رفتار انتخاباتی تردید آمیز در ایران
✍️ عقیل دغاقلهسال ۸۸ که انتخابات تمام شد تقریبا مطمئن بودم که بسیاری دیگر در انتخابات شرکت نخواهند کرد. آن روزها اگر اسم انتخابات را پیش کسی می آوردید، چیزی جز ناسزا نمی شنیدید. برای برخی، بحث درباره انتخابات با خشم و نفرت همراه بود. با نزدیک شدن به انتخابات ۹۲، شاید در میان بهت و حیرت، به تدریج اما و اگرها شروع شد و در چند هفته آخر شور انتخاباتی یکباره بالا گرفت. بسیاری رای دادند و انگشت بنفش شده خود را با افتخار در صفحات اجتماعی خود به اشتراک گذاشتند.
چه کسانی در انتخابات رای می دهند؟ و چه کسانی امتناع می کنند؟ این سوالی است که به آن در مقاله ای که در سال ۲۰۱۸ درباره رفتار رای دهی در ایران در نشریه Sociological Forum چاپ شد پرداختم. در این مقاله بر اساس یک داده پیمایشی، رفتار رای دهی در ایران را در سه دوره انتخابات ریاست جمهوری ۷۶، ۸۰، ۸۴ بررسی کردم. قبل از بررسی یافته ها، اجازه دهید مروری مختصر بر مباحث نظری داشته باشیم.
رای دهی در نظام های دموکراتیک
این سوال که چه کسانی در انتخابات رای می دهند و چه کسانی خیر، شاید قدمتی به تاریخ خود انتخابات داشته باشد. عمده مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است از کشورهایی مانند آمریکا و کشورهای اروپای غربی آمده است که انتخابات به نسبت آزاد، دموکراتیک و مشروعی را برگزار می کنند. در این کشورها طبقات متوسط تمایل بیشتری به مشارکت در انتخابات (رای دادن) دارند. در آمریکا افرادی که تحصیلات و درآمد بالاتری دارند، احتمال بیشتری دارد در انتخابات رای دهند و این رابطه مثبت بین طبقه اجتماعی و رای دهی تقریبا مسلم شناخته می شود. از نگاه نظریه پردازان انتخابات نیز دلیل این رابطه واضح است: «افراد طبقات متوسط از دانش و مهارت لازم برای ایفای مسئولیت های اجتماعی و سیاسی برخوردار هستند. همچنانکه آنها تمایل بیشتری به ایفای نقش در جامعه دارند و به اثر رای خود واقف هستند و از آن برای ایجاد تغییر استفاده می کنند. همچنین افرادی که تحصیلات بالاتری دارند اطلاعات بیشتری نیز در مورد شیوه مشارکت در انتخابات دارند که طبقات فقیر جامعه فاقد آن هستند.»
رای دهی در نظام های غیر دموکراتیک
در نظام های غیر دموکراتیک که انتخابات برگزار می کنند (نظام های اقتدارگرای انتخاباتی) این رابطه معکوس می شود. مطالعاتی که در برخی کشورهای آمریکای جنوبی و یا خاورمیانه انجام شده است نشان می دهد که در نظام های اقتدارگرای انتخاباتی افراد با تحصیلات بالا و درآمد بالا معمولا غایبان انتخابات هستند. در عوض، قشر فقیر جامعه و افرادی که از درجه تحصیلات کمتری برخوردار هستند احتمال بیشتری دارد که پای صندوق های رای بروند. این پژوهش ها عنوان می کنند که غیرمنصفانه و ناسالم بودن انتخابات باعث می شود تا طبقه متوسط (درآمد و تحصیلات نسبتا بالا) رغبت کمی به مشارکت در انتخابات داشته باشند. در نظام های اقتدارگرا، افراد تحصیلکرده و با درآمد متوسط ، انتخابات را به عنوان یک نمایش تلقی می کنند و نقشی برای رای خود در آن قائل نیستند. بنابراین منطقی است که از انتخابات فاصله بگیرند و تصمیم بگیرند که روز انتخابات در خانه بمانند و رای ندهند. از سوی دیگر، در نظام های اقتدارگرای انتخاباتی، فقرا به تسهیلات و درآمد های دولتی متکی هستند. بنابراین دولت می تواند به انحاء مختلف آنها را بسیج کند و به سمت صندوق های رای بکشاند. دولت ممکن است به مردم پاداش دهد و همزمان آنان را بترساند که «رای ندادن» عواقب فراوانی می تواند برای آنان داشته باشد. طبقه فقیر، در نتیجه، با رویکردی محافظه کارانه تصمیم به رای دادن می گیرد. این بحث ها، البته بیشترریشه در علوم سیاسی دارد و به همین دلیل همانگونه که می بینیم که نگاه «انتخاب عقلانی» نقش پررنگی در تبیین های فوق دارد.
رای دهی در ایران: دینامیک طبقاتی
بر خلاف نظریه های فوق، دینامیک های رای دهی در ایران در انتخابات های مختلف (ریاست جمهوری) یکسان نیست. در برخی انتخابات ها طبقات متوسط تمایل بیشتری به رای دهی دارند و در برخی انتخابات طبقات فقیر احتمال رای دهی بیشتر را دارند. در انتخابات ۷۶، به عنوان مثال، افرادی که سطح تحصیلات بالاتری داشتند (در مقایسه با افراد با تحصیلات اندک)، احتمال بیشتری داشت که در انتخابات شرکت کنند. در میان طبقه متوسط، در انتخابات سال ۸۰، این رغبت به رای دهی کمتر شد اما کماکان وجود داشت. با این حال در انتخابات ۱۳۸۴ این رابطه معکوس شد. در این انتخابات افراد با تحصیلات کمتر و درآمد کمتر تمایل بیشتری به مشارکت پیدا کردند، حال آنکه افراد تحصیلکرده تمایل بیشتری به رای ندادن داشتند.
این همان رفتاری است که من از آن به عنوان رفتار انتخاباتی تردید آمیز یاد کرده ام. تردید و دو دلی یعنی اینکه از یک سو انتخابات را با دست پس می زنیم و از سوی دیگر با پا پیش می کشیم. از یک سو می دانیم که انتخابات بسته و غیر منصفانه برگزار می شود. آزاد نیست. دموکراتیک نیست. بنابراین عاقلانه این است که بی خیال انتخابات شویم و عطایش را به لقایش ببخشیم. و از سوی دیگر، فقدان فرصت های سیاسی برای ایفای نقش سیاسی و تاثیر گذار (انسداد سیاسی) باعث می شود که برخی به انتخابات به عنوان فرصتی برای بیان مطالبات و اعتراضات بنگرند و یا اینکه انتخابات را اینگونه چارچوب بندی کنند. در چنین فضایی سوال اصلی برای بخشی از رای دهندگان این نیست که انتخابات آزاد یا غیر آزاد، منصفانه یا غیرمنصفانه است. سوال اصلی، در عوض، این است که آیا می توان از انتخابات برای مقابله با انسداد سیاسی و به چالش کشیدن نظام اقتدارگرا بهره برد یا خیر. این نگاه تردید آمیز تا هفته های آخر و شاید روزهای آخر انتخابات باقی می ماند و در روزهای آخر انتخابات (و حتی شب انتخابات) به یکباره ممکن است ورق برگردد و بسیاری به سوی صندوق حرکت کنند یا آنکه کماکان در خانه بمانند. شاید به همین دلیل باشد که همیشه می شنویم رفتار انتخاباتی در ایران به سختی قابل پیش بینی است.
دلیل دیگر برای این تردید و دولی نقش فعال اپوزسیون و بخش هایی از جامعه مدنی در صورت بندی انتخابات به عنوان یک فرصت سیاسی است. به یاد داریم که در انتخابات ۷۶ چگونه بخش هایی از جنبش دانشجویی، جنبش زنان، روزنامه نگاران و سلیبریتی ها و حتی اتحادیه های کارگری به میدان آمدند تا انتخابات را به عنوان فرصتی اعتراضی و یک «نه بزرگ» به سیاست های انسدادی نظام معرفی می کنند. همین اتفاق نیز در انتخابات ۸۸ رخ داد که مجدد بسیاری از فعالین دانشجویی، زنان، روزنامه نگاران، و حتی گروه های اپوزسیونی مانند جریانات ملی-مذهبی، نهضت آزادی و تا گرایش هایی از اپوزسیون خارج از ایران انتخابات را در قالب یک جنبش اجتماعی-سیاسی اعتراضی چارچوب بندی کردند. فهم انتخابات به عنوان یک فرصت اعتراضی به ناگاه جامعه را دو قطبی کرد و جنبش ۸۸ از دل آن خارج شد. این فهم از انتخابات به عنوان یک فرصت سیاسی البته در چارچوب چند انتخابات اخیر و در سایه لاغر و نحیف شدن روزافزون نهادهای انتخاباتی نیاز به نقد و بررسی مجدد دارد.
رای دهی در ایران: دینامیک مذهبی و قومی
تردید و دو دلی البته برای همه یکسان نیست. برخی تمایل بیشتر به رای دهی دارند و برخی به رای ندادن. این تفاوت نیز دارای دینامیک های طبقاتی، مذهبی، ایدئولوژیک و قومیتی است. اقلیت های مذهبی سنی و غیر مسلمان، به عنوان مثال، در هر سه انتخابات ۷۶، ۸۰ و ۸۴ -در مقایسه با اکثریت شیعه- احتمال کمتری داشت که در انتخابات رای دهند. همچنین در هر سه انتخابات، در میان اقلیت های دینی و مذهبی طبقه متوسط و تحصیلکرده احتمال کمتری داشت که به پای صندوق های رای بروند. دینامیک رای دهی در میان غیر شیعیان، بنابراین، مشابه رفتار رای دهی در نظام های اقتدارگرای انتخاباتی است. طبقه متوسط امتناع می کند در حالیکه طبقه فقیر احتمال بیشتری دارد که رای دهد. یک دلیل این موضوع این است که بخش هایی از جامعه مدنی و احزاب سیاسی (زنان، دانشجویان، روزنامه نگاران و سلیبریتی ها) که انتخابات را به عنوان یک فرصت سیاسی برای اعتراض و اصلاح معرفی می کنند ریشه در طبقه متوسط شهری مرکز نشین دارند. بنابراین آنان احتمال بیشتری دارد که افرادی از جنس خود و با پایگاه اجتماعی مشترک را به رای دهی قانع کنند. در حالیکه موجی که آنان ایجاد می کنند با شدت بسیار کمتری اقلیت های مذهبی ودینی را متاثر می سازد.
اقلیت های غیرفارس (کسانی که در خانه زبانی غیر از فارسی صحبت می کنند) نیز -در مقایسه با فارس زبانان- احتمال کمتری دارد که پای صندوق های رای بروند. از منظر آماری، این رابطه در انتخابات سال ۷۶ و ۸۰ کاملا معنادار بود. در میان قومیتهای غیر فارس، دینامیک طبقاتی رای دهی اما تابع همان مدل کلی است: در دو انتخابات ۷۶ و ۸۰ طبقات متوسط و شهری احتمال بیشتری به مشارکت داشتند، در حالیکه در انتخابات ۸۴ آنها احتمال کمتری داشت که رای بدهند (در مقایسه با طبقات فقیر و افراد با تحصیلات کمتر).
بر اساس این مطالعه، و با نگاهی به دیگر متغیرها می توان گفت که در هر سه انتخابات بررسی شده باور به ایدئولوژی اسلامی حکومت، شاغل بودن در یکی از ادارات دولتی، و مذهب تشیع نشانگر تمایل بیشتر افراد به رای دهی در انتخابات است. شاغلان ادارات دولتی، به عنوان مثال، در هر سه انتخابات احتمال بیشتری داشت که در انتخابات شرکت کنند (در مقایسه با کسانی که مشاغل خصوصی داشتند.) در سوی دیگر، عدم رضایت از وضع موجود، زبان مادری غیر فارسی و مذهب غیر تشیع نشانگر تمایل بیشتر به امتناع از رای دهی است.
«اگر میپسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»