انتخابات ارومیه، افشای گذشته، اخطار آینده

انتخابات ارومیه، افشای گذشته، اخطار آینده

سیداد شیرزاد

انتخابات یازدهم اسفندماه با اینکه مستند به آمار رسمی با کم‌ترین مشارکت بعد از انقلاب مواجه شد اما تازگی‌هایی نیز در بر داشت. اگر بخواهیم در یک عبارت چیزی در مورد انتخابات و کنش بگوییم آن عبارت این است که «مردم نه آن چیزی هستند که اپوزیسیون می‌گوید و البته نه آن چیزی هستند که حکومت ادعا می‌کند.» برای نزدیک کردن این ادعا به واقع باید اضافه کنیم «مردم یک کلِ واحدِ منسجمِ هم‌فکر و هم‌نظر نیز نیستند» علل اینکه مردم یک کل مورد نظر گزاره فوق نیستند فراوان و مختلف است. تفاوت جغرافیا باعث تفاوت در رویکرد و کنش سیاسی می‌شود. یعنی یک کرد در مهاباد همان انتخابی را انجام نخواهد داد که در ارومیه انجام می‌دهد. تفاوت در سطح زندگی اقتصادی یکی دیگر از عوامل تفاوت در کنش است. یعنی دلایلی که یک آقازاده را ترغیب به مشارکت در انتخابات می‌کند همان دلیلی نیست که یک دستفروش یا کارتون‌خواب را ترغیب کند.

با در نظر گرفتن این مقدمه، وقتی در مورد جامعه‌ای به گستردگی جغرافیایی و با دارا بودن تکثر اجتماعی و فرهنگی و زبانی ایران سخن به میان می‌آید وقتی رفتار سیاسی یک بلوچ میرجاوه، یک لُر کهکیلویه، یک کُرمانج خراسان، یک کُرد سنندج، یک کُرد ارومیه، یک تُرک ارومیه، یک تُرک تبریز و زنجان، یک فارس تهران یا اصفهان، یک عرب خوزستان و... بدون در نظر گرفتن پویایی‌های جغرافیایی، تاریخی، سیاسی و ساختاری و اقتصادی و همچنين بافت و ترکیب جمعیتی مناطق مختلف، از طرف هر شخص یا جناحی یک کاسه شده و با یک منطق تحلیل شود اگر نام چنین نظر و رویکردی را هرچه بتوان نامید به نظر می‌رسد نمی‌توان و نباید به آن برچسب تحلیل آن هم با ادعای علمی زد.

با این اوصاف، این روایت حکومت در مورد اینکه رأی همه شرکت‌کنندگان در انتخابات رأی به مقبولیت و مشروعیتش است و تأییدی است که مردم بر اوضاع فعلی یا سیاست‌های حاکم می‌گذارند دور از واقع بوده و ناشی از تقلیل یا تحریف مسئله است. یقینا در چنین تحلیلی همه پویایی‌های اجتماعی و سیاسی و تاریخی و منازعات عیان و نهان زیرپوست مناطق مختلف کشور نادیده گرفته شده و حکومت با اصرار خود را دریافت‌کننده پیامی می‌پندارد که از سوی مردم برایش ارسال نشده است. در بسیاری از موارد و مناطق پیام مردم، واکنش یا اقدامی است به شرایط خاص آن منطقه که شاید قدمت برخی از آن‌ها بیشتر از حکومت برخاسته از انقلاب باشد. این یعنی چه؟ یعنی این که پویایی‌های خاص مناطق و شهرهای کشور، مردم را در شرایط گوناگون، ترغیب به انتخاب نوع خاصی از کنش یا اقدام می‌کند که تا زمانی که این پویایی‌ها پابرجا باشند فارغ از نوع حکومت و کیفیت حکمرانی، عده‌ای از مردم در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی دست به انتخاب و اقدام خواهند زد حال این اقدام در شرایط انتخاباتی کشور و در لوای آن باشد یا در دوره و زمانی دیگر، فرقی ندارد. لازمه تشخیص درست پیام مردم، شناخت و تشخیص درست شرایط هر شهر و منطقه است و نادیده گرفتن بسترهای سازنده این رفتارها، باعث انحراف تحلیل از واقعیت می‌شود.

با همین منطق و نگرش، اپوزیسیون نیز در همه رنگ‌ها، ابعاد و اندازه‌هایش، به زعم خود تلاش می‌کند نسخه‌ای واحد برای سراسر ایران تهیه کند غافل از اینکه آنچه در تهران بدیهی به نظر می‌رسد ممکن در کردستان یا کرمان و تبریز احمقانه بودنش بدیهی به نظر برسد. براین اساس می‌توان گفت مردم نه آن چیزی است که حکومت ادعا می‌کند و نه آن چیزی است که اپوزیسیون تصورش را دارد. شگفتی گاه و بیگاه حکومت و اپوزیسیون از آنچه در بطن جامعه جریان دارد ناشی از عدم انطباق تصورشان با واقعیت‌های کف خیابان است.

حال اگر به موضوع محوری این یادداشت برگردیم که انتخاب ارومیه و استان آذربایجان غربی است ابتدا باید یک توضیح راجع به این خطه از کشور ارائه داد. این استان در شمال‌غرب کشور واقع و از دو جمعیت اصلی کرد و آذری‌های ترک‌زبان تشکیل شده است در کنار این‌ها جمعیتی از ارامنه و آشوریان نیز در استان ساکن هستند. مذاهب سنی، شیعه و مسیحی عمده ساکنان این خطه را تحت لوای خود در آورده‌اند.

از لحاظ تاریخی، دوره صفوی و عصر شاه عباس، نقطه عطفی برای این منطقه محسوب می‌شود. در این زمان ارومیه و اطرافش تحت حکومت امیرنشین برادوست که دارای تبار کردی بود قرار داشت. امیرخان لَپ‌زِرین (‌lapzerin) یا امیرخان زَرین چنگ که از امرای قدرتمند امارت برادوست بود بعد از رشادت‌هایی که در جنگ‌های ایران داشت مورد لطف دربار شاه عباس بود. در یکی از جنگ‌ها، دستش را از دست می‌دهد و شاه مقتدر صفوی به پاس رشادت‌هایش دستور می‌دهد یک دست از طلا برایش بسازند و به همین دلیل به امیرخان لَپ‌زِرین یا زَرین چنگ مشهور می‌شود.

نهایتا با قدرتمند شدن امیرخان و برنتافتن طلوع امارت برادوست از طرف ولیعهد تبریزنشین صفوی، میانه حکومت و امارت شکرآب می‌شود و بعد از یک جنگ و محاصره طولانی در سال 1610 میلادی، قلعه دْم‌دْم (Dmdm) به تسخیر لشکریان حکومت صفوی با محوریت ایل افشار در می‌آید. مرکز امارت یعنی شهر ارومیه به ایل افشار بخشیده می‌شود و اعضای این ایل از سراسر امپراتوری صفوی به سرزمین تازه فراخوانده می‌شوند و برای همیشه در غرب دریاچه و در دشت ارومیه ساکن می‌شوند. بعد از سقوط امارت برادوست، کردها به مناطق اطراف شهر رانده می‌شوند و ایل افشار در شهر نماینده حکومت و بدنه لشکریان و کشوریان را تشکیل می‌دهد. این روند تقریباً تا همین امروز ادامه داشته است با این تفاوت که تقریباً تا پیش از هفتاد سال پیش هفتاد درصد جمعیت کشور و همچنين منطقه، ساکن روستاها بودند اما پس از آن، خصوصا بعد از تقسیم اراضی با یک شیب مداوم از جمعیت روستایی کاسته و به جمعیت شهری افزوده شده است. مناطق اطراف ارومیه در صفحات غربی به صورت کامل و در صفحات شرقی به صورت مختلط همیشه دارای ساکنان کرد بوده است. اکنون ساکنان استان را براساس آمار غیررسمی شنیده شده از مقامات رسمی، شصت درصد کردها و چهل درصد آذری‌های ترک‌زبان تشکیل می‌دهند. جغرافیای استان نیز محتملا نزدیک هفتاد درصد یا بیشتر محل سکونت کُردهاست.

بعد از انقلاب و به علت سیاست‌های مذهبی حکومت انقلابی و با اتفاقات دهه اول انقلاب، کردها شانسی برای مشارکت در حکومت و مدیریت نداشتند. همه تلاش‌های انجام گرفته برای تغییر موازنه، خصوصا از دوره اصلاحات به این سو نتیجه چندانی نداشته و حکومت محلی برای تقسیم قدرت در بین قشر الیت خود، هرگونه تجدیدنظری را تفسیر به فاجعه می‌کند. از بیش از 130 پست کلان مدیریتی و حکومتی و لشکری و کشوری، کردها غالباً یا سهمی نداشته یا سهم آنها کمتر از دو درصد بوده است. از هفتاد سال پیش به این سو جمعیت زیادی از استان‌های مجاور آذری به ارومیه مهاجرت کرده و ساکن شده‌اند نگاهی به شماره ملی جامعه آذری نشان می‌دهد که قسمت قابل توجهی از آن‌ها صادره از آذربایجان شرقی، اردبیل یا زنجان است. با گسترش شهر ارومیه از پنجاه سال گذشته به این سو، جمعیت شهر تقریبا بیست برابر و وسعت شهر نیز با برخی بررسی‌ها و مطالعات حتی بیش از بیست برابر بزرگ شده است. روستاهای زیادی اکنون در قلب شهر بلعیده شده و بخشی از شهر هستند روستاهایی که تقریباً همه‌شان قبل از ادغام در شهر یا کاملاً کردنشین بوده‌اند یا در مواردی اندک، دارای بافت جمعیتی کرد و ترک و مسیحی بوده‌اند.

بعد از بیداری دوباره نگرش ناسیونالیسم در عرصه سیاسی بعد از فروپاشی شوروی و متعاقب آن بعد از واقعه ناشی از کاریکاتور سوسک در روزنامه ایران در سال 1385، غول افراط‌گرایی در جامعه آذری خودْتُرک‌پندار با تردستی ترکیه و جمهوری آذربایجان از چراغ جادو خارج شد تا با سر ناسازگاری داشتن با نژاد و زبان و فرهنگ ایرانی، آذری‌های ایران را که همیشه بخشی از سرزمین،فرهنگ و مردم فلات ایران بوده‌اند را از جهان ایرانی جدا و ضمیمه جهان تُرک کند. بسترهای اقتصادی و نارسایی‌های ساختاری و سیاسی، زمینه را برای نفوذ پانترکیسم فراهم کرد. پانترک‌ها برای انگیزه و انسجام بخشیدن به جامعه و بالا نگه داشتن سطح هیجان و نفرت، نیازمند یک دشمن و سیبل کم‌هزینه بودند. پانترک‌های خارجی ابایی از دشمنی با حکومت مرکزی نداشتند اما هم‌راهان و هم‌دستان داخلی‌شان چنین امکانی برای‌شان به راحتی ممکن نبود چراکه قرن‌هاست آذری‌ها بخشی مهم از حکومت‌ها و ساختار سیاسی ایران بوده‌اند و چنین دشمنی‌ای عملا نوعی خودزنی محسوب می‌شد. بنابراین داشتن دشمنی که هزینه دشمنی با او اندک باشد و هم‌زمان امکان تجمیع افکار عمومی و تحریک انگیزه و نفرت جامعه هدف را داشته باشد یک نیاز اساسی بود. اساسا منطق سیاسی «برای رسیدن به هدف، اگر دشمنی نداری، دشمنی بساز» آنها را بر سر معرفی جامعه کردها به عنوان دشمن، متفق و هم‌داستان کرد. تفاوت مذهبی کردها با حکومت مرکزی ایدئولوژیک، فرصت بهره‌مندی بیشتری برای این ذهنیت فراهم آورد. برای درهم‌تنیده شدن مذهب و پانترکیسم در استان و ارومیه شاید اصطلاح پانترک‌اللهی بهتر حق مطلب را ادا کند. این اصطلاح درصدد بیان پدیده‌ای است که در آن، صاحبان قدرت سیاسی و اداری در ارومیه و استان گرایش به افکار افراطی و پان دارند اما در مواجهه با تهران و ساختار سیاسی زیر لوای حزب‌اللهی و مذهب تشیع به نوعی دست به یک تقیه قومی می‌زنند. مذهب شیعه که زمانی برای دفاع از موجودیت خود تقیه را ابداع کرد تا از خود دفاع کرده باشد اکنون از همان حربه در برابر آن و برعلیه خودش استفاده می‌شود. پانترک‌اللهی، شخصی است که در استان و ارومیه لباس هویت ترکی مطلوب باکو به تن می‌کند اما برای پیشبرد اهداف خود در مسیر تهران ریش و تسبیح و امام حسین را به یاری می‌طلبد. با این بازی دوگانه هم تهران راضی و خاطر جمع می‌شود هم باکو خرسند می‌گردد.

در ادبیات پانترکیسم در ارومیه و استان آذربایجان غربی، ایران‌گریزی در قالب کردستیزی عملیاتی می‌شود. نمایندگان مجلس ارومیه و فرمانداران و مقامات دولتی به آسانی با الفاظی نظیر مهاجر، تروریست و مهمان، جامعه کردی را مورد خطاب قرار می‌دهند.

پخش یک ترانه کردی در شبکه یک سیما که چند جوان در کنار دریاچه با لباس کردی گُووَند یا رقص کردی را به نمایش می‌گذارند نماینده کرونا گرفته‌ی بستری در بیمارستان را مجبور به واکنش کرده تا به زعم خویش ادعا کند که گوش مدیران صدا و سیما را برای این اقدام پیچانده و زنهاری تعیین تکلیف کننده به آن‌ها داده است. نماینده دیگر ارومیه که در آن زمان (سال 1399) عضو کمیسیون امنیت ملی است با یک توئیت، پخش آن کلیپ را برنمی‌تابد و به صورت ضمنی شصت درصد ساکنان استان را ترویست و مهاجر می‌نامد. شاید کسانی که این سطور را می‌خوانند تعجب کنند و باور چنین مواردی برای‌شان سخت باشد اما این‌ها فقط دو مورد از هزاران موردی است که کرامت انسان ایرانی، امنیت ملی و آرامش کشور، منطقه و شهر از طرف کسانی که از بیت‌المال حقوق دریافت می‌کنند اما برعلیه صاحبان بیت‌المال با گرای خارجی اقدام کرده‌اند.

تسلط مطلق بر ساختار حکومت محلی و قبضه کامل قدرت، یک اکثریت را تبدیل به اقلیتی بی‌قدرت و بی‌فرصت کرده است. همه منافذ و راه‌های رسمی و سیاسی ارتباط با تهران در دست اقلیتی است که خود را اکثریت می‌نمایاند و با سنگر گرفتن پشت ارزش‌های مذهبی، امنیت ملی و هم‌زیستی مردم را به بازی و سخره می‌گیرد.

افکار عمومی جامعه ترک‌زبان در رسانه‌های محلی چنان شکل داده شده که کردها را مهاجران عراقی تصور می‌کند که در سال 1991 بعد از فرار از دست صدام در ارومیه و خاک ترکستان با توطئه دولت مرکزی و به منظور تغییر دموگرافی منطقه به ضرر ترک‌ها اسکان داده شده‌اند. شبکه‌های اجتماعی محلی منتسب به ترک‌ها چنان بی‌محابا به کردها حمله می‌کنند که همه سعی در ربودن گوی سبقت در تحقیر و تخفیف این جامعه دارند و هرکه زشت‌تر دشنام دهد تُرک‌تر و به باورشان هویت‌طلب‌تر و وطن‌پرست‌تر است. هویت‌طلبی نیز اسم رمز رسمی پانترکیسم است تا حساسیت حکومت مرکزی برانگیخته نشود.

سال‌ها قبضه همه مناصب استان و انحصار در ارتباط رسمی با مرکز همه ابزارهای لازم جهت تسلط بر امور را فراهم کرده تا کردها به صورت تقربیا کامل از پروسه سیاسی کنار گذاشته شوند. بارها شنیده شده که کاندیداهای کرد از طرف شورای نگهبان در تهران تائید صلاحیت شده‌اند اما شورای تأمین که تماماً از یک طرف تشکیل می‌شود تأیید آن نامزد و نتایج آن را برهم زننده امنیت استان معرفی می‌کند و با ایجاد وحشت در دل حکومت مرکزی هم‌مذهب با خود، آن را مجاب به پذیرش رأی و نظر خود می‌کند.

به نقل از امام جمعه فقید ارومیه بیان شده است که اگر کُرد حتی با دستار و سربند خود از صندوق رای بیرون بیاید چنان بر سرش بکوبم تا درون صندوق برود. پنج شهر استان دارای بافت خالص کردی هستند اما دیگر شهرها متشکل از جمعیت کرد و ترک است. کُردها در شهرهای ترکیبی همیشه به نتایج انتخابات با دیده تردید نگریسته‌اند چراکه تقریبا همه مجریان و ناظران و حاکمان و معتمدان از طرف مقابل بوده‌اند در واقع کردها در رقابتی مشغول رقابت بوده‌اند که داور و قاضی خود یک طرف مسابقه بوده است.

اگر با این تصویر نگاهی به انتخابات یازدهم اسفندماه انداخته شود مسئله بهتر قابل درک می‌شود. کردها در شهرهای کاملاً کردنشین، مشارکتی کمتر از 25% داشته‌اند اما در شهرهای با ترکیب جمعیتی مختلط علیرغم فقدان آمار رسمی به نظر می‌رسد نزدیک به 45% درصد در انتخابات شرکت کرده‌اند. رمز موفقیت کردها در ارومیه، تجمیع آرای آنان پشت سر سه نامزد است که دو نفر به مجلس راه یافتند. در نقده و اشنویه نیز نامزد کرد به مجلس راه پیدا کرده و ماکو برای اولین بار یک نماینده کرد خواهد داشت. از مجموع 12 نماینده استان 7 نفر کرد و 5 نفر ترک بر کرسی سبز تکیه خواهند زد. چنین ترکیبی برای اولین بار به دست آمده و با ترکیب 60 درصدی کردها در استان بیشتر منطبق است.

حال باید پرسید چرا وقتی این ترکیب مجمع نمایندگان استان که برای اولین بار بیشتر بر واقعیت‌های نامرئی شده استان منطبق است چنین باعث هیاهو و تعجب شده است؟

علت تعجب، تصویر و تصوری است که طی دهه‌ها سلطه یک‌طرفه بر تمام منافذ قدرت در اذهان شکل گرفته است. نگرش نادرست و افراطی قومی، احساس می‌کند تصویر دروغینی که ساخته در حال تَرَک برداشتن و محو شدن است و به همین علت در حال ایجاد هیاهو و سر و صدا است تا با ایجاد گرد و خاک، واقعیات نمایان شده را دوباره به حاشیه برده تا فرصت بازسازی دوباره تصویر مورد پسندش فراهم آید.

پانترک‌ها و پانترک‌الهی‌ها هم‌صدا و هم‌داستان در حال داستان‌سرایی برای کتمان حقیقت هستند و علت چنین نتایجی را تحریم انتخابات از طرف جامعه ترکی و مشارکت گسترده و غیرمترقبه کردها و حتی تقلب و مهندسی انتخابات می‌شناسانند. این در حالی است که مشارکت استان‌های ترک‌نشین با دور گذشته تغییر معناداری نکرده و در استان‌های اردبیل و زنجان نزدیک 50% مشارکت اعلام شده‌است. در استان آذربایجان شرقی اگر حوزه تبریز در نظر گرفته نشود مشارکت حوزه‌های ملکان، بناب، بستان‌آباد و شبستر روی هم رفته بیش از 60 درصد است. برای نشان دادن عدم تحریم و البته مشارکت جدی جامعه آذری، آمار منتخبان مجلس خبرگان می‌تواند یاریگر باشد. سید محمدعلی آل هاشم در انتخابات مجلس خبرگان 850208 رأی از سه میلیون نفر واجدین شرایط رأی در آذربایجان شرقی دریافت کرده‌است در حالی که آیت‌الله اعرافی منتخب نخست حوزه تهران 888618 رأی از بیش از ‌10 میلیون نفر واجدین شرایط رای‌دهی کسب کرده است. این آمار اسطوره تحریم جامعه ترکی را زیر سؤال می‌برد. هرچند ادعای تحریم به علت مرگ مهسا امینی اساسا نمی‌تواند ادعای درستی از سوی جامعه و فعالان پانترکیسم باشد چراکه در ناآرامی‌های ناشی از آن واقعه، خطه آذربایجان همراهی چندانی با سایر مناطق ایران به دلایل گرایش به گریز از مرکز نداشت تا چندین ادعایی امروز قابل باور و پذیرش باشد.

این در حالی است که در چهار شهر با بافت یکدست کردنشین آذربایجان غربی یعنی پیرانشهر، مهاباد، سردست و بوکان درصد مشارکت حدوداً 25% است. در شهرهای مختلط که پانترکیسم ادعای شکست به علت تحریم تُرک‌ها و مشارکت گاهاً بیش از 130% کردها (در ماکو و پلدشت جریان پانترکیسم مدعی داشتن 30 هزار رأی دهنده کرد است اما نامزد کردها بیش از 43000 رأی کسب کرده است) را دارد همه احزاب پانترک خارج‌نشین اتفاقا در کنار تبلیغ وسیع تبلیغ تحریم در شهرهای یک‌دست تُرک‌نشین با صراحت و جدیدیت مردم را تشویق به شرکت در ارومیه، ماکو و نقده کردند با این ادعا که این مشارکت برای دفاع از خاک است. ادعایی که البته در دفاع از خاک ایران نیست بلکه در عداوت با آن است. این اقدام مسبوق به سابقه بوده و در همه انتخابات دو دهه گذشته تکرار شده است و اتفاقا همیشه لیست مورد حمایت باکو از ارومیه و نقده به مجلس راه یافته و راه‌یافتگان به مجلس همیشه این تنور که نان آنها در آن پخته می‌شود را گرم نگه داشته‌اند. آتشی که با هیزم نفرت و دشمنی با کردها و حذف آنان از ساختار قدرت در ارومیه افروخته می‌شود اما دامان منافع ملی و مردم را نیز کم نسوخته است.

نمایندگان و فرماندارانی که با پخش یک کلیپ کردی از شبکه یک سیما چنان برآشفته شده و گوش مدیران این سازمان را می‌پیچانند در برابر سیاست‌های ضد ایرانی باکو و آنکارا چنان مهر سکوت بر لب می‌زنند که گویی هیچ اتفاقی رخ نداده است. کریدور خصمانه مورد نظر باکو و آنکارا و ناتو، صراحتاً در تضاد با منافع ملی و موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران است و در صورت احداث، ایران دچار یک خفگی استراتژیک خواهد شد و برای همیشه در مقابل ترکیه دچار تنزل جایگاه و نقش‌آفرینی منطقه‌ای خواهدشد اما دریغ از یک اظهارنظر از سوی نمایندگان و مقامات استان. برای این عده، قره‌باغ خاک اسلام است و رسالت آنان را در دفاع از خاک اسلام؟! می‌طلبد اما احداث کریدور کسی را ملزم به پاسخ نمی‌کند. شاید ایران برای آن‌ها خاک اسلام نباشد!

بزرگترین فساد استان در شهرداری ارومیه توسط جدی‌ترین جریان مدعی هویت‌طلبی (بخوانید پانترکیسم) توسط حضرتپور رقم زده شد اما باز در انتخابات با تمام توان سعی داشت با دمیدن در کردستیزی که روی مشهود سکه ایران‌ستیزی پانترک‌ها است دوباره لیست مورد حمایت باکو را به مجلس بفرستد.

جالب اینجاست که نمایندگان مجلس و شورا که در لیست‌های مورد حمایت باکو و اپوزیسیون پانترک هستند هیچگاه اعلام برائتی از آن‌ها نکرده‌اند.

جریان پانترکیسم حال که تصویر ساخته شده خود از ارومیه و استان را مخدوش و در شُرُف رنگ باختن می‌بیند از همان لحظه اعلام نتایج، شمشیر انتقام را از رو بسته و در حال تجدید قوا برای انتخابات پیش روی شورا و مجلس است. آن‌ها با طرح ادعای تحریم جامعه ترکی که با توجه به آمار، واهی بودن آن اظهر من الشمس است و همچنین با طرح ادعای تقلب و مهندسی، سعی در تحریک جامعه ترکی و بالا نگه داشتن سطح هیجان آن تا لحظه انتقام دارند. این جریان درصدد خواهد بود شکست فعلی را با چنان قدرتی جواب دهد تا نتایج فعلی تنها یک اتفاق و ناشی از دشمنی کردها و ساختار سیاسی ایران با ترک‌ها جا بزند. آن‌چه جالب است اینکه این جریان ضد ایرانی و ضد مردمی افراطی در درون کشور نیز کم سخنگو ندارد. عضو روحانی شورای شهر تبریز در فردای اعلام نتایج، کردها را مهمان در منطقه معرفی می‌کند و عضو شورای شهر ارومیه با بازنشر صحبت‌هایش آنها را تأیید و تکرار می‌کند تا شهروندان آذری یادشان نرود که میهمان آنان نمک خورده و نمکدان شکسته و در حال غصب جایگاه میزبان است!

نتایج انتخابات ارومیه و استان در وهله اول افشاگر اتفاقاتی بود که سال‌هاست استان و ارومیه را در اختیار عده‌ای قرار داده است تا هر آنچه مطلوب‌شان است رقم بزنند و اکثریت غالب استان را از پروسه سیاسی و مدیریت استان حذف کنند و بسترساز آسیب‌های سیاسی و امنیتی بسیاری برای منطقه و کشور شوند. گویا آنچه در ارومیه می‌گذرد ارتباطی با ساختار و حاکمیت ایران ندارد. انگار بادبان‌ها بیشتر به هوای باد باکو و آنکارا می‌رقصند و منافع آنان را نمایندگی می‌کنند. سلطه این جریان بر شبکه‌های اجتماعی و سیاسی چنان وسیع است که نامزدی معقول و قدرتمند و دارای تجربه سه دوره نمایندگی نظیر جواد جهانگیرزاده به راحتی از سوی آن‌ها با شدیدترین توهین‌ها حذف می‌شود. جهانگیرزاده فقط به علت بیان یک امر بدیهی که ارومیه متعلق به همه شهروندان اعم از کرد و ترک و ارمنی و آشوری و شیعه و سنی است چنان مورد هجمه قرار می‌گیرد که لرزه بر تن هر ناظر بی‌طرفی می‌افتد. علت واکنش عصبی و سخنان توهین‌آمیز دو عضو شورای شهر ارومیه که به صورت ضمنی بیانگر ادعای ارضی برعلیه ایران است در حق شخصی چون جهانگیرزاده، ناشی از وحشت این جریان افراطی از مخدوش شدن تصویر مورد پسند آن از سوی جهانگیرزاده است.

تنور پانترکیسم علاوه بر منافع ملی و قربانی کردن کردها، سرمایه‌های ارزشمند مردم آذربایجان نظیر جهانگیرزاده را نیز در آتش خشم و نفرت خود می‌سوزاند.

ارومیه و استان شدیداً نیازمند حمایت و اقدام عاجل است. فردا شاید بسیار دیر باشد. انتخابات آینده به احتمال زیاد عرصه قشون‌کشی، انتقام و تحمیل دوباره این جریان خواهد بود. انکار و حذف کردها از ساختار سیاسی به نفع هیچ یک از طرفین نیست و منطقه را نیز آبستن حوادثی غیرقابل کنترل و وحشتناک می‌کند. حکومت مرکزی و نهادهای مسئول اگر مسئولانه و قانونی برخورد کنند تعداد قابل توجهی از موضع‌گیری‌های مسئولان استانی و ارومیه در تقابل آشکار و صریح با منافع ملی و آرامش منطقه و شهر است.

رصد شبکه‌های اجتماعی استان، پرده از نفرتی عظیم و جادادن آن در روان شهروند ترک ارومیه‌ای بر می‌دارد و انباشت این نیرو با در اختیار داشتن ریموت آن از سوی جریان‌های باکونشین، هر ذهن آگاهی را به تفکر و نگرانی عمیق وامی‌دارد. لازمه تغییر این معادله، ورود نهادهای حاکمیتی بالادستی و اصلاح نحوه انتخاب مدیران عالی و مقامات محلی با سپردن حداقل نیمی از این پست‌ها به کردهای استان است. با مشارکت جدی و واقعی کردها در بدنه تصمیم‌گیر قدرت، امکان حذف آن‌ها منتفی و انگیزه انکار آنها از سوی قدرت‌طلبان داخلی اندک و دست دشمنان باکونشین و آنکاراپسند برای اعمال نفوذ خالی از ابزار می‌شود. اولین اقدام در این مورد، صیانت از آرای این دوره بود که انجام گرفت اما این امر کافی نیست. علاوه بر صیانت از آرا و تقسیم قدرت و مناصب عالی استان، باید با انتخاب افراد قوی از کردها در هیأت‌های نظارت و اجرایی، در شورای تامین استان و شورای اداری و همچنين شورای فرهنگ عمومی و نهادهایی از این دست، زمینه افراط و انکار را برای همیشه منتفی کرد تا بذر هیچ علف هرزی فرصت رویش نداشته باشد. طبیعی است تا زمانی که امر سیاسی براساس عصبیت قومی و نژادی شکل بگیرد مجالی برای توسعه و رشد وجود نخواهد داشت. اگر مقامات استانی طی دهه‌های گذشته به جای اصرار شدید و هیستریک بر حذف کردها به فکر توسعه و زیست مسالمت‌آميز بودند احتمالاً محیط‌زیست و دریاچه هم قربانی نمی‌شد و فرصت بیشتری جهت کنترل و مدیریت این بحران‌ها وجود می‌داشت و استان نیز در قعر جدول توسعه در کشور نمی‌بود.

گذشته، آیینه‌ی آینده است این خطه یا با درایت و جدیت حاکمیت شاهد یک جراحی و اصلاح فوری و واقعی ساختار حکمرانی محلی خواهد بود یا باید منتظر دِروی طوفان‌هایی باشیم که افراط‌گرایان و پان‌ها سال‌هاست بذرش را کاشته‌اند. اکنون و دقیقاً همین اکنون، زمان اقدام است.

باشد که درنگ نشود.



Report Page