اکوسیستمِ قدرتِ نرمِ جمهوری اسلامی: برچسب زنی متقابل گروه های اپوزیسیون
چشماسیاسی گزارش میدهد. مقدمه: «همه در شمارِ مناند»
تزِ مرکزی این مقاله ساده و تلخ است: جمهوریِ اسلامی با مهندسیِ معنا و صحنه، کاری کرده که رقبا و مخالفان ــ مذهبی ها، سلطنت طلبان، ملی گراها و چپ گراها ــ در نزاع های درونیشان، یکدیگر را «جزوِ جمعیتِ نمادینِ نظام» صورتبندی کنند. نتیجه، «شمارشِ نمادینِ جمعیت» به سودِ حاکمیت است: هر طرف، طرفِ دیگر را بهعنوانِ تأمین کننده ی معنوی/نمادینِ رژیم معرفی میکند و حکومت با خیالِ راحت، بخشی از «خنثی سازیِ معنایی» را به همان رقیبان برون سپاری میکند.
منطقِ شمارشِ نمادین: از جنگِ تفسیر تا برون سپاریِ خنثی سازی
اکوسیستمِ قدرتِ نرم وقتی کار میکند که ۱) واژگان و قاب بندی ها در کنترل باشد، ۲) آیین ها و تصاویر «مالکِ نهادی» پیدا کنند، و ۳) نزاعِ مخالفان به «گواهِ ناتوانیِ بدیل» بازترجمه شود. در این منطق، هر برچسب زدنِ درون اپوزیسیونی، بهمثابه یک ورودیِ آماری برای سبدِ نمادینِ نظام عمل میکند: «این ها سوپاپاند»، «آن ها پنجاهوهفتیاند»، «آن ها نیروی پشتیبانِ حکمرانیِ فردیاند»؛ و حکومت فقط برداشت میکند.
تصاحبِ برندِ دین: هر آیین، صحنه ی تملک
نظام با برندسازیِ دینی (هیئت، اعتکاف، اربعین، موکب، مناسکِ محلی) و اتصالِ آن به مجوز، تدارکات و دوربین، «مالکِ صحنه» میشود. حتی وقتی نیتِ برگزارکنندگان غیرحکومتی است، خروجی به نامِ دولت قبض میشود. بنابراین در ادراکِ عمومی، «هر تجمعِ مذهبی» همنشینِ حمایت از نظام خوانده میشود؛ تحریمش، انحصارِ نمادین را تقویت میکند و مشارکتش، مشروعیتِ نمادین را.
محورِ شخصمحور: ولایت/سلطنت روی یک خط
قابِ رسانه ایِ حاکمیت، ولایت و سلطنت را دو سرِ یک طیفِ «انسجامِ حولِ فرد» میچیند. بههمین دلیل، هر تبلیغِ حکمرانیِ فردی ــ چه با کُدهای مذهبی، چه با نوستالژیِ سلطنت ــ در نهایت تغذیه کننده ی ایده ی «ضرورتِ محورِ فوق نهادی» جلوه میکند. اما نکته ی مهم در این مقاله، شیوه ی عملِ رقیبان است: وقتی غیرسلطنت طلبان، سلطنت طلبی را «تزریق کننده ی روحِ دیکتاتوری در جمهوریِ اسلامی» معرفی میکنند، عملاً آن ها را نیروی پشتیبانِ وضعِ موجود جا میزنند و شمارشِ نمادینِ نظام را بالا میبرند.
برچسب زدنِ متقابل بهمثابه سرمایه ی نرمِ نظام
الف) رفراندوم خواهان و درونسیستمی ها
موسوی، تاجزاده تا نرگس محمدی یا حاتم قادری «رفراندومخواهان» هستند؛ وقتی سلطنت طلبان یا بخشی از راست/ملی گراها، این چهره ها را «سوپاپِ اطمینان» میخوانند، عملاً آن ها و هوادارانشان را در سبدِ نمادینِ نظام میریزند و هر کنشِ ایشان ــ از بیانیه تا مطالبه ی رفراندوم ــ بهمحضِ تولد مُهرِ «کمک به جمهوریِ اسلامی» میخورد. بدین ترتیب، حکومت پروژه ی بیاثرکردنِ آن ها را به همان رقبای برون حکومتی برون سپاری میکند.
ب) چپ ها و «پنجاهوهفتی» شدن
وقتی سلطنت طلبان/راست کیشان/بخشی از ملی گراها، چپ ها را «پنجاهوهفتی» مینامند، همان سازوکار تکرار میشود: جامعه ی چپ به سرمایه ی جمهوریِ اسلامی صورتبندی میشود؛ یعنی «یادآورِ انقلاب و پیامدهایش»، پس «ترس از تکرارِ آشوب» دوباره بسیج میشود. حکومت از این قاب استقبال میکند، چون واگذاریِ «بیاعتبارسازی» به رقیب، هزینه ی مستقیمِ امنیتی/تبلیغاتی را برایش کم میکند.
پ) سلطنت طلبان در آینه ی ضدسلطنت
در سوی مقابل، وقتی چپ ها و غیرسلطنت طلبان، سلطنت طلبان را «تقویت کننده ی منطقِ حکومتِ فردی و بنابراین عملاً همسو با جمهوریِ اسلامی» معرفی میکنند، همان نتیجه حاصل میشود: آن ها نیز به «نیروی پشتیبانِ رژیم» در ذهنِ مخاطبان تبدیل میشوند و نظام بدون هزینه، از این برچسب گذاری ارتزاق میکند.
اقتصادِ توجه و شوک: تزریقِ بحران، جذبِ دیده شدن
الگوریتم های پلتفرم ها تنش و قطبی سازی را پاداش میدهند. حکومت با «رویدادِ شوکبرانگیز» (مناسکِ عظیم، تهدیدِ خارجی، پرونده ی امنیتی) جریانِ توجه را میرباید. اپوزیسیون، در واکنشِ فوری به هم و به حاکمیت، ناخواسته به بازتوزیعِ قاب های رسمی کمک میکند. فرسایشِ فهمِ عمومی، تصمیم سازیِ جمعی را به تعویق میاندازد و «شمارشِ نمادین» را بهنفعِ وضعِ موجود بالا میبرد.
زیرساختِ تثبیت: مجوز، رسانه، امنیت، خیریه
بدون زیرساخت، قدرتِ نرم پایدار نمیماند. شبکه ی مجوزدهی و بودجه، پوششِ تصویری و آنتن، و پیوندِ خیریه ها/نذرها با نهادهای رسمی، رنجِ اجتماعی را به «اخلاقِ عمومیِ مدیریتشده» تقلیل میدهد؛ سیاست از سطحِ مطالبه ی ساختاری به سطحِ «خیرخواهی» تنزل میکند و جابهجاییِ قدرت به تعویق میافتد.
نتیجه گیریِ تحلیلی: اکوسیستمِ «رقیبمحورِ» مشروعیت
در این طرح واره، جمهوریِ اسلامی فقط از بدنه ی مذهبی نمیخورد؛ از جنگِ تفاسیرِ رقیبان نیز ارتزاق میکند. هر بار که گروهی، گروهِ دیگر را «سوپاپ/پنجاهوهفتی/نیرویِ پشتیبان» مینامد، عددِ نمادینِ جمعیتِ نظام بالا میرود؛ و نظام، خنثی سازیِ معنایی را به همان مخالفان واگذار میکند. این چرخه، مادامی که واژگان و صحنه در دستِ همین منطق بماند، خودتداوم بخش است.
راهِ برون رفت: سازوکارِ یکپارچه ی مقابله ی مستقیم
راهِ حل، اخلاقیِ نصیحت گونه نیست؛ سازوکار میخواهد. نخست، «قراردادِ واژگانیِ مشترک» لازم است: تعهدِ عمومیِ نیروهای مخالف به پرهیزِ روشن از نسبت دادنِ «سوپاپ/پنجاهوهفتی/نیرویِ پشتیبانِ رژیم» به رقبا. دوم، «اصلِ تفکیکِ شخص از سازوکار»: ردِ حکمرانیِ فردی بهطورِ اصولی (چه ولایت، چه سلطنت) و انتقالِ محور به نهادهای پاسخگو، تا قابِ «یا او/یا آشوب» بیاثر شود. سوم، «میدانِ مشترکِ کنشِ مستقیم»: تعریفِ اقداماتِ حداقلیِ هماهنگ و سنجش پذیر علیه خودِ سازوکارِ اقتدار (حقوق، شفافیت، پاسخگویی، ضدخشونتِ دولتی، ضدفساد) که هیچ برندِ گروهی نتواند آن را به نامِ خود ثبت کند. چهارم، «شاخصِ ضدِ شمارشِ نمادین»: هر کنش قبل از اجرا از خود بپرسد آیا رقیب را به سبدِ نمادینِ رژیم میافزاید یا نه؛ اگر آری، بازطراحی شود. پنجم، «پاک سازیِ صحنه»: جداسازیِ آگاهانه ی آیین از تملکِ نهادی (مثلاً توزیعِ تصویر/صدا و روایت بهدستِ شبکه های مستقل) تا برندسازیِ آیینی به حسابِ هیچ قدرتی نوشته نشود.
ختمِ کلام
ایده ی مرکزی روشن شد: جمهوریِ اسلامی با مهندسیِ واژگان، صحنه و نزاعِ رقیبان، «همه را در شمارِ خود» صورتبندی میکند. تا زمانی که سازوکارِ یکپارچه ی مقابله ی مستقیم شکل نگیرد ــ با قراردادِ واژگانیِ مشترک، محورِ نهاد بهجای شخص، میدانِ کنشِ مشترک و سنجه های ضدِ شمارشِ نمادین ــ جنگِ تفاسیرِ اپوزیسیون همچنان به نفعِ قدرتِ نرمِ جمهوریِ اسلامی تمام خواهد شد.