳۸۷ ۹ ل ۹ ک / ۷۷۹۷ PQ


قاعدتاً باید ببردمان سروقت کتاب لی‌لی‌بازی کورتاسار، ترجمه‌ی کاوه میرعباسی، نشر نیلوفر. نشانی از این سرراست‌تر؟ می‌رویم سروقت کتاب، اما جایش ‏خالی است. کتابدار قاطعانه می‌گوید کسی این کتاب را امانت نگرفته. شاید گم شده باشد؟ نه آقا، در کتابخانه‌ی ملی از این خبرها نیست! همچین اشتباه‌هایی از کتابدارها سر نمی‌زند. اینجا همه‌چیز مثل ساعت کار می‌کند.


پس کتاب لی‌لی‌بازی کورتاسار، ترجمه‌ی کاوه میرعباسی، نشر نیلوفر کجاست؟ سراغ کتاب را از کتابخانه‌های دیگر می‌گیریم، راسته‌ی انقلاب را هم شخم می‌زنیم. کسی حتی نام این کتاب به گوشش نخورده. در سایت‌های فروش کتاب جست‌و‌جو می‌کنیم، از دوستان اهل‌قلم می‌پرسیم ــ خیر، انگار اصلاً چنین کتابی منتشر نشده که بخواهد در قفسه‌ای موجود باشد یا نباشد. کتاب نیست. اما چرا نشانی‌اش را در کتابخانه‌ی ملی گذاشته‌اند؟ مثل این است که به کسی آدرس بدهی برود میدان صد و یکم نارمک بسته‌ای را به کسی تحویل بدهد. او هم در تودرتووار بسته‌به‌بغل و پرسان‌پرسان برود سمت نارمک، بدون آنکه بداند نارمک صد تا میدان بیشتر ندارد. خب، کتاب لی‌لی‌بازی کورتاسار، ترجمه‌ی کاوه میرعباسی، نشر نیلوفر هم نیست. جایش را توی کتابخانه‌ی ملی خالی گذاشته‌اند. آن نشانی پ کیو ۷۷ فلان نشانی خلأ است، پوچ است.


اما ما برمی‌گردیم به آقای میرعباسی. از خیر لی‌لی‌بازی گذشته‌ایم. می‌خواهیم کتابی از او بخوانیم به‌اسم دیوِ درون که از امیل زولا ترجمه کرده. بله، ردخور ندارد که نشانی دقیق کتاب را هم می‌دانیم:


 ۱۳۸۶ ۹ د / ۲۲۷۷ PQ


می‌گوییم کتاب را نشر نیلوفر در سال ۱۳۸۶ منتشر کرده. کتابدار قدری می‌گردد. نه، جای این هم خالی است. می‌بینیم در برگه‌ی اطلاعات کتاب، برگه‌ی فیپا، نوشته‌اند: «این کتاب با ترجمه‌ی علی‌اکبر معصوم‌بیگی در سال ۱۳۸۲ نیز منتشر شده است.» خب، دارد صریح و روشن می‌گوید اگر ترجمه‌ی میرعباسی منتشر نشده نگران نباشید، ترجمه‌ی معصوم‌بیگی هست. آقای معصوم‌بیگی ترجیح داده‌اند اسم کتاب را بگذارند سایه‌های شب. بله، این کتاب هست. طبق قواعد فهرست‌نویسی به‌روش کتابخانه‌ی کنگره‌ی امریکا، طبق روش فهرست‌نویسی دیویی، یا طبق هر شیوه‌ی فهرست‌نویسی دیگری، این دو کتاب، دیو درون و سایه‌های شب ، در کتابخانه باید در یک قفسه، در یک ردیف و درست در کنار هم قرار بگیرند، چون متعلق‌اند به یک نویسنده. یک کتاب‌اند با دو اسم متفاوت. ولی آن‌طور که کتابدار می‌گوید دیو درون موجود نیست، انگار هرگز منتشر نشده. به‌جایش سایه‌های شب را بردارید.


آیا کتابخانه‌ی ملی جای ترسناکی است؟ چطور می‌شود نشانی کتاب‌هایی موجود باشد، اما هیچ‌کس نداند آن کتاب‌ها کجا هستند؟ وقتی کسی کتابی را امانت می‌گیرد، اسم آدم جایی ثبت‌ می‌شود. کتابدار حیران می‌گوید کسی کتاب دیو درون یا لی‌لی‌بازی را امانت نگرفته، اما خب سر جایشان نیستند. آقا پس کجا هستند؟

می‌شود بازی را ادامه داد. بگویید من ادعا می‌کنم ــ و ادعایم را مندرجات سایت کتابخانه‌ی ملی که بانک اطلاعاتی معتبر و رسمی شماست ثابت می‌کند ــ که در سال ۱۳۹۵ در نشر نیلوفر کتابی منتشر شده است به‌نام در ولایت هوا: تفننی در طنز اثر هوشنگ گلشیری. من حسب مدرکی که شما رسماً صادر کرده‌اید و در آن مرا عضو رسمی کتابخانه‌ی ملی دانسته‌اید و به این موجب به من مجوز داده‌اید از منابع کتابخانه استفاده کنم از شما می‌خواهم این کتاب را به من امانت بدهید تا از آن استفاده کنم. قول شرف می‌دهم آن را صحیح و سالم برگردانم و چنان‌که تعهد داده‌ام ــ امضایم موجود است ــ اگر آسیبی متوجه کتاب شد پرداخت خسارت برعهده‌ی من خواهد بود.


نه، این هم نیست. کتابدار کم‌کم به ما شک می‌کند، درحالی‌که ماییم که باید به آن‌ها شک کنیم. این کتابدارها هستند که برداشته‌اند سند جعلی درست کرده‌اند برای هویتی که موجود نیست. می‌خواهید باز ادامه بدهیم؟ خیلی خب، آقا، خانم عزیز، من کتاب از پس باده‌پیمایی اژدها در تموز نوشته‌ی رضا براهنی را می‌خواهم. نوشته‌اید نشر چشمه آن را در سال ۱۳۹۴ منتشر کرده. عجب! در مدرکی که خودتان منتشر کرده‌اید آمده کتاب ۱۴۹ صفحه دارد و حتی به ابعاد آن هم اشاره کرده‌اید: بیست‌و‌یک و نیم در چهارده و نیم سانتی‌متر. ندارید؟ اشکالی ندارد. کتاب تابستان همانسال را بدهید، کار ناصر تقوایی، تنها مجموعه‌ی قصه‌اش ــ عجب قصه‌هایی! خب، نشر ثالث در ۱۳۸۸ منتشر کرده. عجب! ندارید! بی‌لنگر را بدهید از بهمن شعله‌ور، همان که سفر شب‌ نوشته‌ی او را همگی خوانده‌ایم. بله، نشر چشمه بی‌لنگر را در ۱۳۸۷ منتشر کرده. الآن دیگر دوازده سال از این تاریخ گذشته، حتماً دیگر چاپ شده. عجب! خیلی خب، خیلی خب. موسیو ابراهیم و گل‌های قرآن‌ امانوئل اشمیت را بدهید ترجمه‌ی منوچهر انور. با اینکه می‌گویند نشر کارنامه کتاب‌ها را دیر منتشر می‌کند، اما حتماً از سال ۱۳۸۴ تا حالا منتشر شده و شما آن را دارید. ندارید!


راستی که این کتاب‌ها کجایند؟ چرا کسی نمی‌داند چه‌کسانی آن‌ها را امانت گرفته‌اند؟ چرا از میان انبوه کتابداران کتابخانه‌ی ملی کسی تابه‌حال روی جلد هیچ‌کدام‌شان را ندیده؟ این‌همه دفتر و دستک و هزارتوی بوروکراسی و... به چه درد می‌خورد؟ بله، لابد به یک کارآگاه، از آن کارآگاه‌های بورخسی نیاز داریم ــ هرچه نباشد این یک پرونده‌ی کتابی است. ممکن است با جنازه و خون و دشنه هم سروکار داشته باشیم. باید مراقب باشیم فریب نخوریم.


بله، با این‌همه نشانیِ‌ کتابی که ما داریم، می‌شود یک کتابخانه‌ی ملی دیگر تأسیس کرد، کتابخانه‌ای که قبرستان کتابخانه‌ی دیگری بوده. شاید باشگاه کتاب‌هایی است که هرگز به دنیا نیامده‌اند، یا تا دنیا آمده‌اند دزدیده یا سوزانده شده‌اند. شاید بشود عضو آن کتابخانه‌ی دیگر بشویم، در عالمی دیگر. حتماً عضویت در آن آزاد و رایگان است، نیاز به معرفی‌نامه ندارد، و هر کتابی هم که ادعا می‌کنند دارند واقعاً دارند. بر کسی هم منتی نیست.


حالا که به انتها رسیده‌ایم، بگذارید سراغ کتابی را از خوانندگان این مطلب بگیرم. کسی نام‌ونشان نویسنده‌ی پرامیدی را داده بود و از رمان درخشانش حسابی تعریف کرده بود. از هرکه پرسیدم، کتاب و نویسنده را نمی‌شناخت. فقط در کتابخانه‌ی ملی نام این کتاب ثبت شده، اما طبق معمول خبری از خودش نیست. می‌روید در سایت کتابخانه‌ی ملی، گزینه‌ی جست‌و‌جوی پیشرفته را انتخاب می‌کنید. بعد در نوار‌های سمت راست جست‌و‌جو در «شماره‌ی مدرک» را انتخاب می‌کنید و در نوار روبه‌رویش این شماره را وارد می‌کنید: ۳۵۸۵۸۴۱. این شماره‌ی کتابی است در کتابخانه‌ی ملی، از آن نویسنده‌ی پرامید. اگر کتابش را پیدا کردید، به من هم خبر بدهید. نامش را هم به خاطر بسپارید.


این نام‌ها را به‌خاطر بسپارید نام مجموعه‌داستانی است به‌قلم نویسندگان گوناگون، از شاگردان کارگاه‌های داستان‌نویسی حسین مرتضائیان آبکنار. این کتاب را که هرگز منتشر نشده است می‌توانید در کتابخانه‌ی ملی ایران بیابید.

 

منبع: خلل‌فرج

Report Page