ايران و آمريكا ـ گروگان گذشته
آینده ( عباس عبدی):🔴ايران و آمريكا ـ گروگان گذشته
⭕۲۱ سال پیش در مرداد سال ۱۳۷۷ به دعوت اریک رولو روزنامهنگار و دیپلمات مشهور فرانسوی گفتگویی عمومی میان من و باری روزن با مدیریت رولو در مقر سازمان یونسکو انجام شد. وی یکی از دیپلماتهای امریکایی است که در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران بود. این گفتگو در آن زمان بازتاب گستردهای داشت و طرفین به پرسشهای حاضران پاسخ دادند. متن زیر به عنوان سخنان اولیه بنده بود.
🔵حضار محترم، خانمها؛ آقايان!
بسيار خوشحالم كه اكنون پس از دو دهه كدورت و دشمني، امكان آن فراهم آمده است كه فارغ از احساسات كينهتوزانه، بتوانيم به نقد و تحليل گذشته روابط ايران و آمريكا بپردازيم و به اندازهگيري سهم عوامل به وجود آورنده وقايع گذشته و تأثير آنها بر شرايط كنون و آينده بپردازيم.
🔘به نظر من گفتگو درباره گذشته روابط ايران و آمريكا، خارج از حوزه رسمي و سياسي ميان دو دولت، ميتواند در محيطي علمي و آرام، ميان اهل فكر دو ملت انجام شود. من به سهم خودم سعي ميكنم در اين جايگاه وقايع گذشته را بيطرفانه تحليل و بررسي كنم و مطمئن هستم كه آقاي روزن هم در اين كوشش موفق خواهد شود. در كنار اين واقعيت حضور ما دو نفر جنبه سمبليك گفتگو را تقويت ميكند، و زمينهساز گفتگوهاي علمي و انساني بيشتري را فراهم خواهد كرد.
🔘روابط كنوني دو ملت براي ناظران بيروني، متشنج و خصمانه جلوه ميكند، و بسياري از اين ناظران معتقدند كه چنين وضعي، مطلقاً مطلوب منافع دو ملت و نيز ثبات سياسي در منطقه خليج فارس و خاور ميانه نميباشد. به همين دليل از كوششهايي كه براي از ميان بردن تشنج انجام ميشود شديداً استقبال ميكنند.
🔘گرچه اين ايدهها حسن نيت صاحبان آنها را نشان ميدهد. ولي براي ساختن آيندهاي اميد بخش در روابط دو مردم به دور از سلطه و دخالت در امور يكديگر و احترام به حقوق ملتها، لازم است كه تحليلي واقعي از گذشته و حال اين روابط ارايه كنيم.
🔘همچنان كه رييس جمهور، خاتمي در پيام خود به مردم آمريكا گفتند، ميان دو كشور «ديوار بلند بياعتمادي» وجود دارد و تا هنگامي كه چنين ديواري وجود دارد آن را نميتوان ناديده گرفت و قبل از هر كاري لازم است كه با آگاهي و اراده اين ديوار را ويران كرد. كوشش من در اين است كه توصيفي واقعي از سازندگان و رديفهاي اين ديوار ارايه كنم.
🔘برخي به خطا تصرف سفارت آمريكا را عامل اصلي اين وضع ميان دو ملت ميدانند؛ در حالي كه اين واقعه صرفاً يك رديف از آن ديوار بلند است و نه همه آن. ديواري كه پايههاي آن در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) با كودتا عليه حكومت ملي دكتر مصدق ريخته شد و منجر به بازگرداندن تاج و تخت به شاه ايران گرديد. مقام عاليرتبه سفارت آمريكا در تهران در گزارش در تاريخ ۱۷ ژانويه ۱۹۷۹ به وزارت خارجه آمريكا نيز با پايه دانستن آن واقعه متذكر ميشود كه ما در سرنگوني نخستوزير ملي ايران يعني مصدق و بازگردان شاه نقش بسيار موثري ايفا نموديم.
🔘اين واقعه مبنا و مقدمه وابستگي شاه به آمريكا شد و شاه هم شخصاً چنين احساسي را داشت. اسدالله عَلَم از دوستان و نزديكان شاه در سال ۱۳۴۵ (۱۹۶۶) اين احساس را براي وابسته سياسي سفارت آمريكا چنين بيان ميكند كه: «شاه احساس ميكند كه آمريكا با او مثل يك نوكر رفتار ميكند.» و تحقير ملت ايران به اين شكل، زيربناي آن ديواري بود كه بعدها بزرگتر و بزرگتر شد.
🔘رديفهاي بعدي اين ديوار بلند، از طرف ايالات متحده چيده شد. در اولين گام براي تجهيز، آموزش و تأسيس ساواك به شاه كمك كردند؛ سازماني كه از بدو تأسيس هر روز قويتر ميشد و نقش موثري در سركوب مردم ايفا ميكرد. در دهه هفتاد فعاليتهاي ساواك عليه شهروندان ايراني حتي به داخل خاك آمريكا نيز كشيده شده و به شهادت اسناد سفارت آمريكا، حمايتهاي صريح وزارت امور خارجه وقت آمريكا مانع از برخورد دستگاه قضايي آمريكا با اين اقدامات شد.
🔘با تغيير سياست آمريكا در منطقه و اعطاي نقش ژاندارمي به شاه، روابط دو كشور وارد مرحله جديتر شد. حضور هزاران مستشار نظامي و غيرنظامي در ايران جو بياعتمادي و بدبيني را حتي به سطوح بالاي جامعه و مرتبطين با سفارت نيز سرايت داده بود. فروش ميلياردها دلار اسلحه آمريكايي براي يك ارتش به ظاهر مدرن در حالي اتفاق ميافتاد كه سطح بيسوادي در ايران بالاي ۶۰ درصد بود و فقر و نكبت در گوشه و كنار كشور به وضوح قابل مشاهده بود.
🔘هنگامي كه صداي انقلاب شنيده شد، مقام عاليرتبه سفارت، طي گزارشي اقرار كرد كه «ايالات متحده آمريكا يا هر كشور ديگري هميشه در معرض خطر آن قرار گرفته است كه اجازه بدهد آمال و آرزوهايش، دركش را از واقعيات تيره و تار كند، ظاهراً اين چيزي است كه ما اجازه داديم در مورد ايران اتفاق بيافتد.) و تا اين هنگام درك آمريكا از واقعيات تيره و تار بود.
🔘ولي ظاهراً اين آمال و آرزوها تمام ناشدني بود؛ هنگامي كه در ۱۷ شهريور سال ۱۳۵۷ (۸ سپتامبر ۱۹۷۸) ارتش شاه كه هيچگونه صلاحيت قانوني و حتي آمادگي عملياتي براي سركوب داخلي نداشت، در يكي از ميادين تهران با اسلحه مرگبار جنگي مستقيماً به سوي تظاهركنندگان بيدفاع شليك كرد، بلافاصله رييس جمهور، كارتر، با شاه تماس گرفت، و ضمن تأييد روابط نزديك دو كشور، بر اهميت تداوم همپيماني ايران و غرب تأكيد نمود.
🔘اوضاع هنگامي بحراني شد كه وزارت خارجه آمريكا پس از ۱۳ آبان ۱۳۵۷ (۴ نوامبر ۱۹۷۸) و تشكيل حكومت نظامي و رسميت دادن به كشتار مردم، اعلام كرد كه: «ما از شاه در تصميماتش حمايت ميكنيم. شاه يك دولت نظامي زير نظر خود منصوب كرده است زيرا دولت غيرنظامي نميتوانست نظم را اعاده كند.»
🔘انقلاب پيروز شد، در حالي كه ناظران سياسي در سفارت آمريكا انتظار داشتند كه مورد تهاجم گستردهاي قرار گيرند. اين موضوع در دوم نوامبر ۱۹۷۸ در گزارشي به امضاي سفير آمريكا، سوليوان صريحاً قيد شده است، وي حتي معتقد بود كه اگر رژيم نظامي شاه هم عمرش به پايان برسد، ايرانيان براي آزار ما دوباره به سراغمان خواهند آمد و ما بايد منتظر حملات جديدتري عليه شهروندان آمريكايي اينجا باشيم كه توسط گروههاي تروريستي شهري صورت خواهد گرفت.
🔘عليرغم اين پيشبيني، مردم و دولت ايران خويشتنداري نشان دادند و منتظر فرصتي بودند كه دولت ايالات متحده ديوار بياعتمادي را كه ميان خود و مردم ايران كشيده بود تخريب كند و به ترميم ناهنجاريهاي ناشي از روابط ويژه خود با شاه بپردازد. به همين دليل هنگامي كه در ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ (۱۴ فوريه ۱۹۷۹) و نيز در ۶ ماه بعد سفارت آمريكا دو بار مورد حمله مسلحانه قرار گرفت. از طرف دولت ايران به سرعت نسبت به مهاجمان واكنش نشان داده شد.
🔘اين رفتار ايرانيان مقدمه مناسبي بود براي واكنش مثبت از طرف ايالات متحده آمريكا. با وجود اين رفتار، آمريكاييها هيچگاه انقلاب را به رسميت نشناخته و حتي حاضر نشدند كه تا مدتها براي سفارتشان در ايران سفير تعيين كنند.
🔘آقاي لينگن در تاريخ ۲۰ مهر ۱۳۵۸ (۱۲ اكتبر ۱۹۷۹) در گزارشي خطاب به وزارت امور خارجه آمريكا اين حقيقت را متذكر ميشود: «همان طور كه اين سفارت قبلاً پيشنهاد كرده بود ما معتقديم كه بايد راهي يافته و علناً اعلام كنيم كه وجود دگرگوني در ايران را پذيرفتهايم» ايرانيان طي بيست سال گذشته تنها در سخنان اخير خانم آلبرايت نشانههايي از اين شناسايي را مشاهده ميكنند.
🔘اين وضعيت ادامه يافت تا هنگامي كه ايالات متحده تصميم گرفت شاه را به آمريكا ببرد. شاه نه تنها نزد مردم ايران منفور بود، بلكه نزد افكار عمومي جهاني نيز چنين وجههاي داشت. به همين دليل هنگام خروج از ايران كمتر كشوري حاضر به پذيرش او شد و هر جا هم كه رفت پس از چندي آنجا را ترك كرد تا بالاخره در جزاير اقيانوس آرام و سپس مكزيك مستقر شد.
🔘شاه پس از خروج از ايران كمكم خود را به مرزهاي ايالات متحده نزديك كرد، تا به مكزيك رسيد. به نظر ميرسيد كه ايالات متحده در ترجيح منافع بلندمدت خويش به منافع شاه ترديدي نداشته باشد، زيرا هنگامي كه وزير خارجه ايران در ۴ اكتبر ۱۹۷۹ از سايروس ونس موضوع را جويا شد وي پاسخ داد: «روشن است ما به او گفتهايم در اين زمان فكر نميكنيم كه وي به ايالات متحده بيايد.»
🔘ولي ظاهراً بدون اين كه تغييرات خاصي رخ دهد دولت آمريكا، اجازه ورود به آمريكا را به شاه داد. و اين امر در حالي است كه آقاي وارن كريستوفر طي پيامي به دولت ايران رسماً اقرار ميكند كه: «ما از احساسات تندي كه در رابطه با رهبر پيشين كشور وجود دارد مطلع هستيم.»
🔘اين تصميم در حالي اتخاذ شد كه بيش از ۴۰ درصد شهروندان آمريكايي در ژوئن ۱۹۷۹ با دادن ويزا براي ورود شاه به آمريكا مخالف بودند. و يك مقام عالي سفارت آمريكا در گزارش ۶ مرداد ۱۳۵۸ (۲۸ ژوئيه ۱۹۷۹) خود تأكيد ميكند كه «از نظر من فوقالعاده اهميت دارد كه ما خودمان را با مواضع حساب نشده در برابر شاه خراب نكنيم.»
🔘مقامات وزارت امور خارجه آمريكا و نيز سفارت آنها در ايران كاملاً واقف بودند كه اجازه ورود به شاه حتي اگر با انگيزههاي بشردوستانه باشد، از نظر افكار عمومي ايران مورد پذيرش نيست و به طور قطع سفارت و كاركنان آمريكايي آن در خطر قرار خواهند گرفت. اين موضوعي بود كه در اكثر مكاتبات ميان وزارت خارجه آمريكا و سفارت آنها در ايران بر آن تأكيد شده بود.
🔘من معتقدم كه دولت آمريكا احتمالاً در آن زمان تصميم جدي براي دادن اجازه ورود شاه به آمريكا را نداشت بلكه آقاي كيسينجر و دوستان جمهوريخواه شاه، براي اثبات قدرشناسي خويش نسبت به الطاف بيحد و حصر شاه، دولت آمريكا را تحت فشار پذيرش چنين تصميمي قرار دادند. دولت ايالات متحده علاقهمند بود كه به دولت و مردم ايران اطمينان دهد كه رفتن شاه به آمريكا صرفاً يك امر انساندوستانه است، در حالي كه تصور مردم ما از ورود شاه به آمريكا اين بود كه ايالات متحده با اين اقدام، گروه شكست خورده و پراكنده سلطنتطلبان و ضدانقلاب را به لحاظ رواني بازسازي ميكند و همين امر مقدمه اجراي اقدامات توطئهگرانه عليه انقلاب اسلامي و مردم ايران خواهد بود.
🔘فراموش نكنيم كه در تابستان ۱۳۵۸ (۱۹۷۹) يعني چند ماه قبل از رفتن شاه به آمريكا، تشكيلات وسيعي در ارتش ايران دستگير شدند كه اقدامات خود را براي انجام كودتا به مرحله پاياني رسانده بودند. اعضاي اين گروه با شنيدن برنامهها و پيامهاي مشخصي از راديوي فارسي آمريكا، اطمينان يافته بودند كه دولت ايالات متحده از اقدامات آنها حمايت ميكند.
🔘تعارضي كه در سياست ايالات متحده در بردن شاه به آمريكا وجود داشت اين بود كه اگر آمريكا تصميم به چنين كاري داشت، ميبايد قبل از آن، سفارت خود را در تهران تعطيل و با ايران قطع رابطه كند. اين حقيقتي بود كه در اسناد رسمي متبادله ميان وزارت امور خارجه و سفارت آمريكا نيز قيد شده است. دولت آمريكا در يك دو راهي اجتنابناپذير قرار داشت كه نميتوانست هر دو راه را همزمان طي كند. پيمودن اين دو راهي دير يا زود به بنبست ميرسيد، همچنان كه رسيد.
🔘با عطف به اين خاطرات، هنگامي كه گروهي از دانشجويان به صورت كاملاً مسالمتآميز و بدون درگيري وارد سفارت شدند، مردم ايران به صورتي بيسابقه به حمايت از اين اقدام پرداختند. زيرا همه مردم آن خاطرات تلخ را با گوشت و پوست و خون خود به ياد داشتند. هدف دانشجويان از اشغال سفارت، وارد كردن فشار بر افكار عمومي و دولت ايالات متحده براي اخراج شاه از آمريكا بود. تصور دانشجويان اين بود كه با توجه به مقبوليت و مشروعيت چنين هدفي و با توجه به رفتار مسالمتآميز آنان با گروگانها، افكار عمومي و مقامات آمريكايي خواست آنها را محترم ميشمارند و زمينه را براي خروج شاه از ايالات متحده فراهم ميكنند.
🔘دانشجويان تصور ميكردند كه نقشي كه افكار عمومي در آمريكا، در پايان دادن به جنگ ويتنام و برگرداندن صلح به آن منطقه داشت، ميتواند اين بار هم تكرار شود. آنان تصور ميكردند كه اين اقدامات حداكثر ظرف يك هفته انجام ميشود و روابط دو كشور به حالت عادي برميگردد.
🔘گرچه شاه در نهايت از آمريكا خارج شد و هدف اصلي مردم و دانشجويان ايراني محقق گرديد، ليكن اين كار آن قدر با تأخير صورت گرفت و در اين فاصله آن قدر مسايل ديگري به وجود آمد كه وضعيت قبلي را به كلي دگرگون كرده بود و بر چگونگي حل و فصل قضيه تأثيرات اساسي گذاشت.
🔘واكنش مردم ايران در مقابل اين واقعه، واكنشي منحصر به فرد بود. از اولين ساعات اعلان اين واقعه هزاران نفر در اطراف سفارت جمع شدند و حمايت خود را از آن اعلام داشتند. ماههاي متمادي خيابانهاي اطراف سفارت بر روي خودروها بسته بود و آنجا را به محلي فراموش نشدني براي اجتماع مردم تبديل كرده بود. ابراز احساسات چنان بود كه بسياري از مردم از شهرهاي دور از تهران، براي اعلام حمایت و در حقيقت اعلام نفرت از شاه به آنجا ميآمدند، حتي بسياري از آنها صدها كيلومتر را پياده طي ميكردند تا بدين وسيله موضع خود رادر مخالفت با بردن شاه به آمريكا ابراز كنند.
🔘مشابه اين احساسات در كشورهاي ديگر هم مشاهده ميشد. حمله به سفارت آمريكا در پاكستان نمونهاي از آنهاست. گرچه من مي دانم احساسات مشابهي در جهت عكس نيز در ايالات متحده عليه اين واقعه بروز يافت ولي قصد من از بيان اين احساسات و شور و هيجان در ايران نسبت به اين واقعه، آن نيست كه حقانيت آن را از اين طريق ثابت كنم، بلكه هدفم بيان نكته بسيار مهمتري است. ميخواهم بگويم اين اوضاع نشان ميدهد كه گويي تصرف سفارت آمريكا طبيعيترين اقدامي بوده است كه مردم ايران در واكنش نسبت به پذيرش شاه در آمريكا انتظار ميداشتهاند، همچنان كه مقامات وزارت خارجه و سفارت آمريكا نيز چنين انتظاري را داشتند.
🔘آنچه را بايد در اينجا بگويم اين است كه با توجه به احساسات آن موقع مردم ايران عليه شاه و شناختي كه از رابطه شاه و آمريكا داشتند، تصرف سفارت آمريكا، مسالمتآميزترين و كمهزينهترين اقدامي بود كه عليه ايالات متحده در ايران انجام شد و اگر آن واقعه رخ نميداد، دير يا زود گروههاي ديگري به صورت مسلحانه به آنجا حمله ميكردند و كمترين نتيجهاش قتل تعداد زيادي آمريكايي بود.
🔘اين واقعه تنها يك رديف از آن ديوار بلند بياعتمادي است. ديواري كه بعدها به ويژه در حمايت آمريكا از حمله نظامي عراق به ايران بلندتر گرديد. من با گفته آخرين سفير انگلستان در ايران موافقم كه معتقد است اگر غرب در جريان گروگانگيري از ايران دلخور بود، در جريان تجاوز عراق به ايران نميبايست از اصول پذيرفته شده بينالمللي عدول ميكرد. اگر ايالات متحده معتقد بود كه بايد قواعد بينالمللي را محترم شمرد، در اين صورت بدون ذرهاي ترديد بايد متجاوز را محكوم ميكرد و خواستار عقبنشيني بدون قيد و شرط به مرزهاي بينالمللي ميشد.
🔘گرچه برخي رديفهاي ديگر بر اين ديوار، در جريان حوادث منطقهاي به ويژه در خاورميانه و لبنان اضافه شد، ولي يك رديف مهم ديگر در جريان حمله به هواپيماي مسافربري ايران بر فراز خليج فارس به اين ديوار اضافه گرديد.تحریمهاي اقتصادي و غيراقتصادي نيز آخرين رديفهاي اين ديوار هستند.
🔘🔘اكنون گذشتهها گذشته است. ما براي ساختن آينده كوشش ميكنيم، آينده نيز قطعاً در گرو اراده ماست. اين درست است كه نبايد خود را به گذشته محدود كنيم، ولي نگاه منصفانه و عادلانه به گذشته ميتواند چراغ راه آينده باشد.
🔘🔘براي برداشتن اين ديوار بلند بياعتمادي ابتدا بايد تصميم گرفت، سپس براي تخريب آن اقدام عملي كرد. از نظر من به عنوان يك ناظر بيروني سياست، گام اول براي اجراي چنين سياستي، اضافه نكردن رديفهاي ديگر بر اين ديوار است، و اين امر مستلزم تشنجزدايي از روابط دو كشور است يعني چيزي كه ظاهراً هر دو دولت هم به آن رسيدهاند.
🔘ولي از اين نقطه به بعد، دو طرف در دو راه متفاوت سير ميكنند. دولت ايالات متحده به ميزاني كه در عمل بر سختگيريهاي خود عليه ايراني اضافه ميكند، در سخن لحن آرامتري را به كار ميگيرد. گواه روشن آن سخنراني خانم آلبرايت در اين خصوص است. اما عليرغم لحن متفاوت آن با گذشته، در مقام عمل، تغيير چنداني در سياستهاي آمريكا درباره ايران حاصل نشده است. از طرف ديگر، در ايران به لحاظ سياستهاي عملي زمينه تغييرات چشمگيري به وجود آمده است، اگرچه اين تغييرات منشاء داخلي داشته و ارتباطي با روابط خارجي ندارد.
🔘🔘من معتقدم كه اين جلسه فارغ از روابط رسمي و ديپلماتيك، محل مناسبي براي كالبد شكافي روابط نيم قرن اخير ايران و ايالات متحده است و قطعاً چنين كالبد شكافي به اصلاح درك ما از آنچه گذشته است، كمك ميكند و اين امر ما را در ساختن آيندهاي اميدبخش و به دور از تحقير و سلطه ميان دو ملت، تواناتر ميسازد.
🔘در پايان از برگزاركنندگان جلسه كه امكان اين گفتگو را فراهم كردند و نيز از حضاري كه حوصله كردند و به سخنان من گوش فرا دادند تشكر و سپاسگزاري ميكنم.